< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

93/07/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: درآمدي بر علم ديني
در جلسات گذشته اين مطلب طرح شد که از نظر فلسفي و هستي شناسي و با توجه به قواعد عقلي بديهي (که عبارت بود از دو قاعده: معطي شي نمي تواند فاقد آن باشد و محال بودن وحدت فاعلي و قابلي) به اين نتيجه رسيديم که علم و ادراک مطابق با واقع از آن جهت که فعل الهي است هر جا حاصل شود، خواه از سوي مومن يا فاسق، امري حق و مطلوب خواهد بود. اما اينکه انگيزه عالم از تلاش هاي علمي خويش چه بوده و نيز چگونه آن را بکار مي برد، مطلبي خارج از متن و ماهيت علم است. بر اساس اين مطلب، بطلان نظريه اي که انگيزه را در متن علم دخيل دانسته روشن مي شود.
سوال : آيا دو دليلي فلسفي که بيان کرديد مشابه نيست؟ خير اين دو با هم متفاوت است. زيرا حد وسط در دليل اول با حد وسط در دليل دوم فرق مي کند. حد وسط دليل اول اين است که فاقد شي نمي تواند معطي شي باشد اما حد وسط دليل دوم محال بودن وحدت قابل و فاعل است. بنابراين ملاک استحاله در دليل اول غير از دليل دوم است و در نتيجه اين دو دليل متفاوت خواهند بود.
نقد معرفت شناسانه
اما علاوه بر نقد هاي فلسفي که بر نظريه فرهنگستان علوم بيان شد، نقد معرفت شناسانه اي نيز متوجه اين نظريه است.
موضوع دانش معرفت شناسي که اين علم در باره آن بحث مي کند نيز همان علم است اما زاويه بحث آن با شناخت علم در فلسفه متفاوت است زيرا در فلسفه، سخن از هستي علم و نحوه وجود آن است، اما در اين علم مباحثي همچون ارزش علم، ابزار علم، قلمرو علم و مانند آن بحث مي شود. اينکه آيا اعتبار و ارزش معرفت، مطلق است يا نسبي؟ ادوات و ابزار معرفت کدام است؟ آيا مثلا حواس پنجگانه ابزارهاي خوبي براي رسيدن به معرفت هستند يا نه ؟ قلمرو معرفت آنها تا چه حد است؟ مبادي علم و معرفت کدام است؟ اينها و مباحثي ديگر در اين علم مورد بررسي قرار مي گيرد.
اما مهمترين بحثي که در اين علم سخن از آن به ميان مي آيد ارزش و اعتبار معرفت است. اينکه آيا معرفت و ادراک حق و ثابت يا نسبي؟ آيا عنصر زمان و مکان و افراد در ارزش معرفت نقش دارند و اعتبار آن را تغيير مي دهند در نتيجه نسبي خواهد بود يا اين گونه نيست؟ از نظر فلاسفه بشر و اديان آسماني، حقيقت امري ثابت است که عنصر مکان و زمان باعث تغيير آن نمي شود. اگر معرفتي مطابق با واقع و حقيقت باشد هميشه اينگونه خواهد بود و اگر خطا و غير مطابق با واقع است هميشه خطا خواهد بود. به عنوان نمونه همه اديان گفته اند خالق اين عالم، خداي واحد است .اين آموزه هميشه ثابت بوده و هرگز رنگ بطلان و تغيير نمي يابد .
اما در اين ميان برخي نسبي گرا شده و حقيقت را امري متغير و تابع شرايط دانسته اند. نسبي گرايان در طول تاريخ گونه هاي مختلفي يافته اند: ايدئاليست ها معتقد بودند انسان محور همه چيز است و چون انسان داراي شرايط مختلفي است، معرفت نيز به تناسب آن متفاوت خواهد بود. ماترياليست ها ادراک را امري مادي و غير مجرد مي دانند که در اثر کنش و واکنش ذهن و خارج ايجاد مي شود. از آنجا که اين واکنش ها و شرايط فيزيکي نسبت به افراد متفاوت است در نتيجه فهم ها نيز متفاوت خواهد بود و هر کس هر گونه فهميده، همان حق است. مرحوم علامه طباطبايي در مقاله چهارم اصول فلسفه و روش رئاليست به اين بحث پرداخته و آن را مورد نقد قرار داده اند. پراگماتيسم ها معتقد به اصالت فايده و عمل هستند. آنان ملاک حقيقت و ادراک را مفيد بودن آن دانسته اند. ديدگاه ديگري که جديدتر بوده و به ديدگاه عمل گرايان شباهت دارد، ديدگاه وسيله انگاران است.
اما در مقابل مکتب نسبي گرايي که حقيقت را امري نسبي مي داند، رئاليست ها قرار دارند. آنان معتقدند اولا حقيقت امري ثابت و لايتغير است، ثانيا في الجمله دستيابي به حقيقت و معرفت مطابق با واقع امکان پذير است.
سوال و جواب
سوال: آيا ديدگاهي بين نسبي گرايي و واقع گرايي وجود دارد به اين معنا که برخي از معرفت ها را ثابت بداند مانند يکي بودن خداي متعال و برخي ديگر را نسبي بداند مانند مساله رنگ ها . امروزه دانشمندان مي گويند رنگ ها امري واقعي نبوده بلکه هر موجود به حسب خود رنگي را مي بيند.
پاسخ: کيفيات اشيا دو گونه است: کيفيات اوليه و کيفيات ثانويه؛ کيفيات اوليه مربوط به خود جسم مربوط مي شود مانند حجم و بعد. اما کيفياتي مانند شوري و شيريني، سردي و گرمي، رنگ و مانند آن کيفيات ثانويه است. دانشمندان جديد گفته اند: کيفيات ثانويه عارض بر جسم نيستند بلکه هنگامي که فردي با آنها تماس پيدا مي کند، براي او به وجود مي آيند. اما اين مطلب نسبت معرفتي را نمي رساند زيرا همين دانشمندان گفته اند در صورت که دستگاه ادراکي افراد سالم باشد، همگان اين کيفيات را يکسان درک مي کنند.
کانت درباره کيفيت ادراک انسان گفته بود: ادراک انسان دو جنبه دارد يکي ماده و ديگر صورت. ماده معرفت پيشيني و جنبه صوري آن پسيني است. از جهت ماده اگر فرد ادوات حسي مانند چشم و گوش و لامسه را نداشته باشد ماده معرفت و ادراک در آن راستا برايش حاصل نمي شود. اما اين امور تنها کافي نيست. اين ادراکات وقتي وارد ذهن مي شود در قالب هاي پيش فرضي ذهني جاي مي گيرد که صورت ادراک را تشکيل مي دهند. اين قالب ها که دوازده تا مي باشند به صورت فطري براي همگان وجود دارند.
کانت مي خواست مشکل هيوم را حل کند زيرا هيوم گفت ادراک جز از راه حس صورت نمي گيرد. اما اين اشکال بر او وارد بود که اگر ادراکات تنها همان هايي است که از راه حواس بدست مي آيد پس اين همه ادراکات غير حسي که براي ما حاصل است خصوصا ادراک کلي که از طريق حواس بدست نيامده اند چگونه براي ما حاصل شده است. لذا کانت براي حل اين مشکل نظريه خود را مطرح کرد . کانت مي گفت: هيوم بر من حق دارد زيرا من در خواب جزم بودم اما هيوم با شکاکيت خويش مرا بيدار کرد. اما ديدم اگر راه هيوم را بروم به جايي نمي رسم لذا راه ديگري را طي کردم. کانت معتقد بود قالب هاي ذهني در معرفت و ادراک بشر نقش دارند اما از آنجا که اين لوازم و قالب ها در همه افراد يکسان است، لذا معرفت نسبي نخواهد بود زيرا همه مثل هم مي فهمند.
بنابراين اگر کسي بگويد رنگ واقعيتي در خارج ندارد بلکه ساخته دستگاه ذهني انسان است باز مساله نسبيت پيش نخواهد آمد زيرا دستگاه ادراکي انسانها در صورتي که سالم باشد يکسان عمل خواهد کرد.
آنچه گفته شد به لحاظ مقام ثبوت بود. در اين بخش گفته شد اين نظريه گرفتار نسبيت معرفتي است زيرا در ملاک حق و باطل علاوه بر مطابقت با واقع، انگيزه فرد نيز دخيل مي داند و روشن است که چون انگيزه ها متفاوت است، ملاک حقانيت نيز متفاوت خواهد بود. لذا ممکن است علمي مطابق با واقع باشد اما چون بر اساس انگيزه شيطاني شکل گرفته، باطل باشد. اما اين نظريه به لحاظ مقام اثبات نيز دچار مشکل است زيرا انگيزه و داعي ديگران از اموري نيست که براي ما معلوم و روشن باشد در نتيجه راهي براي تشخيص وجود ندارد. بنابراين اگر بر فرض بتوانيم مقام ثبوت را درست کنيم کما اينکه صاحب نظريه گفته است ما معتقد به نسبيت محدود هستيم نه نسبيت نامحدود، باز مشکل برطرف نخواهد شد زيرا مشکل مقام اثبات به قوت خود باقي است .
نقد کلامي
اين نظريه به لحاظ اعتقادي و ديني نيز دچار مشکل است زيرا مطابق آن، انبياء الهي و عالمان ديني در مقابل مخالفان و کفار خلع سلاح مي شوند. زيرا مخالفان در مقام احتجاج مي گويند: ما اصلا به اله معتقد نيستيم تا سخن شما را درست و حق بدانيم، علاوه بر اينکه راهي براي شناخت انگيزه الهي بودن شما براي ما وجود ندارد. همچنين آنان مي تواند ادعا کنند که انگيزه شان در انجام کارهايي که انجام مي دهيد خوب است آن وقت چگونه مي توان باطل بودن آن را اثبات نمود؟
بنابراين طبق اين نظريه هر موحدي که بخواهد در برابر منکران احتجاج کند، سخن اش عقيم مانده و راه به جايي نمي برد زيرا احتجاج آن جا ممکن است که حقيقت ثابت و يکسان باشد و مطلب در مقابل عقل آنان قرار گيرد در حالي که طبق اين نظريه طرف مقابل يا اساسا با ملاک حق معتقد نيست يا اگر هم معتقد باشد انگيزه خود را حق و انگيزه ديگري را باطل مي داند.
نقد ديگر اين نظريه آن است که در حقيقت اين نظريه خود کش و انتحاري است و مانند کسي مي ماند که بر روي شاخه اي نشسته و همان را مي برد. وجه آن اين است که سوال مي شود آيا خود اين نظريه تابع انگيزه ها است يا نه؟ به لحاظ يک بحث نظري چه مي دانيم انگيزه شما از طرح آن حق است يا نه؟ چگونه مي توان آن را اثبات کرد بنابراين اصل اين نظريه متزلزل خواهد بود.
خاکريز استراتژيک
طرحي که اکنون دشمن براي مقابله با جمهوري اسلامي در پيش گرفته است آن است که چون نمي تواند با اصل آن مقابله کند ابتدا تلاش مي کند جوانب و حواشي آن را از بين برده تا کار برايش راحت تر شود. اين مانند کسي که مي خواهد ماري را بگيرد اما چون از سر آن نمي تواند وارد شود ابتدا از دم آن شروع مي کند تا کم کم جلو آيد. غزه، سوريه لبنان اکنون حواشي جمهوري اسلامي است اما متاسفانه برخي از روي ناداني مي گويند: ما چه کار به اسرائيل و غزه و مانند آن داريم . در حالي که اگر ما آنجا دشمن را معطل نکنيم و خاکريز را عقب نبريم، آنها خاکريز را داخل مملکت ما مي آورند. چه زيبا فرمود حضرت اميرالمومنين (ع) «فَوَاللَّهِ مَا غُزِيَ قَوْمٌ قَطُّ فِي عُقْرِ دَارِهِمْ إِلَّا ذَلُّوا »[1] به خدا سوگند، هر ملّتى كه درون خانه خود مورد هجوم قرار گيرد، ذليل خواهد شد.
[مقام معظم رهبری می فرمايد: « ملتهاى مسلمان عمق استراتژيك نظام جمهورى اسلامى اند... تكيه گاه يك ملت به عمق استراتژيك اوست.»[2] سردار صفوی مشاور نظامی مقام معظم رهبری در اين باره می گويد: خط مقدم دفاع ما اکنون ديگر در جنوب ايران نيست، بلکه در جنوب لبنان و مرز اين کشور با اسرائيل است، چون عمق استراتژيک ما اکنون به سواحل مديترانه و شمال اسرائيل رسيده است.]
نقد ديگر اين نظريه بر فرض پذيرش
اما نقد ديگري که متوجه اين نظريه است آن است که بر فرض نقد فلسفي، معرفت شناسانه و کلامي را در پرانتز قرار دهيم، باز نتيجه اي که شما از اين نظريه گرفته ايد و معتقد هستيد انگيخته بدون انگيزه قابل ارزش نيست، بدست نمي آيد زيرا مساله پنج صورت دارد که سه فرض آن مطلقا خوب است، فرض چهارم داراي تفضيل است و تنها فرض پنجم همان است که مطابق اين نظريه در مقام کلي درست است.
انشاء الله در جلسه بعد اين فرض ها مورد بحث قرار مي گيرد .


[2] سخنان مقام معظم رهبری، 24/9/87.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo