< فهرست دروس

درس کلام جدید - درآمدی بر علم کلام استاد ربانی

93/07/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: درآمدي بر علم ديني
ديدگاه اعتدالي در مواجهه با مدرنيته
يکي از نگرش هايي که در مواجهه با عصر مدرنيته و دستاوردهاي دنياي جديد بوجود آمد، رويکرد اعتدالي است. اين رويکرد در مقابل دو رويکرد افراط و تفريطي قرار دارد که يکي مطلق پديده هاي جهان غرب را نامطلوب و غير ديني دانسته و ديگري برعکس همه دستاوردهاي غرب را پذيرفته و آنها را نشانه رشد و تکامل انسان مي داند. در رويکرد اعتدالي مؤلفه هاي مدرنيته مورد تجريد و پالايش قرار گرفته و جنبه هاي مثبت و منفي آن از هم جدا مي شود. در اين رويکرد چهره هاي شاخصي وجود دارد که به برخي از آنها اشاره مي شود:
1- سيد جمال الدين اسد آبادي
طلايه دار اين جريان را مي توان سيد جمال الدين اسد آبادي دانست. وي از سوي تکنيک و صنعت غرب را به مسلمانان توصيه مي کند تا به اين طريق از عقب افتادگي نجات يابند، اما نسبت به فرهنگ و ايدئولوژي هاي غرب و گرفتار شدن در آسيب هاي آن هشدار مي دهد. ايشان از جمله در مقالات نشريه عروه الوثقي، خطر فرنگي مآبي را گوشزد کرده و مي گويد: اينکه تنها اکتفا شود به اينکه عده اي دانشجو به دنياي غرب رفته و علوم آنجا را فرا بگيرند، نادرست است نوعا اين دانشجويان به دليل نداشتن شناخت کاملي از اسلام، مرعوب ظواهر فريبنده غرب شده و در بازگشت نه تنها مشکلي را حل ننموده بلکه خود مشکل ساز شده اند. راه کاري که وي ارائه مي دهد آن است که مي گويد: ما بايد مانند مسلمان صدر اسلام که با فرهنگ يوناني مواجه شدند، ابتدا باورهاي و ايمان خود را محکم نماييم سپس به سراغ فرهنگ هاي ديگر برويم تا منفعل نگرديم. «تقليد از سازمان ها و شيوه هاي اداري و فرهنگي و سياسي غرب و فرستادن گروه گروه دانشجوي ترک و مصري به غرب هيچ يک نه تنها احوال ترکان را بهتر نکرد [منظور مشکلات دوران حکومت عثماني است] که زندگي سياسي و اجتماعي ايشان را آشفته تر کرد [يعني اگر زير ساخت هاي ايماني و اخلاقي جامعه اسلامي محکم نشود آنوقت دستاورد علم و تکنولوژي نه تنها خدمت نکرده بلکه مشکل ساز نيز خواهد بود] حال آنکه رفتار درست درباره معارف غربي بايد همانند رفتار مسلمانان صدر اسلام در برابر فلسفه يوناني باشد. مسلمانان صدر اسلام تنها هنگامي به فراگرفتن طب بقراط و جالينوس و هندسه اقليدوس و نجوم بطلميوسي و فلسفه افلاطوني و ارسطويي همت گماشتند که پايه هاي ايمان خود را استوار کردند. مسلمانان امروزي نيز تنها زماني بايد به فرهنگ و تمدن اروپايي روي آورند که دين خويش را به وجه درست آن بشناسند [بايد اينان ابتدا واکسينه شوند تا در مواجهه با فرهنگ غرب دچار بحران نشوند]»[1]
2- اقبال لاهوري
شخصيت ديگري که داراي ديدگاه اعتدالي است، علامه اقبال لاهوري (1294-1357 هـ ق) است. کتاب «احياء تفکر ديني در اسلام»، اثر ايشان، ترجمه احمد آرام ديدگاههاي وي را به خوبي بيان مي کند. وي در بخشي از اين کتاب مي گويد: «مثالي گري اروپا [يعني آرمان خواهي آنان، مانند اينکه مدرنيته مدعي ساختن بهشت موعود در دنيا بود] هرگز به صورت عامل زنده اي در حيات آن در نيامده است و نتيجه آن پيدايش من سرگرداني است [ايشان به زيبايي نقطه درد را بيان مي کند که علم و تکنولوژي درد نيست بلکه مشکل در ايدئولوژي و تفکر فلسفي غرب است] که در ميان دمکراسي هاي ناسازگار به جستجوي خود مي پردازد [در دنياي غرب اصل دمکراسي مطرح است اما شيوه هاي اجراي آن متفاوت است] که کار منحصر آنها بهره کشي از درويشان به سوي توانگران است [اقبال ديد عميقي داشته و فريب ظاهر فريبنده تمدن غرب را نخورده است]. سخن مرا باور کنيد که اروپاي امروز، بزرگترين مانع در راه پيشرفت اخلاق بشريت است. از طرف ديگر مسلمانان داراي انديشه ها و کمال مطلوب هاي نهايي مطلق مبتني بر وحي مي باشند [ اقبال بعد از بيان نقاط ضعف غرب به مسلمانان اميدواري مي دهد و نقطه مثبت آنان را بيان مي کند و مي گويد: بايد علم، دانش و تکنولوژي را از آنها گرفته و خلا اخلاقي آنان را با رفتن به سراغ وحي حل کنيم زيرا وحي مافوق عقل عادي بشر است] وحي چون از دروني ترين ژرفاي زندگي بيان مي شود به ظاهر بودن آن رنگ باطني مي دهد [مي گويد: وحي چون از باطن مي آيد، وقتي به ظاهر بيايد آن را نيز باطني مي کند بر خلاف آنکه ظاهر بخواهد به باطن برود که در اين صورت کار را خراب مي کند]»[2] نکته جالب در سخنان اقبال اين است که ايشان اين سخنان را در زماني بيان مي کنند که بسياري از اين مسائل براي خيلي ها حتي سيد احمد خان هندي نيز روشن نبود و اين مطلب نشان از تيز بيني و عمق ديد ايشان دارد.
امام راحل نيز از تيز بيني و ديد عميق زيادي برخوردار بودند. ايشان فرمودند: رابطه آمريکا و ايران مانند رابطه گرگ و ميش است. گرگ هر چقدر هم که از ميش تعريف کند و قصد دوستي داشته باشد، اما قصدي جز تسلط بر ميش ندارد و نبايد فريب اين ظواهر را خورد . حتي اگر اين ارتباط و دوستي نيز برقرار شود به نفع گرگ تمام خواهد شد.
مقام معظم رهبري در کنگره اي که براي اقبال در سال 64 برگزار شد سخنراني مفصلي نمودند. در بخش از آن آمده است: «امروز خيلي از پيام هاي اقبال متعلق به ماست [يعني آنچه اقبال آرزو داشته و از مسلمانان مي خواسته تا به آنان عينيت ببخشند، امروز ما آنها را انجام داده ايم] و برخي نيز مربوط به دنيايي است که هنوز به راه ما وارد نشده است و پيامي که ما درک کرده ايم درک نکرده اند[ ايشان مي فرمايند مخاطب اقبال دو گروهند: يکي جمهوري اسلامي است که پيام هاي اقبال را عينيت بخشيده است و ديگري جهان اسلام است که هنوز در مصاف اين مساله قرار نگرفته اند]. پيام خودي اقبال را ملت ما در ميدان عمل زنده کرد [پيام خودي اقبال همان بازگشت به خودي خود و قرار دادن اسلام به عنوان محور و مبنا است ] ما مردم ايران امروز کاملا احساس مي کنيم که روي پاي خود هستيم... اما ملت هاي مسلمان احتياج به درک اين خودي دارند [ايشان اين سخنان را در سالياني بيان فرمودند که بيداري اسلامي هنوز شکل نگرفته بود اما الان در ملت هاي اسلامي اين امر در حال پيدا شدن است. اما متاسفانه برخي از آنها توسط غرب فريب مي خورند. مثلا دولت مصر که انقلاب اسلامي اينقدر از آنها حمايت نمود و حتي مقام معظم رهبري خطبه اي عربي خطاب با جوانان آنان خواند و باعث شور و هيجان در ميان آنان شد، ‌اما وقتي اينان بر سر کار آمدند دست به کارهاي افراطي زدند و متاسفانه بدعتي نمودند که ديگران نگذاشتند. اما اکنون يمن به درستي عمل مي کند و طبق عقلانيت صحيح شيعي گام بر مي دارد، همان عقلانيتي که امام راحل پايه ريزي نمود ] و پيام اقبال را بگيرند و بدانند که در خود و در ذات و هويت خود غني ترين مايه هاي هدايت اداره جوامع انساني را دارند.[ما در باره مسائل سياسي،‌ اجتماعي و غيره چيزي کم نداريم تا بخواهيم به سراغ امثال روسو و ديگران برويم. عهدنامه مالک اشتر بهترين برنامه را در اين باره بيان فرموده است ] ما نمي گوييم درب را بر روي فرهنگ هاي ديگر ببنديد و آنها را جذب نکنيد بله ما بايد جذب بکنيم اما مثل کالبد زنده اي که عنصر لازم براي خودش را جذب مي کند و نه مثل يک پيکر بيهوش و مرده اي که هر چه را مي خواهند به آن تزريق مي کنند. ما قدرت جذب داريم و از فرهنگ هاي ديگر و محصول هاي انديشه ديگران و لو بيگانه باشند آنچه را که متناسب با ما و مربوط به ما و مفيد براي ماست مي گيريم و جذب مي کنيم [ اين همان نگاه بلند فرموده پيامبر اکرم (ص) است که فرمود : «اطلبوا العلم و لو بالصّين‌ »[3]] ولي همان طور که اقبال بارها ذکر مي کند انديشه و علم را از غرب مي توان آموخت اما سوز و زندگي را نه [زيرا غرب خودش از نظر زندگي مرده است چگونه مي خواهد به ديگران زندگي را اهدا کند]. تمدن غربي و مدنيت مادي از روح و معناي لازم براي انسان تهي است و لذا ما از فرهنگ غرب آن چيزي را که احتياجمان است مي خواهيم و مي گيريم »[4] زير بنا و فلسفه اين سخن اين است که غرب و مدرنيته تجزيه پذير است.
نکته: مقام معظم رهبري حقيقتا شخصيت ارزشمندي است. ايشان علاوه بر اينکه رهبري شايسته هستند متفکري بزرگ نيز مي باشند. در کنگره عظيمي که براي شيخ مفيد برگزار شد ، ايشان پيامي دادند که هر آنچه ساير بزرگان درباره شخصيت شيخ مفيد فرمودند، گويا بخشي از همان پيام بود و اين نشانه جامع نگري و نگاه نافذ و عميق ايشان به مسايل مختلف است. لذا بايد شاکر خداي متعال باشيم که بعد از امام راحل وجود ايشان را سکان دار کشتي انقلاب قرار داد. وجود ايشان اکنون مصداق لطف الهي براي جامعه ما و جهان اسلام است .
3- شهيد مطهري
شخصيت ديگري که ديدگاهي اعتدالي در برخورد با مدرنيته داشته، شهيد مطهري است. ايشان شخصيت جامع الاطراف و از جهات مختلف کم نظير بودند. ديدگاه اعتدالي ايشان در قابل چند نکته بيان مي شود:
الف) در بحث مربوط به نسبت اسلام و نيازهاي زمان، سه نگرش افراطي، تفريطي و اعتدالي را مطرح فرموده و مي فرمايد: « در مسئله انطباق با مقتضيات زمان دو جريان مخالف- كه هر دو غلط بوده است- در تاريخ اسلام هميشه وجود داشته است: يك جريان افراطى يعنى دخل و تصرف‌هاى بيجا در دستورهاى دينى به واسطه يك خيالات و يك ملاحظات كوچك، كه ما اسم آنها را جهالت گذاشتيم. جريان ديگر توقف و جمود بيجايى است كه برخلاف منظور و روح اسلام است. اين جمودها از ناحيه دوستان محتاط بوده است ولى احتياطهايى كه صددرصد بر ضرر اسلام تمام شده است، احتياط بچه گانه و كودكانه بوده است. البته يك جريان معتدل هم هميشه وجود داشته است‌».[5]
ب) ايشان آنجا که کلام مرحوم بازرگان را درباره خدمت علم به توحيد و خداشناسي در کتاب «راه طي شده» بيان کرده، مي فرمايد: اين سخن بازرگان که «علم همان چيزي را مي گويد که دين زده است منتهي تعبيرش فرق مي کند»، درست است و جز اين نيز نمي توانسته باشد اما راهي که ايشان رفته و خواسته از طريق نظم فاعلي خداوند را اثبات کند، نادرست و راه به جايي نمي برد بلکه بايد از جهت نظم غايي خداوند را اثبات نمود. زيرا استدلال بر اساس نظم فاعلي، نهايت اثبات مي کند که هر حادثي نيازمند محدث است اما نامتناهي بودن اين سلسله را رد نمي کند لذا ممکن است سلسله اين محدث ها به بي نهايت برسد. اما در استدلال بر پايه نظم غايي، وجود فاعلي داراي شعور و آگاهي لازم اثبات مي شود. ايشان مي فرمايد«البته ما هم معتقديم كه علم جديد كمك فروانى به توحيد و خداشناسى نمود، ما هم معتقديم گامهاى علوم در جهت توحيد بوده نه در جهت ضد آن، و نمى‌توانست جز اين باشد؛ اما خدمتى كه علوم به توحيد نمود از راه «نظام غائى» بود نه «نظام فاعلى» كه مؤلف دانشمند كتاب راه طى شده به آن استناد جسته‌اند. خدمات علوم به توحيد از اين راه بود كه علوم تا حدود زيادى در دل طبيعت راه يافت و تا هر جا كه رفت بيش از پيش به نظم دقيق ساختمان اشياء و رابطه تشكيلات داخلى اشياء با يك سلسله هدفهاى پيش‌بينى شده پى برد؛ و به عبارت ديگر علوم هر اندازه كه بيشتر به راز درونى اشياء پى برد بيشتر به مسخّر بودن طبيعت و به خود واگذار نبودن آن ايمان و اذعان پيدا كرد»[6]
ايشان همچنين درباره نظريه داروين مي فرمايد اين نظريه نه تنها خللي در اثبات مبدا از طريق برهان نظم ايجاد نمي کند بلکه آن را تقويت نيز مي نمايد زيرا اين نظريه بيان گر وجود يک نوع آگاهي و شعور مرموز در دل طبيعت است و چون اين طبيعت، نيازمند فاعل است بر اساس اصل سنخيت، ‌آن فاعل نيز بايد داراي شعور و آگاهي بالاتري باشد.
ج) شهيد مطهري علم و تکنولوژي را يکي از نعمتهاي الهي دانسته و معتقد است ما بايد شکر گذار اين نعمت باشيم اما مي گويد اين تنها يک طرف پرده است و نبايد مفاسدي که در جهان غرب ايجاد شده است را به پاي علم نوشت. علم در ذات خود چيز بدي نيست اين هواهاي نفساني است که اين علم و چراغ را در خدمت اهداف شيطاني و به اسارت در آورده است. البته اين نکته را نيز ياد آور مي شود که علم بما هو علم، نمي تواند غرايز انسان را مهار کرده و انسان را در مسير مثبت قرار دهد، بلکه کار علم در حد شناخت و ابزار بودن است. اين کار بر عهده ايمان و وحي است .
ايشان مي فرمايد: «مى‌گويند عصر علم است، قرن اتم است، زمان قمر مصنوعى است، دوره موشك فضاپيماست. بسيار خوب، ما هم خدا را شكر مى‌كنيم كه در اين عصر و زمان و در اين قرن و عهد زندگى مى‌كنيم و آرزو مى‌كنيم كه هرچه بيشتر و بهتر از مزاياى علوم و صنايع استفاده كنيم. اما آيا در اين عصر همه سرچشمه‌ها جز سرچشمه علم خشك شده است؟ تمام پديده‌هاى اين قرن محصول پيشرفتهاى علمى است؟ آيا علم چنين ادعايى دارد كه طبيعتِ شخص عالم را صددرصد رام و مطيع و انسانى بكند؟.
علم در باره شخص عالم چنين ادعايى ندارد تا چه رسد به آنجا كه گروهى عالم و دانشمند با كمال صفا و خلوص نيت به كشف و جستجو مى‌پردازند و گروههايى جاه طلب، هوسران، پول پرست، حاصل زحمات علمى آنها را در راه مقاصد پليد خودشان استخدام مى‌كنند. ناله علم همواره از اينكه مورد سوء استفاده طبيعت سركش بشر قرار مى‌گيرد بلند است. گرفتارى و بدبختى قرن ما همين است. علم در ناحيه فيزيك پيش مى‌رود و قوانين نور را كشف مى‌كند. گروهى سودجو همين را وسيله تهيه فيلمهاى خانمان برانداز قرار مى‌دهند. علم شيمى جلو مى‌رود و خواص تركيبات اشياء را به دست مى‌آورد. آنگاه افرادى به فكر استفاده مى‌افتند و بلايى براى جان بشر به نام «هروئين» مى‌سازند. علم تا درون اتم راه مى‌يابد و نيروى شگفت‌انگيز اتم را مهار مى‌كند اما پيش از آن كه كوچكترين استفاده‌اى در راه مصالح بشر بشود، جاه طلبان دنيا از آن بمب اتمى مى‌سازند و بر سر مردم بيگناه مى‌ريزند. » [7]
4- پاره اي از روشنفکران همچون جلال آل احمد
از جمله کساني که اين رويکرد را داشتند مي توان از برخي از روشنفکران نام برد که دغدغه هايي در اين زمينه داشته و نگاه هاي خوبي را ارائه کرده اند که از جمله آنها جلال آل احمد است. ايشان روشنفکر بودند و نه متفکر اما درد را به خوبي تشخيص داده و معتقد بود بايد غرب را با نگاهي تجزيه گرايانه مورد نظر قرار داد. به اين صورت که علم و تکنولوژي غرب را پذيرفت و وارد کرد اما در جنبه هاي ديگري که خودمان داريم و گاه بهتر نيز مي باشد، به سراغ غرب نرويم . وي مي گويد «لازم است از غرب چيزهايي را بگيريم، نه همه چيز را . در غرب ما در جست و جوي تکنولوژي هستيم ، اين را وارد مي کنيم ،‌علمش را هم مي آوريم ، گر چه غربي نيست و دنيايي است ، اما ديگر علوم انساني را نه . علوم انساني يعني از ادبيات بگير تا تاريخ و اقتصاد و حقوق . اينها را من خودم دارم و بلدم . روش علمي را مي شود از کسي که بلد است آموخت اما موضوع علوم انساني را من خودم دارم »[8]


[1]سيري در انديشه سياسي غرب، ص111.
[2]احياء فکر ديني در اسلام، اقبال لاهوري، ص 204.
[4]ماهنامه ، شام شرق، ص415، سخنراني مقام معظم رهبري در 1364 ، دانشکده ادبيات و علوم اسلامي دانشگاه تهران.
[5]مجموعه آثار، شهيد مطهري، ج21، ص 71، ط صدرا.
[6]مجموعه آثار، شهيد مطهري، ج6، ص894 ، ط صدرا.
[7]مجموعه آثار، شهيد مطهري، ج19، ص 113و114 ط صدرا.
[8]نقد مباني سکولاريسم ، استاد رباني گلپايگاني، ص 216و 217 به نقل از کارنامه سه ساله، جلال آل احمد، ص 200و 201.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo