< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

93/08/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: درآمدي بر علم ديني
در مورد اينکه آيا مي توان علوم جديد در دنياي مدرن را بر اساس جهان بيني اسلامي پذيرفت و مورد استفاده قرار داد، ديدگاه هايي بيان شد. بخش عظيمي از متفکران اسلامي به اين سوال پاسخ مثبت داده و معتقد شده اند اين علوم ذاتا غير ديني نبوده و اگر جهاتي در آنها يافت شده که با ارزشهاي اسلامي ناسازگار است جنبه عارضي و ثانوي داشته و در بسياري موارد قابل پيرايش و اصلاح است.
بررسي اجمالي اضلاع سه گانه مدرنيته در مواجهه با دين
براي روشن شدن اين مساله در جلسات قبل به بررسي ويژگي هاي مدرنيته پرداخته و گفته شد مدرنيته داراي سه ضلع بوده که در بررسي، جنبه هاي از آن پذيرفته شده و جنبه هايي رد مي شود.
در مورد مؤلفه اول يعني علم و دانش بايد دانست که علوم به دو بخش توصيفي و دستوري تقسيم مي شود: علوم توصيفي مانند علم فيزيک و شيمي اگر مطابق با واقع باشند مطلقا مورد پذيرش قرار مي گيرند زيرا کشف فعل تکويني الهي است و اين کشف کار پسنديده اي است. اما در آنجايي که علم جنبه دستوري و توصيه اي مي يابد مانند بخش هايي از علوم تربيتي و حقوقي، ممکن است فرد تحت تاثير جهان بيني هاي خاصي قرار گيرد. مثلا پزشکي ابتدا بر اساس قوانين علي و معلولي که بر طبيعت حاکم است، قوانيني را کشف مي کند که جنبه توصيفي دارد. وي سپس بر اساس اين قوانين، نسخه نوشته و اموري را به بيمار توصيه و دستور مي دهد. اين توصيه ها اگر صد در صد برخواسته از توصيف او باشد، مانعي ندارد. اما چون در اين بخش، امکان دخالت عوامل مختلف محيطي و فکري است، اين احتمال وجود دارد که توصيه هايي او جنبه هاي نادرستي پيدا کند لذا نمي توان مانند بخش قبل آن را پذيرفت. علم اقتصاد نيز همين گونه است آن بخش از اين علم که جنبه دستورالعمل و توصيه دارد، ممکن است متاثر از انگيزه هاي نفساني و خواسته هاي غير انساني باشد. همين نکته در حوزه مقولات سياسي نيز وجود دارد. بنابراين در مقوله علم و دانش تا آنجا که مربوط به علم محض است (خواه در حوزه طبيعت و خواه علوم انساني) تعارضي ميان آنها و آموزه هاي ديني وجود دارد. اما در علوم دستوري و يا علوم توصيفي که کاربردي مي شود و تکنولوژي و فن از آن به وجود مي آيد، پذيرش و بهره گيري از آنها مشروط خواهد بود.
مؤلفه دوم مدرنيته يعني تکنولوژي و فن نيز مانند علوم دستوري مي باشد يعني ممکن است متاثر از انگيزه هاي شيطاني قرار گيرد لذا بايد مورد اصلاح و ويرايش قرار گيرد. در اينجا نمي توان گفت که چون تکنولوژي دستاورد مستقيم علم است، لذا همه آن را مي توان پذيرفت زيرا در اين مرحله نظام ارزشي عالم دخالت دارد. بنابراين به لحاظ مصداق شناسي، مي توان گفت که اکثر صنايعي که اکنون وجود دارد کاربرد دو گانه داشته و هم تواند در خدمت فرهنگ ارزشي قرار گيرد و هم در خدمت اهداف شيطاني. اما در اين ميان برخي از صنايع مانند سلاح هاي شيميايي تنها جنبه منفي داشته و قابل اصلاح و پيرايش نيست. ماهيت اين سلاح ها کشتار است مگر اينکه مساله حکم ثانويه پيدا کند، اين مانند مساله مغالطات در منطق است که به لحاظ اولي مغالطه جز ريشه هاي تفکر نيست اما به جهات ثانويه مي تواند نقش بازدارندگي داشته باشد.
اما بحث مؤلفه سوم يعني ايدئولوژي ها، اکثر قريب به اتفاق آنها مردود و تنها برخي را مي توان پذيرفت، زيرا شالوده و نخ تسبيح آنها برخواسته از اومانيسم است، که يا رد ملکوت است و يا غفلت از آن و هر دو مردود است. قرآن کريم مي فرمايد: ﴿يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُون[1]. مساله فرهنگ و ايدئولوژي مدرنيته برخلاف مؤلفه تکنولوژي و فن است. در آنجا گفتيم غالبا مي توان از تکنولوژي استفاده مثبت نمود و آنها را در خدمت اهداف صحيح قرار داد اما مؤلفه ايدئولوژيکي اين گونه نبوده و غالبا مردود و غير قابل ويرايش است. مثلا ليبراليسم اقتصادي و فرهنگي اصلا قابل پذيرش و پيرايش نيست بله ليبراليسم سياسي با دو قيد مقبول است: يکي به لحاظ محتوا که قوانين آن در چار چوب قوانين الهي قرار گيرد و ديگري از جهت صورت ساختار نظام، ولايي باشد. به عبارت ديگر هم از جهت ماده و هم صورت اصلاح شود در اين صورت است که عنوان «مردم سالاري ديني» را مي گيرد. اسلام در مواجهه با آموزه هاي ديگر اين آموزه را تعليم مي دهد که: ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ. الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه[2] و يا در روايات آمده است که: «الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ فَاطْلُبُوهَا وَ لَوْ عِنْدَ الْمُشْرِكِ تَكُونُوا أَحَقَّ بِهَا وَ أَهْلَهَا»[3]. لذا در ميان انديشه هاي مانند جان لاک، روسو و ديگران چه بسا سخنان درستي يافت شود البته اين به آن معنا نيست که آنان اولين بار اين سخنان را گفته اند بلکه مباني آنها در امثال عهدنامه مالک اشتر و آيات قرآن وجود دارد منتها آنان اين مباني را به شکل فرمول در آورده و با ادبيات روز بيان کرده اند.[4]
بررسي دلايل نظريه فرهنگستان علوم اسلامي
در نقطه مقابل ديدگاه رايج، نظريه اي مطرح شده که معتقد است علوم جديد اعم از طبيعي و غير طبيعي، ذاتا با ارزشهاي اسلامي ناسازگار بوده و اگر از آنها استفاده مي شود از باب ضرورت و ناچاري است. تهذيب و تکميل اين علوم نيز نمي تواند راهگشا باشد و بايست از اساس آنها را دوباره توليد نمود. اين ديدگاه که متعلق به فرهنگستان علوم اسلامي است دلايلي نيز بر مدعاي خود ذکر کرده است. البته دليل نقلي در اين خصوص وجود ندارد و طرفداران آن نيز مدعي وجود آن نيستند و حتي برخي از روايات اين ادعا را رد مي کند و لذا اينان بيشتر بر مدعاي خود از تحليل هاي عقلي بهره جسته اند.
دليل اول و نقد آن
يکي از ادله اي که بر اين مدعا بيان شده و جنبه فلسفي دارد اين بود که: علم، فعلي از افعال انسان است و هر فعل انسان اختياري است و چون در افعال اختياري، اراده و انگيزه دخالت دارد، در علم او نيز انگيزه ها دخالت خواهد داشت. بنابراين اگر عالمي داراي انحراف عقيدتي يا اخلاقي باشد، انگيزه هاي او آلوده شده و در نتيجه در علم او تاثير نامطلوب خواهد داشت. علومي که در دنياي مدرنيته شکل گرفته همه از اين قبيل است لذا نمي تواند مورد پذيرش قرار گيرد .
اين استدلال در جلسات گذشته به صورت مفصل مورد نقد قرار گرفت که حاصل آن اين شد که به لحاظ مبنايي، اين استدلال مبتني بر آن است که انسان را فاعل و موجد علم بدانيم در حالي که اين امر مورد قبول نيست زيرا نقش انسان در علم، انفعالي بوده و تلاش هايي که براي کسب علم انجام مي دهد هر چند فعل اوست اما تنها نقش اعدادي داشته و قابليت قابل را کامل مي کنند و صورت هاي علميه از ناحيه ديگري به او اعطا مي شود. از نظر بنايي نيز بر فرض که اين مدعي پذيرفته شود داراي پنج صورت است که سه قسم آن بدون مانع است، يک قسم آن نيز قابل تفکيک است و تنها يک قسم به نفع اين مدعاست و آن فرضي است که تنها انگيزه و هدف فرد شيطاني باشد. علاوه بر اينکه اساسا به لحاظ مصداقي نيز راهي براي کشف انگيزه هاي منفي عالمان نيست.
دليل دوم و نقد آن
اين دليل در کتاب «تحليل هويت علم ديني و علم مدرن» که نظريه فرهنگستان علوم را مطرح کرده آمده است. نويسنده گفته است: شالوده و مباني علم و دانش جديد بر اساس يک سري از مباني فلسفي و معرفتي شکل گرفته که يا الحادي است و يا سکولاريستي. حال که چنين است علم که مولود آنها مي باشد نيز خود جنبه الحادي و سکولاريستي يافته است. به تعبير ديگر علم جديد از دالان و معبر هستي شناسي، انسان شناسي و جهان شناسي نادرست غربي شکل گرفته است و همان طور که نمي توان اين مباني غربي را پذيرفت، همان طور اين علوم نيز که مولد و محصول آن هستند را نيز نمي توان پذيرفت.
وي در ابتدا بحث کلاني که در فلسفه علم مطرح شده را بيان کرده و مي گويد: علم تجربي حاصل مشاهده مستقيم عالم طبيعت نيست بلکه گرانبار از نظريات و متافيزيک است. حتي پوزيتويست ها که اصالت تجربه افراطي بودند و هيچ امر ماوراي تجربي را قبول نداشتند، حداکثر بايد در پوزيتويست بودن خود، چند اصل متافيزيکي را قبول کنند زيرا انديشه ديگر تجربي نخواهد بود. زيرا اساسا بدون اصول عقلي، در هيچ بخشي نمي توان راه به جاي برد. (مراد از متافيزيک در اينجا اعتقاد به جهان غيب نيست بلکه به معناي نظريه هاي عقلي و غير تجربي مانند اصل عليت است. اينکه هر معلولي نيازمند علت است ديگر اصلي تجربي نيست بلکه با عقل اثبات مي شود) پس علوم تجربي خواهي نخواهي مبتني بر يک سري اصول عقلي است. با توجه به آنچه گفته شود ديگر نمي توان گفت که چون علم تجربي محض است با دين ناسازگاري ندارد بلکه علم تجربي نيز متاثر از جهان بيني ها مي باشد.
نويسنده کتاب در بخشي از اثر خود گفته است: «هر انديشه و تفکر جديدي که در غالب تئوري و فرضيه هاي علمي و نيز به صورت فن آوري و تکنولوژي ارائه شده است در مرتبه قبل به ساختارهاي کلان نظري متکي است که در حکم مباني متافيزيکي يک تئوري و فرضيه علمي محسوب مي شوند. هر چند عنوان متافيزيک بر چنين پيش فرض هايي به معناي متافيزيک متعالي و قدسي نباشد ولي به عنوان يک متافيزيک خاص محسوب مي شود که پايه ايماني يک نظريه به شمار مي روند و با ايمان و اعتقاد يک فرد گره خورده است. با اعتقاد به اين اصل ديگر نمي توان مثلا نظريه فيزيک نيوتن را يک فيزيک جهاني قلمداد کرد و گفت شرقي و شرقي و ديني و غير ديني ندارد»[5]. وي سپس به نظريات فلاسفه علم استشهاد کرده و گفته است: نظريه هاي علمي داراي يک سري مباني عقلي است، مثلا هر دانشمند تجربي پيش فرضش اين است که اولا عالم طبيعت واقعيت دارد، ثانيا عالم طبيعت قابل فهم و درک است، ثالثا قانون عليت بر اين عالم حاکم بوده و نظام يکنواختي بر آن حاکم است .
حاصل آنکه ايشان معتقد است علوم تجربي مبتني بر يک سلسله مبادي فلسفي و متافيزيکي است و لذا نيم توان علم محض يافت تا گفته شود با دين و آموزه هاي آن ناسازگاري ندارد .
نقد و بررسي
آنچه ايشان در باب مبتني بودن علم تجربي بر مباني عقلي و فلسفي گفته مورد پذيرش ما نيز مي باشد اما مشکل اين سخن آن است که ادعايي که ايشان نموده اند از آن بر نمي آيد، زيرا همه اينها از مقوله عقل نظري است در حالي که بحث ارزشها و مساله خوبي و بدي مربوط به عقل عملي است. محل نزاع اين است که آيا محصولي که مبتني بر اصول پيشيني عقل نظري است، به لحاظ عقل عملي جنبه ارزشي و غير ارزشي مي يابد يا نه؟ بله اگر عوامل موثر در علوم تجربي صبغه ارزشي و غير ارزشي مي داشتند، نتيجه آنها نيز داراي اين صبغه بود اما اين عوامل فارغ از نظام ارزشي است. مثلا دخالت علم رياضي، يا حاکم بودن قانون عليت، جنبه توصيفي و واقعي دارد و ديگر متصف به ارزشي و غير ارزشي نمي شود. بنابراين در استدلالي که بيان شده ميان عقل نظري و عملي خلط شده است.
اشکال اين نظريه آنجا ظاهر مي شود که اگر کسي مثلا قانون عليت را به خاطر وجود انگيزه ها ضد ديني بداند در اين صورت ديگر نمي تواند از آن در دين استفاده کند و بگويد خداوند وجود دارد. و اگر آن را ديني بداند در اين صورت با کفار نمي تواند هم صحبت شود. مرحوم علامه در اين باره مي فرمايند: اشاعره خواستند به خاطر رضاي خداوند، قانون عليت را کنار گذارند و مساله عاده الله را مطرح کنند اما موضعي را برگزيدند که ديگر نتوانستند اصل وجود خداي متعال را اثبات کنند. اين عيننا مانند کسي است که بر روي شاخه نشسته و مي خواهد بن آن را اره نمايد.



[4] مشروح این مباحث در کتاب «نقد مبانی سکولاریسم» اثر استاد آمده است . .
[5] تحلیل هویت علم دینی، ص124.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo