< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

93/09/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: چيستي و ماهيت علم
در جلسه گذشته گفته شد خاصيت علم، حضور و انکشاف معلوم در نزد عالم است. رفتارهاي فطري انسان نيز بيان گر همين نکته است به اين صورت که وقتي فرد صدايي را مي شنود به جستجوي منبع آن مي گردد، تلقي فطري او اين است که اين صدا، کاشف از واقعيتي است يا اگر با چشم حيوان خطرناکي را ببيند بلافاصله از او فاصله مي گيرد يا اگر امري مطلوبي را بيابد به سمت او گرايش پيدا مي کند. اين مساله ربطي به فرهنگ و محيط انسان ها نيز ندارد بلکه براي همگان يکسان است. نشانه فطري بودن امري نيز همين است که همگاني بوده به گونه اي که عنصر زمان، مکان، آيين، فرهنگ و غيره در آن دخالتي نداشته باشد. اين مطلب مي توان به عنوان دليلي بر خاصيت انکشاف علم بيان شود هر چند اصل مساله بديهي است و اين دليل به عنوان تنبيه و تذکار شناخته مي شود.
خواب و رويا و مساله انکشاف علم
برخي گفتند ما در عالم رويا، هم مي بينيم و هم مي شنويم و درک مي کنيم در حالي که اين ادراکات ما داراي امر مکشوف و واقعيتي نيست. لذا ممکن است کسي بگويد چه بسا همه ما نيز اکنون در عالم خواب باشيم و آنچه درک مي کنيم تخيل و اوهام باشد.
چند پاسخ به اين اشکال مي توان بيان کرد:
1. نکته اول اين است که همين که ما بين عالم خواب و بيداري فرق گذاشته و مي گوييم آنچه در خواب ديدم واقعي نبود، خود بهترين دليل بر اين است که در زندگي عادي خويش حقايقي براي ما وجود دارد که آنها را درک مي کنيم. مثلا وقتي آتشي در خواب ديده ايم بعد از بيدار شدن مي گوييم آن آتش خيالي بيش نبوده و واقعيتي نداشته است. اين سخن گوياي آن است که براي ما آتش واقعي معلوم و منکشف است و الا اگر هيچ گونه تجربه اي از واقعيت اشيا نمي داشتيم چگونه مي توانستيم در مقايسه، يکي را غير واقعي بدانيم؟ و يا اگر احساس تشنگي که به صورت وجداني و حضوري براي ما کشف مي شود وجود نمي داشت، حکم نمي کرديم که آن احساس تشنگي در خواب غير واقعي بوده است. اين همان حرف معروفي است که گفته شده: «اگر راست نباشد دروغ معنايي نخواهد داشت».
2. نکته ديگر اينکه اساسا چه کسي گفته است ادراکات ما در عالم خواب غير واقعي است؟ خير ادراکات ما در آنجا نيز واقعي است منتها مکشوف آنجا شي مادي نبوده بلکه متناسب با عالم مثال است. ديدن، شنيدن، لمس کردن و مانند آن در عالم خواب با حواس باطني صورت مي گيرد نه حواس ظاهري. بنابراين نمي توان گفت عالم خواب نقضي بر خاصيت انکشاف علم است. آري نقض آنجا معنا داشت که ما در عالم خواب با چشم ظاهري مي ديديم و بعد از بيداري مي فهميديم که خبري نبوده است. اما همان طور که قرآن کريم نيز مي فرمايد روشن است که در عالم خواب حواس ظاهري انسان از کار مي افتد. قرآن کريم بيان مي دارد که عالم خواب مانند مرگ دستگاه ادراکي ظاهري از کار مي افتد ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها وَ الَّتي‌ لَمْ تَمُتْ في‌ مَنامِها فَيُمْسِكُ الَّتي‌ قَضى‌ عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الْأُخْرى‌ إِلى‌ أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ في‌ ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ﴾[1] خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مى‌كند، و ارواحى را كه نمرده‌اند نيز به هنگام خواب مى‌گيرد؛ سپس ارواح كسانى كه فرمان مرگشان را صادر كرده نگه مى‌دارد و ارواح ديگرى را(كه بايد زنده بمانند) بازمى‌گرداند تا سرآمدى معيّن؛در اين امر نشانه‌هاى روشنى است براى كسانى كه انديشه مى‌كنند!
کشف و شهود عرفاني نيز همين گونه است، اولياء الهي در آن حالت واقعا اموري را ديده و مي شنوند اما ديگران آن حالات را درک نمي کنند زيرا وي با حواس باطني آن وقايع را مشاهده مي کند. اينکه در مورد برخي افراد آمده که در هنگام احتضار، برخواسته و تعظيم نموده اند از همين باب است. زيرا آنان در آن حال وجود شريف معصومين را مي ديدند که بر بالين آنها حاضر شده است لذا اظهار خضوع مي نمودند. در احوالات مرحوم علامه بحر العلوم آمده است که ايشان در کنار دسته عزاداران تويريج ايستاده بودند که ناگهان عمامه و عباي خود را در آورده و با پاي برهنه در ميان جمع شروع به عزاداري نمودند. بعدها که از ايشان درباره اين جريان سوال کردند، فرمود: ديدم که حضرت ولي عصر (عج) در ميان جمع در حال عزاداري است لذا من هم به او ملحق شدم. ايشان وجود حضرت را با چشم باطن مي ديدند و قطعا درک ايشان نيز مطابق با واقع بوده است.
ممکن است کسي سوال کند اگر آنچه آدمي در خواب مي بيند واقعيت دارد پس چرا بعضي از خواب ها غير واقعي است؟ پاسخ آن است که اين مساله در مورد حواس ظاهري ما نيز مطرح است زيرا در حواس ما نيز خطاهايي صورت مي گيرد. اما سر اينکه آنچه در عالم خواب ديده مي شود گاه صادق و گاه غير واقعي است به اين نکته بر مي گردد که در عالم خواب گاه فرد از عالم مثال متصل خويش بالا رفته و به عالم مثال منفصل متصل مي شود و در آنجا وقايعي را مي بيند. اين گونه خواب ها صادق است. اما گاه فرد تنها در مثال متصل خويش مانده و آنچه مي بيند مربوط به پستوي ذهن اوست.
نکته قابل توجه اين است که در خواب هايي که غير واقعي خوانده مي شود باز حواس باطني مرتکب خطا نشده اند بلکه حکمي که فرد نموده و مقايسه اي که با عالم خارج انجام داده خطا و اشتباه بوده است. اين مطلب درست مانند ديدن سراب در عالم بيداري است . فردي که سرابي مي بيند و آن را آب مي پندارد هم اشتباه کرده و هم اشتباه نکرده است، اشتباه او مربوط به دستگاه بينايي او نيست زيرا آنچه چشم او مي بيند امواجي آب نما است که امري درست و صادق است و حس بينايي همه همين گونه مشاهده مي کنند، اما چون دستگاه ادراکي او وقتي چنين پديده اي را مي بيند، به حسب عادت حکم مي کند که آنچه ديده آب است به خطا رفته است. يا در مورد چوبي که در آب شکسته ديده مي شود، آنچه چشم مي بيند خطا نيست زيرا او ارتعاش هاي شکسته شده مشاهده کرده است و اين امري درست است اما دستگاه ادراکي او اين امر را به چوب نسبت مي دهد اين جا است که پاي خطا به ميان مي آيد.[2] نمونه ديگر که به عنوان خطاي حواس بيان شده تغيير مزه سيب قبل از زدن مسواک و بعد از آن است. آيا حس ذائقه فرد در شناخت مزه سيب دچار اشتباه شده است؟ روشن است که چنين نيست و حس ذائقه خطا نکرده است زيرا ذرات خمير دندان با ذرات سبب مخلوط شده و مزه آن را تغيير داده است . اشتباه اين قضيه آنجاست که فرد توقع دارد مزه سيب در هر دو حالت يکسان باشد. بنابراين دستگاه ادراکي انسان اگر سالم باشد خواه حواس ظاهري و خواه حواس باطني هرگز خطا نمي کند.
نکته: داشتن بهره اي از تجرد، دليل بر حجت بودن و مقدس بودن آن شي نيست زيرا شيطان نيز داراي مرحله اي از تجرد است و يا همان طور که عقل مجرد است، قوه وهميه نيز داراي تجرد است. اين قوه است که در خدمت شيطان قرار مي گيرد. کمال انسان به آن است که بتواند اين نيروهاي شيطاني را به تسخير خود در آورد.
تفاوت نگاه هاي مختلف به عالم
نگاه انسان ها در ارزش گذاري پديده ها اثر گذار است. کسي که علم و دانش را ارزشمند مي داند و از کار علمي لذت مي برد اگر به او پيشنهاد پستي مهم شود و يا ثروتي به او پيشنهاد کنند، از پذيرش آن سر باز مي زند با اينکه برخي ها براي اين امور سر و دست مي شکنند. کسي که لذت هاي معنوي را چشيده است ديگر به امور مادي اهميتي نمي دهد زيرا به باطن اين عالم که اصل است راه يافته اند. جريان ياران حضرت سيد الشهدا (ع) همين گونه است، وقتي که آن حضرت در شب عاشورا گوشه اي از باطن عالم را به آنها نشان داد، ديگر سر از پا نمي شناختند و مزاح و خنده مي کردند. شهدا انقلاب اسلامي نيز همين گونه بودند، با اينکه هر لحظه امکان شهادت آنها بود اما گويا مرگ را به شوخي گرفته بودند. براي اين افراد که اهميت امور معنوي را يافته اند، جلوه هاي فريبنده دنيا بي ارزش خواهد بود.
ابن عباس درباره حضرت اميرالمومنين(ع) مى‌گويد: در سرزمين «ذى قار»، خدمت امام رفتم كه داشت كفش خود را پينه مى‌زد، تا مرا ديد، فرمود: قيمت اين كفش چقدر است؟ گفتم بهايى ندارد. فرمود: به خدا سوگند، همين كفش بى ارزش نزد من از حكومت بر شما محبوب‌تر است «إِلَّا أَنْ أُقِيمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلا» مگر اينكه حقّى را با آن به پا دارم، يا باطلى را دفع نمايم. آنگاه از خيمه بيرون آمد و براى مردم چنين خطبه خواند.[3]
در حکايتي ديگر نقل شده: عبد الله بن ابى محجن ثقفى پيش معاويه رفت. معاويه از وي پرسيد: از كجا مى‌آئى؟ گفت: از نزد انساني کم دانش، بخيل و ترسو يعني پسر «ابو طالب» مى‌آيم!! «معاويه» گفت: تو را به خدا سوگند! آيا به گفته خودت متوجهى كه چه مى‌گوئى؟ به خدا سوگند! هرگاه زبانهاى مردم را گرد آوردند و زبان واحدى تشكيل دهند، زبان على به تنهائى پاسخ گوى همه آنها خواهد بود! و اين كه گفتى، على ترسو است، مادرت به عزايت بنشيند! آيا دلاورى را سراغ دارى كه با على بجنگد و از دست او جان سالم به در برد؟! و اين كه گفتى، على بخيل است، به خدا قسم مى‌خورم كه اگر دو خانه در اختيار على عليه السّلام باشد كه يكى طلا، و ديگر مملوّ از كاه باشد، على خانه پر از طلا را به نيازمندان مى‌بخشد! پسر «ابو محجن» كه اين ستايش‌ها را از زبان «معاويه» شنيد، پرسيد: پس چرا با او نبرد مى‌كنى؟ «معاويه» كه پاسخى نداشت، گفت: به خاطر خون خواهى «عثمان»!!![4]
در احوالات آيت الله بروجردي نقل شده که ايشان شبي سرگرم مطالعه و تامل در مساله اي علمي بودند و اصلا گذشت زمان را حس نمي کردند که ناگاه شنيدند که صداي موذن مي آيد و هنگام نماز صبح است. ايشان که جاي خود دارند، در احوالات دکارت نقل شده که براي حل مساله اي چندين وقت بر روي پا ايستاده بودند و متوجه نبودند.
اعتقاد به واقع نمايي حتي براي ايدئاليست ها
در جلسه بعد انشاء الله به اين سخن کليدي مرحوم علامه طباطبايي مي پردازيم که فرمود: اگر واقع نمايي علم را انکار کنيم ديگر ايدئاليست ها نمي توانند بگويد علم واقع نما نيست. يعني اثبات اينکه علم واقع نما نيست در گرو آن است که علم واقع نما هست. توضيح ايشان خواهد آمد .


[2] ر.ک اصول فلسفه و روش رئالیسم، علامه طباطبایی و شهید مطهری .
[4] فضایل پنج تن (ع) در صحاح سته، محمد باقر ساعدی، ج3، ص 190، ط : فیروز آبادی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo