< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

93/09/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: چيستي و ماهيت علم
ويژگي کاشف نمايي علم
گفته شد ويژگي مهم علم که بدون آن علم بي معنا خواهد بود، مساله کاشفيت از واقع و نفس الامر است. اين ويژگي يا عين علم است و يا لازمه لاينفک آن است. براي بيان اين مطلب اولين شاهدي که بيان شد فطري و وجداني اين مطلب است. وقتي که صورتي در ذهن ما پديد مي آيد ارتکاذا متوجه واقعيتي مي شويم يعني از آن صورت پل زده و به نفس الامر مي رسيم. اين گونه نيست که به خود آن صورت بسنده کنيم بلکه در جان خود مي يابيم که اين صورت ذهني «ما به ينظر» است نه «ما اليه ينظر». به تعبير ديگر خود اين صورت ها موضوعيتي ندارد بلکه طريق و وسيله اي براي رسيدن به واقع است. به عنوان مثال اگر تصويري از لباس در ذهن ما نقش ببندد، بلافاصله و به صورت فطري نظر ما متوجه امري خارجي که اين صورت حاکي از آن است مي شود.
اين نکته در عالم خواب و بيداري يکسان است. هر گاه در عالم خواب نيز صورتي ادراک شود، مانند حالت بيداري، خودش مورد نظر نبوده بلکه محکي آن مورد توجه است منتها چون در عالم خواب حواس ظاهري از کار افتاده و فرد با حواس باطني درک مي کند، محکي آن صورت نيز متناسب با آن عالم و از جنس عالم مثال است. اين محکي و واقعيت يا مربوط به عالم مثال متصل خود فرد است و يا مربوط به عالم مثال منفصل است. بنابراين مدرک در عالم منام پديده طبيعي نيست و اين بدان معنا نيست که چون طبيعي نيست پس هيچ چيزي نيست (فرق است بين اينکه بگوييم طبيعي نيست و يا بگوييم هيچ چيزي نيست). حاصل آنکه در عالم خواب نيز واقعيتي وجود دارد که ما از آن صورتي داريم، آن واقعيت يا در صقع وجود ما يعني مثال متصل است، اگر چنين باشد روياهايي که ديده مي شود نوعا صادق نيست. و گاه اتصال با عالم مثال منفصل صورت گرفته است.
اين مانند علم حضوري ما که صورتهاي ما ذو الصوره دارد اما آنها در خود نفس ما قرار دارد. در علم حصولي فرقي نمي کند متعلق صور آن شيي بيروني باشد يا ذو الصوره در درون نفس باشد.
مرحوم علامه مي فرمايد: «کل علم حصولي يرجع الي علم حضوري» اين سخن با آنچه از قديم در اين باره گفته مي شد فرق مي کند. در گذشته مي گفتند: صورت هاي ذهني ما خودشان به علم حضوري براي ما معلوم هستند، يعني ما معلوم خارجي را به واسطه صورت آنها درک مي کنيم اما خود آن صورت ها را حضورا مي يابيم. آنچه مرحوم علامه در اينجا مي فرمايد سخني فراتر از آن است. ايشان مي فرمايد: قبل از اينکه علم حصولي براي ما حاصل شود ابتدا علم حضوري حاصل شده است. به لحاظ فلسفي انسان راهي جز اين ندارد که براي بدست آوردن علم حصولي از وادي علم حضوري عبور کند. تا براي انسان حضوري حاصل نشود دستگاه ادراکي انسان نمي تواند صورتي را از آن بسازد.
ايشان اين مطلب را با دو تفسير بيان فرموده اند که يکي را در حاشيه اسفار و ديگري را در کتاب «اصول فلسفه و روش رئاليسم» بيان داشته اند. بيان دوم ايشان روان تر است که در اينجا ذکر مي شود. مي فرمايد: آن چيزي که در خارج از وجود ماست در ارتباطي که توسط يکي از حواس با او برقرار مي کند اثري از آن به جان ما وارد مي شود، سپس قوه مدرکه انسان از آن حضور، صورتي را ايجاد کرده و به ذهن مي سپارد. اينگونه است که علم حصولي تشکيل مي شود. اين مساله مانند علم حضوري انسان به نفس، قوا، حالات و صور ادراکي خود است. در اينجا معلوم حضوري، خود ما هستيم که قوه ادراکي از آن صورت هايي را ساخته و ايجاد مي کند. اين صور مسبوق به حضور است به عنوان نمونه ما ابتدا حقيقت ترس را به علم حضوري مي يابيم، نفس از اين درک، تصويري مي دارد که ما مي توانيم توسط آن ديگران را از حس خود مطلع کنيم. بنابراين اين حالت گزارش گري که علم حصولي ما را تشکيل مي دهد گاه از درون صورت مي گيرد و گاه از بيرون.
تا اينجا روشن شد ما در عالم منام صورتي داريم که داراي متعلق است. اين متعلق گاه از صقع وجود ما و مثال متصل خود ماست و گاه مربوط به بيرون از وجود ما و عالم ملکوت يا مثال منفصل است. بنابراين مساله انکشاف علم در عالم خواب و بيداري تفاوتي نمي کند و اگر تفاوتي است در قواي ادراکي است که در عالم بيداري حواس ظاهري و در عالم منام حواس باطني فعاليت مي کنند. ديگر نبايد انتظار داشت که آنچه در عالم منام ديده يا شنيده مي شود مانند چيزهايي باشد که در عالم بيداري ديده و شنيده مي شود، جنس اينها و ابزار شناخت آنها با هم متفاوت است.
حکايتي در مورد ويژگي انکشاف صور ذهني
نقل شده که يکي از زنادقه خدمت امام صادق (ع) آمد و عرض کرد: خدايي که شما مي گوييد ساخته ذهن ماست و اگر ما ذهن خود را بکار نگيريم ديگر مفهومي بنام خدا نخواهيم داشت. حضرت به اين مضمون به او فرمود: حرف تو هم درست است و هم غلط. اينکه مي گويي اگر ما ذهنمان را بکار نگيريم و فکري نکنيم، درکي از خداوند نداريم، سخن درستي است. اما اشتباه ات در اين است که مفهومي که از خداوند در ذهن داري را به صورت مستقل از محکي آن در نظر مي گيري. درست است که ما مفهومي از خداوند از ذهن داريم اما آن مفهوم حاکي از موجودي در عالم خارج است . وقتي خداوند را به عنوان واجب الوجود بالذات مي شناسيم، بدان معناست که اولا او موجود است و معدوم نيست؛ ثانيا وجوب الوجود دارد و ثالثا وجوب او بالذات است نه بالغير. ما انسانها نيز وجود و وجوب داريم اما بالغير است.(الشي ما لم يجب لم يوجد). اين همين مقداري است که علم حصولي به ما مي دهد و نبايد از علم حصولي انتظار فراتز از اين داشت که بتواند همه حقايق را در خود بگنجاند زيرا شناخت ما محدود است اما بسته و تعطيل نيست.
برهان مساله
هر چند براي امور بديهي نمي توان برهان اقامه کرد زيرا تاريکي و ظلمتي در آنها نيست تا نياز به روشن شدن داشته باشند اما از باب تنبيه و تذکار مي توان استدلال نمود. لذا اشکالي که شهيد صدر بر مرحوم ملاصدرا آورده اند که چرا ايشان بر اصل عليت برهان اقامه کرده، وارد نيست. زيرا درست است که اصل اشکال ايشان يعني برهان ناپذيري بديهيات، سخن درستي است اما مرحوم صدرا نمي خواستند بر اصل عليت استدلال بياورند تا مجهولي را معلوم کنند بلکه سخن ايشان جنبه تنبيهي دارد.
مرحوم علامه برهاني بر ويژگي انکشاف علم در کتاب «اصول فلسفه و روش رئاليسم» بيان مي فرمايد. اين کتاب از آثار بسيار مفيد و ارزشمندي است که مرحوم علامه در ميدان عمل و براي دفع شبهات مادي گراها و سوفسطايي ها نوشته اند. سبک ديگر نگارش اين است که بر اساس آنچه ديگران گفته اند مطالبي نوشته شود. اما اين دو سبک خيلي متفاوت است. ايشان در اين کتاب مي فرمايد: « سخنان سوفسطى اگر چه به شكل انكار واقعيت چيده شده است ولى حقيقتا براى انكار وجود علم (ادراك جازم مطابق با واقع) سوق داده شده، چه، اگر انكار واقعيت را با تسليم وجود علم فرض كنيم‌ (مى‌دانيم چيزى نيست) نتيجه‌اش اثبات علم به عدم واقعيت خواهد بود و اين خود يك واقعيتى است كه اثبات مى‌شود (من، علم، خاصه كاشفيت علم از عدم واقع).
و با تسليم خاصه كشف در اين علم و ادراك، خاصه كاشفيت را از ساير افراد علم سلب نمى‌توان كرد[1]. آنچه سوفسطي مي گويد اين است که يا اصلا واقعيتي نيست و يا غير از من و ادراکاتم واقعيتي نيست. وي برخلاف شکاک، جزم گرا است يعني به صورت جزمي مي گويد واقعيتي وجود ندارد. اما شکاک مي گويد نمي دانم واقعيت هست يا نه. مرحوم علامه مي فرمايد: اگر آخر حرف ايدئاليست و سوفسطي را بررسي کنيم بدست مي آيد که وي نمي گويد واقعيتي نيست بلکه مي گويد علمي نيست. وي اگر حتي يک علم را قبول کند ديگر بايد از سوفسطي بودن خارج شود. حال اين سخن که مي گويد واقعيتي نيست خودش در حقيقت بيان يک واقعيت است. وقتي او يک واقعيت را پذيرفت، ديگر مساله سليقه اي نخواهد بود که آنچه را بخواهد قبول کند و انچه را نخواهد و به نفع او نباشد رد کند بلکه «حکم الامثال في ما يجود و ما لايجوز واحد» است. يعنى امورى كه در ذات خود مانند هم‌اند و اختلافى ندارند، از نظر احكام و آثار نيز مانند هم خواهند بود.
بنا آنچه گفت شد اين نکته روشن شد که راهي براي اثبات واقعيت غير از علم (اعم از حضوري و حصولي) نيست. هر کس بخواهد رئاليست شود تنها از طريق علم ممکن است و الا اگر علم را از او بگيرند ديگر هرگز واقعيتي قابل اثبات نخواهد شد. براي توضيح فرض کنيد فردي ايدئاليست در مقابل ما قرار دارد، از وي سوال مي کنيم: ادعاي شما چيست؟ مي گويد وراء صور ذهني من چيزي نيست. اکنون از وي سوال مي کنيم: آيا همين سخن تو که «ليس هناک شي وراء ادرکاتي » واقع نما است يا صرف صورتي در ذهن است؟ آيا اين صورت ذهني، محکي دارد يا ندارد؟ اگر بگويد واقعيتي ندارد و اين صورت حکايت از چيزي نمي کند در اين صورت ديگر نمي تواند احتجاج کند زيرا همه راهها را بر خود بسته است. اما اگر بگويد: نه اين سخن من واقعيت دارد. در اين صورت اعتراف کرده که واقعيتي را پذيرفته است. آن وقت با او احتجاج مي کنيم که اگر اين صورت ويژگي کاشفيت را دارد چه خصوصيتي در آن است که ديگري ندارد؟ بلکه همان طور که گفته شد حکم امثال واحد است .
تا اينجا اجمالا گفته شد کسي که ايدئاليست است يعني صور ذهني و ادراکي را قبول مي کند و منکر واقعيت است، از او سوال مي شود: آيا همين ادراک شما، صرفا امري ذهني است و ما به ازائي ندارد يا دارد؟ اگر بگوييد ندارد به اين معناست که گفته تنها آنچه در ذهن من است اينگونه است و شما به حرف من بهايي ندهيد. اما اگر بگويد اين صورت ها کاشف از واقع است، در اين صورت، وي واقعيتي را پذيرفته و علم را کاشف دانسته است. حال اگر علم در يک جا کاشف باشد در بقيه موارد نيز همين گونه است. مگر اينکه خطاي در علم صورت گرفته باشد که در اين صورت ديگر علم نخواهد بود.[2]




[1] مجموعه آثار، شهید مطهری، ج6، ص 91 و 92، ط: انتشارات صدرا.
[2] برای مطالعه در این زمینه به «اصول فلسفه و روش رئالیسم» و «مساله شناخت» شهید مطهری مراجعه نمایید.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo