< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

93/09/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: چيستي و ماهيت علم
ساختاري جديد براي معناي نفس الامر
موضوع بحث در اين جلسه بيان جمع بندي مباحث گذشته و ارائه ساختاري درباره معناي نفس الامر است که همه حوزه ها را اعم از مباحث عقل نظري و عملي را در بر بگيرد. همان طور که مرحوم لا هيجي نيز فرمودند هر حکمي لاجرم داراي محکي و متعلقي است که مفاهيم بر اساس آن شناخته شده و صدق و کذب آنها بدست مي آيد. حال سوال اين است که ظرف ثبوت اين محکي و متعلق کجاست؟ در يک تقسيم ثنايي مي توان گفت: محکي و متعلق قضايا، يا مربوط به عالم تکوين است و يا عالم تشريع. اگر ظرف محکي عالم تکوين باشد، خود بر دو قسم است: يا مربوط به درون انسان است و يا مربوط به بيرون است. آنجا که مربوط به درون است شامل قضاياي منطقي و قضاياي روانشناختي مي شود و آنجا که مربوط به بيرون از وجود انسان است دو بخش طبيعت و ماوراء طبيعت را در بر مي گيرد. در مورد عالم تشريع نيز همه بايد ها و نبايد هاي عقل عملي اعم از اعتباريات اجتماعي و اخلاقي را شامل مي شود.
در توضيح اين تقسيم مي گوييم سخن ما در اينجا در مقام ثبوت و ملاک حقيقت ادراک است. در اين مقام لاجرم در هر قضيه اي حکمي وجود دارد که قوام آن قضيه به آن حکم است. هر حکمي نيز ناگزير داراي متعلق و محکي است. نفس الامر و ظرف اين محکي يا عالم تکوين و يا عالم تشريع خواهد بود. صورت اول که عالم تکوين باشد دو حوزه را شامل مي شود: درون ما يا عالم ذهن مانند قضاياي منطقي و قضاياي روانشناختي، و بيرون از ما يا عالم خارج. عالم بيرون نيز شامل عالم طبيعت و ماوراء طبيعت مي شود. نفس الامر همه قضايايي که مربوط به طبيعت است، عالم طبيعت است، مثلا وقتي گفته مي شود: هر فلزي در اثر حرارت منبسط مي شود، نفس الامر آن عالم خارج و راه اثبات آن تجربه و آزمايش بيروني است (هر چند راه هاي ديگري مانند نقل و وجي نيز براي اثبات آن وجود دارد اما فعلا سخن ما در مورد راههاي متداول است).
در مورد عالم ماوراء طبيعت، پاره اي از قضايا مربوط به الهيات بالمعني الاخص يعني ذات و صفات الهي است. مباحث کلامي و اعتقادي مانند نبوت، وجي، مسائل مربوط به معاد در اين حوزه مي گنجد. اما مسايل فلسفي يا الهيات بالمعني الاعم که موضوعش مطلق وجود است نفس الامر آن اعم است از عالم طبيعيت، ماوراء طبيعت و عالم ذهن. قضيه علت و معلول، امکان، ضرورت و مانند آن همه متوجه مطلق وجود است.
تا اينجا نفس الامر شامل همه قضاياي عقل نظري مي شود. اما گفتيم متعلق حکم يا عالم تکوين است و يا عالم تشريع. منظور از عالم تشريع، اعتباراتي است که متکي به واقعيات عيني و واقعي بوده و توسط واضع، اعتبار شده است. نيازهاي انسان و دستيابي به کمالات و اموري از اين دست واقعياتي است که پشتوانه اين اعتبارات قرار مي گيرد. اين بخش شامل اعتبارات اجتماعي و اخلاقي مي شود. نفس الامر اين قضايا غير از عالم ذهن و خارج بلکه عالم اعتبار است.
درباره اينکه چه کسي قضاياي اعتباري را وضع مي کند، در ميان بشر اختلاف است . ما الهيون معتقد هستيم سر رشته همه بايد ها و نبايد ها به دست کسي است که سرچشمه همه هست ها بدست اوست. قرآن کريم در يک جمله کوتاه کلام محکمي را در اين باره بيان مي فرمايد: ﴿إِنَّ عَلَيْنا لَلْهُدى‌. وَ إِنَّ لَنا لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولى‌﴾[1] چرا هدايت بدست خداي متعال است ؟ دليل آن در آيه بعد بيان شده چون اوست ها مالک دنيا و آخرت است. بنابراين سرچشمه همه تشريع ها و هدايت ها بدست خداي متعال است. غير از اين اگر باشد از کجا معلوم است تشريع او مطابق با عين و تکوين است تا ما را به کمال برساند. قرآن کريم در اين
در جاي ديگر مي فرمايد: ﴿وَ عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبيلِ وَ مِنْها جائِرٌ وَ لَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعين﴾[2] مي فرمايد راه دو گونه است: راه درست و راست و راه منحرف و بي راهه. اگر به دنبال راه راست هستيد به سراغ خداي متعال برويد زيرا قصد السبيل بدست او ست. راه هاي ديگر همه معوج است و به بيراهه مي برد. بنابراين اعتباريات و تشريعيات هم خاستگاه تکويني دارد و هم آثار تکويني بر آن بار مي شود.

بازگشت بايدها و نبايد ها به کمال و نقص
همه بايد ها و نبايد ها در حقيقت به کمال و نقص باز مي گردد . در بحث حسن و قبح، اين مساله مطرح است که ملاک حسن و قبح چيست؟ مرحوم علامه به تبع ديگران فرموده اند ملاک آن مصلحت و مفسده است. اما همان طور که شهيد مطهري مي فرمايد اين ملاک جامع نبوده و امور فردي را شامل نمي شود لذا ايشان مي فرمايد بهتر است ملاک حسن و قبح را فطرت بدانيم که هم مصالح فردي را پوشش مي دهد و هم جمعي را. ملاک فطرت هر چند درست است اما شامل افعال الهي نمي شود. آنچه مي تواند به عنوان ملاک جامع در تشخيص حسن و قبح قرار گيرد، ملاک کمال و نفص وجودي است. مصلحت و مطلوبيت نيز به همين ملاک باز مي گردد زيرا مطلوبيت کمال بذاته است اما مطلوبيت مصلحت بدان خاطر است که ما را به کمال مي رساند. بنابراين نفس الامر همه بايدها و نبايدها، به کمال و نقص بر مي گردد.
خداي متعال کمال مطلق است و لذا همه بايد ها و نبايد ها بايد به او باز گردد. قرآن مي فرمايد ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ ﴾[3] و يا فرمود ﴿وَ اللَّهُ يَحْكُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُكْمِه[4]. حکم خداي متعال پيگرد ندارد زيرا مولايي نيست که او را پيگيري نمايد. و نيز فرمود: ﴿لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُون‌﴾[5]. چرا از او سوال نمي شود زيرا هر چه کمال است در آنجاست. چيزي خلاف کمال در آنجا وجود ندارد تا جاي سوال باشد. مرحوم علامه طباطبايي در تفسير اين آيه مي فرمايد اساسا در مورد خداي متعال سوال معنا ندارد زيرا سوال يا از علت فاعلي است و يا علت غايي و خداي متعال هم علت العلل است در فاعليت و هم غايت الغايات است.

نفس الامر قضاياي رياضي
اما نفس الامر قضاياي رياضي چگونه است؟ قضاياي رياضي اگر از قبيل قضاياي منطقي باشد که تنها مربوط به عالم ذهن است، در اين صورت نفس الامر آنها عالم ذهن خواهد بود. مثلا در عالم خارج چيزي بنام نقطه يعني چيزي که در آن طول و عرض و عمق نيست وجود ندارد. سطح نيز همين گونه است زيرا سطح يعني چيزي که داراي طول و عرض است اما عمق ندارد و در عالم خارج هر چه داريم هر چند خيلي نازک باشد باز داراي عمق است. اما اگر برخي از قضاياي رياضي مربوط به عالم خارج باشد، نفس الامر آنها نيز عالم خارج است. اين امر نياز به فحص بيشتر داشته و از تخصص ما خارج است.
نفس الامر تعريفات
مرحوم شهيد مطهري به دسته اي ديگر از مفاهيم اشاره مي کند که نفس الامري غير از عالم ذهن و عين دارند . ايشان مي فرمايد تعريفات اينگونه است. تعريف چيزي است که از جانب ماهيت و در مورد ماهيت صورت مي گيرد. «التعريف بالماهيه و للماهيه» مثلا وقتي گفته مي شود «الانسان حيوان ناطق» هم شامل انسان موجود در ذهن است و هم انسان خارجي را در بر مي گيرد. اما وقتي گفته مي شود «الانسان نوع» حکمي ناظر به عالم ذهن است و وقتي گفته مي شود «الانسان ضاحک» مربوط به عالم خارج است. اما تعريف انسان، هم شامل عالم ذهن و هم عالم عين مي شود. شهيد مطهري مي فرمايد: نفس الامر اين قضايا، وعاء تعريفات است.
ويژگي ما بايد اينگونه باشد که در برابر ديگران منصف بوده و هر جا سخن درستي ببينيم، آن را بپذيريم . در ديداري که حضرت آيت الله سبحاني با آقاي سروش به منظور جذب ايشان داشتند، حضرت استاد به ايشان فرمود: ما شما را دوست داشته و به شما علاقه منديم. مصاحبه شما با ماترياليست ها که در تلويزيون نمايش داده شد، باعث مسرت بنده شد، آنجا که در پاسخ آنها که مي گفتند: هستي يعني ماده، گفتيد: تعريف بايد به ماهيت و براي ماهيت باشد. ايشان به اين پاسخ نمره دادند و گفتند ما دلمان مي خواهد شما در دانشگاه مانند استاد مطهري مورد اعتماد مذهبي ها باشيد و آنها از شما استفاده کنند نه اينکه کساني که عرق ديني ندارند گرد شما جمع شوند.
نکته: در مورد قضايايي مانند «اجتماع النقيضين محال » و «شريک الباري ممتنع الوجود» و «عدم العله عله لعدم المعلول» همان طور که قبلا گفته شد هر چند اين قضايا هيچ گونه مصداقي نه در عالم ذهن و نه در عالم خارج دارند، اما چون حکم در آنها ناظر به عالم خارج است، نفس الامر آنها نيز عالم خارج خواهد بود. در آنجا گفته شد ملاک تعيين ذهني يا خارجي بودن قضيه، جهت حکم است .
با روشن شدن معناي نفس الامر و جامعيت آن و نيز اين مطلب که ملاک حقيقت، مطابقت قضيه با نفس الامر است، اين مطلب بدست مي آيد که اين ملاک، عام بوده و نقض هايي که بر آن وارد شده نادرست است.
سخن برخي بزرگان در اين باره
شهيد مطهري در شرح مختصر منظومه،‌ج1، ص190- 196 به اين موضوع پرداخته اند. حضرت آيت الله مصباح يزدي نيز در کتاب آموزش فلسفه اين مطلب را آورده و فرموده اند « منظور از واقعي که قضايا بايد مطابق با آن باشند مطلق محکيات قضايا، و منظور از خارج، ماوراء مفاهيم آنها است هر چند آن واقعيات و محکيات در ذهن، تقرر يافته باشند يا از امور رواني باشند»[6]
حضرت آيت الله جوادي در تفسير موضوعي قرآن کريم، معنايي از نفس الامر ارائه فرموده که به نظر جامع نبوده و صور گوناگون آن را در بر نم گيرد و تنها شامل وعاء تعريفات مي شود. ايشان مي فرمايد: «آخرين و بهترين نظريه در تبيين معيار ثبوتي صحت و سقم شناخت چيزي است که هم مبتني بر تجرد اصل انديشه بوده و هم مبني بر توسعه جهان هستي و تعميم نسبت به عالم طبع و مثال و عقل باشد و آن عبارت از اين است که انديشه مطابق با نفس الامر باشد. منظور از نفس الامر اين است که شي در حد ذات خود با قطع نظر از هر عارض و وصفي و با صرف نظر از تحقق آن در ذهن انديشمند يا خارج داراي حقيقت و واقعيت معيني است که هيچ گونه دگرگوني در آن راه ندارد».[7]



[6] آموزش فلسفه، آیت الله مصباح یزدی، ج1، ص 253، ط: سازمان تبلیغات اسلامی .
[7] تفسیر موضوعی، آیت الله جوادی، ج13، ص 106 و 107، ط موسسه اسراء.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo