< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

93/10/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: چيستي و ماهيت علم
بحثي که در جلسات قبل مطرح شد اين بود که حقيقت علم عبارت از کشف واقع و نفس الامر است. در اين باره بحثي مبسوط بيان و دلايل آن ذکر گرديد و در نهايت به بررسي اشکالات وارد شده بر اين نظريه پرداخته شد. در جلسه قبل دو اشکال مطرح و پاسخ داده شد:
اشکال و پاسخ اول:
نويسنده کتاب «تحليل هويت علم ديني و علم مدرن» در باره نظريه مطابقت گفته است: درباره اين نظريه سوال مي کنيم آيا مطابَق و مطابِق به وحدت و يگانگي مي رسد يا نه؟ اگر بگوييد به وحدت مي رسند در اين صورت ديگر مطابقت معنا نخواهد داشت زيرا مطابقت فرع دوگانگي است و اگر مي گويد به وحدت نمي رسند در اين صورت باز مطابقت معنا نخواهد داشت زيرا در مطابقت هم جهت وحدت لازم است و هم جهت دوگانگي.
در پاسخ گفته شد: اين سخن که در مطابقت دو جهت لازم است سخن درستي است اما مي گوييم همين دو جهت در نظريه کاشفيت نيز وجود دارد. در علم جهت وحدت، ماهيت و چيستي شي است و جهت مغايريت، وجود آنهاست که يکي وجود ذهني و ديگري وجود خارجي است.
اشکال و پاسخ دوم:
نويسنده در اشکالي ديگر گفته است: بنابر نظريه مطابقت، علم ديگر جنبه ارزشي نخواهد داشت و ديگر نمي توان آن را به علم ديني و غير ديني تقسيم کرد زيرا در قضيه يا مطابقت بين صورت ذهني و معلوم خارجي وجود دارد و يا ندارد؟ اگر باشد علم تحقق پيدا کرده و اگر نباشد اساسا علمي نخواهد بود. در اينجا ديگر جايي براي جهت ارزشي بودن باقي نمي ماند.
در پاسخ گفته شد علم از دو جهت داراي وجه الهي است:
1. جهت اول در ويژگي انکشاف علم است. انکشاف از واقع خود پديده اي واقعي و حقيقي است که بهره اي از وجود دارد و از اين جهت فعل خداي متعال است. نقش انسان در اين پديده تنها آماده سازي بستر و اعداد است و افاضه و ايجاد از ناحيه خداوند با واسطه يا بي واسطه صورت مي گيرد. بر اين اساس ارزش و کمال در متن خود علم وجود دارد و مي توان گفت هر کجا و هر زمان و در مورد هر شخصي که علم ايجاد شود، از اين زاويه الهي و خير خواهد بود.
جالب اينکه همين بحث عقلي در روايات نيز بيان شده است. در اصول کافي، بابي است بنام «البيان و التعريف و لزوم الحجه» و چند روايات در آن بيان شده که مضمون واحدي دارند. در دومين روايت آمده فردي از امام صادق (ع) سوال کرد: «الْمَعْرِفَةُ مِنْ صُنْعِ مَنْ هِيَ؟‌». اگر الف و لام «المعرفه» را جنس بگيريم شامل همه معارف مي شود و اگر عهد بگيريم در اين صورت مراد معرفت خداوند است. امام در جواب فرمودند: « مِنْ صُنْعِ اللَّهِ لَيْسَ لِلْعِبَادِ فِيهَا صُنْع‌»[1]. در اين روايت امام بيان مي دارد که انسان موجد و صانع علم نيست بلکه نهايت تلاش او جنبه اعدادي و آماده سازي بستر براي اعطاي الهي را دارد.
نکته: سخن ما در اين بحث اکنون در مورد گزاره هاي علمي است و بحث ديگري که مربوط به نظام هاي علمي مانند علم شيمي، فيزيک و غيره است در آينده بيان مي شود. اکنون سخن در اين است که گزاره هايي که فرد براي فرد معلوم مي شود آيا مطابق با واقع است يا نيست؟ اگر مطابق نيست که از بحث ما خارج است زيرا ديگر علم نخواهد بود اما اگر مطابق با واقع است، مساله کاشفيت پيش آمده و چون کاشفيت خود پديده اي است که بهره اي از وجود دارد، در اين صورت اعطاي الهي و خير خواهد بود. اگر از اين زاويه به عالم نگاه شود، همه چيز حتي وجود شيطان نيز خير خواهد بود زيرا شيطان از جهت وجودي اش، مخلوق الهي است و هر آنچه از ناحيه خداوند صادر مي شود خير و نيک خواهد بود .
در جهان بيني توحيدي هر چيزي که بهره اي از واقعيت و وجود دارد از سوي خداي متعال افاضه شده است و در نتيجه الهي و خير خواهد بود. لذا همان طور که وجود قوه عاقله صنع خداوند و الهي است، وجود قوه واهمه نيز صنع و الهي است و نيز همان طور که جبرئيل(ع) صنع الهي است، ابليس نيز صنع خداوند و الهي خواهد بود. فرمود: ﴿اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ‌ء﴾[2] و فرمود: ﴿ الَّذي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلَقَهُ﴾[3].
در بحث شرور که سال هاي قبل مطرح شد اين مساله بيان شد که همه چيز حتي شرور از جهت وجودي شان خير هستند و شر و بدي به جنبه هاي عدمي آنها باز مي گردد. در اين عالم هيچ چيزي نداريم که از جنبه وجودي آن شر باشد مثلا کذب و دروغ بد است اما نه از اين جهت که تکلم است و زبان حرکت مي کند بلکه از اين زاويه خوب است، اما چون مطابق با واقع نيست کذب و قبيح است.
بله عالِم خوب و بد وجود دارد، زيرا انسان ممکن است بهترين اعمال را با انگيزه شيطاني انجام دهد. در اين صورت هر چند فعل او خوب است اما فاعل آن مورد مذمت است. لذا اگر عالمي، ‌به بيان علوم توحيدي که اشرف علوم است مي پردازد اما به قصد ريا و خودنمايي درس مي دهد، مورد مذمت و سرزنش است زيرا انگيزه او از بيان اين علوم، شيطاني است. امام راحل مي فرمود: «ممکن است انسان درس توحيد بگويد اما با زبان شيطان» منظور ايشان همين است که فرد اين عمل نيک را با انگيزه هاي نفساني انجام داده است. همين جا بود که گفته شد اگر چيزي حکمت شد، گمشده مومن خواهد بود « الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ فَخُذِ الْحِكْمَةَ وَ لَوْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاق‌»[4]بنابراين در اين بحث حيثيت هاي مختلفي مطرح است که بعدا بررسي مي شود.
2. علم از جنبه ديگري نيز جهت ديني به خود مي گيرد و آن به لحاظ مکشوف است، زيرا مکشوف علم نيز در علوم حقيقي مانند فلسفه، کلام و طبيعت شناسي، فعل الهي است لذا کساني که در اين علوم به کشف جهان مي پردازند کاري الهي و نيک انجام مي دهند زيرا فعل الهي را مورد بررسي قرار مي دهند. اما در علوم اعتباري مساله بر دو وجه است: در بايد ها و نبايد هاي شرعي حکم مساله مانند صورت قبل است، زيرا اين گزاره ها برخواسته از واقعيت هستند، لذا اگر فقيهي که به کشف بايدها و نبايدهاي شرعي مي پردازد علمش مطابق با واقع باشد، کار او الهي خواهد بود اما اگر کشف واقع نکند ديگر اساسا علم نخواهد بود. در مورد اعتبارات بشري نيز مساله دو گونه است: اعتباراياتي که مبتني بر مباني درست جهان شناسي و انسان شناسي است. اينها مانند اعتبارايات شرعي الهي خواهند بود زيرا برخواسته از عقل بشري است و عقل نيز حجت الهي مي باشد. اما اعتبارياتي که بر مباني نادرست بنا شده است غير الهي خواهد بود.
قوانين و اعتباراتي که بشر براي رفع نيازهاي خود وضع مي کند گاهي اوقات با توجه به نيازهاي واقعي بشري مانند نياز به سلامت، امنيت و عدالت وضع شده است مانند قوانين راهنمايي و رانندگي که براي حفظ سلامت و نظم جامعه که نيازي حقيقي است وضع شده اند. اين اعتبارايات چون مبتني بر اموري حقيقي و واقعي است، مانند قوانين تکويني الهي مي باشد. در مقابل برخي قوانين بشري اينگونه نيست مانند برخي از مفاد اعلاميه حقوق بشر، زيرا در آنها بشر به عنوان موجودي تک ساحتي در نظر گرفته شده است. روشن است که اين قوانين با واقعيت مطابقتي ندارد. شهيد مطهري در کتاب نظام حقوق زن در اسلام مي فرمايد: اشکال اساسي اعلاميه حقوق بشر آن است که قوانين آن را بر اساس قيام و قعود برخي وضع کرده اند در حالي که اين قوانين جنبه فلسفي داشته و بايد متخصيص اين امر از طوايف مختلف جمع شده و بر اساس دليل و برهان آنها را وضع نمايند. «اعلاميه حقوق بشر فلسفه است نه قانون؛ بايد به تصديق فيلسوفان برسد نه به تصويب نمايندگان. مجلسين نمى‌توانند با اخذ رأى و قيام و قعود، فلسفه و منطق براى مردم وضع كنند[5]
حاصل آنکه مکشوف علم اگر امري تکويني و يا اعتباري شرعي است، همه آن بدون استثنا الهي خواهد بود. اما اگر مکشوف، اعتبارات بشري است در صورتي که بر مباني واقعي و صحيح بنا شده باشد الهي و اگر بر مباني نادرست بنا شده باشد، غير الهي خواهد بود. در مورد مسائل تاريخي نيز همين مساله جاري است يعني آنجايي که بشر منشا پديده اي تاريخي شده است از آن حيث که کشف واقع است الهي است اما اگر مکشوف آن خلاف واقع باشد، ديگر جنبه الهي نخواهد داشت.
رفتار عجيب دولتمردان آمريکايي
دولتمردان آمريکايي افرادي کذاب و خبيث هستند، آنان چون نتوانستند هيچ بهانه اي براي حمايت پنهان از تروريست پيدا کنند از بهانه مبارزه با آن وارد شده اند. آنان همه جا به نام حقوق، ضد حقوق و بنام عدالت، ضد عدلت عمل کردند. آنان چون ديدند سوريه و عراق به حمايت جمهوري اسلامي در مقابل گروه هاي تکفيري پيشروي مي کند، لذا جمع شده و برخي کشورهاي نادان منطقه را نيز با خود به بهانه مبارزه با تروريست همراه کردند اما در حقيقت به کمک تروريست ها آمدند. نمونه آن را مي توان در فرستادن سلاح و آذوغه به تروريست ها دانست. اساسا کارهايي که داعش که گروهي بي مغز و نادان هستند انجام مي دهند بيش از عقل آنهاست و اين نيست مگر اينکه طرح را کشورهاي غربي مي ريزند و کشورهاي منطقه نيز تغذيه مي کنند و آنها تنها عمل کننده هستند. عجيب است که اينان مي خواهند در اين کارهاي نادرست خود، ايران نيز همکاري نمايد. روشن است که نمي شود در خراب کاري هاي اينها وارد شد. عجيب است که دولتمردان آمريکايي، آن به آن سخنان خود را عوض مي کنند، اخيرا رئيس جمهور آمريکا بعد از 50 سال تحريم کوبا گفت ما نتوانستيم در کوبا کاري انجام دهيم و تحريم هاي ما فايده اي نداشت. اما فرداي همان روز سخن خود را تغيير داده و گفت درست شدن اين روابط طول مي کشد.
خدايا روز به روز بر عزت و شوکت و اعتبار جمهوري اسلامي بيفزا و دشمنان اسلام را در نقطه مقابل خار و سرنگون بفرما «وانصر من نصره و اخذل من خذله»
تفاوت انگيزه و انگيخته
نکته ديگر اينکه انگيزه غير از انگيخته است، لذا ممکن است انگيزه فردي کاملا درست باشد اما مباني و انگيخته هاي او نادرست باشد کما اينکه امام رضا (ع) فرمود: « مَسَاكِينُ‌ الْقَدَرِيَّةِ أَرَادُوا أَنْ يَصِفُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِعَدْلِهِ فَأَخْرَجُوهُ مِنْ قُدْرَتِهِ وَ سُلْطَانِهِ.» [6]معتزله هر چند انگيزه خوبي داشتند و مي خواستند خداوند را به وصف عدل معرفي نمايند اما حاکميت الهي را محدود کردند. يعني انگيزه خوب اما انگيخته نادرست بود. در نقطه مقابل نيز ممکن است فردي انگيخته درستي داشته باشد اما انگيزه او شيطاني و نادرست باشد همانند سخني که خوارج در مورد آيه ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّه﴾[7] گفتند. حضرت امير المومنين (ع) در مورد آنها فرمود: « كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ نَعَمْ إِنَّهُ لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ وَ لَكِنَّ هَؤُلَاءِ يَقُولُونَ لَا إِمْرَةَ إِلَّا لِلَّه‌»[8]
انشاء الله در جلسه آينده اشکال و جواب سوم مطرح و بررسي مي شود.


[4] نهج البلاغه، سید رضی، ص481، ح80، ط: هجرت.
[5] مجموعه آثار، شهید مطهری، ج19، ص 142، ط: صدرا.
[6] بحارالانوار، علامه مجلسی، ج5، ص 55، ط: دار احیاء التراث العربی.
[8] نهج البلاغه، سید رضی، ص82، خ40، ط: هجرت.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo