< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

93/10/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسي کاربرد ديگر علم
علم به معناي مجموعه اي از قضايا
همان طور که گفته شد علم داراي چندين کاربرد است. از جمله آنها اين کاربرد است که علم در آن به معناي مجموعه اي از قضايا است که حول محور واحدي پيوند و انتظام يافته اند. اين معنا خود داراي چهار کاربرد اعم، عام، خاص و اخص است:
1. در کاربرد اعم، علم عبارت است از مجموعه اي از قضايا که حول يک محور قرار گرفته اند اعم از اينکه آن گزاره ها کلي باشند يا جزئي و اعم از اينکه حقيقي باشند يا اعتباري. طبق اين کاربرد علومي چون جغرافيا و تاريخ که به امور جزئي مي پردازند نيز علم خوانده شده و نيز علوم اعتباري مانند صرف و نحو در دايره علم جاي مي گيرند .
2. کاربرد عام عبارت است از مجموعه اي از قضايا که وصف کليت دارند اعم از اينکه حقيقي باشند يا اعتباري. بر اين اساس ديگر علومي همچون جغرافيا و تاريخ نقلي علم خوانده نمي شوند.
3. کاربرد خاص: علم عبارت است از مجموعه اي از قضاياي کلي و حقيقي.
4. کاربرد اخص: به قضايايي حقيقي و کلي گفته مي شود که محسوس باشند. لذا تنها علوم تجربي، علم خوانده مي شوند. اين نگاهي تجربه گرايانه به علم است، اينان چون در زمينه روش شناسي معرفت، قائل به اصالت حس هستند تنها علوم طبيعي را علم دانسته و ساير علوم را علم نمي دانند. شاخص ترين مصداق در اين کاربرد علم فيزيک است .
اما در مقام داوري در ميان اين معاني،‌ ابتدا کاربرد اول را بر مي گزينيم زيرا اين کاربرد جامع الافراد بوده و همه آنچه در تاريخ بشر به نام علم شناخته مي شود را در بر مي گيرد. علاوه بر اينکه از نظر روش بکار رفته در علوم لا بشرط است. اساسا وجهي وجود ندارد تا بخواهيم علومي همچون تاريخ و جغرافيا و يا علوم اعتباري همچون صرف و نحو را از زمره علوم خارج بدانيم.
اما در مساله علم ديني آيا همين کاربرد مورد نظر است يا نه؟ پاسخ منفي است، زيرا بخشي از علومي که در اين کاربرد جاي مي گيرد جاي هيچ گونه ترديدي نيست که علم ديني شمرده مي شوند و ديگر جايگاهي براي بحث در ديني يا غير ديني بودن آنها باقي نمي ماند. مانند علومي که موضوع آنها باورهاي ديني يا منابع وحياني باشد مثل علم کلام و يا مانند علم فقه و علم اصول. در اين موارد ديگر نزاعي نيست تا بحث شود آيا ديني هستند يا نه.
برخي ديگر از علوم هر چند ديني بودن در مورد آنها مفروغ عنه نيست اما خيلي به جنبه ديني و غير ديني بودن آنها پرداخته نشده و چالشي جدي در مورد آنها صورت نگرفته است . مانند علم فلسفه يا رياضي . فلسفه به موضوع موجود بما هو موجود مي پردازد که در ابتدا ديني يا غير ديني بودن در آن لحاظ نشده است بر خلاف علم کلام که همان ابتدا درباره باورهاي ديني بحث مي کند . حال اين سوال در مورد علم فلسفه مطرح است که آيا فلسفه ديني داريم يا نداريم ؟
اما اهتمام و جهت گيري اصلي بحث علم ديني در مورد کاربرد چهارم يعني علوم تجربي است . در اينجا اين بحث مطرح شده که آيا علوم تجربي سکولار و جداي از دين هستند يا ديني مي باشند؟ در اين کاربرد نيز آنچه مورد اصلي بحث است علوم انساني است. اينکه آيا علومي همچون سياست ديني است يا نه؟ آيا اقتصاد اسلامي داريم يا نداريم؟ اگر داريم راه کار آن کدام است؟
نکته: در عالم هميشه اينگونه بوده که افراط و تفريط هرگز دوامي نداشته است هر چند گه گاهي جولاني داشته اند. آنچه پايدار مي ماند اعتدال است زيرا اعتدال با فطرت انسان سازگار است. اعتدال نيز همان طور که مقام معظم رهبري فرمودند همان اسلام است . شاخص اين اعتدال نيز اهل بيت گرامي پيامبر اسلام(ص) هستند زيرا قرآن همان طور که حضرت اميرالمومنين (ع) فرمودند «حَمَّالٌ ذُو وُجُوهٍ ». آن حضرت وقتي ابن عباس را براي سخن گفتن به سوي خوارج فرستاد به ايشان فرمود: با آنان با قرآن سخن مگو زيرا قرآن تاب معناهاي گوناگون را دارد لذا يک چيزي شما مي گويي و آنان چيز ديگري مي گويند بلکه با سنت با آنان مخاصمه نما که راهي جز پذيرش آن ندارند «لَا تُخَاصِمْهُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّ الْقُرْآنَ حَمَّالٌ ذُو وُجُوهٍ تَقُولُ وَ يَقُولُونَ ... وَ لَكِنْ حَاجِجْهُمْ بِالسُّنَّةِ فَإِنَّهُمْ لَنْ يَجِدُوا عَنْهَا مَحِيصا»[1]. به عنوان نمونه اشاعره براي اثبات ادعاي خود مبني بر جبر گرايي به آياتي چند استناد کرده اند کنند مانند آيه ﴿وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ﴾[2] و ﴿وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمينَ﴾[3]. در مقابل معتزله نيز که قائل به تفويض هستند به آياتي ديگر استناد جسته اند، مانند ﴿إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً﴾[4].
به خاطر همين امر بوده است که پيامبر اکرم (ص) در حديث شريف ثقلين فرمودند من دو چيز گرانبها در ميان شما به يادگار مي گذارم کتاب خدا و عترتم . وقتي درب خانه اهل بيت (ع) مي رويم مي بينيم آنان در مسائل مختلف راه درست را نشان داده اند، مثلا در مورد مساله جبر و تفويض فرمودند: «لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ وَ لَكِنْ أَمْرٌ بَيْنَ أَمْرَيْن‌»[5] و يا در مورد صفات الهي و اينکه آيا بايد در اين باره سکوت کرد و براي خداوند قائل به محدوديت شد، موضع اعتدال را نشان داده اند. فردي از امام باقر(ع) سوال کرد: آيا مي توان گفت خداوند شي است؟ حضرت فرمود: آري البته به گونه اي که از حد تعطيل و تشبيه خارج شود. يعني بايد گفت خداي متعال شي است اما نه مانند ساير اشيا. «سُئِلَ أَبُو جَعْفَرٍ الثَّانِي ع يَجُوزُ أَنْ يُقَالَ لِلَّهِ إِنَّهُ شَيْ‌ءٌ قَالَ نَعَمْ يُخْرِجُهُ مِنَ الْحَدَّيْنِ حَدِّ التَّعْطِيلِ وَ حَدِّ التَّشْبِيه‌»[6].

سوال و جواب
آيا علومي که در ساير اديان در مورد دين بکار گرفته مي شود از نظر ما علم ديني خوانده مي شود يا نه ؟
پاسخ آن است که اين امر بستگي دارد به معنايي که از دين صورت مي گيرد، اگر گفته شود مراد از دين، دين وحياني است در اين صورت علومي که در اديان ديگر در حوزه دين مورد بحث قرار مي گيرد علم ديني شمرده خواهد شد. اما اگر دين را تنها به معناي دين حق بدانيم، در اين صورت ديگر آنها را علوم ديني نخواهيم دانست.

ملاک وحدت و تمايز علوم
بعد از بررسي اين کاربرد علم اکنون اين سوال مطرح مي شود که چه عاملي ملاک وحدت و چه عاملي باعث تمايز علوم از يکديگر مي شود؟ مثلا وقتي گفته مي شود اين مجموعه از قضايا علم کلام و آن مجموعه علم فيزيک است، ملاک تمايز آنها به چيست؟
سه ديدگاه در اين زمينه مطرح شده است. برخي ملاک علم را موضوع و برخي غايت و برخي روش دانسته اند. آنچه از منطق قديم مطرح بوده و اکنون نيز ديدگاه شايع است، آن است که ملاک وحدت و تمايز علوم موضوعات آن علوم است. هر علمي موضوعي دارد که در آن علم از عوارض ذاتي آن موضوع بحث مي شود. اين نظريه در دوران پيشين رقيبي نداشته است اما بعدها نظريات ديگري نيز مطرح شده است. مرحوم آخوند خراساني در کتاب «کفايه الاصول» ملاک وحدت علوم را اغراض و اهداف دانسته و آن را جايگزين «موضوع» قرار داده است. نظريه اي ديگري که در غرب مطرح شده اين است که ملاک وحدت و تمايز علوم، به روش آن علم باز مي گردد .
در مورد ديدگاه اول، در تعريف موضوع علم گفته شده: « موضوع كل علم ما يبحث فيه عن عوارضه الذاتية»[7] مثلا در علم طب درباره بدن و آثار و عوارض آن بحث مي شود. در علم اصول از طريق استنباط احکام و در علم کلام، مباحث حول محور معرفت خداوند و صفات و افعال انتظام يافته است. علوم اعتباري نيز همين گونه است مثلا موضوع علم صرف و نحو کلمه و کلام است .
شهيد مطهري در اين باره مي فرمايد: « دانشمندان به جاى اينكه بگويند: «موضوع هر علمى عبارت است از آن چيزى كه آن علم از احوال و خواص و آثار او بحث مى‌كند»، به جاى «احوال و آثار» كلمه قلمبه «عوارض ذاتيّه» را به كار برده‌اند، چرا؟ بى جهت؟ نه، بى جهت نيست، آنها ديده‌اند كه احوال و آثارى كه به يك چيز نسبت داده مى‌شود بر دو قسم است: گاهى واقعاً مربوط به خود اوست، و گاهى مربوط به خود او نيست بلكه مربوط به چيزى است كه با او يگانگى دارد. مثلًا مى‌خواهيم در احوال «انسان» بحث كنيم. خواه ناخواه از آن جهت كه انسان حيوان هم هست و با حيوان يگانگى دارد خواص حيوان هم در او جمع است. از اين رو كلمه «عرض ذاتى» را به كار برده‌اند و اين كلمه را با تعريفى مخصوص مشخص كرده‌اند كه اين اشتباه از بين برود و به اصطلاح «عوارض غريبه» خارج شود».[8] مثلا انسان به ما هو انسان حالاتي دارد. اما همين انسان از اين جهت که حيوان است، داراي صفات حيواني نيز مي باشد. حال آنجا که درباره صفات انساني بحث مي شود ديگر صفات حيواني او مد نظر قرار نمي گيرد.
مرحوم علامه طباطبايي در حاشيه بر اسفار و حاشيه بر کفايه مرحوم آخوند در اين باره نکاتي مطرح کرده که انشاء الله در جلسه بعد پيگيري مي شود .

توجه به دنيا و آخرت با هم
همان طور که انسان بايد به آخرت توجه داشته باشد، دنيا را نيز بايد مديريت نمايد. امام رضا (ع) فرمود: « لَيْسَ مِنَّا مَنْ تَرَكَ دُنْيَاهُ لِدِينِهِ أَوْ تَرَكَ دِينَهُ لِدُنْيَاه‌»[9]. کسي که دنيا را به خاطر دين و آخرت ترک کند و نيز کسي که دين خويش را به خاطر دنيايش ترک کند از ما نيست . دنياي خوب اساسا دنياي ايماني است. قرآن کريم مي فرمايد: ﴿يا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّي بِما تَعْمَلُونَ عَليمٌ﴾.[10] در اين آيه خطاب به رسولان مي نمايد که از غذاهاي پاکيزه بخوريد و به کارهاي صالح و نيک بپردازيد. پيامبر اکرم(ص) نيز در روايتي فرمودند: «فَلَوْ لَا الْخُبْزُ مَا صُمْنَا وَ لَا صَلَّيْنَا وَ لَا أَدَّيْنَا فَرَائِضَ رَبِّنَا»[11]




BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo