< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

93/10/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسي کاربرد ديگر علم
درباره ملاک وحدت و تمايز علوم، سه ديدگاه بيان شد. برخي ملاک آن را موضوع و برخي اغراض دانستند و ديدگاه سوم قائل به تفصيل شد به اين معنا که موضوع را ملاک علوم حقيقي و غرض را ملاک علوم اعتباري دانست. مرحوم علامه طباطبايي و شهيد مطهري ديدگاه سوم را برگزيدند . به نظر مي رسد قدما نيز که اين مساله را طرح کرده اند همين ديدگاه را داشته اند.

ديدگاه ديگري در ملاک وحدت و تمايز علوم
در ميان متفکران غربي اين نظريه مطرح شده که ملاک طبقه بندي علوم بر اساس روش آن علوم مي باشد. نويسنده کتاب «تفرج صنع»[1] اين ديدگاه را به پوزيتيويست ها نسبت داده و معتقد شده ريشه اين تفکر به انديشه هاي کانت بر مي گردد.
نقد و بررسي
اما در بررسي اين ديدگاه چند نکته قابل توجه است:
1. ما نيز في الجمله قبول داريم که علوم داراي روشهاي مختلفي هستند که هر علمي روشي را متناسب با خود بر مي گزيند. متدولوژي يا روش شناسي در حقيقت آموزه اي از جنس منطق است به اين معنا که اگر منطق رسالتش بيان قوانين تفکر و جلوگيري از خطا در افکار است، روش شناسي نيز همين وظيفه را بر عهده دارد با اين تفاوت که منطق در همه علوم بکار گرفته مي شود اما روش شناسي ناظر به علوم خاصي است.
بحث روش شناسي در ضمن فلسفه علم مطرح مي شود. فلسفه هر موضوعي، نگاهي بيروني به آن موضوع است لذا فلسفه علم نيز به معناي از بيرون نگريستن به علم است. در اين فلسفه مسائلي همچون چيستي موضوع، روش هاي بکار رفته شده در آن علم، داد و ستد آن علم با ساير علوم و از اين دست مسائل مورد بحث قرار مي گيرد.
2. همان طور که شهيد مطهري فرموده اند تفاوت روش هاي علوم، ريشه در تفاوت موضوعات آنها دارد. ايشان مي فرمايد بکار بردن روش به اين معناست که چون ما مي خواهيم يک ارتباط خاص ذهني با چيزي برقرار کنيم بايد ببينم آن مقوله چه خصوصياتي دارد تا ما نيز نوع ارتباطمان را تعيين کنيم. مثلا اگر کسي شي اي مادي و محسوس را مورد ارزيابي قرار مي دهد، رابطه معرفتي وي با آن بايد حسي باشد و جز اين راهي نيست (البته منظور راه هاي معمولي است و الا ممکن از فردي از طريق اعجاز و مانند آن از علوم طبيعي اطلاع يابد اما سخن ما در اينجا راههاي معمولي براي بشر است). حال اگر کسي بخواهد با عقل مجرد و محض به کشف اين امور بپردازد، راه به جايي نخواهد بود. مثلا اگر مي خواهيم حرارت و نور که اموري مادي است را در پديده اي کشف کنيم هر چقدر بنشينيم و فکر کنيم چيزي غير از ماهيت آنها به دست ما نمي آيد و هرگز ادراکي از آثار وجودي آنها به دست ما نمي آيد.
بيکن مي گفت تجربه گرايان محض مثل مورچه ها هستند که تنها هنر آنها گردآوري مواد است. عقل گرايان محض نيز مانند عنکبوت هستند که تنها دور خودشان تار مي تنند. وي مي گويد ما بايد مانند زنبور عسل باشيم به اين صورت که مواد را از بيرون گرفته و با تفکر عقلي آنها را ترکيب نماييم.
حال اگر موضوع امري دروني و نفساني باشد بايد از راه علم حضوري و شهودي وارد شويم زيرا اينجا ديگر ابزارهاي حسي ماند چشم و گوش بکار نمي آيد. اما اگر موضوع مانند رياضيات از امور عقلي باشد، رابطه معرفتي ما با آن، تنها فکري خواهد بود، مثلا موضوع فلسفه موجود بما هو موجود است، اين موضوع نه امري دروني است و نه بيروني حسي، پس نمي توان از راه حضوري و اي حسي در آن ورود نمود، بلکه بايد از راه برهان و استدلالات عقلي بهره گرفت. حاصل آنکه روش ها تابع موضوعات است لذا در گام دوم و بعد از موضوعات قرار دارد پس صحيح آن است که ملاک وحدت و تمايز را به موضوعات بدانيم .
برخي از عالمان جديد کتاب ارغنون ارسطو را به جهت اينکه سخن از روش قياسي نموده است ناکارآمد دانسته اند و ارغنون جديدي نوشته اند. آنان گفته اند براي شناخت طبيعت نمي توان از روش قياسي به چيزي دست يافت. قياس آنچه را در مقدمات هست آشکار مي کند در حقيقت تفکر قياسي تفکري تحليلي است مثلا مي گويد عالم متغير است و هر چه متغير است حادث است پس عالم حادث است . اما در روش استقرائي، از موارد محدود، حکم کلي بدست مي آيد يعني نتيجه آن فراتر از مقدمات است و لذا مي توان از طريق آن، حکم پديده هايي که هنوز مورد تجربه قرار نگرفته اند را بدست آورد.
البته اين سخن هم از سوي برخي متفکران غربي و هم اسلامي مورد نقد قرار گرفته است. زيرا همان طور که شهيد مطهري نيز فرموده است اشکالي بر ارسطو نيست بلکه اين قرون وسطي بوده که ارسطو را بد معنا کرده است. ارسطو هم کتاب منطق قياس دارد و هم استقراء. وي هم کتاب الهيات نوشته و هم کتاب طبيعيات، منتها در قرون وسطي برخي عالمان مسيحي براي دفاع از دين تنها به بخشي از کلام ارسطو استناد کردند. آنان که متوليان دين بودند بنام دين، با مباحث علمي مخالفت کردند و به جاي آنکه مباحثي مفيد و نتيجه بخش را مطرح کنند به بحث هايي بيهوده پرداختند و اين امر باعث شد در دوره هاي بعد با چنين ديني مخالف شده و کنار گذاشته شود.
3. نکته ديگر در نقد اين ملاک آن است که طبقه بندي و مرزبندي علوم بر اساس روش هاي علوم، معيار دقيقي نبوده و نمي تواند علوم را به صورت درستي مرزبندي نمايد. مثلا براي علوم طبيعي شاخه هاي مختلفي وجود دارد در حالي که روش بکار رفته در همه آنها يکسان است.
4. گاهي يک مساله و يا يک علم با چند روش قابل بررسي است مثلا اصل وجود معاد هم از طريق عقل قابل اثبات است و هم از طريق نقل و يا مساله توحيد و اثبات يگانگي خداوند هم دليل عقلي دارد و هم دليل نقلي. در اين موارد نيز ملاک روش شناسي، ناکارآمد خواهد بود.

ديدگاه حضرت آيت الله مصباح و شارح مواقف در اين باره
حضرت آيت الله مصباح در اين زمينه فرموده است: تعيين موضوع يا غايت و يا روش به عنوان ملاک وحدت و تمايز علوم، امري نيست که پشتوانه برهاني داشته باشد به گونه اي که اگر کسي آن را نپذيرفت و يا خلاف آن را برگزيد، گرفتار تناقض شده باشد. لذا خيلي جاي سخت گيري در اين باره نيست اما بايد انسان موضع خود را مشخص کند تا گرفتار مغالطه هاي لفظي نشود.[2]
شارح مواقف نيز همين ديدگاه را با اندکي تفاوت بيان کرده است، وي انتخاب ملاک را امري ذوقي و استحساني دانسته و مي گويد: «و هو أمر استحساني اذ لا مانع عقلا من ان تعد كل مسألة علما برأسه و تفرد بالتعليم و لا من ان تعد مسائل كثيرة غير متشاركة في موضوع واحد سواء كانت متناسبة من وجه آخر أولا علما واحدا و تفرد بالتدوين‌»[3] ايشان در وجه ذوقي بودن اين انتخاب مي گويد: زيرا اشکالي ندارد که ما هر مساله اي را يک علم جدا بناميم مثال علم علت شناسي يا وحدت شناسي. از آن طرف مي توان مسائل زيادي را جمع و تحت يک عنوان قرار داد. در هيچ کدام از اين صورت ها امر نادرستي اتفاق نيفتاده است.
کلام آيت الله مصباح از کلام شارح مواقف دقيق تر است زيرا ايشان مي فرمايد اين مساله برهاني نيست[4] اما شارح مواقف آن را استحساني مي داند. يک وقت مساله را بر مقياس عقل نظري و عقل عملي بررسي مي کنيم و يک وقت آن را ذوقي و استحساني مي دانيم.
سخن آيت الله مصباح در اينکه اين مساله برهاني نيست، سخني صحيح و پذيرفته شده است اما مي توان تعيين ملاک براي مرزبندي علوم را امري عقلايي بدانيم (فرق است ميان اينکه برهاني نبودن مساله و عقلاني بودن آن). زيرا بشر به خاطر اينکه مباحث علوم را ساختارمند نمايد از مساله ملاک بهره گرفته است و مانند نخ تسبيح امور هماهنگ با هم را جدا نموده است و اين امري صحيح و عقلاني است. در اين ميان نيز آنچه از همه دقيق تر و کامل تر است موضوع مي باشد . بنابراين هر چند اين مساله پشتوانه برهاني ندارد اما عقل مصلحت انديش آن را تاييد کرده و صحيح مي داند.



[1] تفرج صنع، سروش، ص25.
[2] رابطه علم و دین، آیت الله مصباح، ص71- 75، ط: موسسه امام خمینی(ره).
[4] رابطه علم و دین، آیت الله مصباح، ص79، ط: موسسه امام خمینی(ره).

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo