< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

93/11/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: علم به معناي مجموعه اي از گزاره ها
تبيين و پيش بيني دو رسالت علم
در جلسه گذشته به صورت فشرده، مطالبي که درباره تبيين علمي در مورد پديده هاي طبيعي و انساني بيان گرديد و حاصل آن اين شده که تبيين علمي بر اساس قوانين حاکم بر عالم طبيعت يا عالم بشري انجام مي گيرد. از طرفي چون اين قوانين مبتني بر اصل عليت هستند، به سه صورت قابل کشف هستند: از طريق علت، معلول تبيين مي شود و يا از طريق معلول پي به علت برده مي شود و يا از يکي از متلازمين، پي به ملازم ديگر برده مي شود.
نکته ديگر در اين زمينه آن است که از نظر علوم تجربي خصوصا آنچه در عصر جديد مطرح شده مراد از عليت، عليت فاعلي است نه عليت غايي؛ در فلسفه و الهيات علاوه بر علت فاعلي براي تبيين يک واقعيت از علت غايي نيز بهره گرفته مي شود، اما در علوم تجربي علت غايي را مطلقا به کار نمي گيرند و همين امر يکي از ويژگي هاي علم جديد است. آنان گفته اند در زمان ارسطو و قرون وسطي، پديده ها بر اساس علت غايي آنها تفسير و بيان مي شدند اما امروزه بر اساس علت فاعلي به تبيين پديده ها پرداخته مي شود و مقصود آنها از علت فاعلي، فاعل هاي طبيعي است نه فاعل الهي. بنابراين به طور خلاصه مي توان گفت مقوله تبيين، به چرايي بر اساس علت فاعلي طبيعي مي پردازد.
اما درباره رسالت ديگر علم يعني مقوله پيش بيني بايد دانست که اين هدف در حقيقت دستاورد تبيين هاي علمي و کشف علل آن است. پيش فرض مهم اين مساله بر خواسته از اين اصل است که عالم طبيعت و انسان به طور يکنواخت عمل مي کند و لذا مي توان آينده و گذشته را پيش بيني و کنترل نمود. در لسان فلسفي از اين اصل با عنوان اصل سنخيت علي و معلولي و يا اصل حکم الامثال ياد شده است. نکته ديگر اينکه پيش بيني همان طور که گفته شد دايره وسيعي داشته و منحصر در آينده نبوده بلکه گذشته را نيز در بر مي گيرد.

رابطه پيش بيني و تبيين
هر چند تبيين مستلزم پيش بيني و پيش بيني لازمه تبيين است و اگر قانوني کشف شود مي توان توسط آن درباره گذشته و آينده قضاوت نمود، اما اين مساله کليت ندارد زيرا گاه قوانيني داريم که تبيين دارد اما قدرت پيش بيني در آن وجود ندارد و بالعکس گاه پيش بيني هايي از طرف افرادي صورت مي گيرد اما قدرت تبيين ندارند. در برخي از موارد گويي قانون تنها متوجه گذشته و حال است و نسبت به آينده سخني ندارد مانند قانون انتخاب طبيعي. اين قانون که اکنون در مجامع علمي مورد پذيرش عمومي است توسط فردي بنام داروين شکل گرفته است.
اساس نظريه داروين به اين صورت است که انسان در مواجهه با عالم طبيعت انواع مختلفي را مشاهده مي کند(مرحله توصيف) سپس سوال مي کند منشا پيدايش اين انواع مختلف چيست؟(مرحله تبيين) در اينجا دو ديدگاه کلي وجود دارد: يکي نظريه ثبات انواع و ديگري نظريه تحول انواع. تا قبل از داروين نظريه قالب ميان دانشمندان، ثبات انواع بود، آنان معتقد بودند موجودات از ابتدا به صورت انواعي مجزا از هم طراحي و خلق شده اند. اما بعدها داروين سخن از تحول انواع به ميان آورد و گفت: انواع موجودات زنده اي که اکنون مشاهده مي کنيم در يک فرايند بسيار طولاني به اين صورت در آمده اند و حيات در ابتدا شکلي بسيار ساده و بسيط داشته است.
داروين براي اثبات نظريه خود سالها به تحقيق و بررسي پرداخت و پنج سال بر کشتي سلطنتي به دنبال شواهد مختلف کشت تا اينکه فرضيه انتخاب طبيعي را مطرح کرد. وي مي گفت موجودات اين عالم با تضادهاي مختلفي روبرو هستند و لذا در تلاش هستند تا باقي بمانند اما در اين ميان تنها موجوداتي باقي مي مانند که از يک نوع برتري برخوردار باشند. به تعبير شهيد مطهري ايشان مي گويد موجودات در يک غربال دائمي وجود دارند که تنها برخي مي توانند عبور کنند . وي سپس گفت خصوصيات موجودات باقي مانده به نسل هاي بعدي منتقل شد و کم کم باعث پيدايش نوعهاي ديگري گرديد. بر اين نظريه بعدها نقدهاي مختلفي وارد شد اما نظريه غالب و پذيرفته شده دانشمندان امروزه همين نظريه است.
حال نظريه انتخاب طبيعي همان طور که طرفداران آن گفته اند جريان موجودات در گذشته و حال را بيان مي کند اما ديگر قدرت پيش بيني براي آينده ندارد. به اين معنا که نمي تواند بگويد چه انواعي در آينده به وجود خواهد آمد. البته در اينجا علامت سوالي وجود دارد و آن اينکه اگر قانوني صحيح باشد نبايد متوقف باشد بلکه بايد از زمان و مکان فرا تر رفته و کلي باشد. در پاسخ گفته شده ما دو گونه قانون داريم، قانوني که شامل گذشته و حال و آينده مي شود و قانوني که تنها شامل حال گذشته مي شود و بيشتر از اين کششي ندارد. اين مانند آن حکايتي که گفته شده فردي که داراي بيماري سرطان بود به امام زاده اي دخيل بسته شد. چند روز از اين جريان گذشت و متولي امام زاده از اين جريان و حضور چند روزه بيمار ناخرسند بود لذا به همراهان بيمار گفت: امام زاده ها چند گونه اند، برخي از آنها سرطان و بيماري هاي سخت را شفا مي دهند و برخي در حد سرماخوردگي و مانند آن را شفا مي دهند، اين امام زاده اي که شما آمده ايد نوع دوم است.
ايان باربور در کتاب علم و دين در اين باره مي گويد «نظريه انتخاب طبيعي يک تبيين علمي پذيرفته شده است، ولي کمتر کسي ادعا مي کند که مي توان سير تکامل را از روي آن پيش بيني کرد»[1]
گونه ديگر رابطه تبيين و پيش بيني جايي است که پيش بيني صورت مي گيرد اما تبيين آن روشن نيست. نمونه آن افراد با تجربه است که از برخي وقايع و حوادث خبر مي دهند اما وقتي از چرايي آن سوال مي کنيم مي گويند علت آن را نمي دانيم. آنان مثلا از حالت ماه و يا تغيير حالت حيوانات پي مي برد که قرار است باران ببارد اما ديگر نمي دانند که چه رابطه و نسبتي ميان اين علائم و بارش باران است. ايان باربور مي گويد: «بابلي ها از روي جدول هاي زمان بندي شده رياضي که بر اثر آزمون و خطا و بي هيچ مبناي نظري بدست آورده بودند مي توانند پيش بيني هاي نجومي دقيقي بکنند. آنان قدرت پيش گويي عظيمي بدست آورده بودند اما به همان اندازه فاقد شناخت بودند»[2]

رسالت و حيطه علوم
رسالت هر علمي در حيطه قلمرو اي است که آن علم دارد مثلا عالم فيزيکدان از حرارت و فلزات و رابطه ميان آنها سخن مي گويد اما ديگر نمي گويد چرا حرارت و يا فلزات بوجود آمده است زيرا اين مساله از حيطه رسالت اين علم بيرون است و يا زيست شناس درباره نحوه حيات و انواع و اقسام آن سخن مي گويد اما ديگر سخني از چرايي پيدايش حيات به ميان نمي آورد. اساسا هيچ علمي از هل بسيطه موضوع خودش بحث نمي کند بلکه آن را به عنوان اصل موضوعه پذيرفته است که يا بديهي است و يا در علم ديگري اثبات شده است. حتي در علم فلسفه نيز که از وجود بحث مي شود اصل وجود، بديهي دانسته شده و ديگر براي اثبات آن دليلي اقامه نمي شود.
اما سوال شده چرا علم کلام اينگونه نيست زيرا در اين علم با اينکه موضوع آن ذات و صفات الهي است اما به اثبات وجود خداي متعال و صفات الهي پرداخته مي شود. در پاسخ چند وجه بيان شده است:
1. وجه اول اينکه گفته شده اگر متکلم براي اثبات وجود خداي متعال، دليلي اقامه مي کند نه بدان خاطر است که آن را اثبات کند بلکه مي خواهد علم اجمالي خود را تفصيل دهد و يا درک وجداني و فطري خود را برهاني نمايد و يا مقصود وي، اقامه برهان براي ديگران و پاسخ به شبهات است.
2. در جواب ديگري گفته شده موضوع علم کلام در علم فلسفه اثبات مي شود. اما بعضي ها به اين جواب اعتراض کرده و گفته اند: علم کلام اشرف علوم است و همه علوم به اين علم نيازمند هستند حال چگونه ممکن است که خود اين علم نيازمند فلسفه باشد. آنان براي حل اين معضل گفته اند ما موضوع علم کلام را مانند فلسفه موجود بما هو موجود مي دانيم با اين تفاوت که در علم کلام بر طبق قوانين شرع درباره موجود بحث مي شود اما فلسفه لابشرط است .
3. صاحب مواقف در وجه ديگري گفته است: موضوع علم کلام از همه علوم اوسع است و آن المعلوم است. اين موضوع حتي از موجود که موضوع فلسفه است نيز وسيع تر است زيرا معدومات و ممتنعات را نيز در بر مي گيرد.[3]



[1] علم و دین، ایان باربور، ص183، ط: مرکز نشر دانشگاهی.
[2] علم و دین، ایان باربور، ص183، ط: مرکز نشر دانشگاهی.
[3] ر.ک: ما هو علم الکلام، حضرت استاد ربانی گلپایگانی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo