< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

94/01/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: روش شناسی علوم انسانی
نکاتی در جمع بندی روش علوم انسانی
در جلسات گذشته مباحثی را درباره روش علوم انسانی و نسبت اين علوم با علوم طبيعی بيان شد. حاصل و جمع بندی آن مباحث به صورت منظم به اين شرح است:
1. اولين نکته ای که در مجموع بدست آمد اين بود که پژوهش در علوم انسانی تجربی همانند علوم طبيعی تجربی، مبتنی بر دو اصل عليت و سنخيت است. هر اثر انسانی دارای علل انسانی است و پژوهشگر علوم انسانی در صدد شناخت آن علل می باشد. همان گونه که هر پديده يا رخداد طبيعی دارای علل طبيعی است و پژوهشگر علوم طبيعی در صدد شناخت آن علل بر می آيد. اين مساله وجه شباهت علوم انسانی و علوم طبيعی می باشد.
2. پديده های طبيعی مطابق ديدگاه رسمی و مشهور فاقد آگاهی، احساس و اراده اند و علل آنها جبری و ناخودآگاه و مکانيکی است در نتيجه قوانين مربوط به پديده های طبيعی ثابت و جهان شمول است و شناخت آنها از طريق داده های حسی و ظاهری ممکن است. ولی علل انسانی آگاهانه و ارادی و احساسی بوده و تابع اسباب و عوامل ذهنی، روانی و فرهنگی بسياری است.
نکته قبلی وجه شباهت و اين نکته اختلاف اين دو حوزه معرفتی است، با توجه به اين دو نکته برای کشف علل انسانی موثر در پديده های انسانی فرض های مختلفی وجود دارد که بعضا طرفدارانی نيز دارد:
الف) اول اينکه از طريق همدلی و قرابت ذهنی و روانی دنيای ذهنی و روانی و شخصيت فرهنگی افراد ديگر به صورت مستقيم و حضوری ادراک شود. همان گونه که فردی حالات و خصوصيات ذهنی و روانی خود را به صورت شهودی ادراک می کند . ايان باربور در کتاب علم و دين اين فرض را به صورت قولی به برخی نسبت داده است.[1] اما اين فرض اگر ممکن هم باشد نادر الوقوع بوده و نمی تواند به عنوان روشی تجربی و همگانی در علوم انسانی توصيه شود.
ب) فرض ديگر اين است که پژوهشگر علوم انسانی درباره موضوع پژوهش خود تجربه شخصی داشته باشد و آن را مقياس درک و فهم تجربه ديگران قرار دهد. اين فرض با دو مشکل مواجه است: يکی اينکه دستيابی به تجربه شخصی درباره همه پديده ها انسانی که پژوهشگر علوم انسانی درباره آنها تحقيق می کند دشوار است و ديگر اينکه با توجه به ويژگی های شخصيتی و فرهنگی افراد، تجربه ذهنی و روانی يک فرد نمی تواند به صورت کامل نمايان گر تجربه ذهنی و روانی افراد ديگر باشد. انسان ها هر چند از نظر ظاهری هم شکل و همسان هستند اما تفاوت های فراوانی با يکديگر دارند؛ رسول خدا (ص) فرمود: «النَّاسُ مَعَادِنُ كَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّة»[2]
ج) پژوهشگر علوم انسانی با تکيه بر سه عامل و اصل:
1. همکنی و همانندی انسان ها در بسياری از امور ذهنی و روانی به دليل برخورداری از سرشت يکسان؛
2. ارتباط تکوينی و تعامل جسم و روح و تن و روان؛ به اين معنا که چون روح بر جسم و جسم بر روح و يا به تعبير ديگر عالم درون بر عالم بيرون و بالعکس اثر می گذارد، می توان از طريق خصوصيات و آثار يکی به ديگری پی برد.
3. بهره گيری از تجربه های انسانی خود در عرصه های مختلف زندگی .
با کمک اين سه عامل، پژوهشگر به گردآوری شواهد و داده های گفتاری و رفتاری و آثار و نمودهای عينی و ظاهری افراد و جوامع بشری می پردازد و عنصر تبيين و تفهيم را در هم می آميزد و مسايل و موضوعات انسانی را تبيين و تفسير می کند. همان طور که يک عالم طبيعی فرضيه ای را طرح کرده و توسط آن به دنبال شواهد عينی می گردد، عالم علوم انسانی نيز همين گونه بعد از دستيابی به اصول، به دنبال شواهد عينی می گردد تا بر اساس گفتار و رفتار ديگران پی به دنيای درونی آنها برده و در اين ميان از تجربه هايی شخصی خود در زندگی نيز بهره می گيرد.
اين فرض نه ديدگاه پوزيتويست ها است که می گفتند روش علوم انسانی طابق النعل بالنعل، همان روش علوم طبيعی است و نه مکتب تفهمی است که تنها عامل درونی را مد نظر می داشتند. يکی از اينها فقط تبيين بود و ديگر فقط تفهم، اما اين فرض تلفيقی از تبيين و تفهم است. در روش علوم انسانی هم عنصر تبيين علت ها و عوامل ظاهری وجود دارد مانند اينکه مساله مورد بحث يک متن مکتوب است که دارای جنبه های طبيعی است و هم عوامل درونی نقش دارد زيرا پديده مورد مطالعه صرفا پديده ای طبيعی نيست.
بنابراين در علوم انسانی نه فقط روش تبيينی کارايی دارد و نه فقط روش تفهمی، بلکه فرض درست تلفيقی از روش تبيينی و تفهمی است يعنی هم بايد بر پايه اصل عليت و سنخيت و با توجه به نمودها و آثار ظاهری انسانی در پی کشف علل پديدهای انسانی بود و هم بايد با توجه به دخالت عناصر و عوامل ذهنی و روانی و فرهنگی در رفتار و کردار انسان در صدد تفسير و تاويل اعمال و آثار انسان بر آمد. از مارکس وبر جامعه شناس و اقتصاد داد آلمانی (متوفی 1930) نقل شده که وی طرفدار همين روش تبيينی تفهمی بوده است.[3]

ارزش معرفتی روش علوم انسانی
نکته ديگر در اين بحث آن است که آيا دستاورد علوم انسانی دارای چه مقدار ارزش و اعتبار معرفتی است؟ آيا اعتبار اين علوم بالاتر است يا اعتبار علوم طبيعی؟ بر اساس آنچه گفته شد معلوم شد که قوانين و آموزه های علوم انسانی نمی توانند ارزشی در حد قوانين طبيعی و فيزيکی داشته باشد زيرا در پديده های انسانی اعم از گفتار و رفتار، علل و عوامل فراوانی دخالت دارد. اين عوامل برخی مربوط به جسم و ظاهر انسان است که شناخت آنها آسان است اما برخی مربوط به جنبه های غير جسمانی اعم از ذهنی، عاطفی، فرهنگی، قومی و ... است که شناخت آنها دشوار است. انسان موجود پيچيده ای است و به سادگی تن به تجربه نمی دهد و لذا کشف کشف علوم انسانی به دليل اين پيچيدگی ها دشوار و سخت است .
وضعيت يمن و حمله عربستان به آن
به عنوان يک نمونه عينی در بحث ما که کشف قوانين انسانی دشوار است، مساله حمله عربستان به يمن است. به هر تحليل گر سياسی با مقياس های عقلانی و علمی، گفته می شد احتمال حمله عربستان بر يمن را تا چه حد می دانی، پاسخ را در حدود صفر می دانست، زيرا می گفت انسان عاقل، هرگز دست به اين کار جاهلانه و پر خطر نمی زند. الان بحث است که آيا عربستان تجاوز زمينی به يمن می کند يا نه؟ عربستان نيرويی که بتواند در عرصه زمينی مقابله کنند ندارند، آنان بيشتر به مساله خوشگذرانی و عياشی می پردازند، در حالی که يمنی ها از بچگی با مقوله های نظامی درگير هستند و از همان کودکی خنجر به کمر بسته اند. لذا به سراغ پاکستان رفتند و الحمدلله پاکستان جواب منفی داد.
همان طور که مقام معظم رهبری فرمودند تا کنون عربستان در سياست خارجی ظاهری عقلانی و منصفانه را حفظ می کرد اما اکنون که چند نفر جوان بی تجربه، و پيرمردی ناتوان بر سر کار آمده، جريانی همانند زبير و عبدالله بن زبير شکل گرفته است که حيثيت پدر را بر باد می دهد. همان طور که مقام معظم رهبری فرمودند، هم اسرائيل از عربستان قوی تر است و هم يمن خيلی خيلی از غزه بزرگ تر است و لذا با زور و قدرت نمی توان آنان را از انقلاب خويش باز داشت. حال چگونه می توان رفتار اين افراد را که بر اساس علل جاهلانه و ديوانگی عمل می کنند پيش بينی کرد؟

بنابراين، ارزش معرفتی قوانين انسانی در حد علوم طبيعی نيست و لو بحث همدلی در علوم انسانی وجود دارد اما در مورد جزئيات اين امر دشوار است لذا نوع قوانين علوم انسانی جنبه آماری داشته و با درصد بيان می شود.
نکته ديگر آنکه برخی گفته اند اينگونه نيست که در علوم طبيعی صرفا تبيين مورد نظر باشد، بلکه عنصر تفهيم نيز تا حدودی در شناخت پديده های طبيعی نقش آفرين است منتها در صد آن نسبت به علوم انسانی کمتر است. بنابراين بايد گفت چه در علوم طبيعی و چه در علوم انسانی، روش و شيوه بحث، تبيين تفهمی است منتها درصد بکار گيری آنها متفاوت است. بررسی اين مساله را انشاء الله در جلسه آينده دنبال می کنيم .


[1] علم و دین، ایان باربور،‌ ص226.
[3] جامعه شناسی مارکس وبر،‌عبدالحسین نیک گهر، ص 102-110.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo