< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

94/02/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تعريف اصطلاحی دين
مساله وحی در آيين مسيحيت
در جلسه قبل بيان شد چهارمين تعريف دين اين است که علاوه بر اعتقاد به آفريدگار يکتا برای جهان، به برنامه های وحيانی نيز اعتقاد داشته باشد. در اين باره گفته شد در ميان اديان موجود، سه دين به نام اديان وحيانی شناخته می شوند که عبارتند از: اسلام، يهوديت و مسيحيت .
در مورد دين مسيحيت سوال شد آيا وحی ای که در اين آيين مطرح شده با مساله وحی در اسلام همانند است يا متفاوت؟ گفته شد در جهان مسيحيت درباره وحی دو نظريه وجود دارد: برخی به وحی لفظی و زبانی معتقد هستند و برخی به وحی غير زبانی. نويسنده کتاب «فلسفه دين»، جان هيک که خود از متکلمان مسيحی است در اين باره در فصلی با عنوان «نظريه زبانی در باب وحی و ايمان» می گويد: «انديشه مسيحی شامل دو برداشت کاملا متفاوت در باب ماهيت وحی و بالنتيجه دو تلقی متفاوت در باب ايمان و کتاب مقدس است. ديدگاهی که در دوره قرون وسطی غالب بوده است و امروزه صورت های سنتی تر مذهب کاتوليک رومی نماينده آن است و نيز در جمع شگفت انگيز اضداد مذهب پروتستان محافظ کار را می توان تلقی زبانی از وحی ناميد. بر اساس اين نظر، وحی مجموعه ای از حقايق است که در اذهان و يا قضايا بيان گرديده است. وحی حقايق اصيل و معتبر الهی را به بشر انتقال می دهد. به گفته دايره المعارف کاتوليک وحی را می توان به عنوان انتقال برخی حقايق از جانب خداوند به موجودات عاقل از طريق وسايطی که برای جريان معمول طبيعت است تعريف نمود».[1] اين تلقی از وحی، همانند تلقی است که در دين اسلام از وحی وجود دارد.
وی بعد می گويد اين گروه با توجه به اين تعريف وحی، ايمان را پذيرش بی چون و چرای حقايق وحيانی می دانند. «از اين رو شورای واتيکان در 1870 م ايمان را اينگونه تعريف کرد: يک کيفيت ماوراء الطبيعی که به واسطه آن در حالی که لطف خداوند شامل حال ما گرديده و به مدد ما شتافته، باور کنيم که چيزهايی که خداوند وحی کرده واقعی هستند. برای يک کاتوليک واژه ايمان تصور نوعی پذيرش عقلی مضمون وحی است. ايمان واکنش کاتوليک ها است به نوعی پيام معقول که خداوند آن را ابلاغ می کند».
سپس ايشان به مساله وحی غير زبانی پرداخته و در اين زمينه در فصلی ديگر با عنوان «نظريه غير زبانی در باب وحی و ايمان» می گويد: «ديدگاه متفاوتی از وحی که در مقابل ديدگاه پيشين می توان آن را ديدگاه زبانی ناميد (يا اگر بخواهيم می توان اصطلاح فنی تر تاريخ نجات بخش را به کار برد). اين ديدگاه در مسيحيت پروتستان قرن حاضر وسيعا رواج يافته است. اين ديدگاه مدعی است که در انديشه مصلحان دينی قرن شانزدهم، مثل مارتين لوتر و ژان کالون و حتی جلوتر در عهد جديد و کليسای نخستين ريشه دارد . بر طبق اين ديدگاه زبانی، مضمون وحی مجموعه از حقايق درباره خداوند نيست بلکه خداوند از راه تاثير گذاشتن بر تاريخ به قلمرو تجربه بشری وارد می گردد ».[2]
اينان سه گونه الهيات تصوير کرده اند:
1. الهيات طبيعی به اين معنا که فرد معتقد باشد خداوند در طبيعت تصرف کرده و لذا از طريق آن می توان به شناخت خداوند دست يافت.
2. الهيات تاريخی به اين معنا که می گويند برای خداشناسی به جای اينکه به طبيعت رجوع کنيم به تاريخ رجوع می کنيم زيرا حوادث مقدسی که در طول تاريخ واقع شده است، همان تجلی خداوند در عالم است. سپس نويسندگان کتاب مقدس، اين رخدادها را در اناجيل خويش ثبت کرده اند .
3. الهيات نقلی که رجوع به کتاب مقدس و آموزه های نقلی است .

شکل گيری جريان پروتستانتيزم
کلمه پروتست به معنای معترض است. جريان شکل گيری آيين پروتستان به اين صورت بود که برخی از کشيشان، نسبت به نظام کليسا اعتراض داشتند . اين اعتراضات نيز تا حدودی درست بود زيرا انحرافاتی در نظام کليسايی بوجود آمده بود و کار کشيشان به جايی رسيده بود که خريد و فروش بهشت می نمودند. اين امر و مانند آن باعث شد ثروت فراوانی عايد آنان شده و در نتيجه به سوی دنيا گرايی رو آورند . مفاسد اخلاقی نيز يکی ديگر از انحرافات آنان بود. از آن طرف عقايد علم ستيری آنها نيز مشکلاتی بوجود آورده بود. مارتين لوتر در نقد نظام کليسا اعلاميه بلند بالايی می نويسد و چون نظرات وی زمينه اجتماعی نيز داشت مورد قبول واقع شد.
در کل می توان گفت دو پديده در غرب جديد شکل گرفت: يکی رنسانس و نوزايی علمی در ميان دانشمندان و ديگری رفورميسم و اصلاح دينی در ميان عالمان دين.
در اين تحولات ارتودکس ها چندان ميدان دار نبودند زيرا ارتودکسی به معنای سنت گرايی و سخت گيری در اين زمينه است.[3]
متاسفانه برخی از روشنفکران ما نيز سعی کرده اند در جهان تشيع به اشتباه مساله پروتستانتيزم را مشابه سازی کنند. در حالی جريان روحانيت تشيع مبتنی بر يک اعتقاد پاک و راسخ بوده و شخصيت های درجه اول آن، همه اهل تقوا و زهد و مردم داری و پيش قدم شدن در مبارزه با ظلم و شهادت بوده اند . و لذا اساسا روحانيت شيعه با همه مذاهب متفاوت است. به همين خاطر شيعه از اين نظر تاريخ بسيار روشنی است. بله در اين جريان، افراد خاصی نيز کارهايی نادرستی کرده اند اما موارد محدود بوده و از بنيان جريان سالم روحانيت شيعه به دور بوده است.
دشمنان برای اينکه بتوانند به تخريب دين شيعه بپردازند از گذشته همواره در صدد تخريب چهره روحانيت در ميان مردم و کم رنگ کردن جايگاه آنان نموده اند. و لذا ما بايد کاملا در اين زمينه مراقب باشيم. دو چيز برای روحانيت سم مهلک است: يکی مفاسد اخلاقی است که خيلی خطرناک بوده و در تضاد روشن با روحانيت است و ديگری دنيا گرايی و تجمل است. مردم اصلا تحمل اين امور را ندارند. ساده زيستی و زندگی معمولی داشتن فوق العاده برای مردم جذاب است. نظريات سياسی فرد آنقدر در اين زمينه مهم نيست. اما آنچه برای مردم قابل قبول نيست همين دو مساله است. البته دامن روحانيت شيعه و بزرگان اين نهاد مقدس همواره از اين امور منزه بوده است.

مواجهه وحی با دو پديده نسخ و تحريف
بر اساس آنچه بيان شد تعريف اخص دين عبارت است از مجموعه ای از برنامه های زندگی بر پايه اعتقاد به خدای يکتا و اعتقاد به آموزه های وحيانی. در اين ميان وحی با دو پديده مواجه است که بايد مورد بررسی قرار گيرد: يکی مساله نسخ است که پديده ای الهی می باشد و ديگری مساله تحريف است که پديده ای بشری است.
1. نسخ فی الجمله در آموزه های وحيانی وجود داشته و برخی از آموزه های وحيانی مورد نسخ قرار گرفت است. نسخ به معنای به پايان رسيدن وقت آموزه های زمان دار است. يعنی اين گونه نيست که ابتدا آن حکم دارای زمان طولانی بوده و بعد منقطع شده است بلکه از همان ابتدا حکم آن موقت بوده منتهی زمان آن اثباتا بيان نشده است.
با توجه به وجود نسخ، بايد گفت امروزه تنها شريعتی که معتبر است، شريعت اسلام است زيرا اين شريعت ناسخ شرايع گذشته می باشد. پس اگر بخواهيم دين را به ميدان آورده و درباره آن سخن بگوييم بايد درباره دين اسلام سخن بگوييم و لذا مختار ما در بحث علم دينی، دين اسلام است .
2. پديده دوم مساله تحريف در آموزه های وحيانی است. در همه اديان و نيز دين اسلام مساله تحريف صورت گرفته است. قرآن کريم در مورد دين يهوديت می فرمايد: ﴿يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ يَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَيْنا وَ اسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ وَ راعِنا لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْناً فِی الدِّين﴾.[4] از آنجا که خدای متعال انسان را مختار آفريده است، هر چند وی را از اين مسائل نهی نموده اما اين تحريف از سوی او صورت گرفته است . اکنون بايد ديد حدود و ثغور آن تا چه حد است؟ در قرآن کريم تحريف بالزياده، بالاجماع فريقين صورت نگرفته است. اما در مورد تحريف بالنقيصه، ‌اگر منظور نقصانی است که باعث کاهش اعتبار است، باز چنين تحريفی صورت نگرفته است. اما در مرتبه کمتر از آن، در روايات اهل سنت و شيعه، مواردی از اين تحريف بيان شده است که تاويل شده و گفته شده مراد از آنها وحی قرآنی نيست بلکه تاويل و تفسيری بوده که اکنون در قرآن نيامده است.
اينکه به شيعيان نسبت داده می شود که آنها معتقد به تحريف نقصان هستند صحيح نيست. بله نظرياتی از سوی برخی عالمان بيان شده اما اين نظريات محدود بوده و قاطبه عالمان شيعه اين ديدگاه را انتخاب نکرده اند .
اما تحريف معنوی، تفسير به رای ها و برداشت های ناروا از قرآن کريم بوده است. در سنت نيز هر سه وجه تحريف يعنی تحريف بالزياده، تحريف بالنقصان و تحريف معنوی صورت گرفته است. اکنون با توجه به اين پديده چه بايد کرد؟ پيامبر اکرم (ص) در اين باره راه را به ما نشان داده است. ايشان فرموده است: « إِنِّی تَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی أَحَدُهُمَا أَعْظَمُ مِنَ الْآخَرِ وَ هُوَ كِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ وَ عِتْرَتِی أَهْلُ بَيْتِی لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَی الْحَوْضَ فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِّی فِی عِتْرَتِی‌».[5] بنابراين وقتی از دين اسلام دفاع می کنيم منظور، اسلام تشيع است، يعنی همان دينی که توسط اهل بيت (ع) بيان شده است .
برخی از عالمان در تعريف دين، آن را به گونه ای معنا کرده اند که تنها شامل دين اسلام می شود. مرحوم سيد مرتضی در اين باره می فرمايد: «دين در اصطلاح شرع عبارت است از آنچه پيامبر اکرم (ص) به سوی آن دعوت کرده است ».[6]

تعريف دين به محتوای آن
حضرت آيت الله مصباح در کتاب «رابطه علم و دين» تعريف ديگری را از دين نقل می نمايند که در آن دين به محتوای وحی تعريف شده است. برخی در تعريف دين گفته اند: دين عبارت است از آنچه در کتاب و سنت آمده است. اين تعريف دو لازمه در بر دارد:
1. اول آن که اگر مطلب حقی يافت شود که عقل آن را فهميده اما در کتاب و سنت نيامده، آن مطلب ديگر دينی نخواهد بود. مثلا در فلسفه و توسط عقل اين مطلب ثابت شده که ما سوی الله، وجودشان عين الربط به خداوند است نه وجود رابطی. برهان اين مساله آن است که چون آنان ممکن الوجود هستند ذره ای از خود استقلال نداشته و الا واجب الوجود خواهند بود و اين امر محال است. بر اساس اين تعريف اين آموزه را نمی توان دينی دانست . گويا طرفداران اين تعريف، عقل را به عنوان منبع وحی قبول نکرده اند .
2. لازمه ديگر اين نظريه آن است که بايد هر آنچه در قرآن کريم و سنت آمده باشد اعم از اينکه مربوط به اعتقادات، اخلاق و احکام باشد يا غير آن، همه را دينی محسوب کرد. لذا مثال هايی که در قرآن بيان شده مانند ﴿وَ لا تَكُونُوا كَالَّتی‌ نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثا﴾[7] و يا گزارشات تاريخی و مانند آن که در کتاب و سنت ذکر شده، همه دينی شمرده می شوند.[8]
حضرت آيت الله مصباح نقدی بر اين تعريف بيان فرموده است که در جلسه بعد انشاء الله پيگيری می شود .



[1] فلسفه دین، جان هیک، ص 119.
[2] فلسفه دین، جان هیک، ص 133.
[3] در این باره ر.ک: تاریخ ادیان، جان ناس.
[6] رسائل الشریف المرتضی، ج2.
[8] رابطه علم و دین، آیت الله مصباح، ص89-91، ط: انتشارات موسسه امام خمینی(ره).

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo