< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

94/03/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قلمرو و گستره دين
نقد و بررسی ديدگاه اول
موضوع مورد بحث اين بود که قلمرو دين را چگونه می توان تعيين کرد. آيا تنها می توان از عقل در اين ميان بهره گرفت و استفاده از کتاب و سنت در اين باره ناممکن است؟ و آيا تنها بايد به سراغ کتاب و سنت رفت و قلمرو دين را از آنجا گرفت؟ و آيا می توان از هر دو منبع برای شناخت گستره دين استفاده نمود؟ در اين باره سه ديدگاه مطرح شده است، برخی راه آن را منحصر در عقل و برخی منحصر در نقل دانسته اند. اما ديدگاه سوم معتقد است که از هر دو راه می توان وارد شد .
نظريه اول در جلسات گذشته مورد بررسی قرار گرفت. از جمله کسانی که اين ديدگاه را برگزيده، نويسنده کتاب «مدارا و مديريت» است. وی معتقد است قلمرو دين با توجه به انتظار بشر از دين قابل تعيين است. و انتظار بشر از دين به معنای نيازهايی است که بشر از دين دارد. اين نيازها اگر حداکثری باشد، فهمی که از دين می شود گستره بوده و قلمرو دين به آن مقدار گسترده خواهد بود و اگر انتظار حداقلی باشد، قلمرو دين نيز محدودتر خواهد بود .
در بررسی اين ديدگاه بيان شد که منظور از نياز بشر به دين چيست؟ آيا تنها نيازهای معرفتی او مورد نظر است کما اينکه از عبارت نويسنده کتاب بر می آيد، و يا نياز تربيتی نيز مطرح است؟ گفته شد اينگونه نيست که نياز بشر به دين تنها از جهت معرفتی باشد به گونه ای که تنها آن وقت به دين مراجعه کند که مساله ای از سوی عقل و علم لاينحل مانده باشد، بلکه علاوه بر اينکه آنجا که علم و عقل نيز می فهمد باز بشر نيازمند به دين است، ‌در جنبه های ديگری از جمله تربيتی نيز بشر نيازمند دين است.
نکته: کلمه انتظار همان طور که بيان شد دو معنا می تواند داشته باشد، تقاضای از عالی به دانی که تکليف می باشد و تقاضای دانی از عالی که اعلام نياز است. لذا وقتی گفته می شود انتظار بشر از انبياء و دين چيست لزوما به اين معنا نيست که معنايی اومانيستی مورد نظر است، بلکه با توجه به جايگاه و شانی که آنها دارند انتظار می رود که درخواست و نياز افراد را مرتفع نمايند. مثلا وقتی گفته می شود شاگرد از معلم انتظاری دارد، سخن نامعقولی نبوده و به اين معنا نيست که معلم چيزی نداشته و شاگرد می خواهد چيزی را بر او تحميل کند بلکه به اين معنا است که با توجه به مقام علمی استاد، دانش آموز انتظار دارد تا مشکل علمی او را حل کرده و به مجهولات او پاسخ دهد. و نيز چون معلم جنبه الگويی دارد، شاگرد انتظار دارد کارهای ناشايستی از معلم سر نزند .

نقد دليل اول اين ديدگاه
در ادامه به سراغ ادله ای می رويم که وی اقامه کرده تا اثبات کند نمی توان از طريق کتاب و سنت، قلمرو دين را تعيين کرد. در اين زمنيه دو دليل اقامه کرده است:
1. می گويد اگر بخواهيم به قرآن کريم مراجعه و قلمرو دين را بدست آوريم لازمه آن در ابتدا فهم و شناخت خود قرآن است در حالی که فهم ما از قرآن در گرو انتظاری است که از آن داريم. کسی که انتظاری حداکثری دارد، آيات را متناسب با آن انتظار حداکثری می فهمد و کسی که انتظار حداقلی دارد همان گونه به معرفت آيات دست می يابد . اگر ما هيچ انتظاری از آيات نداشته باشيم، فهمی نيز برای ما حاصل نمی شود.
«فهم متون دينی در گرو تعيين و تحديد انتظارات ما از دين است نه برعکس، چون اگر به فرض کسی چنان بپندارد که از کتاب و سنت می توان جميع نکات خرد و درشت شئون زندگی و امور عالم را استخراج کرد در آن صورت عبارات دينی برای او معنای ديگری خواهند يافت و او خواهيد کوشيد تا از کمترين اشاره بيشتری استفاده را بکند، و گره های خود را در باب قوانين نور و حرکت، سيارات و خواص ادويه و شکافتن اتم و ... از متن آيات و روايات بگشايد. و اگر آن دايره را محدود تر بداند به نحو متفاوتی عمل خواهد کرد و درک و فهم خود را به نحو ديگری سامان خواهد داد و کثيری از امور وارده در متون دينی برای او اصلی جلوه نخواهند کرد. لذا آدميان پيش از مراجعه به دين بايد مسائل را به مسائل اصلی و فرعی تقسيم کرده باشند و چارچوبی برای انتظارات خود محدود و معين نموده باشند و سپس به سراغ متون دينی بروند... حاصل آنکه شنيدن سخن دين کافی نيست بلکه آن سخن بايد فهم شود و فهم ما از دين متکی به نوع انتظاراتی است که از دين داريم و چنان نيست که از خود دين بفهميم که بايد از او چه بخواهيم »
وی سپس در دليل ديگری می گويد اگر هم بتوان به متون دينی مراجعه کرد، برای کشف صدق و کذب آنچه در دين ادعا شده باز بايد به سراغ عقل برويم. «فرض کنيم آدميان به دين مراجعه کردند و از دين شنيدند که برای تامين کدام منظور آمده است، اما مطلب به همين جا ختم نمی شود چرا که سخن بر سر صدق و کذب دعاوی هم هست. اين نکته به ويژه هنگامی اهميت و برجستگی می يابد که فرد از بيرون در دين نظر کند و در مقامی باشد که هنوز به دينی از اديان اعتقاد و التزام نورزيده است. برای چنين فردی بسيار مهم است که معلوم نمايد آيا ادعای های دين و داعيان آن صادق و معتبرند و اساسا تحقيق پذير و عقلانی هستند يا خير ».[1]
اين سخن به صورت فی الجمله مورد پذيرش است و نه بالجمله به اين معنا که برای فهم پاره ای از متون دينی، انتظارات فرد در فهم آن موثر است اما همه متون دين اينگونه نيست. بنابراين بايد ابتدا متن دين را از نظر دلالت مورد بررسی قرار دهيم. دلالت برخی از کلمات دين بر معنا به حسب موازين لغوی گاه روشن و گاه اجمال دارد . آنجا که دلالت روشن است يا صريح است و يا ظهور دارد. مثلا فرمود است: ﴿أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَاسْتَقيمُوا إِلَيْهِ وَ اسْتَغْفِرُوهُ﴾[2] و يا ﴿أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا﴾[3] و يا ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُم﴾[4] و مانند آن. فهم اين طايفه از آيات، متوقف بر انتظار فرد از دين نيست سخن وی صحيح نيست بلکه بالاتر اگر کسی به آيين اسلام اعتقادی نيز نداشته باشد می تواند با رجوع با متون اين دين، محتوای دين را بفهمد و در يابد که اين در مورد عبادات يا مسائل خانواده و يا مسائل اجتماعی و سياسی چه ديدگاهی دارد. از همين باب است که خدای متعال از کافران خواسته است تا در قرآن کريم تدبر کرده و آن را بفهمند ﴿أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيرا﴾.[5] آيا درباره قرآن نمى‌انديشند؟! اگر از سوى غير خدا بود، اختلاف فراوانى در آن مى‌يافتند. اگر آنان چيزی از قرآن نمی فهميدند، دعوت به تدبر در مورد آن معنا نداشت.
فرض بگيريد فردی مسئول مقابله نسخه های چند کتاب شده است. وی انتظاری نسبت به اين متن از نظر فهم ندارد اما با اين حال مطالبی را از متون می فهمند. بنابراين اينکه نويسنده کتاب مدارا و مديريت اصلی را طراحی کرده که فهم متن در گرو انتظارات فرد از آن است، کليت ندارد. بله در مواردی که معنای کلام روشن نيست و مجمل است، کسی که انتظاری ندارد، چيزی نيز نمی فهمد اما کسی که انتظار دارد، آن انتظار قرينه ای برای وی در فهم آن کلام مجمل است . مثلا کسی که از قبل طرفدار نظريه مختار بوده اراده انسان است، وقتی به آيه ﴿وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُون[6] می رسد آن به گونه ای می فهمد که با انتظارات وی از قرآن منافات نداشته باشد. در مقابل کسی که توحيد افعالی را به گونه ای فهميده که اختياری برای بشر باقی نمی ماند، انتظارش نيز اين است که قرآن بر خلاف آن چيزی نگويد لذا وقتی به آيه ﴿إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً﴾[7] می رسد بر اساس فهم و انتظارش پيشينش آن را معنا می کند.
حاصل آنکه اين بحثی کلی و هرمنوتيکی است که انتظار از يک متن، شرط فهم بالجمله آن متن نيست بلکه صرفا در بعضی از موارد آن اين مساله صادق است. بله دانستن زبان و قواعد محاوره شرط فهم يک متن و کلام است .

بررسی يک نمونه از آيات قرآن کريم در اين زمينه
برای اينکه ببينيم قرآن کريم درباره بعثت انبياء چه هدفی را بيان می کند به آيات رجوع می کنيم. در اين باره می فرمايد: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط﴾[8]. وقتی خالی الذهن به آيه توجه کنيم می فهميم، که انبياء به همراه معجزات آمده اند تا مردم بر اساس قسط زندگی کنند. يعنی هدف از بعثت آنها تحقق عدالت در جامعه است. در مورد اين آيه دو احتمال مطرح است:
1. انبياء آمده اند تا به مردم بگويند عدالت پيشه باشيد و چارچوب ها و بايدها و نبايد های عدالت را به خود مردم واگذار کرده اند. اين تفسير سکولاريستی از دين است، کما اينکه صاحب همين کتاب در جايی گفته است: گوهر دين آن است که بشر به دنبال عدالت باشد، اما قالب ها و چارچوب آن به فهم خود عرف واگذار شده است.
2. احتمال دوم آن است که اين آيه هم پيام دارد و هم چارچوب را بيان می فرمايد. پيام آن اجرای عدالت است که عام بوده و هر سه حوزه دين يعنی عدالت در حوزه اعتقاد، ‌اخلاق و رفتار را شامل می شود. سپس چارچوب و معيار اين اصل کلی را بيان کرده و آن را کتاب و ميزان دانسته است. لذا معنای آيه اين است که انبياء الهی آمده اند تا عدالت و قسط را بر مبنای کتاب و ميزان در جامعه تحقق ببخشند و الا اگر صرف بيان پيام می بود ديگر ذکر کلمه «کتاب» لغو و بی فايده خواهد بود در حالی که اين کتاب شريف که از سوی خدای خبير و حکيم نازل شده هيچ گونه لغو و عبثی در آن راه ندارد.
اما معنای کتاب چيست؟ خود قرآن در جای ديگری آن را معنا نمود است ﴿فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيه﴾[9]. خدای متعال انبياء را فرستاد تا توسط کتاب در ميان مردم در آنچه اختلاف دارد، عدالت و قسط را پياده کنند. اختلافات نيز در اينجا عام است و همه حوزه ها را اعم از فردی، اجتماعی، فرهنگی، سياسی و غيره را در بر می گيرد. بنابراين با دقت در خود آيه و بدون پيش داوری اين نکته بدست می آيد که خود اين آيه، کسانی که می خواهند تفسير سکولاريستی از آن داشته باشند را خلع سلاح نموده است.



BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo