< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

94/03/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قلمرو و گستره دين
بررسی تعيين قلمرو دين توسط عقل و وحی
حاصل بحث گذشته اين شد که با توجه به صفات الهی و نيز بررسی دقيق عقلی در مورد انسان به اين نتيجه می رسيم که دين و شريعت الهی از يک جنبه، مقتضای ربوبيت و هدايت گری الهی و از طرف ديگر اقتضای نياز و آفرينش انسان است. با توجه به اين دو نکته دين تمام جنبه های هدايتی انسان را در بر می گيرد. اگر ابعاد وجودی انسان را در نظر بگيريم دين در سه ساحت مطرح خواهد شد: ساحت اعتقادات، ساحت اخلاقيات و ساحت رفتار ها و اعمال فردی و اجتماعی. و اگر به ارتباط انسان با خودش و غير خودش توجه کنيم چهار ساحت برای دين معين می شود:
1. رابطه انسان با آفريدگار خودش که اعتقادات و عباديات را شامل می شود؛
2. رابطه انسان با خودش که مربوط به خودسازی و تربيت نفس است ؛
3. رابطه انسان با همنوعان خود که عرصه حيات اجتماعی است؛
4. رابطه انسان با ديگر مخلوقات اعم از عالم طبيعت و ماوراء طبيعت .
اگر با نگاه برون متنی به دين نگاه کنيم معلوم می شود که قلمرو دين حداکثری است. منتها عقل که در اين ميدان سکان دار است کلان مطلب را می فهمد و تفاصيل آن به عهده وحی است. به تعبير ديگر عقل محيط و دايره قلمرو را مشخص می کند، اما اگر بخواهيم شعاع های آن را نيز معين کنيم از حيطه عقل خارج بوده و بايد به سراغ وحی رفت.
با توجه به آنچه گفته شد اين سخن برخی معاصرين که گفته اند: باب فهم قلمرو دين توسط عقل مسدود است، پذيرفته نيست، زيرا در اين سخن بين تعيين کلان قلمرو دين و تفاصيل آن خلط شده است. حوزه اول را عقل به خوبی می فهم و اگر در اين زمينه شرع نيز نکاتی فرموده از باب ارشاد است. در مورد حوزه دوم فی الجمله عقل نکاتی را می فهمد و آن نيز در برخی بخش ها مانند مسائل اجتماعی نقش عقل پر رنگ تر و در برخی حوزه ها مانند عباديات کم رنگ تر است. به همين خاطر است که وحی در برخی حوزه ها به صورت مستوفی وارد شده و ريزترين مسائل را نيز مطرح کرده است اما در برخی حوزه ها حکم کمتری بيان کرده و زمينه جولان عقل را فراهم آورده است. وجه آن نيز آن است که در اين بخش ها اگر اشتباهی نيز از سوی عقل واقع شود، خسارت کمتری نسبت به حوزه های قبلی دارد. مثلا در مورد حکومت، شرع اصل اينکه بايد نظام آن ولايی باشد را مشخص کرده است اما تصميم گيری در رخدادها را به عهده ولی امر هر عصری قرار داده است. در اين حوزه ها خدای متعال برای عقل اعم از تجربی و غير تجربی ميدانی قرار داده است. اما در حوزه های ديگری مانند عباديات اين منطقه الفراغ نيست .

توجه مرحوم علامه به اين نکته
در ميان عالمان اسلامی غير از مرحوم علامه طباطبايی چنين تقريری نيامده است. آنها نوعا مساله نيازمندی به نبوت را مطرح کرده اند. در حالی که ابتدا بايد اساس نيازمندی به دين را با يک نگاه کلان، به فعل تشريعی الهی بررسی کرد و سپس به تفاصيل آن پرداخت. مرحوم علامه در کتاب «قرآن در اسلام»[1] اين بحث را بر اساس برهان هدايت عمومی تقرير نموده است که حاصل آن چنين است :
1. انسان در زندگی هرگز هدفی جز سعادت و خوشبختی خود ندارد. اگر با هر انسانی صحبت شود، همين هدف را برای زندگی خويش بيان می کند مگر اينکه در تعيين مصداق آن دچار اشتباه شده باشد.
2. فعاليت های فردی و اجتماعی انسان که برای نيل به سعادت خود انجام می دهد بدون طرح و برنامه صورت نمی گيرد. حتی کسی که به بی نظمی معتقد است باز در همان تفکر خويش نظم و برنامه ای دارد.
3. با توجه به دو نکته قبل که همه به دنبال سعادت هستند و برای اين امر برنامه ای دارند سوال مهم آن است که بهترين برنامه کدام است؟ پاسخ آن است که بهترين راه و رسم زندگی راهی است که از تکوين منشا گرفته و آفرينش انسان به سوی آن هدايت می کند، زيرا انسان يکی از انواع موجودات اين جهان است، و مشاهده و دقت در پديده های جهان بيانگر اين واقعيت است که هر يک از موجودات زنده از آغاز پيدايش به سوی هدف خاصی که کمال و سعادت او در آن است در حال حرکت است. مثلا دانه های گندم، دائما حرکت می کنند تا به خوشه گندم برسند. آنان در اين مسير مناسب ترين و نزديک ترين راه را طی می کند و برای طی کردن آن راه از درون و بيرون به مجموعه ای اسباب هدايتی مجهز می باشد ﴿رَبُّنَا الَّذی أَعْطى‌ كُلَّ شَی‌ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى[2] و ﴿الَّذی خَلَقَ فَسَوَّى . وَ الَّذی قَدَّرَ فَهَدى[3] اما و در خصوص انسان چون دارای آفرينش ويژه ای هست، ‌راه هدايت او نيز ويژه است. ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها. فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[4] و ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‌ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها﴾[5]مرحوم علامه در اينجا به دو دسته آيه اشاره می فرمايند: آيات ناظر به هدايت عامه و آيات ناظر به هدايت خاصه. وجه مشترک هر دو دسته اين است که راه هدايت، راه آفرينش است که در ساختمان وجودی انسان تعبيه شده است.
حاصل آيات ياد شده و آيات ديگری که بيانگر همين مضمون است اين است که خداوند متعال هر يک از آفريده های خود و از آن جمله انسان را به سوی هدف ويژه خودش راهنمايی می کند و راه واقعی برای انسان در مسير زندگی همان است که آفرينش ويژه وی به سوی آن دعوت می کند. بنابراين انسان بايد مقرراتی را در زندگی اجتماعی و فردی خود به کار بندد که فطرت و آفرينش ويژه او به سوی آن هدايت می کند. يعنی هماهنگ با کشش و جهت گيری خلقت آن باشد . مقتضای دين فطری اين است که همه قوا و استعدادها و تجهيزات وجودی انسان به گونه ای عادلانه بکار گرفته شود. هيچ قوه ای در انسان مهمل قرار داده نشده است، منتهی بايد در جای خود بکار گرفته شود به گونه ای که حق ديگری ضايع نشود. مثلا اگر به بعد عاطفی زياد توجه شده به گونه ای که جنبه های عقلانی ناديده گرفته شود، نادرست است از آن طرف اگر جنبه عقلانی بر جنبه احساسی غالب شود، باز تعادل حفظ نشده است. در علم اخلاق بحث شده که اصول فضائل انسان چهار چيز است: حکمت، عفت، شجاعت و خروجی آنها عدالت است. از آنجا که خالق اين ساختمان خدای عادل حکيم است هيچ کدام از اجزای آن زائد نبوده و هيچ کدام نبايد مزاحم ديگری شود به همين خاطر است که انبياء الهی هيچ چيزی را مهمل نگذاشته اند.
نکته: آن گاه عقل به عنوان بديل وحی شناخته می شود که تحت تاثير خواهش های نفسانی و احساسات قرار نگرفته باشد اما اگر اسير اين ميدان باشد در آن صورت، حرف های توهمی و تخيلی به نام عقل فروخته می شود که در حقيقت عقل نيست.
نتيجه مطالب پيشين اين است که زمام تشريع تنها به دست خداوند است. و چنين طرح و برنامه ای جز از جانب خدای متعال ممکن نيست. زيرا اوست که نظام آفرينش انسان را پديد آورده و می تواند همه زوايا را متناسب با خلقت انسان رعايت کند. و همان گونه که بيان گرديد بهترين قانون زندگی آن است که از نظام تکوين سرچشمه بگيرد و با آن هماهنگ باشد. خداوند با اراده تکوينی و حکيمانه اش انسان را آفريد و با اراده تشريعی و حکيمانه اش راه رسيدن به سعادت مطلوب را برای او فراهم کرده است ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ﴾.[6]
وقتی به قرآن کريم رجوع می کنيم برای اين برنامه سه ضلع و پايه بيان شده است: اعتقادات، اخلاق و احکام عملی فردی و اجتماعی . سپس مرحوم علامه می فرمايد اين سه ضلع با هم متوازن و در ديگر تاثير دارند. يعنی همان طور که عقايد برای اخلاق و عمل لازم است، اخلاق و عمل نيز برای صيانت از عقيده لازم است. بعد به آن آيه شريفه استناد می نمايند ﴿إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُه﴾»[7]. کلمه طيب همان عقيده است که بالا می رود و عمل صالح باعث تکامل آن می شود.
لذا آنچه اهل تصوف می گويند که چون ما به حقيقت رسيده ايم، ديگر نيازی به شريعت نداريم سخی بی اساس است زيرا شريعت و حقيقت و ظاهر و باطن همواره با هم و هر دو لازم است. مرحوم علامه در الميزان در اين خصوص می فرمايد: حاشا که ظاهری از باطنی جدا شود و يا باطنی بدون ظاهر بتواند بماند. اينجا است که معلوم می شود چرا در شريعت اسلام مثلا به نماز اين همه اهميت داده شده و حتی حضرت امير المومنين (ع) و ساير ائمه اطهار (ع) ‌بيش از ديگران به نماز اهميت می دهد و اين نشان دهنده وجود راز و سری در کار است.

نکاتی در شرح حال مرحوم علامه طباطبايی
آقای دينانی که از شاگردان مرحوم علامه هستند در احوالات ايشان می گويد: به اتفاق مرحوم علامه در جلساتی که آقای هانری کربن و دکتر نصر و ديگران حضور داشتند شرکت می کرديم . ايشان با اينکه سن بالايی داشتن به با اتوبوس از قم به تهران می رفتند تا در اين جلسات شرکت کنند. در برخی از اين جلسات گاه سخنان مهمی هم مطرح نمی شد و برای من اين سوال بود که چرا مرحوم علامه اين مقدار برای اين جلسات وقت می گذارند. تا اينکه برخی از دوستان به من گفتند از مرحوم علامه بخواهم تا در اين جلسات شرکت نکنند زيرا برخی از افراد شرکت کننده در جلسه وابسته به دربار بودند. دکتر دينانی می گويد من ابتدا نتوانستم اين مطلب را خدمت مرحوم علامه منتقل کنم. اما يک موقع مجالی فراهم شد و اين مطلب را گفتم. ناگهان مرحوم علامه چهره يشان سرخ شده و کمی لزيدند و سه مرتبه فرموند: عجب! بعد سخنی فرمودند که من پاسخ سوال قبلی خودم را نيز يافتم . ايشان فرمودند: من نويسنده هستم و از دنيای غرب خبری ندارم. يک فايده خوب اين جلسات آن است که می توانم غرب را از طريق يک فرد مطلع و بدون واسطه بشناسم.
مرحوم علامه حقيقتا عوجبه ای بودند. در جريان ديگری نقل شده که گاه ايشان خود به تهران رفته و با شهيد مطهری که شاگردشان بودند صحبت می کردند. در بحث اصول فلسفه و روش رئاليسم، مبحث قوه و فعل نظر شهيد مطهری با مرحوم علامه فرق می کرد و لذا بخش های ديگر توسط شهيد مطهری شرح شده است اما در اين بخش تنها يادداشت های ايشان آمده است. گفته شده مرحوم علامه به تهران می رفتند و با شهيد مطهری صحبت می کردند تا نظر ايشان عوض شده و اين بخش ها را نيز شرح دهد. اين گونه تواضع و خشوع بدان خاطر است که ايشان افراد بلند نظری بودند و مسائل کوچک برای اينها اهميتی نداشت. [روح بلند همه عالمان شيعه خصوصا مرحوم علامه و شهيد مطهری با رسول خدا (ص) و ائمه اطهار (ع) محشور باشد، انشاء الله ]



BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo