< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

94/08/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: وجوه بيان شده برای وصف دينی بودن علم

هشتمين وجه علم دينی:

در جلسه گذشته يکی ديگر از نظرياتی که درباره مقصود و معنای علم دينی بيان شده مطرح گرديد. در اين نظريه علم دينی به علمی اطلاق می شود که مسائل آن از منابع وحيانی استنباط شده باشد. برخی از علوم مانند علم فقه، اخلاق و تفسير اين ويژگی را دارا هستند و از منابع وحيانی مسائل آنها استنباط شده است حال اگر علوم ديگری مانند علوم تجربی نيز دارای اين شاخصه باشند، به نام علم دينی شناخته می شوند.

 

ارزيابی اين نظريه

1. گفته شد هر چند اين نظريه از نظر ادبی و عرفی بدون ايراد است و اگر بتوان علمی را از منابع وحيانی استنباط کرد، سخنی در دينی بودن آنها نيست، اما در عالم واقع تحقق عينی ندارد. زيرا اولا: منابع وحيانی که در اختيار ما است دربردارنده اين همه مسائل علوم مختلف نيست. وقتی به قرآن کريم رجوع می کنيم می بينيم آياتی که ناظر به طبيعت است، به مقداری نيست که بتوان مسائل مربوط به اين علوم را از آنها استنباط کرد. علاوه بر اينکه آن مقداری نيز که قرآن کريم به اين مسائل پرداخته معمولا به گونه ای است که بعد از دستاورد بشر در اين علوم قابل فهم و درک است مثلا در بحث معجزات علمی، قرآن قرن ها قبل از اينکه بشر بتواند از طريق تجربه و مباحث علمی به اين مباحث دسترسی پيدا کند نکاتی را يادآور شده است مانند اينکه از زمين با عنوان مهد و گهواره ياد کرده که گويای حرکت و عدم ثبات آن است و يا مساله زوجيت موجودات را مطرح کرده که بعدها همين مساله از نظری علمی ثابت شده است.

اين در حالی است که بحث ما در اين است که فردی بخواهد به موازاتی که ديگران از راه تجربه به کشف حقايق هستی می پردازند، بخواهد از طريق رجوع به قرآن به همه آن مسائل دست يابد.

ثانيا: آن مقداری که در قرآن کريم در مورد مسائل طبيعی بيان شده در عرض راه تجربی بکار گرفته نمی شود.

در مورد روايات نيز همين دو نکته وجود دارد علاوه بر اينکه در مورد روايات بحث سندی نيز مطرح است. لذا چقدر از روايات در اين زمينه باقی می ماند که شرايط لازم را دارا است؟ آيا اين روايات آن قدر هست که بتوان به عنوان منبع به دانشمندان علوم مختلف جهان پيشنهاد شود و بگوييم بياييد به جای مطالعه عالم طبيعت به سراغ مطالعه آيات و روايات رفته و آموزه های طبيعی را استنباط کنيد؟

2. نقد ديگر اين نظريه عملکرد عالمان اسلامی در طول تاريخ است. آنان در زمينه اعتقادات و مسائل فقهی يا منحصرا به سراغ آيات و روايات رفته اند و يا اگر روش عقلی را برگزيده اند، در کنار عقل از منابع وحيانی نيز استفاده کرده اند (مثلا در مساله جبر و اختيار، روايات فراوان بيان شده است). اما وقتی به عملکرد آنها در علوم تجربی می رسيم می بينيم آنان در اين علوم همان روشی را برگزيده اند که ساير دانشمندان غير مسلمان برگزيده اند که همان روش تجربه و آزمايش است.

3. برهان عقلی ضرورت نبوت نيز اين وجود همه علوم در دين را نفی می کند. زيرا اين برهان ثابت می کند آنچه بشر توانايی کسب آنها را ندارد توسط نبی بيان می شود.

از نظر عقلی و نقلی محور بحث در ادله ضرورت وحی سه چيز است: مسائل مربوط به حوزه بينش ها (جهان بينی ها)، دوم ارزش ها (بايد ها و نبايد ها که از جنس خوبی ها و بدی ها است) و سوم انگيزش ها (يعنی اموری از قبيل الگو بودن و ايجاد انگيزه و انذار و تبشير ). اين مساله در برخی آيات و روايات بيان شده است از جمله :

﴿كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيهِ﴾[1]

﴿لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾[2]

﴿وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی‌ كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾[3]

طبق برهان عقلی ضرورت نبوت، بشر از آنجا که نسبت به برخی از نيازهای خود غافل بوده و نمی تواند آنها را با عقل خويش برطرف کند، نياز دارد آنها را از طريق بيرونی فرا بگيرد. اين به لحاظ حکم اوليه است اما به عنوان ثانويه در برهه هايی که بشر از لحاظ علمی ضعيف بوده، انبياء در حوزه معاش و مانند آن وارد شده اند تا بدين طريق بشر را راه اندازند. در مقاطعی خاص، ضرورت اقتضا می کرده که انبياء و امامان به اين مباحث بپردازند کما اينکه امام صادق (ع) در کنار تربيت شاگردانی در مباحث دينی، ‌در علم شيمی نيز جابر بن حيان را تربيت نمودند. اما همه معصومين به بيان مسائل اعتقادی و ارزشی اهتمام داشته و جزء لاينفک برنامه آنها بوده است.

 

سخن خواجه نصير و فخر رازی

درباره فوايد و اهداف بعثت انبياء سخن دو نفر از بزرگان يعنی خواجه نصير الدين طوسی و فخر الدين رازی که به بحث ما مربوط می شود را نقل می کنيم.

خواجه نصير شخصيتی منحصر به فرد و متفکری جامع نگر بود. وی در حوزه اخلاق نيز در شمار اساتيد و بزرگان به حساب می آيد تا جايی که علامه حلی درباره او فرموده است: من کسی را از نظر اخلاقی مانند ايشان نديدم. ايشان از نظر سياسی و مديريت نيز از هوش برجسته ای برخوردار بودند و لذا توانستند مغول را به آن همه خطرات، مهار نمايند.

فخر الدين رازی در بحث نبوت، به شبهاتی که در اين باره بيان شده پرداخته که از جمله آنها شبهه براهمه است. (براهمه گروهی بودند که در هند زندگی می کردند و به توحيد و معاد معتقد بودند اما اما نبوت را قبول نداشتند. آنان می گفتند ارسال رسول از ناحيه خداوند کار لغو است زيرا آنچه پيامبر می آورد يا موافق با عقل است يا مخالف آن؛ اگر موافق است که ديگر لزومی به بيان نيست و اگر مخالف است از سوی عقل بايد رد شود).

رازی منکر حسن و قبح است. وی وقتی به اين شبهات می رسد می گويد: اين شبهات مبتنی بر حسن و قبح عقلی است و ما آن را قبول نداريم، پس اين شبهات باطل است. اما اين موضعی انفعالی است. وی در بحث معجزات نيز بعد از بيان 40 صفحه شبهه، در پاسخ در نصف صفحه از همين استدلال برای ابطال شبهات استفاده می کند.

«و أما شبهة البراهمة فهى مبنية على الحسن و القبح، و قد تقدم القول فيه. و لنذكر فوائد البعثة على التفصيل: فنقول قد عرفت ان الأمور قسمان منها ما يستقل العقل بادراكه، و منها ما لا يستقل. و الأول كعلمنا بافتقار العالم إلى الصانع الحكيم. و فائدة بعثة الرسل فى هذا النوع تأكيد دليل العقل بدليل النقل و قطع عذر المكلف من كل الوجوه على ما قال تعالى: ﴿لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ »[4]

در اين عبارت سوال مطرح است و آن اينکه با اينکه فخر الدين رازی حسن و قبح عقلی را قبول ندارد اما چگونه به عقل استدلال می کند؟ پاسخ در تفاوت عقل نظری و عقل عملی است . اشاعره هر چند عقل عملی را انکار می کنند اما منکر عقل نظری نيستند. به همين خاطر در اعتقادات و بحث ذات و صفات الهی تفاوتی از نظر روش ميان خواجه نصير الدين و فخر الدين رازی نيست و هر دو به عقل استدلال می کنند اما در حوزه عقل عملی که مربوط به افعال الهی است راه شان جدا می شود.

فخر رازی سپس شروع به شمارش فوائد نبوت نبوده و دوازده فايده را بيان می کند. از جمله می گويد: يکی از فوائد ارسال رسل آن است که غذا های سالم و مضر و نيز دواها را به بشر ياد دهند. «و رابعها: أن الأشياء المخلوقة فى الأرض منه غذاء و منه دواء و منه‌ سم. و التجربة لا تفى بمعرفتها إلا بعد الأدوار العظيمة. و مع ذلك ففيها خطر على الأكثر. و فى البعثة فائدة معرفة طبائعها و منافعها من غير ضرر و خطر.»[5] انبياء آمده اند و دواها و غذا ها را به بشر ياد داده اند. اگر بنا می بود بشر اين امور را از طريق تجربه بياموزد زمانی بسيار طولانی طول می کشيد و اين امر برای اکثر افراد خطرناک بود .

فايده ديگر در حوزه نجوم و فلکيات است «و خامسها: أن المنجمين عرفوا طبائع درجات الفلك، و لا يمكن الوقوف عليها بالتجربة لأن التجربة يعتبر فيها التكرار، و الأعمار البشرية كيف تفى بأدوار الكواكب الثابتة. ثم هب انهم وقفوا على الكل بالرصد. فكيف وقفوا على أحوال عطارد مع أن الآلات الرصدية لا تفى بأحواله لصغره، و خفائه و قلة نوره، و قلة بعده عن الشمس حالتى التشريق و التغريب.»[6] منجمين قوانين نجومی را از انبياء آموخته اند و اگر خدای متعال می خواست اين را به علم بشر واگذار کند ممکن نبود و عمر بشر کفاف آن را نمی داد. عمر بشر کجا کفاف می داد که کواکب ثابت را مطالعه کند؟

فايده ديگر نبوت،‌ تعليم صنايع به بشر است «و حادى عشرها: الهداية إلى الصناعات النافعة. قال اللّه تعالى فى داود عليه السلام: ﴿وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ﴾. و قال لنوح‌ عليه السلام: ﴿وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا﴾ و لا شك أن الحاجة إلى الغزل و النسج و الخياطة و البناء و ما يجرى مجراها أشد من الحاجة إلى الدرع. و توقيفها على استخراجها بالتجربة خطر عظيم للخلق فوجب بعثة الأنبياء لتعليمها.»[7] خدای متعال به حضرت داود (ع) زره بافی و به حضرت نوح (ع) کشتی سازی را ياد داد. اگر در اين دو مورد نياز بشر به تعليم بوده است، در اموری همچون خياطی و بنايی و مانند آن نياز خيلی بيشتری بوده است. زيرا اگر يادگيری اين صنايع به بشر واگذار شده بود، تا دستيابی به آنها ضرر فراوانی می کرد. پس انبياء را خدای متعال فرستاده تا اين علوم را به بشر بياموزند.

مرحوم خواجه در بحثی که درباره سخن فخر الدين رازی دارد عبارت شاهکاری بيان فرموده که بسيار پر محتوا است. ايشان می فرمايد: « و أمّا فوائد البعثة التی عدّها فنقول: ضرورة وجود الأنبياء لتكميل الاشخاص بالعقائد الحقّة و الأخلاق الفاضلة و الافعال المحمودة النافعة لهم فی عاجلهم و آجلهم و تكميل النوع باجتماعهم على الخير و الفضيلة، و تساعدهم فی الامور الدينيّة و سياسة الخارجين عن جادّة الخير و الصلاح، و باقى الوجوه الّتی عدّها، فلبعضها زيادة فی المنفعة و بعضها ممّا لا فائدة فی إيراده، فانّ الأنبياء عليهم السّلام لم يعلّمونا الطبّ و لا طبائع الحشائش و لا طبائع درجات الفلك و لا رصد عطارد، و لا أكثر الصناعات. »[8] در مورد فوايد بعثت بايد دانست اولا بشر در مورد حيات فردی تک تک افراد به انبياء نياز داشته است. اينها از جمله مسائلی نيست که زمان در آن دخالتی ندارد، خواه مربوط به انسان قبل از حضرت نوح (ع) باشد يا بعد از آن و يا دوران ما؛ خواه بشر از زندگی مدرن برخوردار باشد يا زندگی بدوی ؛ خواه با شتر مسافرت کند يا هواپيما، بشر به عقايد حقه و اخلاق فاضله و افعال محموده در همه حال نياز دارد. اين امور مسائلی است که هم در دنيا مورد نياز است و هم آخرت. انسان متدين در اثر عمل به دستورات دين سالم زندگی می کند و دچار خيلی از مسائلی روحی و روانی که ديگران می شود نمی شود. او چون اهل دنيا نيست حرص نمی خورد ﴿أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون[9] . نه به خاطر آنچه ندارد غصه می خورد و نه خوف از دست دادن داشته های خود را دارد. (علامه طباطبايی تا آخر عمر مستاجر بودند اما با اين حال علامه بودند). او به دنيا به عنوان ابزار نگاه می کند.

ثانيا از نظر حيات اجتماعی، جامعه برای رشد خويش و تاسيس جامعه ای مبتنی بر خير و خوبی و نيز دفع اهل فساد که مانع رشد جامعه هستند به انبياء نيازمند است. سپس مرحوم خواجه می فرمايد: مابقی وجوهی که فخر الدين رازی بيان کرده، لازم نيست زيرا برخی نفع زندگی را بيشتر می کند و برخی بی ربط به نبوت بما هو نبوت است. انبياء نيامده اند که طب و گياه شناسی و نجوم و فلکيات و بيشتر صنايع را به بشر بياموزند و چنين هم نکرده اند. بلکه اينها در حوزه رسالت و اهداف انبياء اساسا قرار ندارد .

نکته ای در مورد کتاب «تلخيص المحصل»

کتاب «محصل» تاليف فخر الدين رازی است. مرحوم خواجه آن را تلخيص نموده که با عنوان «تلخيص المحصل» شناخته می شود . اين کتاب از آنجا که هم ديدگاه يک متفکر اشعری و هم ديدگاه يک متفکر برجسته شيعی را بيان می کند کتاب مهم و خوبی است.

طلب رحمت برای غير شيعيان

از مرحوم آيت الله خويی استفتاء نمودند که آيا می توان برای غير شيعه طلب رحمت نمود، ايشان فرمودند: آری و به دعای «اللهم اغفر للمومنين و المومنات و المسلمين و المسلمات» استناد نمودند. طلب رحمت برای مسلمانی که ناصبی نباشد مانع شرعی ندارد. ابن ميثم بحرانی در کتاب «قواعد المرام» وقتی از فخر رازی ياد می کند از عبارت «رحمت الله» استفاده می نمايد.

4. بر فرض که صرف نظر کرده و برای مطالعه عالم طبيعت به آيات و روايات رجوع کنيم و معتقد باشيم دانشمندان برای فهم اين علوم دو راه دارند: مطالعه عالم طبيعت و مراجعه به منابع وحيانی. اکنون سوال می شود اگر برای شناخت مساله ای دو راه وجود داشته باشد آيا آنچه از طريق منابع وحيانی استنباط شده را دينی و آنچه از غير آن بدست آمده را هر چند يکسان باشد غير دينی می ناميم؟ چه مانعی دارد هر دو علم را دينی بدانيم. مگر مطالعه در طبيعت که از طريق تجربه و چشم و گوش و عقل صورت می گيرد کاری غير الهی است؟ همان طور که قرآن کريم کتاب تشريعی الهی است، اينها نيز کتاب تکوينی الهی است. علاوه بر اينکه برای استفاده از منبع وحيانی نيز از گوش و چشم و عقل استفاده می شود و لذا اگر از همين ابزار ها برای فهم مخلوقات الهی نيز استفاده شود آنها نيز بايد دينی باشد. مثل اينکه برای فهم توحيد يک بار به آيه قرآن مراجعه کنيم و يک بار از عقل استفاده کنيم کما اينکه خود قرآن دليل عقلی نيز بر اين مطلب آورده است ﴿لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا﴾[10] .

 

 


[4] المحصل، فخر الدین رازی، ص512، ط دار الرازی ؛. تلخیص المحصل، خواجه نصیر الدین طوسی، ص361، ط دار الاضواء

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo