< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

94/08/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: وجوه بيان شده برای وصف دينی بودن علم
بررسی و ارزيابی ديدگاه حضرت آيت الله مصباح در تعريف علم دينی
موضوع بحث بررسی وجوهی است که برای علم دينی بيان شده است. آخرين وجهی که بيان شد از جانب حضرت آيت الله مصباح و در کتاب «رابطه علم و دين » نقل شده است. حاصل نظر ايشان آن است که علم دينی علمی است که:
اولا: مرز مشترکی با آموزه های دينی از جهت ارزشی و توصيه ای داشته باشد، و لذا هر علمی متصف به دينی و غير دينی نمی شود زيرا علم از جهت توصيه ای و توصيفی بودن بر سه گونه تقسيم می شود: علومی که ماهيت و حقيقت آنها توصيه ای است مانند علم اخلاق و علوم تربيتی؛ علومی که هر دو جنبه توصيفی و توصيه ای را دارا هستند مانند علم اقتصاد و جامعه شناسی و گونه سوم علومی که تنها جنبه توصيفی داشته و توصيه ای ندارند مانند علم رياضی. علوم دسته سوم از بحث علم دينی خارج هستند زيرا هيچ تلاقی و مرز مشترکی با دين ندارند اما علوم دسته اول و دسته دوم با از جهت توصيه ای بودن با دين مرز مشترک می يابد.
ثانيا: شاخص دينی بودن علمی آن است که با آموزه های يقينی دين موافق بوده و يا لااقل ناسازگار نباشد، و لذا اگر علمی با آموزه های ظنی دين ناسازگار باشد، اين امر باعث غير دينی بوده آن نمی شود.[1]

ارزيابی اين وجه
1. نکته اولی که در ارزيابی اين وجه بايد توجه داشت آن است که آنچه در کتاب رابطه علم و دين بيان شده اثر قلمی حضرت آيت الله مصباح نبوده بلکه مجموعه مطالبی است که ايشان در کتاب ها و يا سخنرانی ها بيان فرموده اند، و لذا اگر خودشان دست به قلم می شدند چه بسا ديگر اين اشکالاتی که مطرح می شود بر ايشان وارد نبود.
2. در عبارت های مختلفی که در کتاب ايشان راجع به دين و چيستی آن بيان شده، تعابير ختلفی درباره دين بيان شده است. در بعضی از تعابير، دين به گونه ای تعريف شده که دايره خيلی گسترده ای دارد و در برخی تعابير دايره دين محدود تر است. سه تعبير از ايشان درباره دين در کتاب آمده است:
الف) در جايی فرموده اند: «دين نيز در تعريف ما، اسلام ناب است که هدف اصلی آن نشان دادن راه سعادت به انسان ها است. به همين دليل همه تعاليم نظری و عملی که به اين هدف معطوف باشد، جزء دين است و محدود به آموزه هايی نيست که از منبع يا روش خاصی به دست آمده است. منبع اين آموزه ها به تناسب مساله مورد بحث می تواند خود واقعيت، عقل، وحی و يا طبيعت محسوس باشد. دست يابی به تعاليم دين اسلام درباره موضوعات مختلف نيز به تناسب موضوع ممکن است با روش شهودی (علم حضوری)، عقلی، نقلی، يا تجربی ميسر گردد».[2]در عبارت ايشان تعبير جزء دين آمده که بايد مورد توجه قرار گيرد زيرا اين تعبير با اينکه گفته شود امری مرتبط با دين است متفاوت است. بر اساس اين تعريف همه علوم به شرط آنکه اولا در جهت سعادت مندی انسان قرار گيرند و ثانيا با آموزه های يقينی دين ناسازگار نباشند، جزء دين به شمار خواهند آمد تا چه رسد که بخواهيم آنها را متصف به دين بدانيم . اين نگاه حداکثری به دين است اما ديگر تعريف های ايشان اين گونه نيست.

تفاوت جهت گيری علم و مسائل آن
دو مطلب را بايد از هم جدا نمود: يکی جهت گيری و سمت و سوی علم و ديگری مسائل علم است که آيا مطابق با آموزه های دينی هست يا نه؟ مثلا علم فيزيک به شناخت پديده های خاصی از عالم می پردازد، پس اين علم، بما هو در راستای سعادت بشر است. حال اگر عالم فيزيک سخنی بر خلاف واقع بگويد اين امر ديگری است که اصل علم را مخدوش نمی کند. همين مساله در مورد علم فقه و کلام نيز جاری است می آيد. آنچه مهم است انتخاب راه و روش درست است.
در جهت گيری ها گاه جهت گيری خوب است اما مسير نادرستی طی می شود. امام صادق (ع) در باره مفوضه می فرمايد: آنها انگيزه خوبی داشتند اما راه اشتباهی را پيمودند و لذا نتيجه کار آنها باطل از کار در آمد: «إِنَّ الْقَدَرِيَّةَ مَجُوسُ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ هُمُ الَّذِينَ أَرَادُوا أَنْ يَصِفُوا اللَّهَ بِعَدْلِهِ فَأَخْرَجُوهُ مِنْ سُلْطَانِهِ »[3] قدريه [مفوضه] مجوس اين امت‌اند و ايشان آنانند كه خواستند كه خدا را بعدلش وصف كنند پس او را از سلطنتش بيرون بردند. مفوضه از نظر اراده و قصد به خطا نرفتند زيرا طرفدار عدل الهی بودند، اما مسير اشتباهی را طی کردند و به جای امر بين الامرين مساله تفويض را مطرح کردند. در جای ديگری حضرت امام حسن (ع) در مقايسه خوارج با معاويه فرمودند: «ليس من طلب الحق فأخطأه كمن طلب الباطل فوجده‌»[4] اين طور نيست كسى كه طالب حقّ بوده ولى به خطا رود مانند كسى باشد كه باطل را طلب كند و بيابد آن را. انگيزه خوارج حق گرايی بود اما بيراهه می رفتند در حالی که طرف مقابل هدفش رياست و دنيا خواهی بود و به آن هم رسيد. معاويه بعد از صلحی که با امام حسن مجتبی (ع) بست به منبر رفت و گفت: من به هيچ کدام از آنچه با امام حسن (ع) بسته ام عمل نمی کنم. قصد من دستيابی به حکومت و قدرت بود که يافتم. در دوران ما نيز که رهبر انقلاب بارها هشدار می دهد که آمريکايی ها قابل اعتماد نيستند از همين باب است، زيرا آنان تنها دنبال منافع خود هستند و اصلا برای آدم ها و اخلاق سنار ارزشی قائل نيستند. اگر منافع شان تامين شود همه بدها در نظر آنان خوب است و اگر نباشد همه چيز برای آنها بد است.
ب) ايشان در تعريف ديگری از دين می فرمايد: «دين مجموعه ای از باورها، ارزش ها و احکام عملی است که راه رسيدن به سعادت ابدی را به انسان نشان می دهند. از زاويه ای ديگر، با عنايت به منابع معرفت های دينی می توان گفت: محتوای عقل، کتاب و سنت در ارتباط با آنچه انسان را می تواند به سمت کمال و سعادت جهت دهد دين نام دارد».[5] در اين تعريف مراد از عقل،‌ همان طور که خود ايشان در جای ديگر فرمودند عقل عملی است يعنی دستاورد عقل عملی جزء دين به حساب می آيد نه دستاورد عقل نظری.
ج) حضرت آيت الله مصباح در تعبير سوم می فرمايد: «از ميان اصطلاحات مختلف دين آنچه برای بحث ما مهم است، دين الهی حق است که پس از بعثت پيامبر اکرم (ص) تنها يک دين حق وجود دارد که همان اسلام ناب است [يعنی اسلامی که از طريق عترت به ما رسيده است]. از آنجا که هدف اصلی دين و ملاک اصلی آن اين است که راه رسيدن به سعادت را به انسان ها نشان دهد می توان گفت: بخش اصلی و محوری دين همانا تعاليمی است که به نوعی با سعادت ابدی و کمال نهايی او گره می خورد. ساير معارف و مطالبی که در منابع اصيل اسلامی (کتاب و سنت) بيان شده است يا مقدمه هايی برای رسيدن به اين هدف اصلی اند و يا به ديگر نقش ها و مسئوليت های اوليای دين مربوط می شوند»[6].
برای دين تعاريف مختلفی بيان شده تا جايی که برخی گفته اند نمی توان يک تعريف جامع برای دين نمود. جامعه شناسان، روانشناسان، فلاسفه و ديگران هر کدام از زاويه خويش دين را تعريف کرده اند . وينشتاين می گويد: آنچه در باره دين بيان شده مانند شباهت خانوادگی است.
در تعريفی که حضرت آيت الله مصباح بيان داشته اند مساله سعادت خيلی پر رنگ است. در حقيقت نگاه شان به دين نگاه غايت محور يا به تعبيری متکلمانه است. متکلمان نوعا در مباحث خويش نگاه غايت گرايانه دارند، اما فلاسفه بيشتر نگاهشان فاعلی است يعنی از مبدا فاعلی به موضوعات توجه می کنند.
ايشان در اين تعريف می فرمايد: معارف دين دو گونه اند برخی جنبه اصلی داشته و برخی فرعی اند. فرعيات نيز برخی از باب مقدمه بکار رفته و برخی به مسئوليت های اوليای دين مربوط می شود. امور مقدمی مانند مباحث فراوان جهان شناسی که در قرآن کريم بيان شده است. اين مباحث فی نفسه مطلوب نبوده بلکه مقدمه ای برای خداشناسی است. در مورد مسئوليت های اوليای دين نيز شايد منظور ايشان کارهايی است که از سوی آنها فارغ از جنبه هدايت گری آنها صورت گرفته است. توضيح اينکه برخی معتقدند آنگه احراز کنيم از رفتار و گفتار پيامبر اکرم (ص) از جايگاه هدايتی ايشان صورت گرفته است جزء دين به شمار می آيند اما ساير امور که فارغ از جنبه هدايتی ايشان بوده از بحث دين خارج است. اما ديدگاه صحيح آن است که چون معصومين برای هدايت بشر خلق و ارسال شده اند، ‌اصل اوليه در رفتار و گفتار آنان دينی بودن است مگر اينکه دليلی بر خلاف آن اقامه شود. معمولا علما نيز همين ديدگاه دوم را برگزيده و با گفتار و رفتار پيامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار(ع) معامله دين می کنند مگر اينکه دليلی بر خروج آن از دين اقامه شود.
ايشان در اين تعريف می فرمايد: «آنچه به نوعی با سعادت ابدی گره خورده است جزء دين است» طبق اين سخن دين شامل همه آنچه در کتاب و سنت آمده اعم از طبيعيات، امور تاريخی، قصص و ... می شود زيرا همه آنها به نوعی با سعادت بشر در ارتباط هستند در اين صورت دايره دين خيلی وسيع خواهد شد. اما اگر گفته می شد «آنچه به صورت مستقيم يا آشکار با سعادت انسان در ارتباط است» ديگر اين ايراد وارد نبود. قرآن کريم درباره قصص خويش می فرمايد ما قصد قصه گويی نداريم بلکه هدف و غرض عبرت آموزی است: «لَقَدْ كانَ فی‌ قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبابِ ما كانَ حَديثاً يُفْتَرى‌ وَ لكِنْ تَصْديقَ الَّذی بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصيلَ كُلِّ شَی‌ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُون‌».[7] به همين خاطر است که قرآن کريم روش قصه گوهای رايج را رعايت نکرده است.
حاصل اين نقد عدم انسجام در فرمايشات ايشان در مورد تعريف دين است، البته همان طور که در آغاز کلام گفته شد ممکن است اين امر به جهت آن باشد که اين کتاب به صورت يک جا تأليف نشده است.
يکی از دلايل اعجاز قرآن کريم، عدم اختلاف آن است که در اين آيه شريفه بيان شده است: ﴿أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً﴾[8] مرحوم علامه می فرمايد: از معجزات قرآن کريم آن است که اين کتاب در طی 23 سال، در سفر و حضر، جنگ و صلح، فقر و غير آن و حالات گوناگون نازل شده اما در عين حال هيچ اختلافی در آن نبوده و آيات آن هماهنگ و تکميل کننده هم است. ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَديثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِی خداوند بهترين سخن را نازل كرده، كتابى كه آياتش(در لطف و زيبايى و عمق و محتوا) همانند يكديگر است؛ آياتى مكرّر دارد(با تكرارى شوق‌انگيز).
3. نکته سومی که درباره اين وجه مورد توجه است بيان محل نزاع در مورد علومی است که مرز مشترک با دين از جهت توصيه دارند. اين سخن هر چند درست است اما اختصاصی به اين امر ندارد بلکه شامل مبانی توصيفی و نظری نيز می شود زيرا دين علاوه بر آموزه های توصيه ای، مبانی هستی شناسی نيز دارد که توصيه های آن نيز مبتنی بر اين مبانی است. و لذا همه علوم می توانند با دين در ارتباط بوده و مرز مشترک داشته باشند.


[1] رابطه علم و دین، حضرت آیت الله مصباح، ص 203 – 216، ط انتشارات موسسه امام خمینی (ره).
[2] رابطه علم و دین، حضرت آیت الله مصباح، ص 204و205، ط انتشارات موسسه امام خمینی (ره).
[5] رابطه علم و دین، حضرت آیت الله مصباح، ص 100 و 101، ط انتشارات موسسه امام خمینی (ره).
[6] رابطه علم و دین، حضرت آیت الله مصباح، ص 105، ط انتشارات موسسه امام خمینی (ره).

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo