< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

94/09/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نقد و بررسی ديدگاه ها در زمينه علم دينی

جمع بندی مباحث گذشته در باره معنای علم دينی

در جلسه قبل بحث مربوط به معنای علم دينی جمع بندی شد و معلوم گرديد که از جهت ماهيت، بحث دينی و غير دينی بودن در علم مطرح نيست و علم از اين نظر لا بشرط است. از نظر هويت و واقعيت علم که به معنای کشف واقعيت است، هر علمی دينی خواهد بود زيرا امری مورد اراده تکوينی و تشريعی الهی است. از نظر متعلق و موضوع نيز گفته شد آنجا که حقايق عالم موضوع علم باشد، خواه آن حقايق طبيعی باشد يا ماوراء الطبيعی، علم، دينی خواهد بود اما در مورد انسان و پديده های انسانی از جهت وجودی باز، همه آنها دينی است اما از جهت بايدها و نبايدهای تشريعی، اگر فعلی باشد که مورد رضايت الهی باشد دينی و الا غير دينی خواهد بود.

در مورد غايت علم نيز قائل به تفصيل شده و گفتيم اگر مراد غايت اوليه که همان کشف واقع است باشد، بلا شک امری مطلوب و دينی است اما در مورد غايات ثانويه، به عالم آن علم باز می گردد که ممکن است دينی و ممکن است غير دينی باشد. از نظر روش نيز به اين نتيجه رسيديم که روش هر علمی که متناسب با موضوع آن علم است، طرح و فعل الهی است و لذا دينی خواهد بود و غير دينی بودن در آن معنا ندارد.

از نظر مبانی معرفت شناسی، جهان شناسی و انسان شناسی، نيز گفته شد وصف دينی و غير دينی متصور است بخصوص درباره مبانی انسان شناسی که تاثير گذاری آن تعيين کننده است.

بعد از بيان اين مطلب در تبصره ای گفته شد چون دين اسلام همه ساحت های زندگی بشر را مورد توجه قرار داده و آموزه هايی را در مورد همه آنها بيان کرده است، نمی توان اين دين را در مسائل علمی ناديده گرفت، و اين امر مقتضای خردورزی است. اساسا حرمت نهادن به منبع وحيانی، در واقع حرمت نهادن به عقل است زيرا اين عقل است که ضرورت وحی را ثابت کرده و مصداق آن را توسط معجزه تعيين نموده است. توجه به دين نيز هم مربوط به مبانی علم خصوصا مبانی انسان شناسی آن است و هم مربوط به داده ها و متن علم. بر اين اساس وقتی فلاسفه علم می خواهند درباره مبانی انسان شناسی بحث کنند بايد منابع وحيانی را نيز مد نظر داشته باشند تا نظراتشان با آن موافق باشد و يا لااقل در تعارض با آن نباشد.

نکته ديگر اينکه در توجه به مسائل دينی و مقايسه آموزه های علمی با آن بايد ميزان و مقدار ارزش و اعتبار هر طرف مورد نظر قرار گيرد. گاه ديدگاهی که در يک طرف بيان شده مورد اتفاق و اجماع عالمان شاخص آن علم است و گاه در همان علم نيز مساله ای اختلافی است. اين دو با هم فرق می کند. بر اين اساس اگر گزاره علمی با يکی از آموزه های اختلافی دين در تعارض باشد نمی توان فورا برچسب غير دينی را بر آن زد. البته درست است که در علم تجربی مطلقا يقين به دست نمی آيد اما ميان آموزه های آن از جهت اعتبار معرفتی تفاوت است، برخی از گزاره ها از شواهد بيشتری برخوردار بوده و در نتيجه از ضريب بالاتری از اطمينان برخوردارند و برخی چنين نيستند.

 

بيان ديدگاه ها در مورد علم دينی

درباره علم دينی به لحاظ ممکن بودن يا نبودن آن و نيز لازم بودن و يا نبودن آن و همچنين چگونگی آن، نظريات مختلفی بيان شده است. يکی از اين ديدگاه ها، علم دينی و دين سازی علمی را اساسا بی معنا دانسته است. از شاخص ترين کسانی که اين ديدگاه را بيان کرده آقای سروش است. وی در سخنرانی که برای انجمن جامعه شناسی با عنوان «اسلام و علوم اجتماعی، نقدی بر دينی کردن علم» ايراد کرده، اين ديدگاه را بيان کرده است. اين سخن در کتاب «علم دينی، ديدگاه ها و ملاحظات»، اثر سه نويسنده و نشر پژوهشگاه حوزه و دانشگاه آمده است.[1]

آقای سروش علم دينی را از دو منظر بحث کرده است: يکی از منظر واقع و نفس الامر و به اصطلاح مقام ثبوت و ديگری از منظر تکون و بستر تاريخی آن و به اصطلاح مقام اثبات که تدريجا مسائل يک علم نمايان شده است. از نظر وی علم رهين پرسش ها و پاسخ هايی است که به آن پرسش ها داده شده است. حاصل نظريه ايشان اين است که از منظر اول اصلا علم دينی يک مفهوم تهی و بی معنا است و از منظر دوم قائل به تفصيل می شود و می گويد: از نظر پرسش ها علم می تواند دينی باشد اما از نظر پاسخ ها ديگر دينی بودن علم معنا ندارد.

مقصود آقای سروش از علم دينی در اين بحثی که بيان کرده، علم اخذ شده از منابع وحيانی است، نظير علم فقه، چنانکه پس از بيان انگيزه های علم دينی اين گونه گفته است: «اينها مجموع عوامل و انگيزه هايی است که پيروان مکاتب دينی و ايدئولوژيک را فرا می خواند تا به مکتبی کردن علم به معنای اقتباس و استخراج آن از دل مکتب بپردازد و يا دست کم به اين دغدغه خود پاسخ دهند که معارضه ای ميان علم محبوب آنها و مکتب معبود آنها باقی نمی ماند»[2] . وی می گويد اين مساله اختصاصی به دين اسلام نداشته و در مورد ساير اديان نيز صدق می کند. و لذا می گويند به جای علم دينی بگوييم علم مکتبی، زيرا ايدئولوژی به ميدان می آيد. در نظر وی برای اينکه علمی دينی شود دو کار می توان انجام داد: يکی استخراج آموزه های آن از منابع وحيانی و ديگری عدم مخالفت آن علم با آموزه های دينی.

آقای سروش دو ضابطه را قبل از ورود به بحث به عنوان پايه بحث بيان کرده است:

1. يک ضابطه کلی آنکه اگر ماهيتی يک نوع بيشتر نداشته باشد، ديگر در آن دينی و غير دينی معنا ندارد. مثلا حيوان چند نوع دارد و يا ماشين چند نوع دارد اما اگر ماهيتی است که يک نوع بيشتر ندارد، تعدد در آن معنا ندارد . پس پايه و شرط لازم برای توصيف علم به دينی و غير دينی، داشتن تعدد و تنوع است. وی می گويد: «اگر از چيزی يک نوع بيشتر يافت نشود آن يک نوع اسلامی و غير اسلامی ندارد؛ سخن گفتن از مکتبی و غير مکتبی وجهی ندارد اما اگر ماهيتی چند نوع و چند فرد يافت شدنی باشد آنجا معقول است که از مکتبی و غير مکتبی بودن و اسلامی و غير اسلامی بودن سخن بگوييم چون عالم ارزش ها و غايات عالمی است که می تواند تعدد و تنوع يابد».

اما اين ضابطه نادرست است زيرا لازمه دينی دانستن علم تعدد نيست بلکه اگر علم يک نوع نيز باشد اگر تعريف شما از دينی بودن بر آن صدق کند، دينی خواهد بود و اگر صدق نکند غير دينی خواهد بود، متنها اگر دينی باشد همه مصاديق آن دينی است و اگر نباشد همه آن غير دينی خواهد بود. بله اگر آن علم متعدد باشد کار مقايسه راحت تر است. بنابراين دينی بودن و نبودن، تابع تعريف آن است و اين امر با وحدت و تعدد موضوع سازگار است.

2. «ما علم را يا از طريق موضوع يا روش و يا غايت می شناسيم و تعريف می کنيم و هر يک از اين ها هم يک مقام ثبوت (مقام نفس الامر) و يک مقام تحقق و واقع دارد. يعنی ممکن است تعريف واقعی يک علم غير از تعريفی باشد که ما برای آن ارائه داده ايم همچنين روش واقعی و صحيح علوم ممکن است غير از آن روشی باشد که ما درست می دانيم و عمل می کنيم. مساله غايت نيز همين گونه است». وی می گويد اين گونه نيست که همواره در باب علم به لحاظ موضوع، روش و غايت، به واقع و نفس الامر برسيم، بلکه ممکن است مطابق با واقع و ممکن است مخالف آن باشد.

وی بعد از بيان اين دو مقدمه وارد بحث می شود و ابتدا بحث می کند که آيا علم از نظر موضوع می تواند دينی و غير دينی باشد يا نه؟ وی می گويد: «هر علمی موضوع معينی دارد، از باب مثال هستی شناسی يا گياه شناسی يا انسان شناسی موضوع معينی دارد و آن موضوع تعريف معينی دارد. اعم از اينکه به درستی آن را شناخته باشيم يا نه، يعنی تعريف انسان، اسلامی و غير اسلامی ندارد. انسان يک موضوع معينی است و اين موضوع معين ساختمان معينی دارد. اين انسان احکام و خواصی (عوارض ذاتی معين) فی نفس الامر دارد که اگر ما به آنها برسيم علم انسان شناسی را کامل کرده ايم. معنا ندارد که بگوييم دو گونه عوارض ذاتی برای انسان داريم. از اينها جز يک نوع بيشتر يافت نمی شود و ضابطه اين است که اگر از ماهيتی يک نوع بيشتر يافت نمی شود اسلامی و مکتبی بودن به طور کلی منتفی است. همان گونه که مثلا دو گونه دوچرخه اسلامی و غير اسلامی [به لحاظ موضوع] نداريم، دو گونه انسان اسلامی و غير اسلامی نداريم. بر اساس اين پيش فرض منطقی که تمايز علوم به تمايز موضوعات آنها است علم هر جا باشد يکی است، مستقل از فرهنگ ها و ايدئولوژی ها است. از باب مثال پاره های مختلف علم فيزيک که در فرهنگ های مختلف توليد می شوند هم تعارض و تناقض ذاتی ندارند بلکه همگی علم واحدی را می سازند. فلسفه نيز همين گونه است. ما يک فلسفه بيشتر نداريم که فيلسوفان مختلف پاره های مختلف آن را گفته اند. اين بدان معنا نيست که در فيزيک يا فلسفه اختلاف نظر و ابرام نقض وجود ندارد، اينها همه لوازم وجود علمی بنام فيزيک است و با هم وحدت موضوعی دارند. و اين موضوع واحد هويت واحدی به آنها می بخشد».[3]

بررسی اين نظريه در جلسه آينده انشاء الله پيگيری می شود .


[1] علم دینی، دیدگاه ها و ملاحظات، سه نویسنده، ص337-360 ط پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
[2] علم دینی، دیدگاه ها و ملاحظات، سه نویسنده، ص341 ط پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
[3] علم دینی، دیدگاه ها و ملاحظات، سه نویسنده، ص344 – 344، ط پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo