< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

94/10/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ديدگاه های مطرح شده در علم دين
بررسی ديدگاه آقای ملکيان در مخالفت علم دينی
دليل دوم: عدم ناسازگاری و جدا بودن حوزه دين از حوزه علم
بيان ديگری که برای عدم امکان دينی سازی علوم در خصوص علوم انسانی مطرح شده و آن را ناممکن و نامعقول می داند اين است که گفته اند: بازسازی دينی علوم انسانی مبتنی بر چند مقدمه و پيش فرض است:
1. پيش فرض اول آن است که علوم انسانی موجود، ناقض و معيوب است و اين نواقص به دليل ناسازگاری اين علوم با همه يا بخشی از آموزه های اسلامی است و لذا اگر بخواهيم علم دينی داشته باشيم بايد اين نواقص را برطرف کنيم.
2. فرض ناسازگاری علوم انسانی موجود با آموزه های اسلامی خود در گرو اين است که معتقد باشيم که دين اسلام علاوه بر آموزه هايی که در زمينه بايدها و نبايدها دارد، به مساله شناخت و معرفت بخشی نيز پرداخته است. به تعبير ديگر علاوه بر زبان تکليف و توصيه که انسان ساز است، زبان تبيين و توصيف که انسان شناسی را عرصه می کند نيز دارد. اما اگر چنين نباشد ديگر ميان دين و علوم انسانی اصطکاکی وجود ندارد، زيرا يکی به مقوله ارزش و ديگری به مقوله دانش می پردازد، و بين ارزش و دانش ارتباطی برقرار نيست. علوم انسانی دانش بخش هستند در حالی که اسلام ارزش بخش است. با اين مطلب ديگر ناسازگاری و اصطکاکی بين علم و دين وجود ندارد تا لازم باشد برای رفع آن علم را دينی بنا نمود.
اين فرض بر مبنای جدا انگاری دين از علم بنا شده است. از قديم برای حل مساله رابطه علم و دين يکی از راه حل ها را جدايی اين دو از هم معرفی کرده اند. کانت می گفت: علم، مربوط به عقل نظری و دين مربوط به عقل عملی است و بين عقل نظری و عملی ارتباطی نيست. او به اين طريق می خواست مساله رابطه علم و دين را حل نمايد. برخی می گويند طبق اين بيان، علم نه بار خاطر دين و نه يار شاطر دين خواهد بود.[1]
مساله جدايی دانش و ارزش را قبل از وی آقای سروش در کتابی با همين عنوان «دانش و ارزش » مطرح کرده است. ريشه سخنان وی نيز به ديويد هيوم باز می گردد. هيوم گفته است: فلاسفه الهی در طول تاريخ از حکمت نظری وارد حکمت عملی شده اند و معتقد بودند که جهان بينی معبر ايدئولوژی است. آنان ابتدا از هست و نيست ها سخن گفته و سپس برنامه های فردی، اجتماعی و سياسی خويش را بر آن استوار کرده اند. در حالی که اين شيوه يک انديشه مغالطه آميز است زيرا نتيجه بايد در ضمن مقدمات باشد و الا مغالطه «ما ليس بعله عله» صورت می گيرد. مقدمات اين مساله همه از هست و نيست ها تشکيل شده است در حالی که نتيجه «بايد يا نبايد» گرفته می شود. مثلا گفته اند انسان دارای فطرت است پس اين گونه بايد رفتار کرد، و يا انسان شهوت محض نيست پس نبايد چنين کند.
آقای سروش همين مطلب هيوم را به صورت مفصل بيان کرده و نظريه فطرت و اخلاق فطری را رد کرده است. وی می گويد: همان طور که مارکسيست ها خواسته اند بر اساس انديشه ماترياليست، جهان را بسازند در حالی که ماترياليست بحثش توصيف و دانش است اما بحث مارکسيست ارزش و تکليف است و اين دو با هم بی ارتباط اند، کار دانشمندان اسلامی نيز همين گونه است.
برای آگاهی بيشتر در اين زمينه به کتاب «حس و قبح عقلی يا پايه های اخلاق جاودان»، اثر آيت الله سبحانی رجوع شود. در اين کتاب بيان شده که چه اصلی، حد فاصل استنباط بايدها و نبايدها از هست و نيست ها قرار دارد و اين حلقه وصل چيست. ريشه اين مباحث نيز در انديشه قطب الدين رازی، صاحب محاکمات، در کتاب شرح اشارات آمده است.
حاصل سخن آقای ملکيان در اين نکته اين است که اگر پيش فرض ما اين باشد که دين اسلام درباره انسان تنها زبان توصيه و ارزش گزاری دارد نه زبان توصيف و معرفت بخشی؛ از آن طرف پيش فرض ما در علوم انسانی اين باشد که رسالت آن تنها توصيف و معرفت است، در اين صورت ديگر زمينه تعارض ميان علم و دين وجود نخواهد داشت و اينکه می خواهيد علوم را اسلامی نماييد يعنی عيب آن که ناسازگاری با آموزه های دينی است را برداريم، خود به خود از بين می رود. در اينجا ناسازگاری در گرو دو چيز است: يکی اينکه دين اسلام در مورد انسان غير از ارزش، دانش هم داشته باشد و ديگر اينکه علوم انسانی غير از دانش، توصيه های ارزشی نيز داشته باشد.
3. نکته سوم در عرضه نتيجه کار پژوهش به جامعه بشری است. اگر می خواهيد وارد گفتمان با جامعه بشری شويد، با چه زبان و روشی با اهل علم سخن می گوييد؟ دو زبان در اين باره وجود دارد: زبان تعقلی و زبان تعبدی و نقلی. زبان دوم برای عرضه علم به دنيا قابل اقناع نيست زيرا آنان معتقد به قرآن و روايات نيستند پس اين راه بسته است. راه اول نيز فارغ از دينی و غير دينی است زيرا راه تعقل تجربی به اين معنا است که نظريه های علمی در بوته آزمون و تجربه قرار گيرد و با همان شيوه ای که دانشمندان کار می کنند مطالب عرضه شود. روشن است که اين راهی واحد است و دينی بودن در آن معنا ندارد. نهايت چيزی که می توان گفت اين است که در زمينه فرضيه سازی و طرح مساله از آموزه های دينی بهره گرفته شود زيرا فرضيه ها از هر راهی بدست آيند مورد اقبال دانشمندان قرار می گيرد حتی اگر از راه خواب بوجود آمده باشد. و همان طور که گفته شد آنچه سرنوشت علم را رقم می زند بخش فرضيه سازی نيست. نقل شده دانشمندی که بدنبال کشف شکل مولکول بنزن بود در عالم خواب ماری را ديد که دم خود را به دهان گرفته و شکل دايره ای را تشکيل داده است. بعد از بيداری به فکر افتاد که شايد اين مولکول نيز حلقوی شکل باشد و لذا به سراغ آزمايش و تحقيق رفت و همين مطلب را بدست آورد.[2]

نقد و ارزيابی
در اين باره چه نکته قابل توجه است:
1. ايشان گفتند پيش فرض مساله علم دينی اين است که بگوييم دين اسلام علاوه بر زبان توصيه و ارزش درباره انسان، زبان توصيفی نيز داشته باشد. کسی که کمترين آشنايی با قرآن و روايات داشته باشد تصديق می کند که دين اسلام تنها به مساله تکاليف و بايدها و نبايدها نپرداخته است بلکه به صورت فراوان آموزه های توصيفی و تبيينی در باره چيستی و هويت انسان بيان کرده است. قرآن کريم انسان را موجودی می داند که با سرمايه اوليه به نام فطرت خلق شده است: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‌ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّه[3]. و برای انسان بعد روحانی قائل است که جنبه الهی دارد: ﴿فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحی[4]. قرآن به زوايای مختلف روحی، روانی و جسمی انسان پرداخته و معارف گسترده ای را در اين زمينه عرضه کرده است: ﴿إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً﴾[5]، ﴿وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعيفا﴾[6]، و در توصيف های مثبت از انسان می فرمايد: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‌ أَحْسَنِ تَقْويم‌﴾[7]، ﴿ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ﴾[8]، ﴿يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى‌ رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيه﴾.[9]
2. نکته ديگر اينکه توصيف هايی که اسلام از انسان دارد بخصوص در بعد حيات روحی و معنوی، با توصيف هايی که علوم جديد از انسان ارائه داده و بر مبانی سکولاريستی و ماترياليستی بنا شده متفاوت است. آنان در بهترين حالت دين را امری فردی و درونی می دانند که به مسائل دنيوی کاری ندارد و يا غليظ تر انديشه اومانيست است که انسان را موجودی تک ساحتی و مادی می داند در حالی که اين نگاه با نگاه اسلامی تفاوت جدی دارد. نيچه که اکنون دنبای غرب بر انديشه های او استوار است انسان کامل را انسان دارای قدرت می داند. معيار ابر انسان او، با قدرت سنجيده می شود و اين همان قانون جنگل است. در انديشه او ترحم بر ضعيفان، ستم بر قدرتمندان و ثروتمندان است. وی اصلا ضعفا را مانع رشد بشر می داند که بايد از سر کنار بروند تا کسانی که انسان هستند يعنی سرمايه و قدرت توليد دارند، رشد کنند. افکار وی مصداق اين شعر است که می گويد:
«برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی که در نظام طبيعت ضعيف پا مال است»
گاه انسان تعجب می کند که چگونه اينان براحتی زن و بچه ها را به صورت دسته جمعی به خاک و خون می کشند! در حالی که مقتضای مبنای فکری و فلسفی آنان همين فکر نادرست است. عجيب تر اينکه مساله حقوق بشر و سازمان ملل و امنيت دنيا به دست همين افراد افتاده است. جزء عجايب عالم ما اين است که کشور عربستان که حقوق بشر در هيچ کشوری مانند آن پايمال نمی شود، رئيس کميته حقوق بشر سازمان ملل شده است!!! عربستانی که شيخ نمر را تنها بخاطر انتقاد و بدون اينکه برنامه ای مخفی داشته باشد و يا سلاح به دست گرفته باشد، با شمشير گردن می زند. خدايا ذلت و نابودی اينان را در دنيا، قبل از نابودی اسرائيل تا از دنيا نرفته ايم به ما نشان بده، آمين. اينان حقيقتا از اسرائيل بدترند زيرا دشمنی اسرائيل آشکار و ظاهر است در حالی که اينان در پس چهره نفاق با اسلام دشمن هستند.
3. هر چند رسالت اوليه علوم انسانی جنبه توصيف و تبيين دارد اما عاری از جنبه ثانوی که توصيه است نيست. اکنون دولت مردان جهان از همين توصيه ها که بر مبنای توصيف ها بدست آمده، برای اداره امور استفاده می کنند. اينکه گفته می شود کار کارشناسی صورت گيرد، به همين معنا است که از عالمان در اين باره کسب توصيه شود. اين توصيه ها و ارزش ها نيز فی الجمله با توصيه ها و ارزشهای اسلامی در تعارض است زيرا مبانی آنها متفاوت است. بنابراين ناسازگاری ميان دين و علوم انسانی وجود دارد و علم دينی در صدد رفع و حل آن است .


[1] در این باره به مقاله «نقد نظریه جدا انگاری علم و دین»، اثر استاد، مجله کیهان فرهنگی و کتاب «علم و دین»، ایان باربور، و نیز کتاب «عقل و اعتقاد دینی» که در یک فصل به مساله علم و دین و دیدگاه های در آن پرداخته مراجعه شود . .
[2] بیان دلیل دوم آقای ملکیان، مجله نقد و نظر، شماره 19 و 20.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo