< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

94/10/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ديدگاه های مطرح شده در علم دين
اشکالی بر ناممکن بودن عرضه علم دينی به بشر
در جلسه قبل مطلبی که به عنوان مانعی بر سر راه علم دينی مطرح شده بود مورد بررسی قرار گرفت و آن اينکه فرض کنيم از طريق منابع دينی، نظريه ای درباره علوم انسانی استخراج کنيم، آن هم نظريه ای که با آنچه در علوم انسانی رايج وجود دارد تفاوت داشته و می توان جايگزين کامل تری تلقی شود اما راه عرضه و متقاعد کردن ديگران چيست؟ از راه تعبدی و نقلی که ممکن نيست زيرا آنها به متون ما معتقد نيستند و اگر بخواهيم از راه تجربی آنها را قانع کنيم ديگر دينی بودن معنا نخواهد داشت زيرا راهی همگانی است.

نقد و ارزيابی
در نقد اين کلام سه نکته قابل توجه است:
1. گفته شد اولا برای عرضه نظريات علمی دو راه وجود ندارد بلکه سه راه است که عبارتند از: راه نقلی، فلسفی و تجربی. راه عقلی فلسفی آن است که به جای اينکه مستقيما به تبيين نظريه ای که درستی آن را از منبع دينی گرفته ايم بپردازيم، به سراغ مبانی فلسفی آن اعم از معرفت شناختی، جهان شناختی و انسان شناختی رفته و در باره آنها بحث کنيم. علوم انسانی جديد بر پايه شالوده های فلسفی بنا شده اند و فلاسفه و مکاتب و ايسم های مطرح در غرب، عقلی فلسفی هستند. حال اگر آنان زير بار اين گفتمان عقلی نروند، ديگر مشکل از ناحيه نظريه نيست بلکه از ناحيه آنان است .
2. نکته ديگر اينکه می توان از راه تجربی نيز نظريه برخواسته از منبع دينی را مورد بررسی قرار داد. شما می گوييد چون راه، همگانی است پس دينی نخواهد بود در حالی که گفته شد دينی بودن غير از اختصاصی بودن است. دينی بودن به اين معنا است که دين آن روش را تاييد کرده است، اعم از اينکه ديگران آن را بپذيرند يا نپذيرند. به تعبير ديگر دينی بودن يک نظريه نسبت به پذيرش ديگران لابشرط است. الان در خيلی مباحث دينی که قرآن يا روايات مطرح کرده،‌ ديگران نيز نظر موافقی دارند، اما اين امر باعث نمی شود که آن مسائل از دينی بودن خارج شوند. مثلا در معرفت شناسی، نظريه رئاليست مورد قبول فلاسفه اسلامی است. برخی از فلاسفه مسيحی و يهودی نيز آن را قبول دارند، اما آيا می توان گفت چون آنان قبول دارند، پس بحث رئاليست ديگر غير دينی است؟

جداسازی مقوله توليد از مقوله عرضه
در جمع بندی، بايد دانست گاه درباره جنبه توليدی يک مساله علمی سخن گفته می شود و گاه در مورد عرضه آن به ديگران. در باب توليد، برخی از نظريات مانند ممنوع بودن ربا، در دين توليد شده است و ديگر نيازی نيست توسط عالمان اسلامی دوباره توليد شود و اين به خاطر ثابت شده حقانيت منبع وحيانی برای ما است. بعد از اين مرحله و فهم درستی آن نظريه، بايد به سراغ عمل به آن رفت. اگر به درستی عمل صورت گيرد، روشن خواهد شد که می شود به اين نظريه اقتصادی دينی، در بهبود مسائل اقتصادی جامعه نقش مثبتی داشته است. اکنون می توانيم اين نظريه دينی را که در مقام عمل تجربه شده، به دنيا عرضه کرد. قوانينی که ما از اسلام گرفته ايم برای ما حکم قانونی قطعی و توليدی دارد اما برای ديگران حکم فرضيه دارد. بعد از عمل و دستيابی به نتيجه، اين نظريه برای آنان نيز تبديل به قانونی علمی می شود همانند اينکه فرضيه ای را جمعی از دانشمندان مطرح کرده و مورد آزمون قرار داده و نتيجه گرفته اند.
نمونه گويای اين مساله، نظام ولايی جمهوری اسلامی است که سی و چند سال در جامعه کاربردی شده و در عمل موفقيت آميز بوده است. اکنون اين نظريه برای ديگران تبديل به يک فرضيه نتيجه بخش شده است و لذا برای آنان نيز عقلانی است. اگر انصافی در کار باشد، بايد اين تئوری از نظام های سياسی که در مقام عمل نتيجه داده و معايب نظام های ديگر را ندارد، مورد قبول دانشمندان و جوامع قرار می گرفت اما متاسفانه موانع زر و زور نمی گذارد.
نظريات و قوانينی که دانشمندان علوم نيز مطرح می کنند همين گونه است. آنان ابتدا فرضيه ها را طرح کرده و سپس دست به تجربه و آزمايش می زنند. اگر فرضيه ای در عمل موفقيت آميز بود، تبديل به قانون شده و عرضه می گردد.
بنابراين ما برای پاسخ به اين اشکال مرحله توليد يک نظريه را از مرحله عرضه آن جدا کنيم. توليد يک نظريه علمی (اعم از انسانی و غير انسانی) دو حالت دارد:
1. گاه نظريه ای است که از قرآن و روايات به دست آمده است. اين نظريه برای کسانی که به اسلام معتقدند جنبه توليدی دارد. اکنون آنان موظف هستند اين نظريه را در مقام عمل به کار گيرند و با اين امر نتيجه بخش بودن آن روشن می شود. اکنون می توان آن را به دنيا عرضه کرد.
2. اما اگر آن مساله دينی، در قرآن و روايات مطرح نشده در اين صورت ما و ديگران در مساله توليد و عرضه يکسان هستيم و توليد و عرضه يک روش بيشتر ندارد. در صورت قبل توليد مساله وحيانی و عرضه تجربی بود، اما در اينجا توليد و عرضه از طريق تجربی صورت می گيرد.
اما باز هم اين مساله دينی خواهد بود زيرا همان طور که گفته شد ملاک دينی بوده به دو چيز است: يا خود نظريه در متن وحی آمده است و يا اگر نيامده طريق و روش آن را دين امضا کرده است. به تعبير ديگر يا خود آن به صورت آماده در دين بيان شده و يا راه دستيابی به آن بيان گرديده است. قرآن می فرمايد: ﴿وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾[1]. خدای متعال به شما گوش و چشم و عقل و قلب عطا فرمود تا آگاه شويد و شکر آن را به جای آوريد. طبق اين آيه شريفه تفکر عقلی، درک وجدانی و درک حسی، همه راههای معرفت است و اگر کسی از اين راه ها به معرفت دست يابد مورد تاييد قرآن و دينی خواهد بود .

مجموعه بودن آموزه های اسلام و وابستگی آنها به يکديگر
قوانين اسلامی يک مجموعه به هم پيوسته است و بايد بسته آن به درستی اجرا شود تا نتيجه کامل دهد. مثلا امور اقتصادی و اخلاقی دين توأمان بوده و بايد با هم اجرا شود و اگر يکی به تنهايی اعمال شود نتيجه مطلوب را نمی دهد.
از اينجا روشن می شود اينکه برخی می گويند: اگر اسلام دين خوبی می بود نبايد مسلمانان گرفتار اين مشکلات بودند، سخنی نادرست است زيرا اسلام به درستی پياده نشده است.
و يا اينکه برخی می گويند: دنيا عوض شده و آموزه های اسلامی مربوط به گذشته است. مثلا قرآن مسئوليت اداره خانواده را به دوش مرد گذاشته و فرموده است: ﴿الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى‌ بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِم‌﴾[2]. به اين خاطر اين مسئوليت، ‌اسلام يک سهم ويژه اقتصادی نيز برای او در نظر گرفته است: ﴿لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْن[3]. نفقه بر عهده مرد است و او است که بايد نيازهای همسر و بچه ها را تامين کند. حال برخی می گويند اين امر مربوط به زمان قبل است که نظام اجتماعی مردسالاری حاکم بوده و مردها کار کرده و زن ها خانه دار بودند. متاسفانه الان گويا کسر شان است که شغل خانمی خانه داری معرفی شود اما اگر بگويد مهندس و دکتر و حتی راننده تريلی است، افتخار آميز است.
الان در جامعه، خانمی که با صورت آرايش کرده فروشندگی می کند، بنام آزادی و حرمت زن، مورد تحقير قرار می گيرد و ابزار انسان های طماع واقع می شود. زن ها نوعا به خاطر بحث روانی و اينکه در عرصه توليد نبوده اند به مقدار کم دستمزد قانع اند و لذا کسانی که به دنبال سودجويی هستند از مردها استفاده نمی کنند علاوه بر اينکه از جاذبه های زنانه آنان نيز در جهت اهداف خود سوء استفاده می کنند.
بنابراين اين تغيير دنيا است که نادرست و نابجا است و تقصيری بر آموزه صحيح اسلام نيست. در کنگره ای که در تبريز برای مرحوم علامه طباطبايی برگزار شده بود، حضرت آيت الله مصباح و بنده حضور داشتيم. در زمان تنفس، چند دانشجو خدمت آيت الله مصباح آمده و سوال کردند که چرا اسلام سهم مرد در اقتصاد و ارث را بيش از زن قرار داده است؟ آيا اين تقسيم عادلانه است؟ ايشان فرمودند شهيد مطهری مطلبی دارند و ما نيز آن را قبول داريم و آن اينکه اسلام که اين سهم را برای مردها قرار داده به آن خاطر مسئوليت ويژه اقتصادی است که برای آنها گذاشته و آن پرداخت نفقه است در حالی که زن در اين قبال وظيفه ای ندارد و می تواند سهم خود را نگاه دارد. دانشجويی پرسيد اکنون دنيا عوض شده است و ديگر اين مطالب را نمی پذيرند. ايشان فرمودند آنکه اشتباه کرده دنيا است و عيبی بر آموزه های اسلامی نيست .
اين تناقض است که بگوييم دين اسلام کامل ترين دين ها است، اما در مقام عمل نارسا است. بنابراين اگر جايی نقص است بدان جهت است که در آنجا اسلام به درستی عمل نشده است. اگر بسته اسلام درست اعمال شود يقينا نتيجه بخش خواهد بود. لذا اينگونه نيست که جامعه مهدوی (عج) چيز جديدی از اسلام بياورد، بلکه همين اسلام به صورت درست تفسير شده و به درستی اعمال می شود که نتيجه آن برقراری عدالت همگانی است.
نمونه ديگر از توأمان بودن آموزه های اسلامی مساله نظام خانوادگی است. اسلام در مساله خانوادگی حقوق و اخلاق با هم را توصيه کرده است. خانواده با اخلاق تنها و با حقوق تنها سامان نمی پذيرد. الگوی اين عرصه، مدل زندگی حضرت زهرا (س) و حضرت علی (ع) است. در درجه پايين تر مدل نظام خانوادگی امام خمينی (ره) و شهيد مطهری و بسياری ديگر از علمای وارسته است.
ببينيد در اسلام چقدر به همسايه داری سفارش شده است. حضرت اميرالمومنين(ع) در وصيتی که هنگام وفات نمودند، مساله همسايه ها را مطرح می کنند. در روايت آمده است که آن قدر پيامبر اکرم (ص) سفارش به همسايه نمودند که ما فکر کرديم همسايه هم ارث می برد. اما متاسفانه اکنون ما حق همسايه را رعايت نمی کنيم. اگر رعايت نمی شود تقصير اسلام چيست؟

تهاجم فرهنگی و از خودبيگانگی مسلمانان
مشکل اساسی جهان اسلام اين است که به لحاظ فرهنگی و سياسی، به نوعی گرفتار غرب زدگی شده است. استعمار نو با ضربه ای که به جهان اسلام زده باعث از خودبيگانگی در ميان مسلمانان و در نتيجه عقب ماندگی آنان شده است. آنان با حربه علم و دانش و تکنولوژی مدرن، ايده های خود را به مسلمانان تحميل کردند و اين همان بحث تهاجم فرهنگی است. آنان اين گونه مغالطه کردند که چون ما در علم و تکنولوژی سر آمد هستيم، پس نظريه های فکری، سياسی و اخلاقی ما هم بهتر است. در ايران در دوران قاجار و پهلوی متاسفانه روسای حکومت، دل در گرو غربی ها داشته و روش زندگی آنها را عمل می کردند و آن را نشانه تمدن می دانستند. غربی ها در حقيقت آدرس عوضی به آنان داده بودند . مرحوم آل احمد سخن خوبی دارد . وی می گويد: اگر ماشين نداريم وارد می کنيم، تکنولوژی نداريم وارد می کنيم اما خودمان ديگر ادبيات را داريم. اگر بخواهيم در ادبيات هم چشم به غربی ها داشته باشيم، ديگر انسان هايی از خود بيگانگی هستيم. خدا رحمت کند امام راحل را که تلاش فراوانی نمود تا اين باور که ما می توانيم را در ميان مردم جا بيندازد.
3- نکته سوم مساله اقناعی بودن است. اقناعی بودن يک نظريه مشروط به پذيرش آن توسط همگان نيست و الا اگر چنين باشد همه مکاتب با مشکل مواجه می شوند مگر در موارد اندکی که با هم مشترک هستند. مثلا کسی که می گويد وجود اصيل است و کسی می گويد ماهيت اصيل است هر دو بحث فلسفی و عقلی می کنند. عقلانيت يک مساله به آن نيست که همه بر آن توافق داشته باشند. مگر نظريه داروين را همگان قبول کردند؟ هم در زمان خود ايشان و هم بعدها عده ای با نظر او مخالف بودند . آنان می گفتند دستگاه مغزی و فکری پيش رفته ترين ميمونها با ساده ترين انسان ها تفاوت بسياری دارد و لذا نمی توان گفت اين از آن بوجود آمده است.
يا کسی که می گويد نماز جمعه در عصر غيبت واجب و ديگری آن را حرام می داند، هر دو سخنی فقهی گفته و کار فقاهتی کرده اند. حتی روش ابوحنيفه نيز فقه حنفی خوانده می شود. بنابراين مقنع بودن روش منوط به پذيرش همه عقلای عالم نيست. آنچه مهم است استناد آن به روشی است که عقلا آن را قبول دارند، خواه ديگران آن را بپذيرند يا نپذيرند. مرحوم علامه طباطبايی در جلد سوم الميزان می فرمايد: روايتی که می فرمايد: «من فسر القرآن برأيه فليتبوأ مقعده من النار: [4] کسی که قرآن را تفسير به رای کند جايگاهش دوزخ است» به اين معنا نيست که مفسر اعمال رای نکند و يا به اين معنا نيست که رأيش حتما مطابق با واقع باشد و اگر خلاف واقع باشد در آتش است، بلکه معنای آن اين است که روش تفسير بايد درست و مورد امضای اسلام باشد خواه نتيجه آن درست باشد يا نادرست. مثلا اگر کسی در پاسخ به يک مساله شرعی، بدون آگاهی پاسخ دهد از او پذيرفته نمی شوند هر چند درست هم گفته باشد زيرا فتوای بدون علم گفته است. اما کسی که اهل علم است و تلاش نموده و پاسخ گفته درست عمل کرده است هر چند مساله ای که گفته خلاف واقع از کار در آيد.





BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo