< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

94/12/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جمع بندی درباره ديدگاه مخالفين علم دينی
جمع بندی مباحث گذشته در چهار محور
موضوع بحث جمع بندی مطالبی بود که در مورد ديدگاه مخالفين علم دينی خصوصا آقای پايا بيان شده بود. در اين باره گفته شد برای اينکه ببينيم آيا توصيف علم به وصف دينی يا غير دينی معنای درستی دارد يا نه، بايد چهار مطلب و محور را از هم جدا کنيم و نقش دين را در اين محورها بررسی کنيم تا معلوم شود آيا آموزه های دينی در علم تاثير گذار هست يا نه؟
اولين محور: مبانی متافيزيکی علوم
اين محور بررسی مبانی متافيزيکی علوم بود و نتيجه اين شد که آموزه های دينی از اين نظر در علم تاثير گذار است و لذا از اين جهت می توان علم را به دينی و غير دينی توصيف کرد. در اين باره از سه جهت: موضوع، روش و غايت و اهداف علوم بحث شد.
دومين محور: فرضيه سازی
برخی گفته بودند برای دينی کردن علم بايد فرضيه های آن را از منابع دينی اخذ کرد و سپس به روش علوم تجربی مورد بحث و بررسی قرار داد. با تحليلی که در اين باره بيان شد معلوم گرديد که اين وجه برای دينی سازی علوم صحيح نيست.
سومين محور: نظريه های علمی
در علوم مختلف تجربی، دانشمندان فرضيه هايی دارند که با روش مخصوص تجربی به بررسی آنها می پردازند و وقتی از آنها جواب مثبت گرفتند آن فرضيه ها تبديل به نظريه و قانون علمی می شود. برخی گفته اند برای دينی سازی علوم به بررسی اين آموزه ها و کنترل آنها با آموزه های دينی می پردازيم. اگر اين نظريه ها با آموزه های دينی موافق باشد و يا لااقل مخالف نباشد، آنها را دينی و اگر چنين نباشد آنها را نظريه هايی غير دينی می ناميم. بعضی از صاحب نظران اين معيار را به عنوان يکی از ملاک های دينی سازی علوم برگزيده اند. از نظر مقياس های عقلی و عرفی نيز اين فرض که ملاک دينی بودن علم هماهنگی با آموزه های دينی باشد مورد پذيرش است.
اين محور پيش فرضی دارد و آن اينکه قائل باشيم دين علاوه بر زبان تکليف و توصيه دارای زبان توصيف و تبيين نيز هست و در مورد پديده های مختلف ساکت نبوده و تبيين هايی ارائه کرده است. اين پيش فرض درست است و ما معتقديم که دين اسلام در زمينه های مختلف حتی حوزه مسائل طبيعی آموزه هايی را بيان داشته است.
اما اين مساله مشکلی که در علم دينی مطرح بوده و به عنوان دغدغه ای برای عالمان اسلامی مطرح بوده حل نمی کند. شکل گيری بحث علم دينی در جهان اسلام به خاطر معضلی بوده که در کشور های اسلامی با ورود علوم جديد غربی ايجاد شده بود. اين علوم در فضايی سکولار شکل گرفته و عموميت و مقبوليت يافته بود اما کاستی ها و انحرافاتی را با خود به همراه داشت. از جمله اولين کسانی که در اين زمينه وارد شده نقيب العطاس در مالزی بود. متفکرانی ديگری در مصر و شبه قاره و پاکستان نيز اين مساله را دنبال کردند حتی در عربستان سميناری در اين زمينه برگزار شد. در ايران اسلامی نيز اين دغدغه بعد از پيروزی انقلاب اسلامی شکل گرفت. غرض همه اين تلاش ها اين بوده که عيوب اين علوم را برطرف کنند و بتوانند در عين استفاده از اين علوم از انحرافات آن مصون بمانند.
اما برای حل عيب بايد به سراغ علت و ريشه آن رفت نه اينکه صرفا با معلول ها درافتاد، يعنی بايد کاری کرد که اين عيب از اساس ريشه کن شود و الا اگر ريشه ها باقی باشد، با دينی ناميدن علم مشکلی حل نخواهد شود. اين مساله مانند آن است که گاهی برای توليد يک کالای صنعتی، ما خودمان طرح و نقشه ای داريم و آن را توليد می کنيم و گاهی محصولی را وارد کرده و صرفا آن را اصلاح می کنيم. روشن است که در صورت دوم مشکل به صورت ريشه ای حل نشده است . اگر بتوانيم مساله را از ريشه حل کنيم، کار اساسی داده ايم و اين امر با حل مبانی متافيزيکی علم قابل انجام است. بنابراين بايد کاری کرد که آبی که از سرچشمه می آيد در همان آغاز مورد تصفيه و ارزيابی شود نه اينکه بگذاريم آب به درون خانه ها بيايد و سپس برای تصفيه آن فکری کنيم.
حاصل اينکه اين سخن در عين حالی که معقول است و می تواند معياری برای دينی ناميدن علم باشد اما مشکل را به صورت کامل حل نمی کند. بايد فکری برای سرچشمه عيب کرد که در آن صورت اگر محصولی به دست آيد در مسير درستی قرار خواهد گرفت، هر چند در نهايت نيز نياز به مميزی دينی دارد. مبانی متافيزيکی همان طور که گفته شد هم در موضوع علم و هم روش آن می تواند اين نقش را ايفا کند.
نکته ای در مورد مسائل فرهنگی کشور
برخی در مورد مسائل فرهنگی می گويند مسئولين نبايد در توليد محصولات فرهنگی نظارتی داشته و مميزی برقرار کنند، بلکه بايد آن را به صنف توليد کنندگان سپرد، اما مگر آنان چقدر از تقوا و ايمان برخوردارند که مشکلی را ايجاد نکنند. اين سخنان شعارهای خوبی است اما نه تنها مشکل را حل نمی کند بلکه آن را مضاعف می کند. طبق اين سخن اگر کسی هم بخواهد نقدی بر اين برنامه ها بگيرد وی را رد کرده و می گويند آنان که کارشناس اين مساله بودند عيبی بر آن نگرفته اند، سخن شما که ناآگاه هستيد ديگر ارزشی ندارد. اين همين مساله ای است که گفته می شود آيا دولت سکولار است يا بايد نسبت به مسائل فرهنگی و دينی دغدغه مند باشد. بله درست است که نبايد فضا را بست و جلوی آزادی انديشه ها را صورت کامل گرفت اما از سوی ديگر رها کردن مساله نيز نادرست است. شيوه صحيح قرار دادن چارچوب ها و ضوابط دينی و عقلی برای اين مساله است.
نکته ای در مورد نظريه تکامل انواع
نظريه تکامل انواع، که در غرب مطرح شده مورد اجماع و وفاق همه عالمان تجربی خصوصا در مورد تبار انسان نبوده و در مورد جزئيات آن اختلاف نظرهايی وجود دارد. گرچه تلاش هايی صورت گرفته تا مشکلات آن حل شود اما اين اتفاق نيافتاده و لذا در حد يک فرضيه باقی مانده است. و اين بدان خاطر است که هنوز نمونه ای عينی برای تبدل نوعی به نوعی ديگر ارائه نشده است و آنچه تاکنون ارائه شده تبدل صنفی به صنف ديگر بوده است. تمام شواهد جمع آوری شده توسط داروين و ديگران نيز در حد همين تغييرات صنفی است. آنان طبق اين شواهد، مساله را به نوع سرايت داده و فرضيه ای درباره آن بيان کرده اند. و لذا طبق مبنای اثبات گرايی، قضيه در حد يک فرضيه باقی مانده است. بله بر مبنای ابطال گرايی در علم دفاع از اين نظريه آسان تر است، زيرا ابطال گرايان می گويند اين فرضيه قدرت تبيين دارد و ابطالی نيز تاکنون برای آن نيامده است، اما از اين طريق نيز مشکل حل نمی شود زيرا اين فرضيه از فرضياتی است که راهی برای ابطال آن وجود ندارد و لذا اعتبار چندانی نمی يابد.
مرحوم علامه طباطبايی در اين باره می فرمايد: در منابع اسلامی نصی بر ثبات انواع نداريم هر چند ظهوراتی که در اين باره وجود دارد، قوی است.

چهارم محور: توصيه های علمی
پيش فرض اين محور آن است که علم علاوه بر جنبه تبيين و توصيف، دارای جنبه توصيه ای نيز هست. عالمان علوم در همه حوزه ها علاوه بر تبيين پديده ها و بيان رابطه علی و معلولی و کشف قوانين حاکم بر عالم، به توصيه هايی نيز بر مبنای آن تبيين ها پرداخته اند. حال اگر کسی اين پيش فرض را قبول نداشته باشد اصل بحث در مورد او منتفی خواهد شد.
توصيه ها حتما بر تبيين ها و توصيف ها متوقف است. اين همانند بحثی است که گفته شده ايدئولوژی ها خواه ناخواه بر جهان بينی ها متوقف است. مثلا در علوم طبيعی و علم تغذيه، عالم تغذيه، مواد غذايی را برای موجودی مانند انسان از اين جهت که مفيد يا مضر است مورد بررسی قرار می دهد و سپس به دنبال کشف رابط علی و معلولی، دستور العملی را صادر می کند مانند اينکه می گويد بايد از فلان غذا استفاده کرد يا مقدار مصرف افراد مختلف چگونه است. و يا در علم داروشناسی، متخصص داروساز ابتدا به کشف روابط علی و معلولی ميان دارو ها و بيماری می پردازد و قوانين اين حوزه را شناسايی می کند و سپس طبق آن توصيه هايی را به مصرف کننده خود داده و بروشوری در ميان جعبه دارو قرار می دهد. البته وی اين نکته را نيز توصيه می کند که آنچه من می گويم کلی است و بايد به پزشک هم مراجعه شود تا وی متناسب با شرايط بيمار توصيه هايی را برای او نمايد. علم روانشناسی، اقتصاد، سياست، جامعه شناسی و ساير علوم تجربی نيز چنين است. اساسا می توان گفت علمی يافت نشود که فاقد توصيه باشد البته روشن است که اين توصيه ها از جنس علم نبوده بلکه تابع آن است.
درک فطری و عقلانی بشر نيز همين مساله را بيان می کند زيرا انتظاری که بشر از علم دارد اين است که مشکلات عملی آنان را برطرف کند و اگر صرفا آموزه هايی تئوری باشد به عنوان امری ناقص شناخته می شود. اينکه مقام معظم رهبری فرمودند بايد فلسفه در متن زندگی مردم راه پيدا کند به همين معنا است. منظور ايشان اين نيست که بايد مردم علم فلسفه را بخوانند بلکه منظور آن است که در ساختمان فرهنگ و اقتصاد و سياست و مانند آن فلسفه نفوذ پيدا کرده و حضور يابد و الا با پر شدن ذهن از اصطلاحات فلسفی مشکلی حل نخواهد شد.
اين توصيه ها جزء علم نيست اما پيوست و متصل به آن بوده و انتظاری فطری و عقلايی از علم است. در ادبيات دينی نيز اين قاعده بنام پيوستگی علم و عمل بيان شده است کما اينکه فرمودند: «الْعِلْمُ مَقْرُونٌ إِلَى الْعَمَلِ فَمَنْ عَلِمَ عَمِلَ وَ مَنْ عَمِلَ عَلِمَ وَ الْعِلْمُ يَهْتِفُ بِالْعَمَلِ فَإِنْ أَجَابَهُ وَ إِلَّا ارْتَحَلَ عَنْه‌»[1] علم با عمل همدوش است پس کسی که بداند بايد عمل کند و کسی که عمل کند بايد بداند. علم، عمل را صدا می زند اگر پاسخ داد می ماند و الا کوچ می کند و می رود. معمولا اين مطلب در مورد علوم دينی پياده می شود اما اختصاصی به آن نداشته و شامل همه علوم و نقش عملی آنها در زندگی می شود.
با دقت در اين محور بدست می آيد که اين معيار نيز مانند شاخص قبل نمی تواند مساله علم دينی را به صورت کامل حل کند و دغدغه عالمان را برطرف کند، زيرا آنچه مهم است حل مساله از سرچشمه است و الا دينی ناميدن علم به تنهايی نمی تواند مشکل را حل کند. مثلا اگر بخواهيد نظريه های فرويد در روانشناسی را تنها از جهت نظريه ها و توصيه ها بررسی کنيد، چون مبانی آنها نادرست است بايد تک تک آنها را کنار بزنيد اما اگر مبانی آنها اصلاح شود، مشکل به صورت ريشه ای حل خواهد شد.
بر اساس آنچه گفته شد روشن می شود که اين مبانی متافيزيکی است که در اين مساله حرف اول و آخر را می زند. ديدگاه صحيح آن است که بگوييم هم از ابتدای کار و جنبه مبانی، مساله کنترل شود و هم در قسمت آخر که نظريه ها و توصيه ها است، کنترل دينی صورت گيرد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo