< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

95/02/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ديدگاه آقای باقری؛ بررسی ديدگاه های موافقين علم دينی
بررسی ديدگاه تهذيب و تکميل در علم دينی
سخن در نقد هايی بود که بر نظريه تهذيب و تکميل در باب علم دينی مطرح شده است. اين رويکرد بنابر آنچه در کتاب «هويت علم دينی» آمده اجمالا می گويد: علوم تجربی موجود در تمدن غربی پديد آمده و چون اين تمدن دارای عيب و انحراف است، اين علوم نيز گرفتار معايبی شده است و لذا بايد آن معايب را اصلاح و تهذيب نمود، سپس با استفاده از آموزه های دينی به ترميم و تکميل آنها پرداخت. از جمله کسانی که اين ديدگاه را مطرح کرده سيد محمد نقيب العطاس و نيز نويسنده کتاب «روانشناسی رشد»، محصول دفتر همکاری حوزه و دانشگاه است.
آقای باقری نويسنده کتاب «هويت علم دينی» اين ديدگاه را نپذيرفته و نقدهايی را بر آن وارد کرده که از اين قرار است:
نقد اول
روش تهذيب و تکميل برای دينی سازی علوم، چه بسا اين علوم را در معرض خطر از هم پاشيدگی درونی و ناهمگنی قرار دهد زيرا همان طور که گفته شد، علوم تجربی بر اساس يکسری مبانی متافيزيکی شکل گرفته است و اين مبانی با تار و پور اين علوم اجين شده است و بيشتر عيب های اين علوم نيز ناشی از همين مبانی است. حال با تغيير اين مبانی و جايگزين نمودن مبانی ديگر احتمال ناسازگاری و غير همگنی اين علوم وجود دارد.
نقد دوم
در کتاب «روانشناسی رشد» که رويکرد مذکور را برگزيده، در بخشی از آن، يکی از شيوه های اين امر را پيدا کردن مصاديقی از آيات و روايات و تطبيق آنها با دستاورد علمی دانسته است. وی نمونه هايی نيز در اين زمينه بيان داشته است. از جمله در روايتی از اميرالمومنين (ع) آمده: «مَنْ أَكْثَرَ الْفِكْرَ فِيمَا تَعَلَّمَ [يَعْلَمُ‌] أَتْقَنَ عِلْمَهُ وَ فَهِمَ مَا لَمْ يَكُنْ يَفْهَم‌»[1] آن حضرت می فرمايد: تفکر در اندوخته های ذهنی دو فايده را به همراه دارد: اول اينکه باعث اتقان و محکم تر شدن آن دانش می شود. و دوم اينکه در اثر اين تفکر دانش های جديدی برای فرد کشف می شود که اگر اين فکر را نمی کرد آنها را نمی فهميد. گفته شده مراد از فرمايش حضرت، بيان آن چيزی است که در علم جديد بنام تئوری خوانده می شود. «تئوری به معنای جمع بندی اطلاعات پراکنده، تنظيم و تجزيه و تحليل آنها، و حدس در مورد روابط ميان پديده های مورد مطالعه است».
در نقد اين مطلب گفته شده: اين روش که تلاش کنيم نظريه های علمی را اصل قرار داده و آيات و روايات را با آنها تطبيق دهيم، تطبيقی تکلف آميز است و در واقع ديگر توليد علم دينی نيست بلکه دينی سازی علم است. اشکال نمونه بيان شده نيز اين است که با مدلول ظاهری روايت هماهنگ نيست. روايت می گويد: هر گاه علمی از طريق مشاهده يا نقل بدست آيد در صورتی که در مورد آن زياد فکر شود، يک خاصيتش محکم تر شدن آن اندوخته است زيرا آنچه توسط حس درک شده، به پشتوانه فکر، مدلل و تقويت می شود. ثانيا فهم فرد، عمق پيدا کرده و ابعاد ديگری برايش گشوده می شود. مثلا اين مطلب که «آقای خاوری فلان مقدار را اختلاس کرده است». با تامل در اين سخن ابتدا صدق و کذب آن برای فرد روشن می شود . و سپس در اثر تامل بيشتر اين مطلب مورد توجه قرار می گيرد که چرا بشر به اين انحرافات دست می زند و باکی از حق الناس و پاسخگويی در درگاه الهی به آن ندارد. و نيز اين نکته بدست می آيد که چگونه وی توانسته از نظام اقتصادی کشور اين مقدار را اختلاس کند.
نقد سوم
اگر بخواهيم بر مبنای اين رويکرد متون آموزشی را تنظيم کنيم دچار اشکالاتی مواجه می شويم زيرا «مطالب مختلفی از نظريه های علمی و مضامين برگرفته از آيات و روايات در کنار هم می آيد» و اين سبک باعث وهن دين است. مثلا در نوشتن يک کتاب روانشناسی يا جامعه شناسی اسلامی، آنچه دانشمندان در اين زمينه گفته اند ذکر می شود که خود حجم قابل توجهی دارد. سپس آيه و روايتی را به عنوان شاهد در کنار آنها ذکر می کنند. وقتی خواننده اين امر را می بيند با خود می گويد: بشر با بشر بودنش اين مقدار از علم را بيان کرده اما آيات قرآن و روايات تنها چند مطلب، آن هم به صورت مبهم بيان کرده است. روشن است که اين امر وهن دين است.
سوال: آيا اساسا قرار دادن آيات و روايات در کنار دستاوردهای علمی دانشمندان مجاز است يا نه؟ دو وجه در اينجا ممکن است که يکی صحيح و ديگری نادرست است. وجه اول اين است که معتقد باشيم دين اسلام مشتمل بر همه علوم است و در همه حوزه های سخن گفته است حال با اين ديدگاه از آيات و روايات در حوزه های مختلف استفاده می کنيم. اين وجه نادرست است و همان اشکالی که بالا آمده در بردارد زيرا اين وجه انتظار حداکثری از دين در مخاطب ايجاد کرده و در مقام عمل چيز کمی ارائه داده است.
اما اگر بگوييم رسالت اوليه و اصلی دين هدايت بشر است و اگر مطالبی در حوزه های ديگر علوم بيان فرموده به جهت مصالحی بوده است نه اينکه ضرورت داشته است. کسی که معتقد به اين وجه باشد می تواند با حصول شرايط، از آيات و روايات در دانش هايی که سخن گفته استفاده نمايد و وهنی برای دين ايجاد نمی کند زيرا انتظاری وراء رسالت دين ايجاد نکرده است تا مخاطب توقع بيان مبسوط در آن حوزه های را داشته باشد.
دين در حوزه ای که رسالتش بوده سنگ تمام گذاشته و چيزی را ناقص نگذاشته است، مثلا در بحث معاد همه مطالب را فرموده به گونه ای که تمام استدلال هايی که فلاسفه درباره معاد گفته اند از قبيل برهان حرکت، برهان حکمت، برهان رحمت، همه از قرآن گرفته شده است. و يا در حوزه عقايد و اخلاق و احکام، آموزه های فراوانی در قرآن و روايات آمده است. اما در علوم تجربی به زحمت می توان نکاتی را يافت، زيرا رسالتش بيان اين مسائل نبوده بلکه صرفا نکاتی را اشاره فرموده است. معجزات علمی قرآن از همين باب است تا بشر بفهمد خدای متعال به همه امور اشراف داشته و آگاه است و قرآن کلام بشر عادی نيست.
سوال و جواب
1. از حضرت اميرالمومنين (ع) نقل شده که فرمودند «أَيُّهَا النَّاسُ سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْض‌»[2] معنای اين روايت چيست؟ آيا حضرت همه علوم را می دانستند و اگر از ايشان سوال می شد بيان می نمودند يا منظور حضرت، بيان علومی است که مربوط به هدايت و سعادت بشر در حوزه دنيا و آخرت است؟
پاسخ آن است که اين کلام حضرت همانند آيه قرآن کريم است که فرمود: ﴿وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَی‌ءٍ﴾[3] هر چه در مورد اين آيه گفته شود در مورد کلام حضرت نيز گفته می شود. اگر گفته شد مراد آيه همه علوم است، در مورد کلام حضرت نيز همين را می گوييم و اگر گفته شود منظور بيان همه آن چيزی است که مربوط به حوزه هدايت است، کلام حضرت را نيز همين گونه معنا می کنيم. ائمه اطهار (ع) خود فرمودند علم ما همان علم قرآن است «ذَلِكَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ يَنْطِقَ لَكُمْ أُخْبِرُكُمْ عَنْهُ إِنَّ فِيهِ عِلْمَ مَا مَضَى وَ عِلْمَ مَا يَأْتِی إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ حُكْمَ مَا بَيْنَكُمْ وَ بَيَانَ مَا أَصْبَحْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ فَلَوْ سَأَلْتُمُونِی عَنْهُ لَعَلَّمْتُكُم‌»[4]
اساسا قرآن و عترت يک چيز و يک حقيقت هستند که در اين دنيا دو گونه جلوه نموده اند. ائمه اطهار(ع) همه نور واحد اند. رسول خدا (ص)‌ در کلامی فرمودند: من و علی يک نور واحد بوديم اما وقتی به نشئه دنيا آمديم دو نفر شديم. در عالم وحدت اينها يک حقيقت هستند، به همين خاطر در کلامی ديگر رسول خدا (ص) به اميرالمومنين(ع) فرمود: «إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى إِلَّا أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِی وَ لَكِنَّكَ لَوَزِيرٌ»[5] در اين عالم کثرت است که يکی از آنها نبی و ديگری وصی او شده است.
بنابراين معنای کلام حضرت اين است که شما هر پرسشی از من داشته باشيد به شما جواب می دهم. اگر مربوط به حوزه رسالت اوليه دين باشد، به شما پاسخ می دهم و اگر مربوط به حوزه های ديگر باشد به گونه ای ديگر جواب می دهم.
2. قرآن کريم برخی مطالب را به صورت مکرر بيان کرده است. همين امر سبب شده برخی اشکال کنند که وجه اين امر چيست؟ چرا قصص قرآن، مباحث اعتقادی و مباحث اخلاقی به صورت فراوان در قرآن، آن هم به صورت مکرر ذکر شده است؟
پاسخ اين است که تکرار در اين مسايل لازم است زيرا اينها مسائلی است که بدون تکرار جا نمی افتد و سعادت بشر نيز به اين مسايل گره خورده است. اين امر نشان می دهد که عنايت قرآن کريم و روايات اهل بيت (ع)‌ به ترتيب به مسائل اعتقادی و سپس مسايل اخلاقی و بعد مسائل احکام بوده است. آنچه هم مربوط به پديده های طبيعی است، بخش کوچکی از منابع دينی را به خود اختصاص داده و به جهت مصالحی بيان شده است.
ارزيابی
سه نقدی که تاکنون بيان شد روی هم رفته پذيرفته شده است. اگر ما انتظاری حداکثری نسبت به دين برای مخاطب ايجاد کنيم پيامدهايی که ناقد محترم گفته وارد است. اما اگر بگوييم رسالت اوليه دين هدايت بشر در سه حوزه عقايد، اخلاق و احکام است و آنچه در حوزه های ديگر گفته به جهت مصالحی بوده، ديگر اشکالی وارد نيست. آقای باقری در اين باره تعبير زيبايی دارد و می گويد: در حوزه عقايد، اخلاق و احکام ما می توانيم به صورت پيشينی و بر اساس برهان نبوت و ضرورت وحی حکم کنيم که دين در اين زمينه ها وارد شده و همه نيازهای بشر را پاسخ گفته است. اما در حوزه علوم تجربی چنين حکم پيشينی را نمی توانيم صادر کنيم. اين دست مسايل تنها پسينی است يعنی بعد از بيان آنها می توان ارزيابی کرد در قرآن و روايات چه مقدار از آنها آمده است.
هر چه مربوط به بايد و نبايد و خوبی و بدی است، از آنجا که به سعادت انسان مربوط می شود در دين بيان شده است. برای کشف اين بايدها و نبايدها نيز تنها عقل بشر کافی نيست و لذا بايد اين مسايل در يک افق بالاتر مشخص شود.
بيان فوائد نبوت در کلام فخر رازی و خواجه نصير
فخر رازی در کتاب «المحصل» برای نبوت 11 فايده بيان کرده است. خواجه نصير الدين اين فايده ها را غربال و در چند دسته خلاصه کرده و گفته است: برخی از اين فوايد در مورد انبيا لازم و ضروری است. برخی ديگر ضرورتی ندارد اما بيان آنها مفيد است. و دسته سوم نه تنها ضروری ندارد بلکه بيان آنها فايده ای هم ندارد. ايشان در جمله زيبايی می فرمايند: «و أمّا فوائد البعثة التی عدّها فنقول: ضرورة وجود الأنبياء لتكميل الاشخاص بالعقائد الحقّة و الأخلاق الفاضلة و الافعال المحمودة النافعة لهم فی عاجلهم و آجلهم و تكميل النوع باجتماعهم على الخير و الفضيلة، و تساعدهم فی الامور الدينيّة و سياسة الخارجين عن جادّة الخير و الصلاح، و باقى الوجوه الّتی عدّها، فلبعضها زيادة فی المنفعة و بعضها ممّا لا فائدة فی إيراده، فانّ الأنبياء عليهم السّلام لم يعلّمونا الطبّ و لا طبائع الحشائش و لا طبائع درجات الفلك و لا رصد عطارد، و لا أكثر الصناعات» ضرورت وجود انبياء برای دو امر است: 1. تکميل افراد بشر در حوزه عقايد حقه و اخلاق فاضله و افعال پسنديده که برای دنيا و آخرت آنها نافع باشد؛ 2. تکميل نوع به جمع کردن آنها بر خير و فضيلت، ياری رساندن آنها در امور دينی و نشان دادن اموری که آنها را از جاده خير و صلاح خارج می کند. ايشان سپس می فرمايد اما مابقی وجوهی که فخر رازی گفته است بعضی فضل و کمال به شمار می آيد و برخی فايده ای در گفتن آنها نيست زيرا انبياء الهی نيامده اند تا علم طب و نجوم و رصد عطارد و ساخت صنايع را به ما بياموزند.
نقد چهارم
اين نقد ناظر به کتاب «روانشناسی رشد» است که آيات و روايات را بر آموزه های روانشناسی تطبيق کرده و گفته است ما برای اين منظور آيات و روايات در چهار دسته تقسيم می کنيم. وی اين نظر را نادرست دانسته و سه نقد بر آن وارد می داند:
اولا سپردن عنان آموزه های دينی به تجربه چه ضرورتی دارد. آيا شما می خواهيد با اينکار حقانيت دين را ثابت کنيد در حالی که اصلا دين به اين تاييديه ها نيازی ندارد، بلکه تاييديه دين به مبانی عقلی قطعی و وحی و عصمت است.
ثانيا از کجا مطمئن هستيد که نظريه های علمی تغيير نمی کند؟ اگر بعدا معلوم شود آن تجربه باطل بوده است، حقانيت آموزه های دينی نيز که به اين تجربه گره خورده زير سوال می رود .
ثالثا، طرح آموزه های دينی به صورت فرضيه نيز نادرست است زيرا اولا چگونه می توان آموزه هايی که مورد اعتقاد و باور ما است، را به عنوان امر احتمالی تلقی کرد؛ ثانيا اگر آن فرضيه در فرايند علمی با شکست مواجه شد آيا شما می پذيريد که آن آموزه دينی شکست خورده است.[6]
انشاء الله در جلسه آينده به ديدگاه آقای باقری برای دينی سازی علم که از با عنوان ديدگاه تاسيسی ياد می کنند می پردازيم.




[1] غررالحکم، عبد الواحد آمدی، ص58، ط: دفتر تبلیغات اسلامی.
[6] هویت علم دینی، دکتر خسرو باقری، ص243- 248.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo