< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

95/06/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ديدگاه فرهنگستان علوم اسلامی

بررسی استدلال های فرهنگستان در مورد علم شناسی

حاصل بحث این شد که در مساله علم شناسی برای اینکه تا تصور درستی از علم داشته و رئالیست باشیم، باید سه چیز را بپذیریم و آن عبارت بود از: حضور، انکشاف و انطباق. علم از حضور شروع می شود (مراد ما در اینجا علم حصولی است که معلوم به واسطه صورت آن در نزد عالم حاضر است). سپس مساله انکشاف مطرح می شود که لازمه این حضور و یا عین آن است. در مرحله بعد با آمدن حضور و انکشاف، لازمه دیگری مطرح می شود و آن مساله انطباق است. اگر صورت شی خارجی نزد عالم حاضر باشد و اگر به راستی این صورت کشف از واقع کند، در این صورت مطابقت را نیز به همراه دارد.

آقای میرباقری که دیدگاه فرهنگستان علوم اسلامی را مطرح می کند در این باره گفته بود: ما انکشاف علم و رئالیست را به تفسیری که خودمان از آن ارائه می دهیم قبول داریم و آن قرار دادن «تناسب» به جای انکشاف است. ایشان در توضیح تناسب این مثال را بیان کرده است که وقتی لیوان را می بینیم با آن وقتی که میز را می بینیم متفاوت است به این معنا که صورت ذهنی ما از لیوان متناسب با لیوان خارجی است و بر میز دلالت نمی کند.

ایشان در مورد مساله مطابقت در علم گفتند: این مساله ممکن و معقول نیست زیرا ذهن و عین دو شی جدا از هم هستند و چگونه ممکن است این دو یکی شوند؟

در نقد این سخن گفته شد: علت این اشکال، فهم نادرستی است که از تطابق شده است. در انطباق سخن این نیست که وجود ذهنی با وجود خارجی یکی می شود بلکه مراد جنبه حکایت گری صورت ذهنی است، به این معنا که می گوییم صورتی که در ذهن است منطبق با شی بیرونی است.

با دقت در مساله معلوم می شود تناسبی که ایشان مطرح کرده اند به تطابق بر می گردد، زیرا تصویر ذهنی ما از لیوان تنها بر لیوان منطبق است و بر میز منطبق نیست. و اگر صورت ذهنی لیوان منطبق بر لیوان نباشد و صورت ذهنی میز نیز با میز منطبق نباشد دیگر نمی توان حکم به تناسب کرد.

نکته ای که ایشان در عبارت های خود گفته اند این است که تطابق محض ممکن نیست. سوال می کنیم آیا مراد شما تطابق از جهت وجود و ماهیت و همه خصوصیات است؟ اگر این مطلب مراد شما باشد می گوییم که هیچ کدام از فلاسفه و متکلمین چنین نظری ندارند. تطابقی که آنها گفته اند و بر آن تاکید داشته اند، تطابق از جهت ماهیت و جنبه حکایت گری صورت است. به این معنا که این صورت ذهنی حکایت از شی خارجی کرده و بر غیر آن هم منطبق نیست. حاصل آنکه تناسب حرف درستی است اما ریشه آن به همان تطابق بر می گردد.

چند صورت در حکایت گری صورت ذهنی مثلا الف متصور است:

1. صورت ذهنی الف تنها بر الف منطبق بوده و بر چیز دیگری منطبق نیست، یعنی تنها الف را حکایت می کند و دیگر ب و جیم و دال را حکایت نمی کند (این سخن رئالیست ها است).

2. صورت ذهنی الف بر هیچ چیزی منطبق نیست (سخن ایده آلیست ها)؛

3. صورت ذهنی الف بر همه چیز منطبق است؛

4. صورت ذهنی الف بر خودش منطبق نیست بلکه بر دیگران منطبق است .

اگر کسی کاشفیت علم را منکر شود، در زمره ایده آلیست ها خواهد بود زیرا دیگر راهی برای اثبات عالم خارج را ندارد.

حال اگر کسی بگوید ما اجمالا واقعیت خارجی را قبول داریم اما همانند کانت می گوییم آنچه نزد ما است صورت اشیاء است که توسط ذهن این گونه نمایانده شده است، اما ما واقعیت آن را نمی دانیم. این همان شکاکیت است . ایده آلیست ها می گویند اصلا نمی دانیم واقعیتی هست یا نه. شکاکان می گویند واقعیتی هست اما نمی دانیم تصور ما از آن منطبق بر آن هست یا نه. در مقابل رئالیست ها می گویند هم واقعیتی هست و هم ما می توانیم فی الجمله آن را کشف کنیم.

ارزیابی استدلال دوم

اشکال دوم ایشان بر مساله مطابقت علم این بود که این ادعا مدلل و مبرهن نیست. در این باره گفته شد احکام عقلی به دو گونه احکام تحلیلیه و احکام ترکیبیه تقسیم می شود. گونه اول نیز خود یکی از اقسام برهان است و برهان آن مانند این است که گفته شده اگر ما ممکن الوجود را به درستی تصویر کنیم می گوییم معلول است. معلول بودن وصف تحلیلیه ممکن الوجود است یعنی نمی شود ممکن الوجود باشد و معلول نباشد زیرا خلف فرض است. برهان بر واجب الوجود نیز از همین راه قابل اثبات است به این صورت که می گوییم اگر ممکن الوجود داشته باشیم حتما واجب الوجود هم داریم زیرا غیر آن خلف فرض است. در بحث ما نیز اگر در علم حضور هست، انکشاف نیز دارد و اگر انکشاف است، انطباق نیز هست، زیرا اگر انطباقی نباشد، انکشافی نیست و اگر انکشافی نباشد دیگر عملی نیست و این خلف فرض است. نمی شود که هم علم باشد و هم علم نباشد. این امر تناقض گویی می رسد و همین برهان مساله است.

تحلیل عقلی قضیه این است که اگر شما حضور علم را قبول کرده اید، باید بدانید که حضور بدون انکشاف ممکن نیست . از آن سو انکشاف بدون انطباق نیز ممکن نیست. این همانند برهان ابن سینا بر اثبات واجب الوجود است که گفتند: «لو لم یکن الواجب لم یکن الممکن» . این برهان بهترین برهان برای اثبات خداوند است . وی می گوید شما اگر ممکن الوجود را تصویر کنی که وجود دارد حتما باید واجب الوجود، موجود باشد و الا به تناقض می انجامد. نکته دیگر اینکه اگر ممکن الوجود هست حتما معلول است. امکان ندارد ممکن الوجود باشد اما معلول نباشد زیرا به تعبیر ابن سینا ممکن الوجود بلحاظ ذات خودش لیس است و در عین حال أیس[1] است و وجود دارد. اگر ممکن الوجود بخواهد بلحاظ ذات خودش هم لیس و هم أیس باشد تناقض است و محال است. پس اگر لیس است به لحاظ خودش است و اگر أیس است به لحاظ غیر است و آن غیر همان واجب الوجود است.

رئالیست ساده و رئالیست انتقادی

فلاسفه ی رئالیست گفته اند فی الجمله برخی از معرفت ها مطابق با واقع و نفس الامر بوده و هیچ گونه تغییر و خدشه ای در آن ها راه ندارد. اما عده ای این دیدگاه را قبول نداشته و گفته اند هیچ معرفتی که انتقاد ناپذیر باشد نداریم. آنان نظر فلاسفه را رئالیست خام و دیدگاه خود را رئالیست انتقادی نامیده اند.

اما این سخن نادرست است زیرا سوال می کنیم آیا خود همین کلام شما قابل نقد است یا نه؟ این سخن خود کش و تناقض آلود است.

برخی گفته اند همه نظریه ها از دالان پیش فرض های ذهنی عبور می کنند. به تعبیر دیگر گفته اند فرضیه ها گران بار از نظریه ها هستند. ما نیز این سخن را قبول داریم اما می گوییم آنچه مهم است اثبات این مطلب است که آیا صورت ذهنی مطابق با واقع و کاشف از آن هست یا نه؟

 

ارزیابی استدلال سوم

تا کنون دو اشکال بیان شده بر نظریه مطابقت بیان شد. در نقد و استدلال سوم گفته اند: اگر شما قائل به مطابقت در علم باشید در این صورت دیگر علم دینی معنا نخواهد داشت، زیرا اگر طبق این ملاک، مساله ای مطابق با واقع باشد دیگر فرقی نمی کند آن را راسل بگوید یا علامه طباطبایی. لذا گفته اند باید فکری اساسی کرده و برای دینی نمودن علم، مبنای دین شناسی را عوض کرد.

اما این سخن نادرست است . خود ایشان در برخی عبارت های خود گفته اند اگر ما قائل به معرفت شناسی انطباق باشیم باز می توانیم علم دینی را معنا کنیم «بر مبنای کاشف از واقع دانستن علم هم می توانیم ادعا کنیم که ما علم دینی و غیر داریم به این معنا که آن سلسله اکتشافاتی که در حل نیازهای مبتنی بر اخلاق ایمانی کارآمد هستند و در فرایند بهینه ساختن اخلاق ایمانی به کار می آیند اسلامی هستد... وقتی علم را در فرایند تکامل و بهینه شدن آن نمی بینیم ، حکم می کنیم که علم ، علم است و دینی و غیر دینی ندارد . اما اگر آن را در فرایند تکامل و بهینه شدنش مطالعه کنیم ، علم دینی علمی است که در جهت تکامل اخلاق اسلامی کارآمد است و علم غیر دینی عملی است که در جهت گسترش نیازهای مادی و ارضاء آن کارآمدی دارد

در این دیدگاه و مبتنی بر کاشفیت علم ، ما در روش تحقیق علم دست نمی بریم ،‌بلکه در تعیین مسائل و موضوعاتی که علم باید آنها را کشف کند ، ارزش ها و بینش های اسلامی را حاکم می کنیم . در این صورت موضوع علم دینی، چگونگی توسعه نیاز و ارضاء دینی و گسترش اخلاق دینی در جامعه خواهد بود. بی شک محصول چنین مطالعه ای متفاوت از محصول تحقیقی است که موضوعش را چگونگی بهره گیری هر چه بیشتر از لذات دنیایی قرار می دهد .

به بیان دیگر ، می توان گفت در این دیدگاه 1. علم، موضوعی مدیریت پذیر قلمداد می شود . 3. مدیریت از مقوله تکنولوژی و امری جهت دار است ؛ 3. جهت مدیریتی علم می تواند الهی و غیر الهی باشد ؛ 4. محصول فرایند مدیریت الهی یا غیر الهی در علم ، علم دینی یا غی دینی باشد ».[2] ایشان خواسته اند در اینجا از مدل نظریه دکتر پایا استفاده کنند.

 

نکته دیگری که در جلسه آینده به آن می پردازیم این است که آقای میرباقری وقتی دیدگاه آقای باقری را بیان می کنند می گویند: برخی می خواهند برای اسلامی کردن علم، فلسفه علم را اسلامی کنند. اما این سخن هر چند خوب است اما اشکال آن این است که ما بنا بود علم را دینی کنیم نه فلسفی. انشاء الله این بحث در جلسه آینده پیگیری می شود .


[1] کلمه لیس از حرف نفی لا با کلمه إیس که به معنای وجود است ساخته شده است (لاأیس). کلمه أیس به معنای وجود و هستی است. ( مصطلحات امام فخر رازی، ص127).
[2] علم دینی، ‌دیدگاه ها و تحلیل ها، ص178 - 179، ط: مجمعی عالی حکمت.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo