< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

95/07/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ديدگاه فرهنگستان علوم اسلامی

بررسی مبنای علم شناختی نظريه فرهنگستان

موضوع بحث بررسی نظريه فرهنگستان علوم اسلامی درباره علم دينی بود. اجمالا در اين باره بايد دانست که نظريه اينان، نظريه ای خاص بوده که با نظريات ديگر در اين زمينه شباهتی ندارد. وجه آن نيز اين است که اين نظريه بر مبانی خاصی استوار است که مربوط به سه جنبه: علم شناختی، دين شناختی و روش شناختی می شود .

در جلسات قبل از دهه محرم، موضوع بحث بررسی محور اول، يعنی چيستی و حقيقت علم از نظر فرهنگستان بود. خلاصه سخن اينان در اين باره اين شد که بر خلاف نظر مشهور که درستی و عدم درستی نظريه های علمی را تابع معيار مطابقت يا عدم مطابقت و صدق و کذب می دانند، اينان اين ملاک را نپذيرفته و ملاک آن را حق و باطل می دانند. طبق ديدگاه اينان نظريه ای که حق باشد، درست و آنچه باطل باشد نادرست است. آنان برای بيان و اثبات اين مطلب دو محور را باز کرده اند: محور سلبی و محور ايجابی.

الف) محور سلبی

طرفداران اين نظريه در اين محور سه ادعا را مطرح کرده اند که از اين قرار است:

1. ملاک مطابقت با واقع برای علم، امکان پذير نيست، زيرا مساله مطابقت که در مورد ذهن و عين مطرح است، مربوط به دو پديده جدا از هم است که مطابقت کامل در ميان آنها ممکن نيست. اما گفته شد اين ادعا نادرست است، زيرا مراد از مطابقت در اينجا مطابقت وجودی ميان ذهن و عين نيست، بلکه مراد مطابقت از جهت حکايت گری و انطباق به معنای نشان دادن واقع است.

2. بر فرض امکان پذير بودن ملاک مطابقت، اين ملاک اثبات پذير نيست. اما در اين باره نيز گفته شد اگر حقيقت علم را به معنای کشف واقع بدانيم، کشف و انطباق بدون مطابقت معنا ندارد. اينان خود در جايی پذيرفته اند که علم به معنای انکشاف است. صورت منطقی بحث به اين صورت است که علم بدون انکشاف معنا ندارد و انکشاف نيز بدون انطباق معنا نخواهد داشت. اين مساله از قضايای تحليلی يا محمولات من صميمه است که خود همين تحليل، دليل بر آن است.

3. اگر مبنای ما در علم، مطابقت با واقع باشد در اين صورت ديگر دينی بودن علم معنا نخواهد داشت، زيرا نظريه يا مطابق با واقع هست يا نيست و ديگر دينی بودن يا نبودن در آن تاثيری نخواهد داشت.

در جواب اين ادعا گفته شد اولا: خود ايشان در برخی مباحث خويش، دينی بودن علم را بر مبنای رئاليست پذيرفته و گفته است: اگر کارکرد علم در جهت اخلاق صحيح و انسانيت باشد آن علم دينی است اما اگر در راستای التذاذات دنيوی و حيوانی باشد غير دينی خواهد بود؛ ثانيا: گفته شد رئاليست ها از علم دينی تقريرهای مختلفی ارائه کرده اند که از جمله بهترين آنها اين است که علم دينی علمی است که مبنای هستی شناسی، جهان شناسی و انسانی شناسی آن علم دينی باشد. بنابراين دينی و غير دينی بودن طبق ملاک مطابقت نيز تاثير گذار خواهد بود .

ب) محور ايجابی

پيروان نظريه فرهنگستان از جهت ايجابی در مورد چيستی علم گفته اند: اگر مبنای حق و باطل را در علم برگزينيم، در اين صورت هم دينی بودن علم معنای روشنی خواهد داشت و هم امری قابل اثبات خواهد بود. اينان در اثبات اين مطلب گفته اند: علم، فعلی اختياری است زيرا اگر چنين نمی بود انتساب آن به انسان نادرست بود. حال که چنين است، هر فعل اختياری و ارادی تابع انگيزه های انسان است (همان که در اصطلاح فلاسفه با عنوان داعی از آن ياد می شود). انگيزه های انسان نيز دو گونه است: انگيزه های الهی و انگيزه های غير الهی. اگر عالمی که پژوهش علمی انجام می دهد مومن و مسلمان باشد انگيزه او الهی خواهد بود و اين امر باعث می شود متن علمی که از او بدست می آيد دينی باشد. طبق اين مبنا کار از سرچشمه درست خواهد شد به گونه ای که ديگر هر چه از آن بجوشد الهی و دينی خواهد بود. در اين باره نيز فرقی ميان حوزه های مختلف علمی اعم از علم رياضی و فيزيک و مانند آن نخواهد بود.

اما اگر انگيزه عالم غير الهی باشد در اين صورت علم او نيز غير دينی است هر چند آن علم مطابق با واقع باشد. در حقيقت ملاک مطابقت و عدم مطابقت در مورد دينی و غير دينی بودن علم دخالتی ندارد.

در نقد اين سخن چند نکته بيان شد:

1. اول اينکه انتساب يک فعل به انسان ملازمه ای با اختياری بودن آن ندارد، کما اينکه افعال طبيعی مانند تنفس، احساس گرسنگی، افعال گوارشی به ما منسوب است در حالی که هيچ کدام ارادی نيستند. فلاسفه گفته اند انسان جامع همه عوالم و به تعبير ديگر عالم صغير است، به اين معنا که هر چه در عالم وجود دارد در انسان جمع شده است. در عالم افعال طبيعی رخ می دهد که اختياری نيست، در انسان نيز فعل طبيعی غير ارادی واقع می شود. در انسان همچنين عالم حيوان و عقول نيز هست. از مرحله نازل وجود که هيولی و ماده اولی است تا فعليت تامه که عالم عقول است در انسان جمع است. همه اينها نيز منسوب به انسان است، به همين خاطر گفته شده «النفس فی وحدتها کل القوا».

2. اصولا نقش انسان در مورد علم، نقش قابلی است نه فاعلی و ايجادی. به اين معنا که انسان تنها بستر ساز و معد است و علم از جای ديگر و عالم بالا به او عطا می شود. انسان علم را توليد نمی کند بلکه پذيرای آن است ﴿أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَحْرُثُونَ. أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾[1] . وجه آن اين است که اگر نفس چيزی را فاقد باشد و بنا باشد آن را دارا شود، بايد ناچارا از ديگری بگيرد زيرا فاقد شی که نمی تواند خود معطی آن باشد. اساسا تبار علم ملکوتی است و از بالا به سوی فرد می آيد و نقش فرد در اين ميان آماده کردن بستر و زمينه است.

3. وقتی به وجدان خودمان رجوع کنيم می بينيم که انسان از چيزی که هيچ اطلاعی ندارد هيچ گونه خبری نمی دهد. فلاسفه گفته اند: «المجهول المطلق لايخبر عنه». فعل اختياری نيز مبادی دارد که بدون آن ها واقع نمی شود. هر فعل ارادی که از انسان صادر می شود مسبوق به مبدا علمی، شوقی، ارادی و تحريکی است. بنابراين اگر نظريه فرهنگستان را بپذيريم و علم را فعل انسان بدانيم در اين صورت بايد مسبوق به علم ديگری باشد و همين مطلب در مورد آن علم نيز جاری است و اين مساله به تسلسل باطل می انجامد. راه اين است که اين ها را مستند به هويت نفس انسان بدانيم که مختار آفريده شده است .

4. طرفداران اين نظريه معتقدند ايمان و اعتقاد در متن علم راه دارد. معنای اين سخن آن است که علم و ايمان يک نوع وحدتی با هم دارند به اين صورت که اگر علم برای فردی حاصل شود ايمان نيز حاصل شده است و اگر ايمان حاصل شود علم را نيز به همراه دارد، مانند اينکه اگر آب داخل شير شود، شير نيز داخل آب شده است. لازمه اينکه ايمان و تقوا در متن علم حضور داشته باشند اين که علم نيز در متن ايمان دخالت داشته باشد.

اما اين سخن نادرست و برخلاف قرآن کريم است. علم هر چند شرط ايمان است اما جزء و عين آن نيست. علم تکيه گاه ايمان است، زيرا ايمان فعلی اختياری است و هر فعل اختياری مسبوق به علم است. قرآن کريم در برخی آيات خويش بيان می دارد که بعضی افراد علم دارند اما با اين حال ايمان نمی آورند. برخی از اين آيات از اين قرار است:

:: ﴿الَّذينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَريقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُون[2] كسانى كه كتاب آسمانى به آنان داده‌ايم، او[ پيامبر] را همچون فرزندان خود مى‌شناسند؛ (ولى) جمعى از آنان، حق را آگاهانه كتمان مى‌كنند!.

:: ﴿أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‌ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى‌ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى‌ بَصَرِهِ غِشاوَةً﴾[3] آيا ديدى كسى را كه معبود خود را هواى نفس خويش قرار داده و خداوند او را با آگاهى(بر اينكه شايسته هدايت نيست) گمراه ساخته و بر گوش و قلبش مُهر زده و بر چشمش پرده‌اى افكنده است؟!.

:: ﴿وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدينَ﴾[4] و آن را از روى ظلم و سركشى انكار كردند، در حالى كه در دل به آن يقين داشتند! پس بنگر سرانجام تبهكاران(و مفسدان) چگونه بود.

:: ﴿فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكافِرين[5] با اين همه، هنگامى كه اين كتاب، و پيامبرى را كه از قبل شناخته بودند نزد آنها آمد، به او كافر شدند؛ لعنت خدا بر كافران باد!.

5. در کلام اين بزرگان ميان اراده ايمانی و مؤمن مريد و يا ميان اراده دينی و دين دار مريد خلط شده است. اگر مبنای اينان را با غمض عين از اشکالات گذشته بپذيريم باز اين اشکال متوجه آنان است که اولا: آنچه در دينی شدن علم دخالت دارد اراده ايمانی و دينی است، نه صرف اينکه فرد عالم و دانشمند، مؤمن و مسلمان باشد، زيرا چه بسا فردی مؤمن باشد اما انگيزه او از کسب علم غير الهی (مانند دريافت مدرک) باشد. در مقابل ممکن است فردی مؤمن نباشد اما در فعل خويش فی الجمله به فطرت خود نگاه کرده و قصد خدمت به مردم، بدون هيچ چشم داشتی داشته باشد. بنابراين آنچه ملاک در علم دينی است اراده ايمانی است نه دين دار مريد بودن؛

ثانيا: در عمل نيز اين ملاک کارآيی ندارد زيرا انگيزه افراد، پديده ای ظاهری نيست که قابل اندازه گيری باشد، و شاخصی برای کشف آن و راهی برای اثبات آن نيست. بنابراين، از کجا می توان فهميد که علمی دينی يا غير دينی است؟!

دنيای دمکراتيک کنونی بدتر از دنيای توحش

انسان پديده عجيبی است که دارای ظرفيت فوق العاده ای است. او از مرتبه نازل عالم تا فعليت تامه را دارا است. انسان اگر از مدار انسانيت خارج شود از حيوانات و شياطين هم بدتر می شود. انسان کنونی را ببينيد ؛ يک صفحه عالم کنونی خيلی تاريک است که باعث گرفتگی دل می شود و انسان آرزوی مرگ می کند. بدترين ظلم ها، جرم ها و جنايت ها به بشريت می شود و بدتر از آن اين که نام آن را حقوق بشر و دمکراسی می گذارند. دنيای دمکراتيک کنونی در دنيای توحش نيز بدتر است، زيرا کارهای و جنايات آنان عريان بود و آرايش نکرده بود اما دنيای کنونی در لعاب حق و خيرخواهی جنايت می کند. آمريکای کنونی را ببينيد که چگونه است. دو کانديدای کنونی از نظر اخلاقی کاملا سقوط کرده اند و همديگر را دائما متهم می کنند. با اين حال اين ها می خواهد رئيس جمهور کشوری شوند که ادعا می کند می خواهد دنيا را اصلاح کند. اين وضعيت دنيای کنونی ما است. البته صفحه ديگر اين عالم رشادت ها و ارزش هايی والايی است که توسط زنان و مردان رشيدی رقم می خورد. آنان با سخت ترين شرايط در برابر ظلم ايستاده اند. مردم يمن اين گونه هستند که استقامت آنها حقيقتا تحسين برانگيز است. آنان با آنکه از جهت دريا و زمين و هوا محاصره شده اند اما کما کان مقاومت و ايستاده گی می کنند. شهدای حرم که امروز تشييع جنازه چند نفر از آنان و نيز يکی از طلاب عزيز بود از همين قبيل است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo