< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

95/10/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی مبنای روش شناسی نظريه فرهنگستان علوم اسلامی

اثبات حجيت شرعی عقل بر اساس روايات

سخن در بررسی رواياتی بود که دلالت بر حجيت شرعی عقل داشت. در ادامه به بررسی روايت ديگری در اين باره می پردازيم. در روايت 22 کتاب عقل و جهل «کافی»، امام صادق (ع) می فرمايد: «حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى الْعِبَادِ النَّبِی وَ الْحُجَّةُ فِيمَا بَيْنَ الْعِبَادِ وَ بَيْنَ اللَّهِ الْعَقْل‌»[1] : حجت خداوند بر بندگان پيامبر است و حجت بين بندگان و خداوند عقل است.

علامه مجلسی در شرح اين روايت سه وجه را بيان می فرمايد: «كان المراد أن الحجة فيما بين العباد و بين الله فی معرفة ذاته و التصديق بوجوده العقل ثم بعد ذلك يحتج عليهم فی سائر التكاليف بالنبی صلى الله عليه و آله و سلم أو المراد أن الحجة الظاهرة النبی صلى الله عليه و آله و سلم و الحجة الباطنة التی لا يعرفه إلا الله العقل كما مر فی الخبر، قيل: و يحتمل أن يكون المراد أن حجة الله على العباد أی ما يقطع به عذرهم، فيبكتهم اللطف بهم بإرسال النبی و المتوسط فی الإيصال إلى معرفته تعالى و معرفة الرسول، و الطريق إلى المعرفة بين العباد و بين الله هو العقل و يناسب هذا إيراد لفظة" على" أو لا و تركها ثانيا»[2]

وجه اول: اين روايت بيان می دارد که عقل دليلی است که انسان را به شناخت خداوند و تصديق به وجود او رهنمون می کند. بعد از اين در ساير تکاليف، حجت خداوند بر بندگان پيامبر است.

اين وجه تنها بخشی از حجت بودن عقل را بيان می کند نه تمام آن را، زيرا اگر حجيت عقل را منحصر در شناخت خداوند و تصديق او نماييم و بحث را به نبوت نرسانيم در اين صورت نبی ديگر حجت نخواهد بود. خدای متعال بر بندگان تکاليفی دارد، بخشی از اين تکاليف توسط عقل بيان شده است و آن شناخت خداوند و تصديق او و نيز شناخت نبی و تصديق اوست. در اين تکاليف نبی نمی تواند حجت باشد زيرا تا از راه عقل، معرفت الله و معرفت النبی فهميده نشود، حجيت نبی ثابت نخواهد شد.

وجه دوم: مراد از اين روايت آن است که عقل به عنوان حجت باطنی و انبيا و معصومين به عنوان حجت ظاهری شناخته می شوند. کما اينکه در روايت دوازدهم نيز امام کاظم (ع) فرمودند: «إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول‌».

سوال: چرا در اين دو روايت حجت ظاهری مقدم بر حجت باطنی شده است در حالی که در ظاهر ابتدا عقل مطرح است و سپس توسط آن حجت ظاهری اثبات شود؟ پاسخ آن دو مطلب است:

    1. بيشتر تکاليف الهی نقلی و سمعی است؛

    2. اکثر مردم بيشتر تکاليف خود را از حجت ظاهری دريافت می کنند تا از عقل و حجت باطنی.

وجه سوم: حجت در اين روايت دو معنا دارد:

    1. حجت مربوط به انبياء به معنای قاطع العذر است يعنی انبياء، دليلی هستند که عذر بندگان را قطع می کنند، زيرا عقل بشر محدود است و اگر انبياء نمی آمدند، حجت کامل نمی شد. قرآن کريم نيز می فرمايد: ﴿لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُل‌﴾. ارسال انبياء از سوی خدای متعال از باب لطف است و باعث تبکيت يعنی ساکت و ملزم کردن فرد در مقام مجادله می شود.

    2. حجت مربوط به عقل، به معنای راهنما و نشان دهنده راه است.

مرحوم مجلسی سپس می فرمايد: اين معنای سوم را يک قرينه در همين روايت تقويت می کند و آن آمدن کلمه «علی» در صدر روايت و حذف آن در ذيل روايت است.

مرحوم صدرالمتالهين و ملاصالح و فيض کاشانی نيز همين نکات را در مورد روايت بيان کرده اند.[3]

 

سه نقش و کارکرد عقل

در قرآن کريم و روايات، عقل چند کاربرد دارد که يکی از آنها عدم التزام عملی به عقل است. قرآن با کسی که مطابق عقل خويش عمل نمی کنند معامله کسی را کرده که عقل ندارد و از تعابيری چون ﴿اکثرهم لايعقلون﴾ استفاده نموده است.

عقل سه حکم دارد:

1. ادراک اموری که از دسترس اختيار انسان خارج است. به تعبير ديگر هست و نيست ها را تشخيص می دهد. از اين عقل با عنوان «عقل نظری» ياد می شود.

2. ادراک اموری است که مربوط در حيطه اختيار انسان است و يا به تعبير ديگر بايدها و نبايدها را درک می کند. اين عقل را «عقل عملی» گويند.

3. کار ديگر عقل برانگيختن انسان به انجام کارهای خير و طرد کننده از کارهای بد است. می توان اين عقل را «عقل قدسی» ناميد.

برخی از بزرگان مانند مرحوم محقق اصفهانی، صاحب «النهايه الدرايه»، معتقدند که کار عقل تنها ادراک است و جز آن کار ديگری ندارد. اين ادراک، گاه مربوط به امور بيرون از اختيار انسان و گاه مربوط به حوزه اختيار انسان است، اما مساله بايد و نبايدها ديگر مربوط به عقل نيست بلکه کار فطرت انسان است. وقتی مطلبی برای نفس انسان روشن شد،‌ اگر مضر باشد فطرتا نفس از آن دوری و اجتناب می کند و اگر مفيد باشد فطرتا به سمت آن جذب می شود. ديگر در فطرت حکمی نيست بلکه گونه ای گرايش و کشش است و لذا حيوانات نيز همين کشش را دارند.

اين نظر دليلی نداشته و برهانی نيست و لذا لزومی بر التزام به آن نيست. اگر از روايات و آيات بدست آيد که عقل اين سه کار را انجام می دهد، در اين صورت پذيرفته می شود. البته ميان اين دو نظر می توان جمع کرد به اين صورت که گفت: نفس ما هم به خوبی ها کشش دارد و هم حکم می کند که بايد به دنبال خوبی ها بود. شهيد مطهری فطريات را دو گونه می دانند: ادراکی و گرايشی. پس نفس انسان به فطرت خويش و حکم عقل، هم به خوبی ها ميل دارد و هم حکم به دنبال کردن آنها می کند.

نکته ديگر اينکه همه اين ها کار نفس است که در مرتبه قوه عاقله خويش سه کار انجام می دهد: ادراک هست و نيست، ادراک بايد و نبايدها و حکم و ايجاد داعی و انگيزه.

اکنون بعد از روشن شدن معنای روايت سوال می شود: آيا بر اساس اين روايت وقتی عقل گام اول را برداشت و وجود خداوند و مساله نبوت را اثبات کرد، ديگر کنار گذاشته می شود يا کما کان کار خود را ادامه می دهد؟ روايت از اين نظر ساکت است و در مقام بيان حصر نيست. در اين صورت اين روايت با روايات قبل که بيان می داشت عقل به صورت مطلق حجت است، اعم از قبل از نبوت و بعد از آن، معارضه ای ندارد.

عبارت «حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى الْعِبَادِ النَّبِی » در روايت نيز بيان گر حصر نيست، بلکه می گويد: پيامبر و عقل هر دو حجت بر بندگان هستند با اين تفاوت که پيامبر حجت کامل و تام و عقل اين گونه نيست و حتما بايد در کنار نبی نيز باشد.

 

بررسی دلالت روايت 35 بر حجيت شرعی عقل

اين روايت و روايت بعدی در برخی نسخه های کتاب کافی نيامده است. امام صادق (ع) در اين روايت می فرمايند: «إِنَّ أَوَّلَ الْأُمُورِ وَ مَبْدَأَهَا وَ قُوَّتَهَا وَ عِمَارَتَهَا الَّتِی لَا يُنْتَفَعُ بِشَی‌ءٍ إِلَّا بِهِ الْعَقْلُ الَّذِی جَعَلَهُ اللَّهُ زِينَةً لِخَلْقِهِ وَ نُوراً لَهُمْ فَبِالْعَقْلِ عَرَفَ الْعِبَادُ خَالِقَهُمْ وَ أَنَّهُمْ مَخْلُوقُونَ وَ أَنَّهُ الْمُدَبِّرُ لَهُمْ وَ أَنَّهُمُ الْمُدَبَّرُونَ وَ أَنَّهُ الْبَاقِی وَ هُمُ الْفَانُونَ وَ اسْتَدَلُّوا بِعُقُولِهِمْ عَلَى مَا رَأَوْا مِنْ خَلْقِهِ مِنْ سَمَائِهِ وَ أَرْضِهِ وَ شَمْسِهِ وَ قَمَرِهِ وَ لَيْلِهِ وَ نَهَارِهِ وَ بِأَنَّ لَهُ وَ لَهُمْ خَالِقاً وَ مُدَبِّراً لَمْ يَزَلْ وَ لَا يَزُولُ وَ عَرَفُوا بِهِ الْحَسَنَ مِنَ الْقَبِيحِ وَ أَنَّ الظُّلْمَةَ فِی الْجَهْلِ وَ أَنَّ النُّورَ فِی الْعِلْمِ فَهَذَا مَا دَلَّهُمْ عَلَيْهِ الْعَقْلُ» : آغاز و نخست هر چيز و نيرو و آبادانى آن كه هر سودى تنها بآن مربوط است عقل است كه آن را خدا زينت و نورى براى خلقش قرار داده.

با عقل بندگان خالق خود بشناسند و دانند كه آنها مخلوقند و او مدبر و ايشان تحت تدبير اويند و اينكه خالقشان پايدار و آنها فانى می باشند و بوسيله عقول خويش از ديدن آسمان و زمين و خورشيد و ماه و شب و روز استدلال كردند كه او و اينها خالق سرپرستى دارند ناآغاز و بى‌انتها و با عقل تشخيص زشت و زيبا دادند و دانستند در نادانى تاريكى و در علم نور است اين است آنچه عقل بآنها رهنما گشته.

عرض شد: آيا بندگان ميتوانند بعقل تنها اكتفا كنند (و در پى تحصيل علم و ادب برنيايند) فرمود: «إِنَّ الْعَاقِلَ لِدَلَالَةِ عَقْلِهِ الَّذِی جَعَلَهُ اللَّهُ قِوَامَهُ وَ زِينَتَهُ وَ هِدَايَتَهُ عَلِمَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّهُ وَ عَلِمَ أَنَّ لِخَالِقِهِ مَحَبَّةً وَ أَنَّ لَهُ كَرَاهِيَةً وَ أَنَّ لَهُ طَاعَةً وَ أَنَّ لَهُ مَعْصِيَةً فَلَمْ يَجِدْ عَقْلَهُ يَدُلُّهُ عَلَى ذَلِكَ وَ عَلِمَ أَنَّهُ لَا يُوصَلُ إِلَيْهِ إِلَّا بِالْعِلْمِ وَ طَلَبِهِ وَ أَنَّهُ لَا يَنْتَفِعُ بِعَقْلِهِ إِنْ لَمْ يُصِبْ ذَلِكَ بِعِلْمِهِ فَوَجَبَ عَلَى الْعَاقِلِ طَلَبُ الْعِلْمِ وَ الْأَدَبِ الَّذِی لَا قِوَامَ لَهُ إِلَّا بِه‌»[4] : عاقل به رهبرى همان عقلى كه خداوند نگهدار او و زينت و سبب هدايتش قرار داده می داند كه خدا حق است و پروردگار اوست و می داند كه خالقش را پسند و ناپسندی است و اطاعت و معصيتى، و عقلش را به تنهائى راهنماى به اينها نمى‌بيند و می فهمد كه رسيدن به اين مطالب جز با طلب علم ممكن نيست و اگر بوسيله علمش به اينها نرسد عقلش او را سودى نداده پس واجب است بر عالم طلب علم و ادب نمايد كه بى‌آن استوار نماند.

برهانی که امام (ع) در اين روايت بيان می فرمايد همان دليل عقلی است که عالمان اسلامی بر ضرورت نبوت از باب قصور عقل بيان کرده اند.

 

جمع بندی

موضوع اصلی بحث اين بود که طبق ديدگاه فرهنگستان علوم اسلامی، علم دينی آن گاه شکل می گيرد که حجت شرعی داشته باشد. گفته شد اين شرط صحيح است اما سوال می کنيم حجت شرعی چيست؟ آنان گفتند: حجت شرعی کتاب و سنت است. اما گفتيم اين سخن صحيح نيست بلکه حجت شرعی دو گونه است: يکی کتاب و سنت و ديگری عقل است. عقل نيز حجت الهی است که اگر علم دينی از آن بجوشد، آن علم نيز دينی خواهد بود. برای اثبات حجت شرعی بودن عقل سه دليل اقامه شد: دليل عقلی،‌ دليل قرآنی و دليل روايی.

نتيجه بحث تا اين جا اين می شود که اگر بخواهيم علم دينی را بر اساس روش آن مورد بررسی قرار دهيم، بايد گفت تمام علوم بشری به شرط آنکه اولا: ضوابط و قواعد منطقی و معرف شناسی را رعايت کنند، و ثانيا: محصول پژوهش آن ها مخالف مسلمات عقلی و وحيانی نباشد، دينی خواهد بود. بر اين اساس علم رياضی، منطق، فيزيک، فقه و ساير علوم از جهت روش دينی هستند.

در جلسه آينده انشاء الله اين بحث را بررسی می کنيم که گفته بودند علم فقه در ميان ساير علوم، شاخص علم دينی را دارا است و بر پايه حجت شرعی بنا شده است.


[3] شرح اصول کافی، صدرالمتالهین، ‌ج1، ص568؛ شرح اصول کافی، ‌ملا صالح مازندرانی، ج1، ص304 ؛ الوافی، ج1، ص113.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo