< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

95/12/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: سنت گرايی در انديشه دکتر نصر

سنت و سنت گرايی

سخن درباره سنت و سنت گرايی بود که از شالوده های تفکر دکتر نصر است. در باره اين اصطلاح خاص مقدمه ای بيان شد و گفته شد که از چهره های شاخص اين جريان فکری در جهان معاصر دکتر نصر است. وی در فصل دوم کتاب «معرفت و معنويت» به خوبی به اين بحث پرداخته است که در ادامه به بررسی آن می پردازيم.

1. تعريف سنت

«کاربرد اصطلاح سنت که در زبان انگليسی تراديشن (Tradition) به معنايی که در اين تحقيق مورد نظر است در تمدن غربی در حين مرحله نهايی تقدس زدايی از معرفت و از عالمی که انسان متجدد را احاطه کرده است مورد توجه قرار می گيرد. بسياری از محافل، فهم درستی از سنت ندارند و آن را با رسم، عادت و الگوهای فکری موروثی و مانند آن خلط می کنند. سنت در معنای فنی اش که در اين اثر مورد نظر است و در مورد همه نوشته های ديگر نيز چنين است به معنای حقايق يا اصولی است که دارای منشا الهی که از طريق شخصيت های مختلفی معروف به رسولان، پيامبران، اَوَتاره ها و لوگوست[1] يا ديگر عوامل انتقال برای ابناء بشر و در واقع برای بخش واقع کيهانی آشکار شده است و نقاب از چهره آنها برگرفته شده است».

اوتاره ها، اصطلاحی مربوط به آيين هندو و به معنای فرستادگان است.[2] اوه يعنی پايين آمدن خداوند به زمين. هندوها می پندارند که خداوند چندين مرتبه به صورت انسان يا حيوان به زمين آمده و آن را از هلاکت نجات داده است. تاکنون او به 9 صورت به زمين آمده است، سه تای آن ها به شکل ماهی، لاک پشت و گراز بوده است. صورت چهارم دو رگه و شيرمرد بوده است. پنج تای ديگر آن انسان بوده است. اوتاره دهم موعودی است که در آينده ظهور کرده و جهان را از ظلم و ستم نجات می دهد.

بسياری از اديان و مذاهب معتقدند که پايان اين جهان آباد است، اما برخی آن را در قالب اوتاره طراحی کرده اند و برخی مانند دين اسلام ديدگاه و تعبير صحيح را بيان کرده اند.

دکتر نصر در ادامه می گويد: «سنت متضمن حقايق دارای ماهيتی فرا شخصی است که ريشه در ذات واقعيت بما هی واقعيت دارد». مبدا اين سنت آسمانی و ذات آن همان واقعيت است. پس سنت در حقيقت به واقعيت ها بر می گردد که يک سوی آن واقعيت سرمدی و سوی ديگر جهان و فعل الهی است.

«سنت به عالمی که می شناسد و معلومی که شناخته می شود اهتمام دارد. سنت از مبدا کلی می آيد که هر چيزی از آن منشا گرفته است و هر چيزی به آن باز می گردد. بنابراين سنت همه چيزهايی چون نفس رحمان را که به اعتقاد عارفان مسلمان همان کنه وجود است شامل می شود». سنت ها همان جلوه و فيض الهی هستند که در جهان نمايان شده اند.

حقيقتی داريم که منشا همه چيز بوده و همه به آن نظر دارند و آن همان حقيقت الهی است. از اين حقيقت تعابير و برداشت های متفاوتی صورت گرفته است. ديد عاميانه مومنين به خداوند اين است که خداوند فردی است در آسمان ها که فرمانروايی کرده و ملائکه را به کار می گمارد. آنان همان طور که برای تک تک افراد فردی قائل هستند خداوند را نيز يک فرد از موجودات می داند که قدرت و علم بيشتری دارد.

گاه خداوند را حقيقتی می داند که هستی از آن بروز و ظهور می کند منتهی اين حقيقت دارای مراتب است. در اين نگاه خدای متعال قيوم است و هستی جلوه های مختلف اويند.

نگاه سوم اين است که آن حقيقت ازلی مانند خونی است که در رگ ها جاری است. اين نگاه را همه خدايی و پانئيسم گويند. هندوها معمولا اين نگاه را دارند و معتقدند خداوند در همه چيز به گونه ای حلول کرده است.

اما آيا همه اين تعابير و برداشت ها درست است يا نه؟ اگر همه آن ها را صحيح بدانيم «کثرت گرايی» را پذيرفته ايم، اما اگر بگوييم آن حقيقت يکی بيش نيست و يک جلوه تام و تمام بيشتر ندارد، در اين صورت کثرت گرايی را رد کرده و ديدگاه «انحصار گرايی» را پذيرفته ايم .

برخی می گويند هدف و روح عبادت ارتباط با خداوند است و قالب ها اموری ظاهری هستند و لذا می توان آن قالب ها را کنار زد و اصل را مورد توجه قرار داد. اما اين سخن اشتباه است و بهترين دليل بطلان آن اين است که بزرگ‌ترين موحدان عالم همانند اميرالمومنين (ع) مقيد به همين قالب ها بوده و در آنها غرق بودند.

نکته : مراد دکتر نصر از شرق و غرب در مباحث خويش، شرق و غرب جغرافيايی نيست بلکه شرق و غرب معنوی است منتهی غالبا ارزش ها در جهان معاصر در سرزمين شرق مانده و در غرب از ميان رفته است. غرب معنوی به هر جايی گفته می شود که انديشه سکولار در آن حاکم شده است و شرق معنوی به جايی می گويند که ارزش ها حاکم باشد.

 

2. رابطه سنت و حکمت خالده

«طی چند دهه گذشته برای افراد بسياری که جذب ندای سنت شده اند معنای سنت بيش از هر چيزی با حکمت جاويدان مرتب شده است که در دل هر دين قرار گرفته است و چيزی نيست مگر همان سوفيايی که به دليل برخورداری از منظر ذوقی [يعنی اين معرفت تنها عقلی نيست بلکه شهودی نيز هست] در غرب و شرق عالم برترين دستاورد حيات بشر محسوب می شود. [بشر دستاوردی بالاتر از حکمت که همان درک حقايق عقلی و شهودی است نداشته است] اين حکمت ازلی که يکی از مؤلفه های مفهوم سنت را تشکيل می دهد چيزی نيست مگر همان (سوفيا پرنيس) در سنت غربی که هندوها آن را (...) و مسلمان «الحکمه الخالده» و در فارسی «خرد جاودان» گفته می شود».

«فيلو» به معنای دوستدار و «سوفيا» به معنای دانش است و لذا فيلسوف به معنای دوستدار دانش است. «سوفيست» نيز در اصل به معنای حکيم و دانشمند است. افرادی همچون افلاطون می گفتند ما کوچک تر از آن هستيم که نام خود را دانشمند بگذاريم. حکيم و دانشمند به معنای واقعی کلمه بر انبياء الهی صدق می کند. ما فيلسوف و دوستدار دانش هستيم.

دکتر نصر در ادامه می گويد: «سنت در کنه خود با حکمت و سوفيای جاويد مرتبط است، مشروط به آنکه اين ارتباط فقط ارتباطی زمانی تلقی نشود و موجبی برای طرد آن پيام های آسمانی ديگر که اديان مختلف را تشکيل می دهند و البته روحاً با سنت ازلی مرتبط اند بی آنکه صرف استمرار تاريخی و زمانی باشند مقصود نگردند. [سنت ها به تدريج حيات خود را از آن حکمت خالده بدست می آورند]».

معجزات پيامبر دو گونه بوده است: معجزات تاريخی که يک بار صورت گرفته و اکنون تنها تاريخ آن ها موجود است مانند شق القمر و سايه انداختن ابر بر سر آن حضرت. و ديگری معجزه زنده ايشان است که همان قرآن کريم است که اکنون نيز به عنوان معجزه قابل مشاهده است.

«در فلسفه اسلامی ارتباط اين مفهوم با علم قدسی و معنای آن به عنوان حقيقتی ازلی که در ظرف هر وحی احياء می شود کاملا واضح است، و بيشتر از چيزی که در سنت مسيحی ديده می شود مورد تاکيد است. سنت تعقلی اسلام هم به لحاظ جوانب عرفانی، هم به لحاظ جوانب حکمی و فلسفی آن منبع اين حقيقت يگانه را که همان دين حق است در تعاليم پيامبر باستان که سلسله آن به آدم ابوالبشر می رسد می دانستند. و ادريس نبی که او را هرمس، پدر فيلسوفان می دانند. بسياری از عارفان مسلمان نه فقط افلاطون را الهی ناميده اند بلکه فيثاغورث، امپيدکلس و شخصيت های ديگر را که با حکمت ازلی که مرتبط به نبوت است، همراه و همگام می دانستند. حتی فيلسوفان مشائی متقدم همچون فارابی ميان فلسفه و نبوت ارتباط می ديدند. شخصيت های بعدی چون سهرودی اين منظر را به سنت ايران پيش از اسلام تسرّی داده است. سهروردی اغلب از حکمت اللدنيه يا حکمت الهی به همان معنايی که از سوفيا پرنس مستفاد می شود استفاده کرده است. صدرالدين شيرازی معرفت حقيقی را عين معرفت ازلی دانسته که از آغاز تاريخ موجود بوده است».

در کتب فلسفی از هرمس سخن به ميان آمده است که همان حضرت ادريس (ع) است. مرحوم صدرالمتالهين در کتاب «اسفار» و «رسائل» خويش بيان می دارند که حکمای هفتگانه يونان، دانش و علم خود را از انبيای الهی گرفته اند و شاگرد بی واسطه يا با واسطه آنها بوده اند.

 

3. رابطه سنت و دين

ارتباط سنت با دين باقی ماند که انشاء الله در جلسه آينده بيان می شود .


[1] به معنای کلمه الله و امری که نقش واسطه خداوند و بندگان را دارد. شبیه آن چیزی که فلاسفه با عنوان عقول از آنها یاد می کنند.
[2] فرهنگ ادیان جهان، جان آر هینز، ویراسته کاشانی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo