< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

96/07/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جايگاه و اهميت علم کلام

سخن در بررسی جايگاه و منزلت علم کلام و اعتقادات بود . در اين باره سه روايت بيان شد که يکی از آنها روايت مشهور نبوی بود که علم را سه گونه بيان فرمودند: آيه محکمه،‌ فريضه عادله و سنه قائمه. مرحوم محقق داماد در اين باره فرمودند: آيه محکمه به معنای علم به اعتقادات دينی، فريضه عادله به معنای علم به احکام فرعی و سنه قائمه مربوط به علم اخلاق است. در ادامه بحث به بررسی سخن برخی از بزرگان شيعه درباره جايگاه و اهميت اين علم می پردازيم.

سخن برخی بزرگان شيعه درباره جايگاه علم کلام

    1. صدرالمتالهين و اهميت علم کلام

صدرالمتالهين در تفسير آيه 21 و 22 بقره می فرمايد: «اعلم ان فی هذه الاية نكات لطيفة و مسائل غامضة و علوما شريفة و حكما عقلية و أنوارا إلهية و أسرارا ربوبية»[1] اين آيه مشتمل بر شش امر است: نکات لطيفه، مسائل غامض، علوم شريف، حکمت های عقلی، انوار الهی و اسرار ربوبی. سپس ايشان به بررسی اين بخش ها پرداخته و در بررسی علوم شريفه می گويد: «و أما العلوم الشريفة فبيان استدعاء الآية لها و اشتمالها عليها إن اللّه لمّا أمرنا بعبادة الربّ أردفه بما يدلّ على وجود الصانع، و هو خلق نفوسنا و خلق من سبق وجوده على وجودنا، و هذا مما يدل على أنه لا طريق إلى معرفة اللّه إلّا بالنظر و الاستدلال و التدبّر فی مبادئ المطالب و أوائل البراهين و العلم بكيفيّة وجود الخلائق و الاطلاع على حقائق الآفاق و الأنفس» در اين آيه بعد از بيان امر به عبادت، مطلبی بيان شده که دلالت بر خالق و صانع دارد و آن اينکه برای شناخت خداوند در نظام عالم و خلقت پديده ها بايد تدبر و تفکر نمود. ايشان سپس در بيان فضيلت اين علم يعنی علم خداشناسی و اعتقادات 8 وجه را بيان می کند. در وجه هفتم می فرمايد: «إن عدد الآيات الواردة فی الأحكام قليل لا يبلغ إلى ستمائة آية و أمّا البواقی ففی بيان التوحيد، و النبوّة، و إثبات المعاد، و الرّد على عبدة الأوثان و أصناف المشركين و أمّا الواردة فی القصص فالمقصود منها معرفة حكمة اللّه و قدرته كما قال: ﴿لَقَدْ كانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبابِ﴾ [12/ 111] فدلّ على أنّ هذا العلم أشرف و أفضل»: اگر به قرآن رجوع کنيم می بينيم که تعداد آياتی که به احکام فقهی اختصاص دارد کم است و به 600 آيه نمی رسد در حالی که بخش عظيمی از آيات قرآن کريم مربوط به مسائل اعتقادی از قبيل توحيد و معاد است. حتی آياتی که بيان گر قصص می باشد نيز به بيان حکمت و قدرت الهی پرداخته است و لذا می فرمايد: ﴿لَقَدْ كانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبابِ﴾.[2]

مرحوم صدرا در وجه هشتم می فرمايد: خدای متعال اولين چيزی که از مخلوقات خود خواسته انديشه ورزی تفکر و تدبر است تا به توحيد و معرفت صفات الهی برسيد. قرآن کريم در بيش از 400 آيه از بشر خواسته است که به تفکر و تدبر بپردازد. قرآن کريم همچنين اهل بحث و جدال با مخالفين را مدح کرده است، کسانی که هم خود خداوند را شناخته و هم ديگران را به اين سمت راهنمايی کرده اند و با اهل عناد و ضلال مجادله کرده اند. مرحوم صدرالمتالهين چند شاهد بر اين مطلب می آورد:

الف) قرآن کريم سخن کفار درباره حضرت نوح(ع) را اينگونه نقل می کند که گفتند: ﴿يا نُوحُ قَدْ جادَلْتَنا فَأَكْثَرْتَ جِدالَنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقين‌﴾[3] . ايشان می فرمايد: «و معلوم إن تلك المجادلة ما كانت فی تفاصيل الأحكام الشرعيّة، بل كانت فی التوحيد و النبوّة، فالمجادلة فی نصرة الحقّ فی هذا العلم هی حرفة الأنبياء عليهم السلام» معلوم است که جدال آن حضرت در مسائل اعتقادی بوده است نه در فروع مسائل فرعيه. بنابراين مجادله در راه ياری حق حرفه انبيای الهی بوده است.

ب) قرآن کريم در قصه حضرت ابراهيم(ع)، جدال ايشان با نمرود را اينگونه بيان می فرمايد: ﴿رَبِّی الَّذی يُحْيی‌ وَ يُميتُ قالَ أَنَا أُحْيی‌ وَ أُميتُ قالَ إِبْراهيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتی‌ بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذی كَفَرَ وَ اللَّهُ لا يَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمين﴾[4] .

ج) در جريان مجادله حضرت ابراهيم (ع) با پرستش کنندگان خورشيد و ماه و زهره، حضرت فرمودند اينان نمی توانند رب باشند زيرا روال پذير هستند. (ماترياليست ها می گويند ما نيز واجب الوجود را قبول داريم و آن اصل ماده است. اما اين سخن نادرست است زيرا واجب الوجود صفاتی دارد که ماده آنها را ندارد). خداوند اين احتجاج حضرت ابراهيم (ع) را کاری با ارزش دانسته است و به ايشان نمره داده است. اين مساله اختصاصی به آن حضرت هم ندارد بلکه کار آن حضرت نمونه کامل آن است.

4. نمونه ديگر جريان مناظره حضرت موسی (ع) با فرعون در مساله توحيد و نبوت است .

5. نمونه ديگر احتجاجات پيامبر اکرم (ص) با مشرکان است که قرآن کريم پر است از اين احتجاجات «أما اشتغال نبيّنا بالدلائل على التوحيد و النبوّة و المعاد فأظهر من أن يحتاج فيه إلى التطويل فإنّ القرآن مملوّ منه»[5] .

نکته

اگر موضوع محور به علم کلام نگاه کنيم اين تقسيم بندی هايی که بعضی را متکلم و برخی را فيلسوف می دانند نادرست است. همه بزرگان فلسفی ما متکلم هم بوده و هستند. درست است که مشرب های آنان متفاوت بوده است اما تمام فلاسفه در جهان اسلام به مساله الهيات بالمعنی الاخص و مبدا و معاد پرداخته اند. نمونه آن کتاب «بدايه الحکمه» و «نهايه الحکمه» است که مرحوم علامه طباطبايی در مرحله دوازدهم هر دو کتاب به مساله خداشناسی پرداخته است. خواجه نصير الدين طوسی نيز در مقصد ثالث «تجريد» به بررسی ذات و صفات و افعال الهی می پردازد. اين در حالی است که مقصد اول و دوم کتاب ايشان مربوط به امور عامه است. اين بزرگان مباحث فلسفی را در خدمت مباحث خداشناسی و اعتقادات گرفته اند. مرحوم سبزواری نيز با اينکه به فلسفه شهرت دارد اما در کتاب «اسرار الحکم» به مباحث خداشناسی پرداخته است. ابن سينا نيز همين گونه در کتاب «مبدا و معاد» به بررسی مسائل اعتقادی پرداخته است.

از آن سو متکلمان در مسائل اعتقادی دو گونه عمل کرده اند: برخی کار فلسفی نيز کرده اند اما بعضی وارد اين مباحث نشده اند. لذا بزرگانی همچون صدرالمتالهين هم فيلسوف بودند و هم مفسر و هم متکلم.

مرحوم شيخ محمد حسين آل کاشف الغطا از اعلام فقهای برجسته نجف بودند. ايشان کتابی با نام «اصل الشيعه و اصولها» نوشته اند. علت نگارش اين کتاب از سوی ايشان اين بود که چند دانشجوی عراقی در دانشگاه الازهر مصر درس می خواندند. در آن زمان احمد امين مصری يا کسانی که فکر ايشان را داشتند عليه شيعه بحث می کردند و اين جوانان توانايی مقابله با اين اساتيد را نداشتند، لذا نامه ای به مرحوم کاشف الغطا نوشتند و از ايشان خواستند تا مطالبی را برای آنان بيان کند تا بتوانند با اين اساتيد مقابله کنند. مرحوم کاشف الغطا اين کتاب را که مختصر اما پر محتوا است نوشتند. اين کتاب بعدها توسط حضرت آيت الله مکارم شيرازی با عنوان «اين است آيين ما» ترجمه گرديده اسد. در آنجا مرحوم کاشف الغطا می گويند: اين مختصر اعتقادات ما است اگر تفاصيل آن را می خواهيد به کتاب «تجريد» خواجه نصير الدين طوسی و «اسفار» ملا صدرا مراجعه کنيد. ايشان کتاب اسفار را به عنوان کتاب اعتقادی نگاه می کردند .

مشرب های مختلف در علم کلام

در علم کلام مشرب ها و شيوه های مختلفی وجود دارد. اين علم می تواند عقلی يا نقلی و يا عقلی و نقلی باشد. شيوه عقلی آن نيز ممکن است فلسفی و غير فلسفی باشد. مرحوم شيخ صدوق کتاب «اعتقادات» را به شيوه نقلی نگاشته است. شيخ مفيد که شاگرد ايشان است غالبا مشرب و روش عقلی دارند اما به مباحث فلسفی وراد نشده است. خواجه نصير و ابن نوبخت با روش عقلی فلسفی وارد اين مباحث شده اند. در روش نقلی نيز گاه روش نقلی ظاهری دنبال شده و گاه نقلی تحليلی بکار رفته است. مثلا علامه مجلسی روش نقلی دارند اما به تحليل عقلانی نيز می پردازند. شيخ صدوق نيز در کتاب «التوحيد» مشرب نقلی دارند اما به تحليل مسائل نيز پرداخته اند. مرحوم علامه شبر در کتاب «حق اليقين» نيز روش نقلی و تحليلی را در پيش گرفته است.[6]

روش و مشرب صحيح در اين ميان جامع نگری ميان روش نقلی و عقلی يا همان سبک و روش شهيد مطهری است. در اين روش متناسب با موضوع، بحث با روش نقلی يا عقلی آغاز می شود و سپس از روش ديگر نيز استفاده می شود. برای نمونه شهيد مطهری در کتاب «عدل الهی» از همين روش استفاده کرده و در بعضی مباحث با مباحث عقلی وارد شده و سپس شواهد نقلی آورده است و در بعضی مباحث، نقلی وارد شده و سپس به مباحث عقلی پرداخته است.

عدم تعصب نسبت به علما

مرحوم صدرا انسان بزرگی است که خدمات زيادی به دين کرده است البته معصوم نيست و ممکن است اشتباهاتی نيز داشته باشد اما نبايد اشتباهات علما را برای تخطئه کردن شخصيت آن ها به کار برد. ايشان خود می فرمودند من گاه نتوانستم برخی مسائل را با فکر خود حل کنم اما در کنار مضجع شريف حضرت معصومه (س) حالتی برايم ايجاد شد و توانستم آن مسائل را حل کنم.

ما نسبت به هيچ کدام از علما تعبد نداريم. مرحوم آيت الله انصاری شيرازی می فرمايد: ما نسبت به معصوم تسليم هستيم و تعبد داريم اما نسبت به هيچ کس ديگری تعبد نداريم و سخنان آنان را بررسی می کنيم. تعصب به علما داشتن صحيح نيست اما همواره بايد احترام آن بزرگان را حفظ کرد.

    2. علامه طبرسی و جايگاه علم کلام

علامه طبرسی صاحب «مجمع البيان» در تفسير آيه 52 فرقان ﴿فَلا تُطِعِ الْكافِرينَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً كَبيراً﴾[7] می فرمايد: « «فَلا تُطِعِ الْكافِرِينَ» فيما يدعونك إليه من المداهنة و الإجابة إلى ما يريدون «وَ جاهِدْهُمْ» فی الله «بِهِ» أی بالقرآن عن ابن عباس «جِهاداً كَبِيراً» أی تاما شديدا و فی هذا دلالة على أن من أجل الجهاد و أعظمه منزلة عند الله سبحانه جهاد المتكلمين فی حل شبه المبطلين و أعداء الدين و يمكن أن يتأول عليه قوله رجعنا من الجهاد الأصغر إلى الجهاد الأكبر ».[8] چگونه با کفار جهاد کبير شود؟ آيا مراد جهاد مسلحانه است؟ ضمير «به» به چه چيزی بر می گردد؟ مرحوم طبرسی می فرمايد: اين ضمير به قرآن بر می گردد همان طور که از حديث ابن عباس بر می آيد. و مراد از جهاد به وسيله قرآن، جهاد متکلمين در حل شبهات مخالفين و معاندين است و حتی می توان گفت مراد از جهاد با نفس که جهاد اکبر شمرده شده است نيز همين قسم از جهاد است.

در مورد ضمير «به» در آيه دو قول بيان شده است: برخی ضمير را به قرآن برگردانده اند و برخی گفته اند مراد از آن ترک طاعت است. زمخشری هر دو قول را آورده است.[9]

علامه طباطبايی همان قول صاحب مجمع را قبول دارند و دليل آن را سياق آيات می داند. سياق به اين صورت است که ابتدای اين سوره با بحث قرآن آغاز می شود ﴿تَبارَكَ الَّذی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى‌ عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمينَ نَذيراً﴾[10] . سپس بحث با محوريت قرآن ادامه می يابد تا می رسد به آيه مورد نظر. مرحوم علامه می فرمايد: « و ضمير «بِهِ» للقرآن بشهادة سياق الآيات، و المجاهدة و الجهاد بذل الجهد و الطاقة فی مدافعة العدو و إذ كان بالقرآن فالمراد تلاوته عليهم و بيان حقائقه لهم و إتمام حججه عليهم».[11] ضمير «به» به شهادت سياق آيات، به قرآن بر مى‌گردد و كلمه «مجاهده» و نيز «جهاد» به معناى جد و جهد و به كار بردن نهايت نيرو در دفع دشمن است. و چون گفتيم ضمير به قرآن بر مى‌گردد معنا اين مى‌شود كه: با قرآن با دشمنان جهاد كن، يعنى قرآن را بر آنان بخوان و معارف و حقايق آن را بر ايشان بيان كن و حجت را بر ايشان تمام نما.

تتمه ای از اين بحث باقی ماند که انشاء الله در جلسه آينده بيان می شود .

 


[6] در این باره ر.ک: مقاله جامع نگری در روش شناسی علم کلام، حضرت استاد ربانی گلپایگانی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo