< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

96/08/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: چيستی و جايگاه علم کلام

بررسی ديدگاه دوم در موضوع علم کلام

در باره موضوع علم کلام، نظريه قاضی ارموی از علمای اهل سنت (656 ه ق) مطرح شد . وی معتقد بود موضوع علم کلام، ذات و صفات و افعال الهی است. بر اين نظريه دو اشکال وارد شده بود:

1. در مباحث کلامی مسائلی مطرح شده که مربوط به صفات و ذات الهی نيست مانند بحث از جوهر و عرض، چگونه اين مباحث داخل در موضوعی است که برای علم کلام بيان کرده ايد؟ در پاسخ گفته شد طرح اين مسائل در علم کلام نه از باب اين است که اينها مسائل کلامی اند بلکه از باب مقدمات و مبادی علم کلام مطرح شده اند.

2. گفتند اولين و مهمترين مساله علم کلام، اثبات وجود خداوند و صفات اوست. اگر شما موضوع اين علم را ذات و صفات الهی بدانيد لازم می آيد که هل بسيطه موضوع، در خود اين علم اثبات شود، در حالی که در هيچ علمی از هل بسيطه موضوع آن علم بحث نمی شود بلکه در علم ديگری اثبات می شود. آنچه در علوم بحث می شود از اعراض ذاتيه موضوع است که همان هليات مرکبه است. وجود موضوع که هل بسيطه موضوع آن علم است در هر علم مفروغ عنه گرفته شده است.

اگر گفته شود اصل وجود خداوند نياز به بحث ندارد، سوال می کنيم اگر چنين است چرا در اين علم از آن بحث می شود؟ اگر نيازمند اثبات است کدام علم آن را اثبات می کند؟ اگر علمی متکفل اثبات آن باشد به اين معنا است که رتبه آن علم بر کلام مقدم است در حالی که اين مساله قابل قبول نيست زيرا علم کلام در راس علوم دينی قرار دارد و ساير علوم به اين علم وابسته هستند.

تفتازانی در «شرح المواقف» می گويد: « (الثانى‌ ان موضوع العلم لا يبين فيه وجوده) و ذلك لان المطلوب المبين فی العلم اثبات الاعراض الذاتية لموضوعه و لا شك انه متوقف على وجوده فلا يكون وجوده عرضا ذاتيا مبينا فيه و الا لزم توقفه على نفسه... فيلزم) اذا كان موضوع‌ الكلام ذاته تعالى (اما كون اثبات الصانع بينا بذاته) فلا يحتاج الى بيان أصلا (أو كونه مبينا فی علم أعلى) سواء كان شرعيا أولا فان بيان وجود الموضوع انما يجوز فی الاعلى الذی هو أعم موضوعا دون الادنى لان الاخص يثبت فی الاعم بانقسامه إليه و الى غيره دون العكس (و القسمان) يعنی كون اثباته تعالى بينا بذاته و كونه مبينا فی علم أعلى من الكلام (باطلان) اما بطلان الاول فمما لا ينبغى ان يشك فيه و اما بطلان الثانى فقد خالف فيه الارموی حيث جوز ان يكون ذاته تعالى مسلم الانية فی الكلام مبينا فی العلم الالهی الباحث عن أحوال الموجود بما هو موجود المنقسم الى الواجب و غيره و هو مردود بأن اثباته تعالى هو المقصد الاعلى فی علمنا هذا و أيضا كيف يجوز كون أعلى العلوم الشرعية أدنى من علم غير شرعى بل احتياجه الى ما ليس علما شرعيا مع كونه أعلى منه مما يستنكر أيضا فان قلت المعلوم‌»[1] : در علم، از وجود موضوع آن علم بحث نمی شود زيرا آنچه مطلوب است در علم بيان شود، اثبات اعراض ذاتيه موضوع است و شکی نيست که اعراض ذاتيه موضوع يک علم متوقف بر وجود آن موضوع است و الا لازم می آيد وجود شی بر خودش توقف داشته باشد زيرا از آن نظر که موضوع است، مفروغ عنه است و از آن نظر که قرار است در آن علم از آن بحث شود يعنی اثبات نشده است.

وی سپس می گويد: اگر موضوع علم کلام را ذات الهی بدانيم يا بايد بگوييد اصل وجود آن بديهی است و نيازمند به اثبات نيست يا بايد بگوييد وجود ذات الهی در علم برتری ثابت شود خواه علم شرعی باشد يا غير آن. هر دو صورت باطل است زيرا اگر بديهی است که ديگر نيازی به بحث ندارد و اگر بايد اثبات شود، علمی که متکفل اثبات آن است اگر علم شرعی باشد لازم می آيد علم کلام مادون آن باشد در حالی که اين علم اشرف علوم است، و اگر علم غير دينی باشد لازم می آيد اعلی علم دينی وام‌دار علمی غير دينی باشد. نظير همين اشکال را سعدالدين تفتازانی نيز در «شرح المقاصد» آورده است[2] .

قاضی ارموی در جواب اين اشکال گفته است: جايز است که ما وجود الهی را «اصل موضوع» بدانيم (اصل موضوع به معنای آن است که مساله ای بديهی نيست اما وجود و ثبوتش در علم ديگری ثابت شده و در اين علم مفروض گرفته شده است). وی معتقد است که هر چند وجود خداوند نيازمند اثبات است اما متولی اثبات آن علم کلام نيست بلکه در فلسفه الهی اثبات می شود. صاحب «شرح المواقف» کلام وی را چنين نقل می کند: «فقد خالف فيه الارموی حيث جوز ان يكون ذاته تعالى مسلم الانية فی الكلام مبينا فی العلم الالهی الباحث عن أحوال الموجود بما هو موجود المنقسم الى الواجب و غيره»[3] .

اشکال شده اگر وجود الهی در اين علم مفروض گرفته شده پس چرا ادله اثبات آن در اين علم مورد بحث و بررسی قرار می گيرد؟ پاسخ آن است که وجه بيان اين ادله اثبات وجود خداوند نيست بلکه اهداف ديگری مانند دفاع در برابر مخالفين و تفصيلی کردن کلام و غيره مورد نظر است.

در اشکال ديگری صاحب «شرح الموقف» می گويد: «كيف يجوز كون أعلى العلوم الشرعية أدنى من علم غير شرعى بل احتياجه الى ما ليس علما شرعيا مع كونه أعلى منه مما يستنكر أيضا‌». اگر وجود و صفات الهی که موضوع علم کلام است در علم ديگری بحث شود لازم می آيد برترين علم شرعی، جايگاهش پايين تر از آن علم شرعی باشد و نيز علمی که اعلی و اشرف است نيازمند علم مادون خود باشد .

اما اين اشکال وارد زيرا مگر علم فسفه، علم غير شرعی است؟! بر شرعی بودن فلسفه وجوهی وجود دارد که از اين قرار است:

1. مباحث فلسفه دو بخش است: الهيات بالمعنی الاعم و الهيات بالمعنی الاخص؛ بخش دوم مشتمل بر ادله اثبات وجود و صفات و افعال الهی است. آيا می توان گفت اين بخش فلسفه غير الهی است؟ روشن است که پاسخ منفی است.

2. بخش اول فلسفه که الهيات بالمعنی الاعم است نيز شرعيت دارد زيرا می توان گفت اين مباحث به عنوان مقدمه مطرح شده و نتيجه آنها در خدمت مباحث بخش دوم که الهيات بالمعنی الاخص است در می آيد. علم لغت و ادبيات و منطق نيز برای علوم دينی همين نقش را دارد و نتايج آنها در خدمت اين علوم قرار می گيرند. به همين جهت شارع مقدس اين علوم را مطلوب دانسته و فراگيری آنها را از باب مقدمه لازم و واجب دانسته است. همين مساله در مورد علم پزشکی نيز مطرح است. اين علم فی نفسه دينی نيست اما از آن جا که فراگيری آن برای حفظ اجتماع انسانی لازم و ضروری است، مطلوب شارع و واجب می باشد. از همين باب است که متکلم بايد علوم فراوانی را ياد بگيرد تا بتواند از عقايد دينی دفاع کند. به عنوان نمونه فرا گيری علم اصول فقه برای متکلم لازم و واجب است زيرا اين گونه نيست که همه عقايد ما عقلی باشد بلکه برخی از آن ها نقلی است و لذا بايد قواعد نقليات نيز فراگرفته شود . علم معرفت شناسی برای متکلم نيز همين گونه است.

دو نکته

1. در مباحث «علم دينی» بيان شد که بحث دينی و غير دينی بودن علوم بر اساس ملاکات آن ها متفاوت است. گاه ممکن است علمی طبق ملاکی دينی شناخته شود و طبق ملاک ديگر دينی نباشد. در بحث ما اگر ملاک دينی بودن علم، مطلوب و مرضی شارع بودن در نظر گرفته شود، در اين صورت علوم مقدمه نيز چون اين ملاک ها را دارند، دينی و شرعی خواهند بود. طبق اين ملاک هر علم و فنی که مقدمه علم کلام و فقه و مانند آن باشد دينی خواهد بود. مثلا اگر متکلم بخواهد آراء سروش را نقد کند بايد علم هرمنوتيک را بداند و لذا برای او اين علم دينی خواهد بود.

2. علم کلام، علمی پر معونه است و متکلم بايد برای دفاع از عقايد دينی علوم فراوانی را فرا بگيرد. در هر فرعی از فروع فقهی اگر سائل از وجه آن فرع سوال کرد و يا پرسيد که آيا آن فرع حکيمانه و عادلانه است.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo