< فهرست دروس

درس امامت خاصه استاد ربانی

براهین و نصوص امامت

91/07/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادله افضليت حضرت اميرالمومنين (ع)، حديث طير مشوي

دليل دوم افضليت : حديث طير مشوي .
براي بحث پيرامون اين حديث آن را از نظر سند و دلالت مورد بررسي قرار مي دهيم.
در احاديث بسياري از انس بن مالک و ديگران روايت شده است که پرنده‌اي بريان به پيامبر(ص) اهدا شد. پيامبر(ص) از خداوند خواست که محبوب‌ترين خلق خود را در خوردن آن پرنده با او سهيم کند.[1] پس از اين دعاي پيامبر(ص) علي(ع) بر وي وارد شد و در خوردن مرغ بريان با او سهيم شد.
سند حديث
حديث طير علاوه بر نقل آن از طريق ائمه اهل بيت(ع)، در منابع اهل سنت از بيش از دوازده صحابي روايت شده است که عبارت‌اند از: علي بن ابي‌طالب(ع)، عبدالله بن عباس، ابوسعيد خدري، سفينه خدمتکار پيامبر(ص)، انس بن مالک، ابوطفيل عامر بن واثله، سعد بن ابي‌وقاص، عمرو بن العاص، جابر بن عبدالله انصاري، ابورافع، ابومرازم، يعلي بن مرّه، حبشي بن جناده و امّ‌ايمن.[2] مضافاً بر اينکه اميرالمؤمنين(ع) در روز شورا حديث طير را به عنوان يکي از فضايل خود طرح کرد و حاضران که پنج نفر از مشاهير صحابه بودند به آن اذعان کردند.[3] بيش از نود نفر از تابعين نيز حديث طير را روايت کرده‌اند.[4]
[از آنجا که جلسه روز شورا براي تعيين خليفه بوده است لذا آنچه حضرت در آن جلسه بيان فرمودند مربوط به امامت بوده است.
با توجه به اين تعداد از صحابه و تابعين که اين حديث را نقل کرده اند، اين حديث جزء احاديث متواتر شناخته مي شود. درباره اينکه چه حديثي متواتر است، برخي تعداد خاصي را بيان نکرده اند بلکه گفته اند اگر تعداد راويان حديث به حدي باشد که مفيد اطمينان و يقين باشد، آن روايت متواتر خواهد بود. برخي نيز گفته اند اگر تعداد راويان حديث از ده نفر بيشتر باشد، آن رويات را متواتر مي خواهند. در هر صورت حديث طير مشوي که از سوي تعداد کثيري از صحابه و تابعين نقل شده را مي توان متواتر دانست.]
دانشمندان شيعه، حديث طير را در کتاب‌هاي معتبر حديث و تاريخ روايت کرده‌اند،[5] همچنين اين روايت در بسياري از کتاب‌هاي مشهور و معتبر اهل سنت نيز آمده است.[6]
اهميت حديث طير و شهرت و اعتبار آن تا حدي است که عده‌اي از دانشمندان اسلامي به تأليف کتاب جداگانه درباره آن اقدام کرده‌اند. محمد بن جرير طبري، ابن‌عقده، حاکم نيشابوري، ابن‌مردويه اصفهاني، ابونعيم اصفهاني، ابوطاهربن حمدان و شمس‌الدين ذهبي از آن جمله‌اند.[7] از نکات ياد شده به دست مي‌آيد که حديث طير از احاديث متواتر اسلامي است و در اعتبار و درستي آن ترديدي راه ندارد. بدين جهت است که عده‌اي از دانشمندان و محدثان، آن را به صورت جزمي و قطعي نقل کرده‌اند[8] و از نظر محدثان، نقل حديث به صورت جزمي، دليل بر صحت آن از نظر ناقل حديث است.[9] علاوه بر اين، عده‌اي از دانشمندان و محدثان اهل سنت بر صحت حديث طير تصريح کرده‌اند.[10] در مجلس مناظره‌اي که مأمون عباسي درباره افضليت اميرالمؤمنين(ع) تشکيل داد، اسحاق بن ابراهيم که يکي از عالمان برجسته و حاضر در آن مجلس بود به صحت حديث طير تصريح کرد، چنان‌که يحيي بن اکثم قاضي القضاة نيز استدلال مأمون را تأييد کرد، و ديگر حاضران که سي و نه نفر بودند، هيچ‌گونه مخالفتي در اين باره اظهار نکردند.[11]
[ضابطه اي در علم حديث وجود دارد که اگر عالمي روايتي را به صورت جزمي بيان کرد نشان دهنده آن است که وي آن را صريح مي دانسته است. اين قاعده در کتاب المنهاج، شرح صحيح مسلم آمده است.]
اين مجموعه از شواهد مختلف گوياي پذيرفته شدن اين واقعه و صحت حديث از ناحيه سند است . در عين حال شبهه کنندگان بيکار نشسته و سخناني گفته اند.
گفته شده است شمس‌الدين جزري و ابوعبدالله ذهبي حديث طير را از موضوعات دانسته‌اند،[12]
ولي اين سخن فاقد اعتبار است، زيرا درباره شمس‌الدين جزري هيچ مدرکي نقل نشده است تا بررسي شود و نسبت دادن گفتاري به فردي بدون مدرک اعتبار علمي ندارد، به ويژه آنکه نظير اين نسبت درباره حديث «مدينة العلم» نيز به وي داده شده است، با آنکه او اين حديث را به طور مسند نقل کرده و رد نکرده است.[13]
ابوعبدالله ذهبي نيز در تذکرة الحفاظ[14] گفته است: «حديث طير از طرق بسياري روايت شده است و من آنها را در کتاب مستقلي گردآورده‌ام، و مجموع آنها شرايط احاديث مربوط به سنن را دارند و بهترين آنها حديث قطن بن نسير، شيخ مسلم از جعفر بن سليمان، از عبدالله بن المثني، از عبدالله بن انس ابن مالک، از انس است. در ميزان الاعتدال[15] نيز حديث طير را با سند مزبور روايت کرده است. رجال اين سند همگي موثق‌اند، زيرا از مشايخ مسلم يا از مشايخ بخاري‌اند.[16] بنابراين نبايد ذهبي را از قائلان به موضوع بودن حديث طير دانست.
برخي به ابن‌جوزي نسبت داده‌اند که وي حديث طير را ساختگي دانسته و در کتاب الموضوعات خود آورده است،[17] در حالي که چنين مطلبي در کتاب الموضوعات ابن جوزي يافت نمي‌شود و حافظ علائي و ابن‌حجر مکي نيز تصريح کرده‌اند که ابن‌جوزي حديث طير را در کتاب الموضوعات نياورده است.[18]
برفرض اينکه نسبت مزبور به ابن‌جوزي درست باشد نيز سخن وي اعتبار ندارد، چرا که محمدطاهر فتني در آغاز کتاب خود، تذکرة الموضوعات درباره ابن‌جوزي گفته است: «وي در حکم به موضوع بودن احاديث افراط کرده است، بدين جهت مورد نقد افاضل قرار گرفته است، چنان‌که سيوطي گفته است: ابن‌جوزي در کتاب الموضوعات زياده‌روي کرده و روايات ضعيف و بلکه حسن و صحيح را نيز از موضوعات شمرده است. سپس فتني براي نمونه به حديثي اشاره مي‌کند که ترمذي روايت کرده است. مجعول دانستن چنين حديثي، اگر چه ترمذي آن را ضعيف شمرده است، درست نيست. بر اين اساس، مجعول دانستن حديث طير نيز روا نخواهد بود، زيرا ترمذي، آن را روايت کرده و تضعيف نيز نکرده است».[19]
آري، ابن‌جوزي حديث طير را در کتاب العلل المتناهية آورده است[20]، وي در اين کتاب، احاديثي را گردآورده که سند آنها را تمام ندانسته است و از لفظ آنها دليلي بر دروغ بودنشان به دست نمي‌آيد. روشن است که با توجه به متواتر يا مستفيض بودن حديث طير از يک سو، و صحت سند برخي از روايات آن از سوي ديگر، و اعتبار آن از نظر عده‌اي از محققان اهل سنت، سخن ابن‌جوزي در ضعيف دانستن حديث طير اعتباري نخواهد داشت، چنان‌که ابن‌حجر مکي در المنح المکية فرضيه ساختگي بودن حديث طير را آشکارا رد کرده است[21].
شگفت‌آورتر از نسبت‌هاي پيشين، سخن ابن‌تيميه است که گفته حديث طير را هيچ‌يک از اصحاب صحاح نقل نکرده و ائمه حديث آن را صحيح ندانسته‌اند،[22] با اينکه ترمذي[23] و نسائي[24] که دو تن از اصحاب صحاح سته‌اند، آن را روايت کرده‌ و حاکم نيشابوري، ابن‌عبدربه قرطبي، ابوعبدالله گنجي شافعي، اسحاق بن ابراهيم بن حمّاد، قاضي القضاة، يحيي بن اکثم و ديگران بر صحت آن گواهي داده‌اند.
[بعضي از محقيقين گفته اند اساسا سبک ابن تيميه اين گونه است، وي به قدري قطعي سخن مي گويد که خواننده کتاب تصور مي کند سخن او درست و محکم است. براي شناخت ابن تيميه و افکار وي، کتاب «ابن تيميه، حياته – عقائده» نوشته صاحب عبد الحميد، کتاب خوبي است. وي از کساني است که ابتدا از وهابيون و طرفدار ابن تيميه بوده است و سپس مستبصر شده و اين کتاب را نگاشته است، لذا به مطالب خوبي اشاره کرده است. ]
دلالت حديث طير
[در اين روايت پيامبر اکرم (ص) فرمودند: «اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِ‌ خَلْقِكَ‌ إِلَيْكَ يَأْكُلُ مَعِي مِنْ هَذَا الطَّائِرِ، فَأَتَاهُ عَلِيٌّ (ع)، فَأَكَلَ مَعَهُ،.» عمده سخن در عبارت «احب خلقک اليک» است. روشن است که ملاک محبوبيت در نزد خداي متعال و پيامبر اکرم(ص) امور معنوي و کمالات اخلاقي است. لذا کسي که بهترين فرد نزد خداي متعال است، افضل مردم مي باشد. البته با دو قرينه، يکي اجماع شيعه و اهل سنت و ديگري قرينه عقلايي، روشن مي شود که اين روايت شامل حال پيامبر اکرم (ص) که اين دعا را تلاوت مي فرمايد نيست.
اما دايره افضليت در اين حديث کدام است؟ دو معنا براي آن شده است: يکي اينکه مراد حديث افضليت، بر همه انسان ها اعم از انبياء و غير آنها و ديگر اينکه مراد مربوط به کساني است که در آن زمان در قيد حيات بودند . ممکن است کسي بگويد: عبارت «ياکل معي» قرينه است بر اينکه معناي اول مراد نيست و حضرت به صورت عادي چيزي را درخواست نموده است. اما امکان دارد که امر به صورت خارق العاده صورت گيرد و تصور آن امر نامعقولي نيست. اگر کلام ظرفيت معنايي داشته باشد بايد براي آن سطوحي از معنا قائل شد. برخي از علماي شيعه بر اساسا اين حديث استدلال کرده اند که حضرت علي (ع) بر همه انبياء افضليت داشته است زيرا در روايت احب الخلق آمده و اطلاق دارد. اما قدر مسلم از روايت که انس هم که در کنار پيامبر اکرم (ص) بود فهميد، افضليت بر صحابه پيامبر (ص) است و همين مقدار براي استدلال در بحث امامت کافي است.]
مطابق حديث طير، پيامبر(ص) از خداوند خواست تا محبوب‌ترين آفريده خود را نزد او بياورد. دعاي رسول‌خدا(ص) مستجاب شد، و حضرت علي نزد او آمد. روشن است که محبت خداوند به افراد جز بر اساس مقام و منزلت معنوي و پارسايي آنان نيست: ﴿إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ﴾[25] محبت خداوند به افراد به ميزان پيروي آنان از شريعت الهي بستگي دارد: ﴿إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يحْبِبْكُمُ اللَّهُ﴾[26]بنابراين، علي گرامي‌ترين و برترين انسان نزد خداوند بوده است. بدون شک پيامبر(ص) از اين حکم مستثناست، زيرا در اينکه او برترين و گرامي‌ترين آفريده خدوند است، ترديد و اختلافي نيست، و او که از اين مقام ويژه برخوردار است از خداوند خواسته است محبوب‌ترين آفريده‌اش را نزد او آورد. بر اين اساس، اميرالمؤمنين(ع) بر ديگر اصحاب پيامبر(ص) برتر است.
کتاب تحفه اثني عشريه، نوشته شاه عبد العزير ولي الله دهلوي است. آن را سيد محمود شکري آلوسي (متوفي 1342 ه) به اختصار درآورده و به نام مختصر تحفه اثني عشريه شناخته مي شود .

پاسخ به اشکالات
اشکال اول:
احتمال دارد که مقصود، محبوب‌ترين خلق خدا در خوردن آن غذاي مخصوص با پيامبر بوده است، نه محبوب‌ترين خلق خدا به صورت مطلق و از نظر مقام و منزلت معنوي، زيرا از نظر طبيعي، هم‌غذا شدن فرزند انسان يا کسي که به منزله فرزند اوست با او، بر لذت غذا خواهد افزود.[27]
«و هذا الحديث قد حکم اکثر المحدثين بانه موضوع [و طبق آنچه گفته شد کذب اين کلام روشن مي شود] و ممن صرح بوضعه الحافظ شمس الدين جزري و کذالک ذهبي في تلخيصه و مع هذا فهو للمفيد للمدعي ايضا لان القرينه تدل علي ان المراد باحب الناس الي الله في اکل مع النبي و لاشک ان الامير کان احبهم الي الله في هذا الوصف لان اکل الولد و من في حکمه مع الاب يکون موجبا لتضاعف اللذه لطعام»
پاسخ: احتمال مزبور با ظاهر حديث سازگاري ندارد، زيرا اگر مقصود، احتمال ياد شده مي‌بود به جاي «يأکل معي»، عبارت «في الأکل معي» ذکر مي‌شد، يعني خدايا محبوب‌ترين خلق خود را در خوردن اين پرنده بريان نزد من آور.[28] در حقيقت، آنچه پيامبر از خداوند درخواست کرده اين است که محبوب‌ترين خلق خود را نزدش بياورد، و انگيزه او بر چنين درخواستي در آن زمان خاص، اين بوده که با او در خوردن آن غذاي ويژه سهيم شود. علاوه بر اين، احتمال مزبور با عبارت «أحب خلقک إليک» سازگاري ندارد، زيرا محبوبيت نزد خداوند با امور معنوي ارتباط دارد نه با امور مادي و غريزي.
[علاوه بر اينکه چنين معنايي که بگوييم آن حضرت صرف لذت درخواستي از خداوند نموده باشد از ساحت و مقام پيامبر اکرم (ص) به دور است بلکه در آنجا نيز مراد امور معنوي بوده است. مقام پيامبر اکرم (ص) ما فوق اين حرف هاست. اساسا يک عالم وارسته نيز همين گونه است که به لذتها به ما هي توجه ندارد و لذا همه اعمال او عبادت خواهد بود. آيا مي توان از آن طرف بگوييم آن حضرت، سيد الاولين و الاخرين است اما طرف ديگر آن قدر مقام ايشان پايين بياوريم که چنين درخواستي نمايد؟ متاسفانه در روايات اهل سنت اين شذوذات وجود دارد و اگر نمي بود بهانه دست برخي نيم افتاد تا فيلم ها و کاريکاتورهاي موهن را براي آن حضرت بسازند.]
رفتار و منش پيامبر (ص) عادي بود «وَ لَقَدْ كَانَ ص يَأْكُلُ عَلَى الْأَرْضِ وَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ وَ يَخْصِفُ بِيَدِهِ نَعْلَهُ وَ يَرْقَعُ بِيَدِهِ ثَوْبَهُ وَ يَرْكَبُ الْحِمَارَ الْعَارِي‌ »[29] و پيامبر (ص) با خيلي ها غذا مي خورد ه است.
مضافا براينکه اگر احتمال مزبور مقصود مي‌بود، شريک شدن علي(ع) با پيامبر(ص) در خوردن آن غذا، فضيلتي معنوي به شمار نمي‌آمد، در حالي که برداشت و دريافت انس از دعاي پيامبر جز اين بود، زيرا وي آرزو داشت که آن فضيلت براي يکي از انصار تحقق يابد، چنان‌که اميرالمؤمنين(ع) نيز در روز شورا از آن به عنوان يکي از فضايل خويش ياد کرد.




[1] . «اللهم ائتنی بإحبّ خلقک إلیک یأکل معی من هذا الطیر..»
[2]. نفحات الأزهار، ج13، ص9-10.
[3]. المناقب، خوارزمی، ص313، حدیث314.
[4]. نفحات الازهار، ج13، ص79-83؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص435.
[5]. مناقب ابن شهرآشوب، ج2، ص115؛ بحار الانوار، ج38، ص348-37؛ غایة المرام، ج5، ص84-90.
[6]. مانند: مناقب امیرالمؤمنین، احمد بن حنبل؛ الجامع الصحیح، محمد بن عیسی ترمذی؛ المسند، ابویعلی موصلی؛ المستدرک، حاکم نیشابوری؛ حلیة الأولیاء، ابونعیم اصفهانی؛ بهجة المجالس، ابن عبدالبر قرطبی؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی؛ جامع الأصول، ابن‌اثیر جزری؛ تذکرة الحفاظ، شمس الدین ذهبی؛ جمع الجوامع، جلال الدین سیوطی؛ المنح المکیة، ابن‌حجر مکی؛ کنز العمال، متقی هندی؛ ذخائر العقبی، محب الدین طبری؛ مشکاة المصابیح، خطیب تبریزی؛ تاریخ دمشق، ابن‌عساکر دمشقی.
[7]. نفحات الازهار، ج13، ص51-52.
[8]. مانند: مسعودی در مروج الذهب، ابن‌عبدالبر در بهجة المجالس، محمد بن طلحه شافعی در مطالب السؤول، خفری در کنز البراهین، شاه ولی الله دهلوی در قرة العینین، فضل بن روزبهان در ابطال الباطل.
[9]. المنهاج، شرح صحیح مسلم، ج1، ص71.
[10]. مانند: ابوعبدالله حاکم نیشابوری، محمد بن یوسف گنجی شافعی، شمس الدین دولت‌آبادی، ابن‌صباغ مالکی، عبدالله بن محمد مطیری و عبدالجبار معتزلی.
[11]. العقد الفرید، ج5، ص349.
[12]. مختصر التحفة الإثنی عشریة، ص164.
[13]. اسنی المطالب فی مناقب علی بی ابی‌طالب، ص69-71.
[14]. تذکرة الحفاظ، ج2، ص1039.
[15]. میزان الاعتدال، ج1، ص410-411.
[16]. دلائل الصدق، ج2، ص435.
[17] . الیواقیت و الجواهر، المبحث الثالث و الأربعون، ص437؛ تذکرة الموضوعات، ص95؛ اسعاف الراغبین، ص169، مرقاة المفاتیح، ج5، ص569.
[18]. نفحات الأزهار، ج14، ص144.
[19]. نفحات الأزهار، ص145.
[20] . العلل المتناهیة، ج1، ص229-230.
[21] . المنح المکّیة، ص1253-1255.
[22]. منهاج السنة النبوة، ج7، ص201.
[23]. سنن ترمذی، ج4، ص475، حدیث3721.
[24]. خصائص امیرالمؤمنین%، ص27-28،حدیث10.، حدیث10.
[27]. مختصر التحفَة الإثنی عشریة.، ص164.
[28]. الفصول المختاره، ص98.
[29] نهج البلاغه، سید رضی، ص 228، صالح صبحی، ‌ط: هجرت.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo