< فهرست دروس

درس امامت خاصه استاد ربانی

براهین و نصوص امامت

91/08/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيه ولايت و نحوه دلالت آن بر امامت حضرت اميرالمومنين(ع)
بررسی اشکالات وارده بر آيه ولايت
موضوع بحث بررسی اشکالات وارده بر آيه ولايت بود. اشکال دوم اين بود که گفته شده: اين آيه در مقام مدح است و اگر گفته شود جمله ﴿و هم راکعون، حال برای ﴿يؤتون الزکاه است در اين صورت بر خلاف سياق آيه خواهد بود زيرا ديگر مدحی در آن نيست؛ مدح آن است که انسان در حال نماز هر چه بيشتر توجه اش به خداوند باشد.
در پاسخ گفته شد از دو منظر می توان به اين مساله نگريست: اول اينکه جمله ﴿و هم راکعون را معرف بدانيم که در اين صورت ديگر نه ملاک مدح خواهد بود و نه ذم؛ يعنی بگوييم آيه در مقام معرفی کسانی است که دارای مقام ولايت هستند. دوم اينکه بعد از مشخص شدن من له الولايه، از آنجا که ايشان در رديف خدای متعال و پيامبر اکرم (ص) قرار گرفته اند، بيان گر بالا بودن مقام و شخصيت آنان دارد و اين امر با حضور قلب منافاتی ندارد.
ابن کثير در اشکالی گفته است: اگر دادن زکات در حال نماز خوب است، آيا درست است بگوييم اگر امر دائر شود زکات را در حال نماز بدهيم يا خارج از آن، بهتر است در حال نماز بدهيم؟ پاسخ اين اشکال با آنچه گفته شد روشن می شود، زيرا عبارت ﴿و هم راکعون در مقام مدح نبوده بلکه مدح از قرينه خارجی و از روش «لمی» به دست می آيد.
در اشکال سوم گفته شده: مگر نه اين است که حضرت اميرالمومنين(ع)‌ در حال نماز غرق در ذکر خداوند بوده اند، پس چگونه به سائلی که درخواست کمک می کرد توجه نموده و درخواست ايشان را اجابت کرده است؟ اين اشکال با اشکال دوم متفاوت است. جهت اشکال قبلی کلی بود اما اين اشکال متوجه شخص حضرت علی (ع) است. پاسخ اين اشکال آن است که برخلاف ما که وقتی به کار و شأنی مشغول می شويم از ساير امور غافل می شويم، آن حضرت به درجه ای رسيده بودند که از نظر وجودی مشغول بودن به شأنی ايشان را از شأن ديگر غافل نمی کرد. آن حضرت مظهر کمالات و اسماء الهی بودند و يکی از اسماء و صفات الهی «لا يشغله شأن عن شأن» است. و لذا مظهر ايشان نيز دارای اين صفت است.
نکته ديگر اينکه اين جريان با قضيه ای که گفته شده در حال نماز تير را از پای آن حضرت خارج کردند اما ايشان متوجه نشد نيز منافاتی ندارد. در اين قضيه صرف حس نکردن درد هنر نيست زيرا هر کسی در اثر داروی بيهوش به گونه ای می گردد که درد را حس نمی کند. اما دستگاه حواس ايشان فعال بود و چون آن حضرت غرق در کمال و جمال الهی بود ديگر به اين مسائل توجهی نداشت. توجه به درد او را از انس با خداوند دور می کرد. اين قضيه مانند قضيه حضرت يوسف (ع)‌ و بريدن دستهای زنان مصر در مهمانی زليخا و عدم توجه به آن بود.
اما اين دو امر يعنی غرق در حضور الهی بودن و توجه به فقير چگونه قابل جمع است؟ از آنجا که اين دو امر هر دو مرضی خدای متعال است در اين صورت توجه به هر کدام، انسان را از کمال باز نمی دارد. برای تقريب به ذهن، در احوالات امام راحل که مراحل سلوک را طی کرده بودند آمده است ايشان در بيمارستان در آن واحد هم به دستور پزشک عمل می کردند و پای خود را حرکت می دادند، هم ذکر می گفتند، هم راديو گوش می دادند و هم نوه خويش را نوازش می کردند. از آنجا که همه اين کارها الهی است، يک شخصيت بلند مرتبه همه را با هم جمع می کند.
کار خوبان را قياس از خود مگر گر چه باشد در نوشتن شير، شير
در احوالات مرحوم حضرت آيت الله سيد احمد خوانساری نيز نقل شده که وقتی می خواستند ايشان را بيهوش کنند، فرموده بود مرا بيهوش نکنيد زيرا احتياط می کردند که در آن لحظات بيهوشی برنامه مقلدين ايشان به هم نخورد. لذا همين طور بدون بيهوشی ايشان را جراحی کردند. اين نيست مگر به جهت اتصال به عالم بالا. حال که اين عالمان دارای اين خصوصيات بودند، جايگاه خاص حضرت اميرالمومنين (ع) معلوم است.
نه بشر توانمش گفت نه خدا توانمش خواند متحيرم چه نامم شه ملک لا فتی را
(عبارت کتاب براهين و نصوص امامت به همراه توضيحاتی لابلای آن)
اشکال دوم: دادن زكات در حال ركوع، ملاك مدح نيست
گفته شده است: آيه ولايت در مقام مدح مؤمنان است، با اينكه دادن زكات در حال نماز و ركوع، ملاك مدح نيست، بلكه مايه نكوهش است، زيرا با توجه كامل نمازگزار به عبادت منافات دارد. بنابراين، مناسب با مقام عبادت و بندگی اين است كه زكات، پس از انجام نماز و يا قبل از آن پرداخته شود، نه در حال نماز.[1]
پاسخ
دادن زكات در حال ركوع كه در آيه ولايت آمده است از دو جهت قابل بررسی است: يكی از اين جهت كه مؤمنانی را كه اهل ولايت‌اند از ديگر مؤمنان باز مي‌شناساند. از اين نظر، نه بر مدح و فضيلت دلالت مي‌كند و نه بر نكوهش و نقصان، و ديگر از اين جهت كه چنين مؤمنانی، دارای فضيلت و برتري‌اند به گونه‌ای كه شايستگی برخورداری از مقام ولايت را دارند. طبعاً فعل آنان يعنی دادن زكات در حال نماز هم به گونه‌ای بوده است كه با فضل و شايستگی آنان ناسازگار نبوده است.
بر اين اساس، بايد اين كار به گونه‌ای انجام گرفته باشد كه با حضور قلب و توجه كامل به عبادت منافات نداشته باشد. چنين امری عقلاً محال نيست و تنها به ظرفيت بالای روح و احاطه وجودی انسان بستگی دارد كه اميرالمؤمنين(ع) از عالي‌ترين مصاديق آن بوده است.
از آنچه گفته شد پاسخ اشكال ديگری كه ابن‌كثير مطرح كرده است نيز روشن شد وی گفته است: «اگر جمله ﴿وَهُمْ رَاكِعُونَ حال از فاعل ﴿يؤْتُونَ الزَّكَاةَ باشد، بر اين معنا دلالت خواهد كرد كه دادن زكات در حال ركوع بر دادن زكات در غير حال ركوع برتری دارد، زيرا عمل مزبور مورد مدح واقع شده است، در حالی كه هيچ يك از علمای اسلامی چنين نظری ندارند».[2]
پاسخ اين است كه ممدوح بودن پرداخت زكات در حال ركوع نه بدان علت است كه اين وقت يا حالت دارای خصوصيت و موضوعيت است، بلكه ممدوح بودن آن بدان سبب است كه افراد دارای مقام ولايت‌، طبعاً عملشان در هر شرايطی، وجه معقول و مشروعی دارد، چنان‌كه طبق روايات شأن نزول، در آن زمان كه اميرالمؤمنين(ع) به انجام چنين كاری اقدام کرد، هيچ‌كس به سائل كمك نكرد، و او مي‌خواست با يأس و دل‌آزردگی، مسجد را ترك كند. در چنين شرايطی، امام علي‌(ع) در عين اينکه به نماز خود توجه كامل داشت و با اخلاص درحال انجام نماز بود، عمل عبادی ديگری را نيز با آن همراه ساخت و انگشتری خود را به فقير داد.

اشکال سوم: دادن زکات در نماز با توجه کامل به خداوند منافات دارد
اميرالمؤمنين(ع) هنگام نماز، غرق در توجه به خداوند مي‌شد ‌و به چيزی جز عبادت خداوند توجه نداشت. در اين صورت او چگونه متوجه گدايی آن فقير شد و انگشتر خود را به وی داد؟[3]
پاسخ
توجه كامل داشتن به عبادت و حضور قلب در نماز، مانع از آن نيست كه انسان به امر ديگری كه آن نيز مورد رضای خداوند است، توجه داشته باشد. آنچه با توجه كامل و حضور قلب در نماز يا هر عبادت ديگری منافات دارد دو چيز است: يكی اينكه به امری دنيوی و مادی توجه پيدا كند، و ديگر اينكه در انجام افعال و اذكار نماز دچار سهو و اشتباه شود. اين دو، درباره افراد معمولی قابل تصور است و نمونه‌های بسيار دارد، ولی درباره انسان برجسته‌ای چون اميرالمؤمنين(ع) متصور نيست. عظمت روح و احاطه علمی او چنان بود كه مي‌توانست در يك زمان، دو عبادت را انجام دهد بدون آنكه به حضور قلب او لطمه‌ای وارد شود، يا در افعال و اذكار نماز دچار سهو و اشتباه شود. چنين افرادی مظهر اسم جمال «لا يشغله شأن من شأن» به شمار می‌آيند. در اينجا بايد به طراحان چنين اشكالی گفت:
كار خوبان را قياس از خود مگير گرچه باشد در نوشتن شير، شير

اشکال چهارم: اطلاق لفظ جمع بر مفرد پذيرفته نيست
يكی از اشكالاتی كه بر استدلال به آيه ولايت بر امامت علی(ع) وارد شده، اين است كه «الذين آمنوا» بر جمع دلالت مي‌كند و اطلاق آن بر مفرد پذيرفته نيست. گاهی گفته شده است: تعبير از فرد معين به «الذين آمنوا» ‌در كلام فصحای عرب وارد نشده است، تا چه رسد به كلام الهی كه معجزه است.[4] و گاهی نيز گفته شده: اطلاق لفظ جمع بر مفرد، متعارف است، ولی چنين كاربردی مجازی است، و اصل در كلام حقيقت است نه مجاز،[5] همچنين گاهی گفته شده: اطلاق لفظ جمع بر مفرد به صورت مجاز روا است، ولی به موارد خاصی اختصاص دارد،[6] و نيازمند دليل است.[7]
پاسخ
اين سخن كه لفظ ﴿الذين آمنوا در كلمات فصيحان عرب بر مفرد اطلاق نشده، ادعايی است بي‌دليل، و ارزش علمی ندارد. گذشته از اين با توجه به روايات شأن نزول آيه ولايت، اين اطلاق در آيه مورد بحث صورت گرفته است، و در نتيجه، بهترين دليل بر جواز چنين كاربردی است. اگر چنين كاربردی در زبان عرب در عصر رسالت رايج نبود، صحابه‌ای كه حديث مربوط به شأن نزول آيه درباره علی(ع) را نقل كرده‌اند، لب به اعتراض مي‌گشودند، در حالی كه آنان اين تعبير را تلقی به قبول كرده‌اند.[8]
مضافا بر اينکه کاربرد لفظ جمع درباره يک فرد در قرآن کريم نمونه‌های بسياری دارد، مانند: ﴿الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ[9] در حالی كه گوينده اين سخن نعيم بن مسعود اشجعی بود، واژه ناس كه بر جمع دلالت مي‌كند درباره او به كار رفته است و نيز درباره عبدالله بن أبی بن سلول فرموده است: ﴿الَّذِينَ قَالُوا لِإِخْوَانِهِمْ وَقَعَدُوا لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا.﴾[10] در اين آيه «الذين» بر يك فرد اطلاق شده است. همين گونه است آيه ﴿الَّذِينَ ينْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّيلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِيةً[11] كه براساس روايات شأن نزول آن يا علی بن ابي‌طالب(ع) است يا ابوبكر. [12]
به اعتقاد اهل سنت آية ﴿وَالَّذِی جَاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ أُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ[13] در شأن ابوبکر نازل شده است، چگونه است که اطلاق لفظ جمع بر يک فرد درباره ابوبکر پذيرفته است، و درباره علی(ع) پذيرفته نيست؟[14]
بدون شك، به كار بردن تعبير ﴿الذين آمنوا درباره علی(ع) بيانگر نكته‌ای است كه مجوز چنين كاربردی بوده است. آن نكته مي‌تواند تكريم و تعظيم شخصيت علی(ع) باشد، بدان علت كه وی از نظر كمالات ايمانی در عالي‌ترين درجه بود، و همين ويژگی سبب شده است كه پس از پيامبر اكرم(ص) ولايت و رهبری جامعه اسلامی به وی سپرده شود.
زمخشری در اين باره نكته ديگری را يادآور شده است و آن اينكه مؤمنان از علی(ع) الگو بگيرند و مسئله انفاق در راه خدا را مهم بشمارند، تا آنجا كه اگر در حال نماز هستند، انجام آن را تا فارغ شدن از نماز تأخير نيندازند.[15]
از آنچه گفته شد پاسخ همه شبهات مربوط به اطلاق تعبير جمع ﴿الذين آمنوا بر اميرالمؤمنين(ع) به دست آمد، زيرا اين گونه كاربرد زبانی در كلام عرب شناخته شده است، و در آيات قرآن، كه فصيح‌ترين كلام عربی است، در موارد گوناگونی به كار رفته است، و كاربرد آن در آيه ولايت مستند به احاديث شأن نزول است. بنابراين، خواه، آن را حقيقی بدانيم يا مجازی، با دليل همراه است.

[عبدالجبار معتزلی در اشکالی بر دلالت آيه ولايت می گويد: چون کلمه ولی يک بار تکرار شده معلوم می شود يک نوع ولايت مورد نظر است. حال اگر معنای ولايت در آيه را ولايت زعامت و تدبير بگيريم اين معنا در مورد خدای متعال و پيامبر اکرم(ص) صدق نمی کند اما اگر به معنای محبت و نصرت باشد، در هر سه مورد صدق نمی کند.
اما اين اشکال صحيح نيست زيرا مانعی ندارد که معنای زعامت و تدبير را در مورد خدای متعال و رسول اکرم (ص) نيز بکار برد. پيامبر اکرم (ص) که بلا شک اين شأنيت و مقام را دارا بودند. قرآن کريم در اين باره می فرمايد: ﴿النَّبِی أَوْلى‌ بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِم[16]. خدای متعال نيز قطعا دارای اين شأن بودند منتها کيفيت اعمال ولايت در ايشان متفاوت است. خدای متعال چون جسم و جسمانی نيستند به گونه ای خاص تدبير و تصرف می کنند. اشکال سخن عبد الجبار آن است که وی ميان حقيقت ولايت با چگونگی اعمال آن خلط کرده است. حقيقت ولايت در مورد خداوند و پيامبر و امام يکسان است اما کيفيت و چگونگی اعمال آن متفاوت است.]

اشکال پنجم: ولايت درباره خدا و پيامبر(ص) به معنای امامت نيست.
در صورتی مي‌توان ولايت درباره ﴿الذين آمنوا را به معنای امامت گرفت، كه اين معنا درباره خدا و پيامبر درست باشد، زيرا ﴿الذين آمنوا بر ﴿الله و رسوله عطف شده است، و واژه ولايت كه به آنها اسناد داده شده است بايد در همه آنها به يك معنا باشد، ولی معنای امامت يعنی اقامه حدود و احكام الهی درباره خداوند و رسول خدا درست نيست. بنابراين، معنای مزبور در ﴿الذين آمنوا هم درست نخواهد بود، پس بايد ولايت را بر نصرت و محبت حمل كرد كه در هر سه مورد درست است.[17]
پاسخ
معنای امامت، اقامه حدود و احكام دينی نيست، بلكه اين امر، يكی از شئون و وظايف امامت است. حقيقت امامت عبارت است: از رهبری امور دينی و دنيوی مسلمانان، يعنی امام در اين گونه امور بر آنان اولويت دارد و رأی و نظر او بايد مبنای تصميم‌گيري‌های دينی آنان باشد. اين معنا، يعنی اولويت در تصرف در امور ديگران، يكی از معانی ولايت است، و درباره خداوند نيز صادق است، بلكه بالذات برای خداوند ثابت است و به او اختصاص دارد و بالغير برای پيامبر(ص) و امام نيز ثابت است.
در كلام عبدالجبار، ميان حقيقت ولايت با چگونگی اعمال آن خلط شده است، حقيقت ولايت در خداوند و پيامبر و امام يكسان است، ولی كيفيت و چگونگی اعمال آن در خداوند و غير خداوند متفاوت است. آری، اجرای احكام و حدود به صورت مباشری و محسوس به خداوند نسبت داده نمي‌شود، ولی اين كار آن‌گاه كه پيامبر و امام، آن را انجام مي‌دهد، تكويناً و تشريعاً مستند به مشيت و اراده الهی است.
نكته شگفت‌آور در كلام عبدالجبار اين است كه ولايت به معنای امامت را درباره پيامبر(ص) نيز درست ندانسته است، با اينكه قرآن كريم آشكارا فرموده است: ﴿النَّبِی أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ[18]، و نيز پيامبر(ص) قبل از هر كس به اجرای احكام الهی اقدام کرد. اصولاً، اگر امام پس از پيامبر(ص) چنين حقی دارد، به عنوان خلافت و جانشينی از آن حضرت است. هرگاه اين وصف برای امام ثابت است، برای پيامبر به طريق اولی ثابت خواهد بود.

اشکال ششم: معنای ولايت با سياق آيات هماهنگ نيست
[محوری ترين و معروف ترين اشکال اهل سنت بر دلالت آيه ولايت، مساله سياق است. آنان می گويند در آيات قبل از آيه ولايت، قرآن کريم به مؤمنين دستور می دهد با يهود و نصارا پيوند محبت و نصرت برقرار نکنند. سپس در اين آيه مورد بحث می فرمايد: شما به جای آن ولايت، ولايت خداوند و پيامبر اکرم (ص) و بعض مؤمنين را برگزينيد. به عبارت ديگر اين آيه در سياق ولايت اهل کتاب آمده و ولايتی که در مورد آنها مطرح است ولايت زعامت و رهبری نيست بلکه آنچه برای آنها ممکن بوده پيوند محبت و نصرت بوده است. علاوه بر اينکه در آيات بعد از آيه ولايت نيز دوباره همين مساله ولايت محبت و نصرت تکرار شده است].
ولايت به معنای تصرف در امور مسلمانان يا شايسته‌تر بودن از ديگران در اقدام به چنين كاری (= ولايت تدبيری) با سياق آيات سازگاری ندارد، زيرا در آيات قبل از اين آيه، خداوند، مؤمنان را از ولايت يهود و نصاری نهی كرده است. روشن است كه مؤمنان هيچ‌گاه در صدد آن نبودند كه ولايت يهود و نصاری را به معنای امامت و رهبری پذيرا شوند. آنچه برخی از افراد جامعه مسلمانان انجام مي‌دادند برقراری رابطه دوستی و پيمان نصرت با يهود و نصاری را بود. بنابراين، مقصود از ولايت در اين آيه كه به خدا، پيامبر و مؤمنان اختصاص يافته است، ولايت محبت و نصرت است كه در آيات قبل از آن نهی شده است، چنان كه در آيه بعد نيز يادآور شده است كه تولی خدا، پيامبر و مؤمنان باعث غلبه و پيروزی حزب خداوند خواهد بود: ﴿وَمَنْ يتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ﴾ و پس از اين آيه نيز بار ديگر مؤمنان را از ولايت اهل كتاب و كفار نهی كرده است.[19]
پاسخ
دربارة اين اشكال نكاتی را يادآور مي‌شويم:
1. اگر آيه «ولايت» مربوط به نهی از ولايت اهل کتاب بود مناسب‌تر اين بود که پس از آيه 51 و بدون فاصله آورده شود. در آن صورت، مفاد آيه اين بود: ای مؤمنان! يهود و نصاری را اوليای خود برنگزينيد، جز اين نيست که ولی شما خدا، رسول خدا و مؤمنان‌اند. در صورتی که اينگونه نشده است.
[بنابراين وجهی که شما می گوييد، دارای استبعاد بوده و انسب نيست. اساسا سياق به چه معنا است؟ آيا مجرد اينکه آيه ای عقيب آيه ای قرار گرفته باشد سياق را شکل می دهد يا نه سياق به معنای ربط دقيق معنايی آيات است؟ پاسخ صحيح گزينه دوم است و لذا صرف مجاورت آيات، سياق را تشکيل نمی دهد، بلکه سياق در اثر ربط معنايی و مضمونی حاصل می شود].
2. ولايت – چنان كه در مباحث قبل بيان شد - مشترک معنوی است نه مشترک لفظی. در اين صورت، معنای جامع ولايت، هم شامل ولايت محبت و نصرت مي‌شود و هم ولايت زعامت، و هر سه معنا نسبت به اهل کتاب صادق است. بنابراين حتی اگر آيه ولايت، ناظر به نهی از ولايت اهل کتاب هم باشد، بر ولايت زعامت دلالت مي‌کند.
[طبق آنچه قبلا درباره معنای جامع گفتيم چه مانعی دارد بگوييم مراد از ولايت در اين آيات همان معنای جامع است. علاوه بر اينکه اتخاذ معنای زعات و رهبری در مورد آيات آغازين نيز مانعی ندارد. الان در عصر ما برخی جوامع اسلامی سلطه بيگانگان را قبول کرده اند در حالی که همراهی با کشورهای اسلامی ديگر را قبول نکرده اند . آيات قرآن نيز ناظر به قضايای حقيقيه است که مربوط به زمان خاصی نيست، بنابراين می شود مؤمنين ولايت زعامت کفار را برگزينند. اما اينکه آيا در آن زمان اين مساله رخ داده يا نه، حرف ديگری است. حاصل آنکه در ولايتی که در آيه بيان شده، هر سه معنای مورد بحث يعنی زعامت، محبت و نصرت وجود دارد].
3. از اينکه آيه ولايت بدون اينکه با «﴿أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ آغاز شود، بلافاصله پس از آيه يا ﴿أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ﴾ آمده است، به دست مي‌آيد که مرتبط با آن است نه با آيه نهی از ولايت اهل کتاب، و آن آيه به کسانی مربوط است که با مرتدان جهاد مي‌کنند، و جهاد از شئون امامت است. بنابراين ناظر به امامت است، و آيه ولايت با توجه به اوصافی که برای ﴿الذين آمنوا بيان شده و با توجه به روايات شأن نزول، امامِ پس از پيامبر را معرفی مي‌کند.
[اصل جهاد در راه خدا و انجام آن از شئون امام است. حال که می خواهيم جهاد کنيم، ولی مومنين کيست؟ قرآن کريم بيان می دارد که طبق آيه شريفه، ولی خداوند و رسول او و امام است].
4. حتی اگر آيه ولايت، ناظر به نهی از ولايت اهل کتاب باشد، و مقصود از ولايت با اهل کتاب نيز ولايت محبت يا نصرت باشد، با اينکه ولايت در آيه ولايت به معنای زعامت باشد تناسب دارد، و مقصود اين است که محبت و نصرت با اهل کتاب بايد با نظر کسانی باشد که عهده‌دار رهبری امت اسلامي‌اند، زيرا روشن است که محبت نسبت به اهل کتاب مطلقا ممنوع نيست، بلکه اگر با قوانين الهی و مصلحت‌انديشی رهبر امت اسلامی هماهنگ باشد جايز خواهد بود.
[کما اينکه پيامبر اکرم (ص) پيمان هايی با اهل کتاب انجام دادند اما اين امر بايد با اجازه نبی و ولی امر مسلمين باشد. لذا در کشور اسلامی افراد نمی توانند سر خود با کفار و مشرکين رابطه برقرار کنند زيرا اين امر از شئون ولی امر و رهبر جامعه است].
5. بر فرض اينکه مقصود از ولايت در آيه مورد بحث، محبت يا نصرت باشد، با توجه به قراين دال بر اختصاص و نيز روايات شأن نزول، محبت يا نصرت ويژه‌ای مقصود است؛ محبت و نصرتی که در حد و اندازه محبت و نصرت پيامبر نسبت به مؤمنان است؛ محبت و نصرتی که رهبران الهی نسبت به مردم دارند. بنابراين، مقصود از ولايت، زعامت و رهبری است، يعنی محبت يا نصرتی که با زعامت و رهبری ملازم است.
6. اگر از همه نکات ياد شده صرف نظر کنيم، و دلالت سياق بر اينکه مقصود از ولايت در آيه ولايت، محبت يا نصرت معمولی است را بپذيريم، با توجه به اينکه ائمة اهل بيت(ع) ولايت در آيه را به زعامت و رهبری تفسير کرده‌اند، و از طرفی رأی آنان مطابق حديث ثقلين حجت شرعی است، سياق، فاقد اعتبار خواهد بود.




[1] المغنی، الإمامة، قاضی عبد الجبار معتزلی، ج1، ص135.
[2] تفسير ابن‌كثير، ج2، ص597.
[3] التفسير الكبير، فخر الدین رازی، ج12، ص30 ـ31.
[4] المنار، شیخ محمد عبده، ج6، ص442.
[5] التفسير الكبير، فخر الدین رازی، ج12، ص28.
[6] المغنی، الإمامة، عبدالجبار معتزلی، ج1، ص138.
[7] شرح المقاصد، تفتازانی، ج5، ص172.
[12] ر.ك: الشافی، سید مرتضی، ج2، ص224؛ التبيان، شیخ طوسی، ج3، ص562 ـ563؛ مجمع البيان، طبرسی، ج3 ـ4، ص211؛ .الميزان، علامه طباطبایی، ج6، ص9.
[14] المسائل العُکبریة، ص 51، مصنفات الشیخ المفید، ج 6، ص51.
[15] تفسیر الكشاف، زمخشری، ج1، ص649.
[17] المغنی، الإمامة، قاضی عبد الجبار، ج1، ص136.
[19] التفسير الكبير، ج12، ص27 ـ28؛ شرح المواقف، ج8، ص360؛ شرح المقاصد، ج5، ص270، شرح التجريد قوشچی، ص368؛ دلائل الصدق، ج2، ص 74 به نقل از فضل بن روزبهان اشعری؛ المنار، ج6، ص443.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo