< فهرست دروس

درس امامت خاصه استاد ربانی

براهین و نصوص امامت

91/09/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حديث غدير و حديث منزلت بر امامت حضرت اميرالمومنين(ع)

ادامه بررسی آيه اکمال دين، سوره مبارکه مائده، آيه 3
[گفته شد اين آيه از دو بخش مورد نظر قرار می گيرد: يکی اينکه معنای اکمال دين چيست و چه چيزی باعث آن است و ديگر اينکه وجه نااميدی کافران چيست؟ ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُم بخش اول در جلسه گذشته بيان شد. اما در باره اينکه چه چيزی علت نااميدی کافران بوده چه وجه بيان شده است:
1. روز ظهور اسلام علت نااميدی آنان است. مرحوم علامه می فرمايد: اين وجه نادرست است زيرا هنوز دينی نيامده تا گفته شود کفار از دين شما نااميد شدند.
2. روز فتح مکه عامل نااميدی است. اما اين وجه نيز صحيح نيست، زيرا در اين روز دين کامل نشده بود علاوه بر اينکه ا فتح مکه مشرکان عرب مايوس شدند، مشرکان غير عرب چرا مايوس شده باشند؟
3. نزول آيات برائت باعث نااميدی آنان بود. اما اين آيات شامل همه کفار نمی شود علاوه بر اينکه در آن موقع هنوز دين کامل نشده بود.
در مورد نااميدی کفار دو جنبه مورد نظر است: يأس آنان از نظر کمی و يأس آنان از جهت کيفی.
در زمان حيات پيامبر اکرم (ص)‌ دين کامل شد و بعد از ايشان نيز کسی است که حافظ دين است. مقام معظم رهيری در مورد انقلاب اسلامی فرمودند اين انقلاب دارای نظامی چارچوب بندی شده است و کسی در راس آن قرار گرفته که اگر مشکلی بوجود آيد بر مبنای قانون، آن را اصلاح می کند. لذا ولايت فقيه اساس کار دشمنان را به هم زده است به همين خاطر امام راحل فرمود: پشتيبان ولايت فقيه باشيد تا به مملکت شما آسيبی نرسد. کار دشنمان ايجاد تفرقه و اختلاف در ميان نظام است. اکنون ما بايد به لحاظ علم و تکنولوژی جلو رويم و اين امر قدرت آفرين است کما اينکه قرآن کريم می فرمايد: ﴿وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّها لَكُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَ يُريدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرين﴾[1] شما دوست می داشتيد با کاروان ابی سفيان مواجه شويد اما خدای متعال اين را نمی خواست. او اراده کرده بود شما با سپاه هزار نفری که از مکه آمده بودند و مجهز بودند روبرو شويد . اين کار هر چند مشکل بود اما با اين کار قدرت شما در چشم ها بزرگ شد.
کاری که دشمن در صدد آن است اختلاف افکنی و سست کردن مردم است، زيرا پشتوانه اين نظام مردم است و اگر سست شود نظام آسيب می بيند. الحمدلله مکتب شيعه با همه مشکلاتی که برای آن بوجود آورده اند مانده است . اين مکتب حجت بالغه الهی است ﴿فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَة﴾.[2] هر انسان با وجدانی صحنه کربلا را مرور می کند عاطفه اش ناراحت می شود.]

[متن کتاب]
نوميدی کافران از دين اسلام
تا اين جا درباره سبب و زمان اکمال دين سخن گفتيم، اکنون به بررسی نوميدی کافران از دين اسلام می‌پردازيم که سبب آن، چه بوده و کی واقع شده است؟ در اين باره احتمالات و اقوالی نقل شده است:
1. روز ظهور اسلام
احتمال اول اين است که کافران از آغاز ظهور اسلام و بعثت پيامبر اکرم(ص) از آيين شرک نااميد شدند.
نقد
اين وجه مردود است، زيرا مفاد آيه، اين است که مسلمانان دارای دين مخصوص خود بودند و کافران به ابطال يا تغيير آن اميد داشتند، و مسلمانان هم از اينکه آنان به دين اسلام صدمه‌ای وارد کنند بيمناک بودند، اما خداوند با حکم ويژه‌ای دين را کامل، و نعمت خود را بر مسلمانان تمام کرد و در نتيجه کافران را از اينکه بتوانند دين اسلام را باطل سازند يا آن را تغيير دهند نااميد کرد.[3]
2. روز فتح مکه
خداوند در فتح مکه، قدرت مشرکان را درهم شکست و مکر آنان را باطل کرد. پيامبر اکرم(ص) دستور داد تا بت‌ها را شکستند و پايه‌های شرک متزلزل شد. در نتيجه، اميد مشرکان از اينکه بتوانند آيين شرک را بر پا دارند و با اسلام معارضه کنند و از نفوذ اسلام در جزيرة العرب و مناطق ديگر جلو گيری کنند، به يأس تبديل شد.
نقد
آيه کريمه بيانگر اين است که روز نوميدی کافران، دين اسلام کامل شد، در حالی که در سال فتح مکه (سال هشتم هجری) دين اسلام کامل نشده بود و چه بسيار احکام و فرايض که پس از آن نازل شد.
مضافا بر اينکه «الذين کفروا» عموم مشرکان عرب را شامل می‌شود و با فتح مکه، عموم آنان از مقابله با اسلام و مسلمانان نااميد نشده بودند، به گواه اينکه بسياری از پيمان‌هايی که ميان مسلمانان و مشرکان بسته شده بود، همچنان باقی بود و آنان طبق رسوم جاهليت، مراسم حج را انجام می‌دادند تا اينکه پيامبراکرم(ص) علی(ع) را با آيات برائت به مکه فرستاد و بقايای رسوم جاهليت را باطل کرد.[4]
3. روز نزول آيات برائت
روزی که آيات برائت نازل شد دين اسلام بر جزيرة العرب بسط يافت و آثار شرک از بين رفت و سنت‌های جاهلی منسوخ شد، از آن پس، مسلمانان در مراسم حج، نشانی از مناسک جاهلی را مشاهده نمی‌کردند و از امنيت کامل برخوردار شدند.
نقد
مشرکان عرب پس از نزول آيات برائت از دين اسلام نااميد شدند، ولی دين کامل نشده بود، و پس از آن فرايض و احکامی نازل شده است که به اتفاق مفسران در اواخر دوران رسالت نازل شده است؛ از آن جمله است بسياری از احکام حلال و حرام و حدود و قصاص در اين سوره.[5]
4. روز عرفه
در برخی روايات آمده است و بسياری از مفسران نيز گفته‌اند که مقصود از روز نوميدی کافران از دين اسلام، روز عرفه است.
نقد
اگر مقصود از نوميدی کافران از دين اسلام، نااميدی مشرکان قريش است، آنان در روز فتح مکه (سال هشتم هجری) نااميد شدند، نه در روز عرفه در سال دهم هجری، و اگر مقصود، نااميدی مشرکان عرب است، اين نااميدی با نزول آيات برائت حاصل شد، و اگر مقصود، نااميدی عموم کافران و مشرکان است که شامل يهود و نصاری و مجوس و ديگران نيز می‌شود – چنان‌که اطلاق ﴿الذين کفروا نيز همين مطلب را می‌رساند- چنين نااميدی فراگيری تا آن روز حاصل نشده بود، زيرا قوت و شوکت اسلام به بيرون از جزيرة العرب نفوذ نکرده بود.[6]

سخن مؤلف المنار
ايشان وجه پيشين را برگزيده و در توجيه آن گفته است در اين آيه خوردنی‌های حرام به تفصيل آمده است، ولی در سوره‌های مکی به صورت مجمل، بازگو شده است، و حکمت آن اين بوده است که اين محرمات به تدريج بيان شود، چنان‌که همين روش در تحريم خمر به کار گرفته شده است تا عرب از پذيرش اسلام سرباز نزند. بر اين اساس، تفصيل محرماتی که اجمال آنها در سوره‌های مکی آمده است، پس از قدرت يافتن و توسعه اسلام بيان شد؛ پس از اينکه کافران از مقابله با دين اسلام نااميد شدند.
بنابراين، مقصود از روز يأس کافران، روز عرفه در سال حجة الوداع (دهم هجری) است، و آن روزی است که اين آيه در آن نازل شد و احکام باقيمانده جاهلی را باطل کرد و به سلطه کامل مسلمانان بر مشرکان بشارت داد و با اين سلطه، مسلمانان به مدارا کردن با کافران نيازی نداشتند.[7]
نقد
فرضيه تدريج در بيان خوردنی‌های حرام که مؤلف المنار مطرح کرده و آن را به‌تدريج در تحريم خمر مقايسه کرده است، از دو حال بيرون نيست:
الف) مقصود، تدريج در بيان مصاديق مأکولات حرام است؛ يعنی در آيه مائده چيزهايی حرام شده است که در آيه‌های قبل از آن[8] حرام نشده بود. اين فرض باطل است، زيرا در آيه مائده، حرمت چيز جديدی بيان نشده است، به اين دليل که «منخنقه»، «مترديه»، «نطيحه» و «ما أکل السبع» همگی مصاديق ميته‌اند، و جمله ﴿إِلَّا مَا ذَكَّيتُمْ﴾؛ مگر آنچه تذکيه کرده‌ايد» گواه اين مطلب است.
همين گونه است آنچه با عنوان ﴿و ما ذبح علی النصب و اَن تستقسموا بالازلام﴾ بيان شده است، زيرا اگر چه قبلاً از آنها نامی برده نشده است، ولی حرمت آنها بدان علت است که مصداق فسق‌اند: ﴿ذلکم فسق﴾ و حرمت فسق در آيه انعام بيان شده است.[9] همچنين عبارت: ﴿غير متجانف لِاثم﴾ در آيه مائده[10] بيانگر اين است که آنچه در اين آيه تحريم شده است به علت «اثم» بودن آن است وتحريم «اثم» در آيه بقره[11] بيان شده است، چنان‌که در آيه ديگری فرموده است: ﴿وَذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُ[12] و نيز فرموده است: ﴿قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّی الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالْإِثْمَ.﴾ [13]
از نکات ياد شده روشن شد که آيه مائده بيانگر حرام جديدی نسبت به موارد مطرح شده در آيات قبل از آن، نيست.
ب) مقصود، تدريج در بيان اجمالی و تفصيلی است، يعنی آنچه قبلا بيان شده بود، اجمالی بود و آنچه در آيه مائده آمده است بيان تفصيلی است، و فلسفه اين تدريج، آن بوده که قبلا شرايط فراهم نبود، ولی در اواخر دوران رسالت که اسلام بسط يافته بود شرايط فراهم شده بود و از بيان تفصيلی حرمت مأکولات، نگرانی وجود نداشت.
اين فرض نيز بی‌اساس است، زيرا بيان حرمت مردار، خون، گوشت خوک و آنچه هنگام ذبح نام غير خدا بر آن برده شود که در آيات قبل از آيه مائده مطرح شده است نسبت به مواردی چون: منخنقه، موقوذه و مترديه، مصاديق بيشتری دارد و بيشتر مورد ابتلای مردم است، و طبعاً بيشتر با مخالفت مشرکان مواجه بوده است، تا موارد نادر الوقوعی که در آيه مائده نام برده شده است. بر اين اساس، اين فرض صحيح نيست که تأخير بيان حرمت اين موارد بدان علت بود که قبلا زمينه بيان آنها فراهم نبوده، و ممکن بود با مخالفت مشرکان مواجه شود. مضافاً بر اينکه – همان‌گونه که پيش از اين يادآور شديم – يأس کافران از دين اسلام با کامل شدن دين اسلام ملازمه دارد، پس اين پرسش مطرح می‌شود که بيان محرمات مذکور در اين آيه، چه نقشی در اکمال دين اسلام داشته است؟ و اگر مقصود، اين است که اين احکام، آخرين احکام دين اسلام بوده است، اين فرض نيز باطل است، زيرا طبق برخی روايات، در فاصله ميان سفر حجة الوداع و رحلت پيامبراکرم(ص) احکام ديگری نازل شده است که آيه کلاله[14]و آيه ربا از آن جمله است. در صحيح بخاری از ابن‌عباس روايت شده است آخرين آيه‌ای که بر پيامبر(ص) نازل شد، آيه ربا بود.[15]
[ در اخبار آمده است که چون رسول خدا (ص) از مرگ خود خبر می‌داد، ... مشرکان و منافقان ... شنيدند و انديشه کردند و می‌گفتند: وقتی محمد(ص) بميرد ما دين او را خراب کرده و اصحاب او را می کشيم و آواره می کنيم. چون رسول خدا(ص) در آن موقف باستاد و آن تقرير کرد و اميرالمؤمنين علی (ع) را بازو گرفت و آن خطبه کرد و آن سخن گفت، ايشان گفتند: انداخت و کيد ما باطل شد، نوميد شدند از آنچه انداخته بودند. خدای تعالی آيت فرستاد: ﴿الْيوْمَ يئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ ... تفسير ابوالفتوح رازی، ج6 ص244. ]

فصل هفتم: حديث منزلت و امامت حضرت علی(ع)
يکی از نصوص امامت حضرت علی(ع) حديث منزلت است. محدثان اسلامی ـ اعم از شيعی و سنّی ـ روايت کرده‌اند که پيامبر گرامی(ص) خطاب به علی(ع) فرمود: «أنت منّی بمنزله هارون من موسی الّا انّه لا نبی بعدی؛ نسبت تو به من همانند نسبت هارون(ع) به موسی(ع) است، جز اينکه پس از من پيامبری برانگيخته نخواهد شد.» در اين فصل، سند حديث منزلت و دلالت آن را بر امامت اميرالمؤمنين(ع) تبيين و تحقيق خواهيم كرد.

گفتار اول: سند حديث منزلت
در سند حديث منزلت، جای کمترين ترديدی وجود ندارد تا آنجا که ابن‌تيميه که در فضايل اميرالمؤمنين(ع) روش سلبی را برگزيده و تا جايی که توانسته در آنها ترديد و تشکيک کرده است، درباره حديث منزلت گفته است: «ان هذا الحديث ثبت فی الصحيحين بلا ريب و غيرهما.»[16] اين حديث، بدون شک، صحيح و در صحيحين (صحيح بخاری و صحيح مسلم) و غير آن دو ثبت شده است.
ابو عبدالله گنجی شافعی گفته است: «صحت اين حديث، مورد اتفاق است. پيشوايان علم حديث مانند ابو عبدالله بخاری، مسلم بن حجاج، ابو داوود، ابوعيسی ترمذی، ابو عبدالرحمن نسائی و ابن‌ماجه در صحاح و سنن خود آن را نقل کرده‌اند و بر صحت آن اتفاق نظر دارند و حاکم نيشابوری آن را متواتر دانسته است.»[17]
جلال‌الدين سيوطی آن را در کتابی که درباره احاديث متواتر نگاشته، درج کرده است.[18]
شيخ علی متقی هندی نيز در کتابی که درباره احاديث متواتر نگاشته، دو حديث غدير و منزلت را آورده است.
محمد صدر عالم پس از نقل حديث منزلت گفته است: «اين حديث از نظر سيوطی، متواتر است.»[19]
ولی‌الله دهلوی پس از نقل حديث منزلت گفته است: «شواهد اين حديث، بسيار، و در حد تواتر است.»[20]
مولوی محمد مبينی در باب فضايل امام علی(ع) گفته است: «اکثر احاديث مذکور در اين باب متواترند؛ مانند حديث «انت منی بمنزله هارون من موسی» و حديث «أنا من علی و علی منّی» و «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» و حديث «لأعطينّ الرايه رجلا يحب الله و رسوله و يحبّه الله و رسوله و غيرها.»[21]
ابن عبدالبرّ، حديث منزلت را از استوارترين و صحيح‌ترين روايات دانسته است: «هو من أثبت الأخبار و أصحّها.»[22]
محدثان اهل سنت، اين حديث را از بيش از بيست صحابی روايت کرده‌اند که عده‌ای از آنان عبارت‌اند از: اميرالمؤمنين (ع)، عمر بن خطاب، ابن‌عباس، ابوهريره، جابر بن عبدالله، ابوسعيد خدری، براء بن عازب، جابر بن سمره، انس بن مالک، زيد بن ابی‌اوفی، زيد بن ارقم، معاويه، مالک بن حويرث، بنيط بن شريط، سعد بن ابی‌وقاص، اسماء بنت عميس، فاطمه بنت حمزه، حبيش بن جناده، عبدالله بن جعفر، ابوالفيل، ام سلمه.[23]
محدث بحرانی در «غايه المرام» درباره حديث منزلت از طريق اهل سنت يکصد روايت و از طريق شيعه هفتاد روايت نقل کرده است.[24]
سخنان بي‌پايه
با توجه به آنچه گفته شد بی‌پايگی سخنان برخی از متکلمان اهل سنت که در صحت حديث منزلت ترديد کرده‌اند، روشن می‌شود:
1. ابوالحسن آمدی آن را غير صحيح پنداشته است.[25]
2. عضدالدين ايجی، صحت آن را نپذيرفته است.[26]
3. سعدالدين تفتازانی، آن را خبر واحد انگاشته است که در برابر اجماع [بر خلافت ابوبکر] اعتبار ندارد.[27]
4. سيد شريف جرجانی نيز سخنان تفتازانی را تأييد کرده و گفته است محدثان آن را صحيح دانسته‌اند، ولی خبر واحد است.[28]
جای تعجب است که چگونه آمدی و ديگران، حديثی را که در صحيح بخاری و مسلم ثبت شده است، غيرصحيح دانسته‌اند، در حالی که عالمان برجسته اهل سنت مانند: ابن‌الصلاح، ابواسحاق اسفراينی، ابوحامد اسفراينی، قاضی ابوالطيب، ابواسحاق شيرازی، ابو عبدالله حميدی، سرخسی حنفی، قاضی عبدالوهاب مالکی، ابويعلی حنبلی، ابن‌فورک، محمد بن طاهر مقدسی، ابن‌تيميه، ابن‌کثير، ابن‌حجر عسقلانی، سيوطی، عبدالحق دهلوی، ولی الله دهلوی و ديگران، احاديث صحيحين را قطعی الصدور دانسته‌اند.[29]
و چگونه افراد ياد شده در تواتر حديثی ترديده کرده اند که بيش از بيست صحابی آن را نقل کرده‌اند، در حالی که برخی از عالمان اهل سنت حديث صلوة ابی‌بکر را که هشت نفر از صحابه نقل کرده‌اند، متواتر دانسته‌اند.[30]
بر فرض که حديث منزلت، متواتر نباشد، اهل سنت، امامت را از اصول دين نمی‌دانند که خبر واحد در آن معتبر نباشد، چنان‌که در جريان سقيفه به حديث «الأئمه من قريش» بر ابطال مدعای انصار در باب امامت استدلال کرده‌اند.
موارد صدور حديث منزلت
در اينکه يکی از موارد صدور حديث منزلت، جريان سفر پيامبر(ص) به غزوه تبوک است، ترديدی نيست، ولی صدور حديث به اين مورد اختصاص ندارد، و در موارد بسيار ديگری نيز وارد شده است. موارد صدور يا ورود حديث منزلت عبارت است از:
1. غزوه تبوک که معروف‌ترين مورد آن است.
2. در جريان عقد اخوت ميان مسلمانان که پيامبر(ص) ميان خود و علی(ع) عقد اخوت برقرار کرد.
3. هنگام تولد امام حسن(ع) و امام حسين(ع)؛
4. در جريان جنگ خيبر؛
5. هنگام سدّ الابواب (بسته شدن درب منازل افراد به مسجد النبی)؛
6. در غدير خم؛
7. هنگام بيان فضل عقيل، جعفر و علی(ع) فرزندان ابوطالب؛
و موارد ديگر.[31]
با توجه به ورود حديث منزلت در موارد ياد شده، بی‌پايگی سخن ابن‌تيميه روشن شد که گفته است: حديث منزلت تنها در جريان غزوه تبوک وارد شده است.[32] برای روشن‌تر شدن بی‌پايگی ادعای ابن‌تيميه، نام عده‌ای از محدثانی را يادآور می‌شويم که ورود حديث منزلت را در غير تبوک نقل کرده‌اند:
1. احمد بن حنبل؛ 2. ابوحاتم محمد بن حبان؛ 3. سليمان بن احمد طبرانی؛ 4. ابو عبدالله حاکم نيشابوری؛ 5. ابوبکر جعفر بن محمد مطيری؛ 6. عبدالملک بن محمد بن ابراهيم خرگوشی؛ 7. احمد بن موسی بن مردويه اصفهانی؛ 8. ابونعيم اصفهانی؛ 9. ابن‌سمّان؛ 10. خطيب بغدادی؛ 11. ابن‌المغازلی؛ 12. ابن‌عساکر؛ 13. ابن‌خلّکان؛ 14. محب‌الدين طبری؛ 15. ابن‌صبّاغ مالکی؛ 16. جلال‌الدين سيوطی؛ 17. خطيب خوارزمی؛ 18. سبط ابن‌جوزی؛ 19. شهاب‌الدين همدانی؛ 20. شمس‌الدين دولت آبادی و افراد بسيار ديگری.[33]
[ برای اينکه استدلال به جنبه دلالت حديث تام باشد چند نکته بايد مورد توجه باشد:
1. ابتدا بايد اثبات کنيم در اين حديث عموم منزلت ها مگر آنچه استثنا شده مورد نظر است .
2. يکی از منزلت های حضرت هارون(ع)، امامت و خلافت بوده است.
اثبات عموميت منزلت ها از دو راه ممکن است: يکی اينکه کلمه «منزله» اسم جنس است که به معرفه اضافه شده است و طبق نظر علمای علم اصول، اين امر از ادوات عموم است. نکته دوم استثناء در حديث است که دلالت بر عموم دارد.]

گفتار دوم: دلايل عموميت منازل در حديث منزلت
در استدلال به حديث منزلت بر امامت حضرت علی(ع) دو مطلب بايد اثبات شود: يکی اينکه حديث بر همه منزلت‌های هارون(ع) نسبت به موسی(ع) دلالت می‌کند، به عبارت ديگر، همه منزلت‌های هارون(ع) نسبت به موسی(ع) داخل در مستثنی‌منه است و ديگری اينکه خلافت و امامت هارون(ع) از جمله منزلت‌های او نسبت به موسی(ع) بوده است. اکنون به تبيين مطلب اول می‌پردازيم.
الف) اسم جنس مضاف بر عموميت دلالت می‌کند
کلمه «منزله» در حديث منزلت، اسم جنس است که به هارون اضافه شده است و به اعتراف مشايخ علم اصول، اسم جنس مضاف از ادوات عموم است بنابراين بر همه منزلت‌های هارون نسبت به موسی دلالت دارد:
ابن حاجب اسم جنس معرفه و اسم جنس مضاف به معرفه را همچون جمع معرفه و جمع مضاف به معرفه را از صيغه های عموم دانسته است.[34]
جلال‌الدين محلّی نيز گفته است: «اسم مفردی که به معرفه اضافه شود و قرينه‌ای بر عهد در بين نباشد، بر عموم دلالت می‌کند.» سپس به کلمه «أمره» در آيه ﴿فَلْيحْذَرِِ الَّذِينَ يخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ[35] استشهاد کرده و يادآور شده است که مقصود، همه اوامر خداوند است و اوامر مستحبی تخصيص خورده است.[36]
ابوالبقاء در الکليات گفته است: «مفرد مضاف به معرفه بر عموم دلالت می‌کند، چنان‌که در استدلال به آيه ﴿فَلْيحْذَرِِ الَّذِينَ يخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ﴾ بر اينکه امر بر وجوب دلالت می‌کند، به آن تصريح کرده‌اند.[37]
ابن‌نجيم مصری نيز در الاشباه و النظاير بر اين مطلب تصريح کرده است.
عبری فرغانی در شرح مناهج الوصول گفته است: اسم جنس در دو صورت بر عموم دلالت می‌کند: يکی هنگامی که با الف ولام (غير عهد) همراه باشد و ديگر، وقتی که اضافه شود، آيه ﴿يا أَيهَا النَّاسُ اعْبُدُوا﴾ گواه وجه اول و آيه ﴿عَنْ أَمْرِه﴾ گواه وجه دوم است.[38]
نظام الدين خطابی در حاشيه بر المختصر تفتازانی، و چلبی در حاشيه بر المطول وی نيز بر اينکه اسم جنس مضاف از ادوات عموم است تصريح کرده‌اند.[39]
ابن‌حاجب نيز تصريح کرده است که اسم جنس مفرد و اسم جنس جمع هر گاه اضافه شوند بر عموم دلالت می‌کنند. هر گاه گفته شود: «ماء البحار» يا «علم زيد» آب همه درياها و همه علوم زيد مقصود است.[40]



[7]. تفسیر المنار، ج6، ص153-154.
[8]. یعنی آیه های : 173/بقره؛ 145/انعام و 115/ نحل.
[9].﴿قُلْ لَا أَجِدُ فِی مَا أُوحِی إِلَی مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ يكُونَ مَيتَةً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنْزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَيرِ اللَّهِ بِهِ.﴾ سوره انعام، آیه 145.
[10].﴿فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَيرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ.﴾ سوره مائده، آیه 3.
[11].﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيكُمُ الْمَيتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَيهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ.﴾ سوره بقرة، آیه 173.
[14]. آیه آخر سوره نساء.
[16]. منهاج السنة، ابن تیمیه، ج 7/177.
[17]. کفایة الطالب، ص 283.
[18]. الازهار المتناثرة، حرف الف.
[19]. معارج العلی، مخطوط.
[20]. قرة العینین، ص 138.
[21]. وسیلة النجاة، ص 71، باب دوم.
[23]. ر.ک: تاریخ ابن کثیر، ج 7، ص 341 ـ 342؛ کفایه ی الطالب، ص 285؛ نفحات الأزهار، ج 17، ص 151 ـ 158.
[25]. الصواعق المحرقه ی، ابن حجر مکی، ص 73.
[26]. المواقف فی علم الکلام، ص 406.
[29]. نفحات الازهار، آیت الله میلانی، ج 17، ص 175 ـ 176.
[30]. اعلم ان هذا الحدیث متواتر، فانّه ورد من حدیث عائشة، و ابن‌مسعود، و ابن‌عباس، وابن‌عمر، و عبدالله بن زمعة، و أبی‌سعید، و علی بن ابی‌طالب و حفصه. الصواعق المحرقة، ص 187.
[32]. ان النبی(ص) لم یخاطب علیّا بهذا الخطاب الا ذلک الیوم فی غزوة تبوک. منهاج السنة، ج 7، ص 184.
[34]. بیان المختصر،شرح مختصر ابن الحاجب، ج2، ص486.
[36]. شرح جمع الجوامع، مبحث العموم و الخصوص.
[37]. الکلیات، ص 829.
[38]. شرح منهاج الوصول، مخطوط.
[39]. ر.ک: المختصر و المطول، تعریف البلاغه، مقدمه ی کتاب.
[40]. شرح المفصّل فی علم النحو، مواضع لزوم حذف الخبر.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo