< فهرست دروس

موضوع: بررسی حديث «يابی الله و المومنين الا ابابکر» و حديث دوازده خليفه

ادعای معارضه حديث «يابی الله ...» با نصوص امامت علی(ع)

سخن در بررسی ادله و احاديثی بود که به عنوان معارض با نصوص امامت اميرالمومنين (ع) به آنها استناد شده است. يکی از آن احاديث که ابن حجر به آن استدلال کرده حديثی است که در صحيح مسلم از عايشه نقل شده است. در آنجا آمده است: «أخرج مسلم عن عائشة قالت قال لی رسول الله ص ادعی لی أباك و أخاك حتى أكتب كتابا فإنی أخاف أن يتمنى متمن و يقول قائل أنا أولى و يأبى الله و المؤمنون إلا أبا بكر»[1]

مرحوم قاضی نور الله شوشتری به بررسی اين حديث پرداخته و چند اشکال بر آن وارد دانسته است:

1. ايشان ابتدا يک مناقشه سندی می نمايند و می گويند: «فيه بحث أما أولا فلظهور تهمة عائشة فی مثل هذه الرواية من حيث جرها بذلك نفعا و شرفا لها و لأبيها و من حيث ظهور عداوتها لعلی ع كما يدل عليه تصفح أخبارهم و تتبع آثارهم منها ما أخرجه البخاری فی صحيحه من قول عائشة إن النبی ص خرج فی مرضه و يده اليمنى على كتف رجل و اليسرى على كتف ابن عباس و قول ابن عباس أ تعرف من الرجل الذی لم تسمه قال لا قال هو علی بن أبی طالب ع و أخرج أيضا فی قضية الإفك قول عائشة» اشکال اول حديث آن است که عايشه در اين روايت در صدد ثابت کردن فضلی برای خود و پدرش است و لذا در مظان اتهام قرار دارد. علاوه بر اينکه عداوت وی با حضرت علی (ع) نيز ظاهر و آشکار است. در روايات متعددی از جمله در صحيح بخاری نقل شده که پيامبر اکرم (ص)‌ در حالت بيماری از منزل بيرون آمد در حالی که دست راستش بر شانه مردی بود و دست چپش بر دوش فضل بن عباس بود. آن حضرت با آن حال سخت به مسجد آمده و نماز را خواند. سوال شد آيا می دانی آن رجلی که عايشه نام وی را نبرده کيست؟ راوی گفت: نه. گفت آن شخص علی بن ابيطالب(ع) بود و عايشه خوشش نمی آمده که اسم اميرالمومنين(ع) را به زبان ببرد.

مرحوم شوشتری در بيان شاهدی ديگر بر اين عداوت می گويد: «أما أسامة فقال بما يعلم من نفسه و من براءة أهله الزم أهلك و أما علی ع فقال النساء كثيرة و لن يضيق الله عليك و سل الجارية تصدقك الحديث و كذا أخرج قول العثمانی لآخر أ بلغك أن عليا كان فيمن رمى به عائشة بالإفك و قال ابن قتيبة فی كتاب السياسة و الإمامة لما قال طلحة لعائشة قد بويع علی ع فقال ما لعلی يتولى على رقابنا لا أدخل المدينة و لعلی فيها سلطان و رجعت قال و لما أتى عائشة خبر أهل الشام أنهم ردوا بيعة علی ع و أبوا أن يبايعوه أمرت فعمل لها هودج من حديد و جعل فيها موضع لعينها ثم خرجت و معها طلحة و الزبير و عبد الله بن الزبير و محمد بن طلحة انتهى و كيف ينكر عناد عائشة مع علی ع و قد أخبر بذلك رسول الله ص و حذرها عن ذلك كما سيذكره هذا الشيخ الكذوب الناسی فی الباب الثامن فی خلافة علی ع فی ذيل ما قدمه هناك من قصة قتل عثمان حيث قال و قد أخبر النبی ص بواقعة الجمل و صفين و قتال عائشة و طلحة و الزبير عليا »[2] . يکی ديگر از شواهدی که نشان دهنده دشمنی عايشه با اميرالمومنين (ع)‌ بود اين حديث است که درباره علی (ع) نقل کرده که پيامبر درباره اسامه بن زيد فرمود: با همسرت بساز اما به اميرالمومنين (ع) فرمود زن ها زياد است و او را رها کن. اين مساله نشان از يک بدبينی عايشه نسبت به اميرالمومنين (ع) دارد. و نيز احاديث ديگری در اين باره بيان شده است .

بدبينی و کينه عايشه نسبت به اميرالمومنين (ع) تا حدی بود که وی حتی در قضيه جنگ جمل وقتی پارس کردن سگ های حوأب را شنيد و آن را با پيش بينی پيامبر اکرم (ص) موافق ديد، قصد بازگشت داشت اما چون کينه اميرالمومنين (ع) را داشت دست از حرکت خود بر نداشت.

2. مرحوم شوشتری اشکال دوم حديث را اينگونه بيان می فرمايد: «و أما ثانيا فلأن الحديث بعد فرض صحته التی تلحق بفرض المحال لو كان مفاده ما فهموه لكان نصا على خلافة أبی بكر مع أنه لم يتمسك به عند منازعته مع الأنصار و لا بعده و لا عطر بعد عروس فدل على أنه من موضوعات عائشة أو مفتريات غيرها من أوليائه و سيورد علينا هذا الشيخ ...» اگر مفاد اين حديث دلالت بر خلافت ابوبکر می کرد چگونه است که وی در هيچ جا به آن برای اثبات خلافت خويش استناد نکرده است؟!

3. ابن حجر که به اين حديث استدلال کرده است در مورد حديث غدير، اولی به معنای ولی و امام را انکار می کند پس چگونه است که در اينجا اولی را به معنای امام می گيرد؟!

4. اشکال ديگر اين استدلال آن است که اين قسمت عبارت حديث «يابی الله... خدا و مومنين نمی خواهند جز ابوبکر را » کلام قائل است نه کلام پيامبر اکرم (ص)‌ و لذا نمی توان به ايشان اسناد داده شود.

نکته ای در شيوه صحيح در مناظره

بهترين شيوه در مناظره آن است که با منطق و کلامی متين و بدون پرخاشگری بلکه بر اساس مودت و استحکام وارد ميدان شد. بيان کلمات تند و نامناسب به طرف مقابل سوژه می دهد. در احوالات امام رضا (ع) نقل شده که مامون مناظره ای را ميان سليمان مرزی، متکلم معروف خراسان و آن حضرت به منظور شکست ايشان تدارک ديد. سليمان فردی بود که خود را خيلی برتر می دانست به حدی که به مامون گفت می ترسم در جمع چيزی بگويم و کسر شان پسر عموی شما باشد و لذا برای شما بد باشد اما مامون گفت: اتفاقا من هم همين را می خواهم و آرزو می کنم. مناظره واقع شد و سليمان در برابر امام کم آورد و لذا شاخه به شاخه می شد تا جايی که مامون نيز اعتراض کرد. امام به وی فرمود بگذار سليمان حرفش را بزند و الا همين مطلب را بر عليه ما بکار می گيرد و مظلوم نمايی می کند. اين ها نکات مهمی در مناظره با ديگران است که بايد رعايت شود. عصبانی شدن و داد زدن به هر مقداری که باشد باعث شکست و باخته شدن در مناظره است.

حديث اثنی عشره خليفه

يکی ديگر از احاديثی که به عنوان معارض با نصوص امامت اميرالمومنين (ع) مورد استناد قرار گرفته برخی نقل های حديث دوازده خليفه است. حديث دوازده خليفه حديثی مهم و پر کاربرد است که درباره همه ائمه اطهار (ع) به کار می رود. قاضی نورالله شوشتری نقل مورد استناد را اينگونه آورده است: « أخرج أبو القاسم البغوی بسند حسن عن عبد الله بن عمر قال سمعت رسول الله ص يقول يكون خلفی اثنا عشر خليفة أبو بكر لا يلبث إلا قليلا» ابوالقاسم بغوی نقل می کند که رسول خدا (ص) فرمود: بعد از من دوازده خليفه می آيند و ابوبکر زمان کمی حکومت می کند.

در نقل های ديگر حديث اين مطلب نيامده است. از جمله در نقلی ديگری از حديث آمده است: «قال الأئمة صدر هذا الحديث مجمع على صحته وارد من عدة طرق أخرجه الشيخان و غيرهما فمن تلك الطرق‌ لا يزال هذا الأمر عزيزا ينصرون على من ناواهم عليه إلى اثنی عشر خليفة كلهم من قريش‌» از پيامبر اکرم(ص) نقل شده که فرمود: همواره اين دين عزيز و مسلمانان مورد تاييد و نصرت الهی هستند تا وقتی که دوازده خليفه در ميان آنان است. با توجه به اينکه در اين حديث سخن از عزت و نصرت مسلمانان بيان آمده بدست می آيد که مراد از خلافت در حديث، خلافت بر حق است.

در نقل ابوداود اين قسمت اضافه شده که وقتی پيامبر(ص) به خانه برگشت قريش از وی سوال کردند: بعد از دوازده خليفه چه می شود؟ حضرت فرمود: نظام عالم به هم می خورد «فلما رجع إلى منزله أتته قريش فقالوا ثم يكون ما ذا قال ثم يكون الهرج‌»

ابن مسعود نيز اين گونه نقل می کند « عن ابن مسعود بسند حسن أنه سئل كم يملك هذه الأمة من خليفة فقال سألنا عنها رسول الله ص فقال اثنا عشر كعدة نقباء بنی إسرائيل‌» سوال شد چند خليفه دارای ملک و خلافت هستند؟ پيامبر فرمود: دوازده نفر به عدد نقباء بنی اسرائيل .

مصداق حديث دوازده خليفه

در مورد اينکه منظور پيامبر اکرم (ص) از دوازده خليفه چه کسانی هستند ميان عالمان اسلامی اختلاف نظر وجود دارد. در ادامه به برخی از آنها اشاره می شود:

1. قاضی عياض که از علمای اهل سنت است می گويد: مراد از دوازده خليفه در اين روايت، دوازده نفری هستند که در زمان آنها شوکت امت اسلامی برقرار بوده است تا وقتی که امر بنی اميه مضطرب شد و ميان آنها فتنه در گرفت و آن زمان خلافت وليد بن يزيد بود.

ابن حجر عسقلانی در کتاب «فتح الباری» می گويد: سخن قاضی عياض بهترين توجيهی است که اين باره مصاديق اين حديث گفته شده است. تفصيل و مصداق کلام وی چنين است: خلفای ثلاثه تا عثمان، سپس اميرالمومنين (ع) تا وقت حکمين. (تعجب است که وی چگونه عثمان را نيز نام برده است در حالی که وی 12 سال حکومت کرد و 6 سال آخر آن آشوب بود تا حدی که وی را کشتند. اما درباره اميرالمومنين (ع) می گويد تا وقت حکمين). بعد معاويه و سپس يزيد (اين جا نيز جای تعجب است که ابن حجر که خود محقق است يزيد را جز کسانی می داند که تا وقتی حکومت کرد اسلام عزيز بود و اجتماع بر بيعت بود، در حالی که در تاريخ مسائل فراوانی برای يزيد شمرده شده که از جمله آنها جنايات وی در دستور قتل و غارت مردم مدينه به مدت سه روز است). بعد از يزيد نزاع شد تا رسيد به عبدالملک مروان و چهار اولاد وی «فسليمان فيزيد فهشام و تخلل بين سليمان و يزيد عمر بن عبد العزيز» اينها هفت نفر که بعلاوه آن چهار نفر يازده نفر می شوند. نفر دوازدهم وليد بن يزيد بود که از آن روز به بعد فتنه ها منتشر شد و اوضاع به هم ريخت و ديگر اسلام شوکتی نداشت « و الثانی عشر الوليد بن يزيد بن عبد الملك اجتمعوا عليه لما مات عمه هشام فولی نحو أربع سنين ثم قاموا عليه فقتلوه و انتشرت الفتن و تغيرت الأحوال من يومئذ و لم يتفق أن يجتمع الناس على خليفة بعد ذلك لوقوع الفتن بين من بقی من بنی أمية ...»[3]

در زمان بنی عباس نيز اين مساله ادامه داشت و آنان نتوانستند اين خلافت را به درستی نگاه دارند و تنها اسمی از آن باقی مانده بود (البته زمان هارون، حکومت وی آن قدر سيطره داشت که به ابرها می گفت هر جا می خواهيد برويد اما از تحت حکومت من خارج نمی شويد).

2. ابن حجر می گويد: « و قيل المراد وجود اثنی عشر خليفة فی جميع مدة الإسلام إلى يوم القيامة يعملون بالحق و إن لم يتولوا و يؤيده قول أبی الجلد كلهم يعمل بالهدى و دين الحق منهم رجلان من أهل بيت محمد ص فعليه المراد بالهرج الفتن الكبار كالدجال و ما بعده ... » قول ديگری درباره مصداق دوازده خليفه است و آن اينکه وجود دوازده خليفه تا روز قيامت است آنان چه بسا حکومت نکردند اما هدايت مردم را به دست داشتند. اينان عبارتند از خلفای چهارگانه، سپس امام حسن(ع) و بعد معاويه و ابن زبير و عمر بن عبد العزيز و مهدی و طاهر عباسی و دو نفر ديگر باقی می ماند که يکی امام زمان (عج) است. وی نفر دوازدهم را مشخص نکرده است.

آيت الله صافی در کتاب «منتخب الاثر» اين اقوال را به خوبی نقل و مورد بررسی قرار داده است. در آنجا سخن جالبی از صاحب «ينابيع الموده» بيان شده که می گويد: ما هر کاری در مورد پيدا کردن مصداق دوازده خليفه انجام دهيم به اين نتيجه می رسيم که دوازده خليفه منطبق نيست مگر بر آنچه اماميه در اين باره بيان کرده است.

حديث اثنی عشر، روايتی مهم و کاربردی است. اصل حديث اثنی عشر خليفه در ميان اهل سنت قابل مناقشه نيست زيرا در کتاب صحيحن آمده و نيز تعداد فراوانی آن را نقل کرده اند. اما آنان در تعيين مصداق آن به مشکل برخورده اند. آقای زينعلی نيز در اين باره تحقيق خوبی با عنوان «امامان دوازده گانه» انجام داده که اثری قابل استفاده و خواندنی است.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo