< فهرست دروس

موضوع: بررسی حديث دوازده خليفه

ادامه بررسی حديث دوازده خليفه

در يکی از نقل های حديث دوازده خليفه که در صحيح مسلم آمده، اين حديث چنين نقل شده است: «انطلقت إلى رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و معی أبی فسمعته يقول: «لا يزال هذا الدين عزيزاً منيعاً إلى اثنی عشر خليفة» فقال كلمة صمّنيها الناس، فقلت لأبی: ما قال؟ قال: قال: «كلّهم من قريش».»

کلمه «صمنيها» به اين معنا است که چون مردم همهمه می کردند جابر که راوی روايت است نتوانست سخن پيامبر را متوجه شود. اما سوالی که در اينجا پيش می آيد اين است که علت اين سر و صداها چه بوده نتوانسته است؟ چه وضعيتی پيش آمد که پيامبر خدا(ص) نتوانست مابقی خطبه خويش را بيان کند و آن را در همين جا به پايان برد؟

پاسخ اين سوال کما اينکه برخی از شارحين حديث گفته اند اين است که چون کسانی که آنجا حضور داشتند از صحبت های پيامبر فهميدند که ارتحال آن حضرت نزديک است و لذا دانستند که ايشان می خواهند نظام سياسی بعد از خودشان را معلوم نمايند. اين امر با مذاق آنها سازگار نيامد و لذا سر و صدا به راه انداختند. پيامبر اکرم (ص) در سفر حجه الوداع مکرر مردم را به ثقلين يعنی کتاب و عترت توصيه فرمودند و ظاهر کلام ايشان گويای وصيت ايشان به مردم بود. آن حضرت هشدار دادند که از ثقلين جلو نيفتاده و عقب نيز نمانيد که گمراه می شويد. آن حضرت در جريان غدير خم و اعلام ولايت علی بن ابيطالب(ع) تشريفاتی را به کار بردند که برای بيان هيچ مطلب ديگری اين مقدار سابقه نداشته است. حال در ميان اصحاب پيامبر، جمعی بودند که اساسا موافق اين نظام سياسی نبودند و مساله ثقلين را رد می کردند. آنان ترجيح می دادند از دشمنان اهل بيت(ع) روايت نقل کنند تا از اهل بيت(ع). اينان همان کسانی هستند که شروع به سر و صدا کرده و وقتی پيامبر خدا(ص) می خواستند نام خلفای دوازده گانه را ببرند ترسيدند که کلام پيامبر را همه بفهمند و لذا همهمه ايجاد کردند.

در برخی روايات آمده است که برخی از آنان بلند می شدند و می نشستند؛ برخی سر و صدا می کردند و لذا نگذاشتند پيامبر سخن خود را بيان کند. شبيه همين واقعه، در بيماری حضرت نيز رخ داد که به «رزيه يوم الخميس» معروف است. آن حضرت در بستر بيماری درخواست قلم و دوات نمودند تا چيزی بنويسند که بعد از ايشان مردم گمراه نشوند اما متاسفانه نسبت «وجع» و هزيان به ايشان داده شد به اين معنا که آن حضرت [نعوذبالله] نمی فهمد چه می گويد. سخن و نسبتی که هيچ کس حاضر نيست و تحمل نمی کند که به پدر او نسبت داده شود. اين جا بود که ابن عباس گفت: «إنّ الرزيّة كلّ الرزيّة ما حال بين رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه وآله، و بين كتابه‌»

اعتقاد به مناقب اهل بيت(ع) در ميان اهل سنت

به امام شافعی گفته شد عده ای از مردم خوش ندارند مناقب و فضائلی که برای اهل بيت بيان شده را بشنودند و هر کس اين فضايل را بيان کنند رافضی می خوانند. وی در مقابل آنان اين اشعار را سرود:

«إذا فی مجلس ذكروا عليّا و سبطيه و فاطمة الزكيّة

فأجرى بعضهم ذكرى سواهم فأيقن أنّه لسلقلقيّة

و قال: تجاوزا يا قوم هذا فهذا من حديث الرّافضيّة

برئت إلى المهيمن من أناس يرون الرّفض حبّ الفاطميّة

على آل الرّسول صلاة ربّی و لعنته لتلك الجاهليّة»[1]

شافعی ابيات فراوانی در مدح اهل بيت (ع) دارد. ولايت داشتن اهل بيت (ع) چند گام دارد: گام اول آن محبت داشتن و عدم عداوت و بغض نسبت به آنان است. البته اين محبت مقول به تشکيک است. در ميان اهل سنت، افرادی که محبت به اهل بيت داشتند فراوان بوده اند اما از نظر مرجعيت سياسی ميان سه مقوله تفکيک کرده اند: مرجعيت و امامت علمی، امامت سياسی و محبت قلبی. اين مانند سخن کسانی است که می گويند: ما اسلام را قبول داريم اما می گوييم اسلام امری باطنی است و کاری به سياست ندارد. اين اهل سنت نيز ميان مودت و اطاعت در امور سياسی تفکيک قائل شده و آن ولايتی که اميد نجات در آن هست را همين ولايت محبت و مودت دانستند.

ممکن است کسی محبت اهل بيت(ع) را داشته اما زعامت سياسی آنها را پيروی نکرده باشد اما با اين حال معذور بوده باشد. اگر کسی از علم و عمد حق را بشناسد و در مقابل آن موضع بگيرد، هر چند شيعه دوازده امامی باشد کارش خراب است. اين کفر و عناد باطنی است. اما گاه اهل سنتی هستند که تشخيص شان چنين بوده است اما دارای مودت نسبت به اهل بيت(ع) هستند. اينان اهل نجات اند. البته اهل نجات بودن نيز مراتبی دارد. شهيد مطهری در کتاب «عدل الهی» در فصلی با عنوان «عمل خير از غير مسلمان» اين مباحث را بيان فرموده و رواياتی که در اين زمينه بوده بيان کرده است. آنچه در قيامت مشکل زا است کفر باطنی است و لذا کسی که از سلامت نفس برخوردار است و مساله برای او روشن نشده است، اميد نجات دارد. در اينجا بايد دقت کرد که توحيد و شرک کلامی غير از توحيد و شرک فقهی است. گاه بحث ما در مسائل اجتماعی است و گاه بحث مربوط به هلاکت اخروی است. کسی که به اهل بيت(ع) ارادت و محبت داشته باشد و در تشخيص خود حق را نيافته باشد مانند امام شافعی اهل نجات است. بعضی از اشعار شافعی در اين زمينه بسيار زيبا است. از جمله اشعار معروف وی در اين زمينه چنين است:

«يا أهل بيت رسول اللّه حبّكم فرض من اللّه فی القرآن أنزله‌

كفاكم من عظيم الفضل أنكم من لم يصلّ عليكم لا صلاة له‌»

نقل قول قندوزی درباره حديث خلفای دوازده گانه

آنچه ما درباره حديث خلفای دوازده گانه می گوييم قندوزی از عالمان اهل سنت به عنوان کلام بعض المحققين نقل کرده و گفته است: «قال بعض المحققين: ان الأحاديث الدالة على كون الخلفاء بعده صلّى اللّه عليه و سلّم اثنى عشر قد اشتهرت من طرق كثيرة. فبشرح الزمان و تعريف الكون و المكان علم ان مراد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم من حديثه هذا: الأئمة الاثنا عشر من اهل بيته و عترته، إذ لا يمكن ان يحمل هذا الحديث على الخلفاء بعده من أصحابه لقلتهم عن اثنى عشر، و لا يمكن ان يحمل على الملوك الاموية، لزيادتهم على اثنى عشر و لظلمهم الفاحش الا عمر بن عبد العزيز و لكونهم غير بنى هاشم، لان‌ النبی صلّى اللّه عليه و سلّم قال: كلهم من بنی هاشم، فی رواية عبد الملك عن جابر، و إخفاء صوته صلّى اللّه عليه و سلّم فی هذا القول يرجع هذه الرواية لأنهم لا يحبون خلافة بنی هاشم، و لا يمكن ان يحمل على الملوك العباسية لزيادتهم على العدد المذكور، و لقلة رعايتهم لاية: قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‌ و حديث الكساء.

فلا بد من ان يحمل هذا الحديث على الأئمة الاثنی عشر من أهل بيته و عترته صلّى اللّه عليه و سلّم لأنهم كانوا اعلم اهل زمانهم و أجلهم و أورعهم و اتقاهم و أعلاهم نسبا و أفضلهم حسبا و أكرمهم عند اللّه، و كانت علومهم عن آبائهم متصلة بجدهم صلّى اللّه عليه و سلّم بالوراثة و اللدنية، كذا عرفهم أهل العلم و التحقيق و اهل الكشف و التدقيق، و يؤيد هذا المعنى- أی ان مراد النبی صلّى اللّه عليه و سلّم الأئمة الاثنا عشر من أهل بيته و يشهد و يرجحه حديث الثقلين و الأحاديث المتكثرة المذكورة فی هذا الكتاب و غيره، و اما قوله صلّى اللّه عليه و سلّم: كلهم تجتمع عليه الامة، فی رواية عن جابر بن سمرة فمراده صلّى اللّه عليه و سلّم ان الامة تجتمع على الإقرار بامامة كلهم وقت ظهور قائمهم المهدی رضی اللّه عنه»[2]

در روايتی آمده است که يک موقع خليفه دوم با ابن عباس راه می رفت و به وی گفت: گويا پسر عموی شما از ما دل خور است، مگر مشکل چيست؟ ابن عباس گفت: چون شما حق آنان را غصب کرده ايد. خليفه دوم گفت: عرب نمی پسنديد که نبوت و امامت هر دو در بنی هاشم باشد (عجيب است که آنان خود را همه عرب می دانستند). اين مطلب را مرحوم شرف الدين در اواخر کتاب «المراجعات» آورده و با اين بيان آغاز کرده است: « الفتكم إلى محاورة ابن عباس و عمر، إذ قال عمر فی حديث طويل دار بينهما: يا ابن عباس! أ تدری ما منع قومكم منكم بعد محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم؟... »[3]

مرحوم صدوق در مقدمه کتاب «توحيد صدوق» می فرمايد: يکی از ادله امامت ائمه اهل بيت (ع) اين است که در هر زمانی همه آرزو داشتند از نظر علمی، اخلاقی و ساير صفات مانند آنان باشند اما هيچ گاه هيچ امامی از امامان اهل بيت (ع)، آرزو نکرده است که کاش مانند ديگران می بود.

معرفی چند کتاب در اين زمينه

کتاب «اعلام الهدايه» نشر مجمع جهانی اهل بيت(ع) در 14 جلد چاپ شده که هر کدام از جلدهای آن به امامی اختصاص دارد و زندگی آنان را از نظر علمی، اخلاقی سياسی و ساير جهات بيان کرده است. کتاب «الفصول المهمه»، ابن صباح نيز درباره هر يک از ائمه(ع) به صورت مختصر بحث کرده است. کتاب «مطالب السئول فی مناقب آل الرسول(ع)» طلحه شافعی، و کتاب «نور الابصار فی مناقب آل البيت النبی(ص)» شبلنجی شافعی نيز کتب خوبی در اين زمينه است.

بيان خاطره ای از سفر زاهدان

در يکی از سفرهای زاهدان يکی از ائمه جمعه کردستان که شافعی بود، سخنرانی داشت. معمولا در افتتاحيه و اختتاميه جمعيت زيادی شرکت می کردند. وی در اختتاميه سخنرانی کرد و مطالب کتاب «نور الابصار» را در باره اهل بيت (ع) جمع کرده و بيان نمود. وی چون خود از اهل سنت بود خيلی ها به سخنان وی جذب شدند. اما در اين ميان عبدالحميد و طرفداران وی از سخنان او بدشان آمده و اعتراض می کردند. وی در پاسخ می گفت: ما به اين مطالب اعتقاد داريم و شبلنجی نيز که يکی از ائمه جمعه عربستان بوده است آن ها را در کتابش آورده است.

نکته

ما که حديث خلفای اثنی عشر را بر ائمه اطهار (ع) تطبيق می دهيم دو سوال را بايد جواب دهيم:

1. اکثر ائمه اطهار شيعه خلافت ظاهری نداشتند در حالی که ظاهر حديث بيان می دارد که آنها دارای خلافت بوده اند. به اين سوال دو جواب داده شد: اول اينکه قضيه انشائيه و بيان يک قضيه حقيقيه است، يعنی پيامبر اکرم (ص) می فرمايد اگر می خواهيد عزيز باشيد بايد اينگونه امامت آنان را بپذيريد. دوم اينکه بگوييم عزيز بودن و عزت دين به منطق و معنويت آن است و بقای دين و حقيقت دين به اهل بيت (ع)‌ است.

2. ديگر اين که در حديث آمده است که امت بر آنان اجتماع می کنند. حال اين مساله در مورد ائمه اطهار(ع) چگونه است؟ پاسخ اين است که مراد از اجتماع امت، اجتماع آنان در عصر ظهور امام عصر (عج) است. اگر بخواهيم اين قسمت حديث را به معنای حقيقی آن بگيريم در مورد هيچ يک از وجوهی که در مورد مصداق حديث بيان شده قابل تطبيق نيست و لذا احاديث اثنی عشر را هرگونه معنا کنيم بايد از ظهور اين قسمت عدول کنيم.


[1] المسترشد، محمد بن حریر طبری، ص79، ط: موسسه الواصف.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo