< فهرست دروس

درس امامت استاد ربانی

کتاب المراجعات

94/06/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اهميت مساله امامت از نظر تاريخی
ضرورت و وجوب امامت در ميان مذاهب اسلامی
در آغاز بررسی بحث امامت بر اساس کتاب «المراجعات» چند نکته مقدماتی بيان می شود .
1. اصل امامت در بينش اسلامی در ميان همه مذاهب مختلف به عنوان مساله مهمی شناخته شده و در اين زمينه به جز چند نفر معدود و گروهی از خوارج اختلافی وجود ندارد. همه مذاهب بر وجوب و ضرورت مساله امامت اجماع و اتفاق نظر دارند.
در مرحله بعد به چند مساله اختلافی درباره امامت می رسيم: يکی اينکه آيا اين وجوب امامت که مورد اتفاق است عقلی است يا نقلی؟ يعنی آيا عقل وجوب آن را اثبات می کند و يا در نقل اين مساله ضروری و واجب قلمداد شده است؟ برخی متکلمين اسلامی مانند اماميه و گروهی از معتزله به وجوب عقلی آن قائل هستند و بقيه مذاهب مانند اشاعره و گروه ديگر معتزله به وجوب نقلی آن قائل شده اند .
امر دوم مورد اختلاف اين است که آيا وجوب امامت، وجوبی فقهی است يا وجوبی کلامی؟ به تعبير ديگر آيا وجوب آن علی الله است يا علی الناس؟ اماميه بالاتفاق معتقد هستند وجوب امامت علی الله يا وجوب کلامی است، اما در مقابل بقيه مذاهب وجوب آن را فقهی و علی الناس می دانند. مقصود اماميه بر اينکه مساله امامت واجب علی الله است اين است که تعيين امام، فعل خدای متعال است نه فعل بشر کما اينکه تعيين پيامبر نيز از سوی خدای متعال صورت می گيرد.[1]
2. مقدمه دوم مساله چرايی امامت، هدف از آن و اينکه امامت به چه اغراضی واجب شده است و وظيفه و مسئوليت امام چيست؟ مذاهب اسلامی بالاتفاق معتقدند وظيفه امام و هدف از وجود امام، اجرای احکام اسلامی مانند حفظ کيان امت اسلامی، دفاع از مرزهای آن، مقابله با شورش گرايان و اختلال گرايان نظم اجتماعی و امر قضاوت است.
شيعه اماميه اين وظيفه را تنها يکی از اغراض امامت می داند و برای ايشان اغراض مهم ديگری نيز قائل است. از جمله حفظ اصل احکام و معارف دينی را وظيفه ديگر امام می داند، زيرا قبل از اينکه بخواهد احکام اسلامی اجرا شود بايد اين معارف به درستی اصلاح و حفظ گردد. امام از آنجا که بعد از پيامبر عهده دار اين مسئوليت است بايد بتواند خلا معرفتی که از نبود نبی بوجود می آيد را پر کند و به عنوان شاخصی در مباحث معرفتی ايفای نقش کند.
شأن ديگر امام هدايت باطنی و نفوذ شخص امام در دلها است. امام علاوه بر هدايت ظاهری، هادی مردم به لحاظ باطن نيز هست. اين شأن در روايات به صورت برجسته ای بيان شده است.
يکی ديگر از شئون امام مساله هدايت تکوينی است. مسئوليت های قبلی مربوط به ولايت تشريعی و حوزه بايد ها و نبايدها بود اما اين شأن مربوط به عالم تکوين و حوزه هست و نيست ها است. وجود نظام هستی به واسطه امام است به گونه ای که اگر آن وجود نورانی نباشد هم در سلسله علل فاعلی و هم علل غايی، نظام عالم مختل خواهد شد.
اين مسئوليت ها و شئون مهم چهارگانه که در تفکر شيعه اثنی عشريه مطرح است باعث شده آنان نگاه بلندی به امامت داشته باشند و اين نگاه با آنچه در ميان اهل سنت رايج است از زمين تا آسمان متفاوت است. اينکه ما با آنها در مساله امامت هم سخن می شويم در واقع بيان کف امامت است.

جايگاه امامت در قرآن کريم
در قرآن کريم مساله امامت به صورت صريح بيان نشده است اما اگر با دقت به آيات آن نظر شود، اهميت قرآن به اين مساله و ضرورت آن روشن می شود. قرآن کريم در آيه ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتی‌ وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دينا﴾[2] و آيه ﴿يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه﴾[3] و نيز آيه ولايت ﴿إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ [4] به اين مساله پرداخته است. با نگاه جامع الاطراف به اين آيات، ضرورت مساله امامت بدست می آيد. اين آيات همگی در سوره مائده قرار دارد و اين سوره آخرين سوره ای است که بر پيامبر اکرم (ص) نازل شده است و لذا آيات ولايت بيشتر در اين سوره آمده است. اينها در حقيقت آدرس هايی است که قرآن کريم برای کسانی که می خواهند در اين زمينه حقيقت را بيابند بيان فرموده است. اما اينکه چرا قرآن کريم تصريح نکرده بحث ديگری است که در جای خود بيان شده است.

جايگاه امامت در سنت نبوی(ص) و روايات
در کلمات پيامبر اکرم (ص) و سنت ايشان در احاديث مهمی مساله امامت و ضرورت آن طرح شده است. در روايتی از آن حضرت آمده است: «مَنْ مَاتَ وَ هُوَ لَا يَعْرِفُ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة» اين روايت مورد توافق فريقين است که علاوه بر نقل های مختلف، مضمون آن نيز در روايات ديگر بيان شده است. [5] در اين روايت پيامبر اکرم (ص) بيان می دارد که سرنوشت آدمی از نظر اينکه که زندگی او جاهلی باشد يا اسلامی و الهی به مساله امامت و شناخت و پذيرش آن گره خورده است، کما اينکه يکی از شاخصه های مرگ جاهلی و يا اسلامی مساله نبوت است. از اين مقايسه بدست می آيد که جايگاه امامت در بينش اسلامی همانند جايگاه نبوت دارای اهميت و ارزش است.
اشکال و جواب:
مرجع ما در بيان جايگاه امامت نوعا روايات اهل بيت (ع) است. ممکن است گفته شود اين مساله دوری خواهد بود زيرا شما می خواهيد با کلام اهل بيت (ع) جايگاه خود آنها را روشن کنيد. اما اين اشکال وارد نيست زيرا اهل بيت (ع) را از دو جنبه می توان مورد توجه قرار داد: از جنبه امامت و از جنبه عصمت. اين دو جنبه از هم جدا است و لذا می شود افرادی امام يا نبی نباشند اما با اين حال دارای مقام عصمت باشند مانند حضرت صديقه طاهره (س)‌. رابطه اين دو عام و خاص مطلق است و لذا هر امام و نبی معصوم خواهد بود اما هر معصومی ضرورتا امام يا نبی نخواهد بود. حال اگر بتوان با دليل قرآنی و سنت معتبر، عصمت اهل بيت (ع) را اثبات کرد در اين صورت کلامشان حجت بوده و می توان به آن احتجاج کرد. کسی که معصوم شود از خطای علمی و عملی مصون است و لذا کلامش معتبر و حجت است. بنابراين، ما نمی خواهيم سخن امامان را به ما هو امام مورد استدلال قرار دهيم بلکه بما هو معصوم به سخن آنان استدلال می کنيم.
اما آيا دليلی از کتاب و سنت بر عصمت اهل بيت (ع) داريم يا نه؟ پاسخ مثبت است. آيه تطهير به همراه روايات فراوانی که در ذيل آن آمده است مساله عصمت ائمه اطهار(ع) را اثبات می کند.[6] ﴿إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً﴾[7]. دليل ديگر حديث مشهور ثقلين است. اين روايت که مورد پذيرش فريقين است بيان می دارد که اهل بيت (ع) و قرآن در جميع شئون جدايی ناپذيرند، و چون قرآن حق است ﴿ لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِه﴾[8] عترت (ع) نيز حق است و در صورتی که در موردی سخن آنان باطل باشد، ميان آنان و قرآن جدايی افتاده و اين بر خلاف کلام حضرت است. دليل ديگر عصمت اهل بيت (ع) حديث سفينه است.
اکنون که مسير عصمت هموار شد به کتاب کافی و ساير منابع روايی برای شناخت جايگاه اهل بيت (ع) رجوع می کنيم . در اين حوزه روايات فراوانی از معصومين نقل شده است که از جمله در روايتی فرمودند: «بُنِی الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَايَةِ وَ لَمْ يُنَادَ بِشَی‌ءٍ كَمَا نُودِی بِالْوَلَايَة»[9] در جای ديگر زراره که راوی روايت است از امام سوال می کند که مگر در ولايت چه خصوصيتی وجود دارد که اين جايگاه را يافته است؟ حضرت فرمود: « لِأَنَّهَا مِفْتَاحُهُنَّ وَ الْوَالِی هُوَ الدَّلِيلُ عَلَيْهِن‌» ولايت کليد ساير عبادات است. شکل نماز يک حرف و روح و باطن آن حرف ديگری است و بايد با راهنمايی کسی که از جانب خداوند صيانت شده در اين مسير گام برداشت.
از اين روايات و کثرت آنها بدست می آيد که نخستين مروجان تفکر شيعی در مورد امامت، خود اهل بيت (ع) بوده اند. هر چند مقام و مسند سياسی آنها مورد غصب قرار گرفته بود اما هرگز ساکت نشسته و در فرصت های مختلف به تبيين اين جايگاه مهم می پرداختند. در اين باره بخصوص از حضرت صادقين (ع) و امام رضا (ع) روايات فراوانی نقل شده است. در روايت مفصلی که از امام رضا (ع) در مورد جايگاه امامت در کافی بيان شده، آن حضرت به صورت تفصيلی ابعاد چهارگانه امامت (اجرايی، هدايت ظاهری، هدايت باطنی و هدايت تکوينی) را مورد بررسی قرار می دهند.[10]

جايگاه امامت در ميان اصحاب اهل بيت (ع)
در سايه ائمه اطهار (ع) ستارگانی مانند: هشام بن حکم، مومن الطاق، هشام بن سالم، قيس بن ماصر، حمران بن اعين، ابوجعفر احول و مانند آنها نيز قرار دارند که به تبيين جايگاه امامت و دفاع از آن پرداخته اند. ائمه اطهار(ع) عنايت داشتند که درباره اين موضوع شاگردانی را بخصوصه تربيت کنند. حوزه علميه ما نيز اگر بخواهد امروزی و اثر گذار باشد بايد بر اساس همان الگوی مدرسه امام صادق (ع) عمل کند.
يکی از افرادی که در اين خصوص تربيت شده بود هشام بن حکم است. شهيد مطهری می فرمايد: «امام صادق عليه السّلام او [هشام بن حکم] را كه در آن وقت جوانى نوخط بود از ساير اصحابش بيشتر گرامى مى‌داشت و او را بالادست ديگران مى‌نشاند. همگان در تفسير اين عمل امام اتّفاق نظر دارند كه اين تجليلها فقط به علّت متكلّم بودن هشام بوده است. آن حضرت با مقدّم داشتن هشام متكلّم بر ارباب فقه و حديث، در حقيقت مى‌خواسته است ارزش بحثهاى اعتقادى را بالا ببرد و كلام را بالادست فقه و حديث بنشاند»[11]
در روايتی آمده است امام صادق (ع) درباره هشام فرمود: «نَاصِرُنَا بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ وَ يَدِهِ » يعنی هشام کسی است که با تمام وجود ما را ياری کرده است. در مناظره ای که ميان وی و عمر بن عبيد، ليدر معتزله و خطيب مشهور رخ داد اين مساله نمايان است. وی خبردار شد که عمر در بصره جلساتی را بر خلاف ديدگاه اماميه تشکيل داده است لذا در روز جمعه ای که در مسجد جامع بصره جمعيتی جمع شده بودند و عمر به تبيين عقايد خود می پرداخت حاضر شد و در انتهای مجلس نشست. در حين صحبت از عمر خواست تا سوالات ساده او را پاسخ دهد. در ابتدا پرسيد: آيا چشم داری؟ عمر گفت: اين چه سوال احمقانه ای است که می گويی. اما بپرس ای غلام هر چند سوالات اين گونه باشد. هشام از دست و پا و برخی ديگر از اعضای بدن و وظايف آنها از عمر سوال نمود، بعد فرمود: آيا قلب (به معنای قوه ادراک) داری؟ گفت: آری. گفت: کار قلب چيست؟ عمر گفت: قلب ساير اعضا را کنترل و مديريت می کند. هشام گفت: آيا اگر قلب نمی بود اين دستگاه های سالم نمی توانستند کار خودشان را انجام دهند؟ گفت: نه، حکمت الهی اقتضا کرده اينها نيازمند کنترل کننده ای باشند. در اينجا که هشام از وی خوب اقرار گرفت، گفت: چگونه می شود خدای حکيم که برای جسم آدمی رهبری اينچنين قرار داده تا آن را کنترل و مديريت نمايد، اما جامعه را بعد از پيامبر اکرم(ص) به حال خودشان رها کرده است؟ اينجا بود که عمر درماند و پرسيد: آيا تو هشام هستی؟ هشام مجبور به تقيه بود. اما عمر گفت: يا تو هشام هستی و يا از او تعليم گرفته ای لذا وی را در کنار خود جای داد.
امام صادق (ع) در جلسه ای که ساير اصحاب بودند از هشام می خواهد که داستان خود با عمر بن عبيد را بازگو کند. هشام می گويد: من در محضر شما چه بگويم؟ امام می فرمايد: وقتی مولای شما به شما دستور می دهد، عمل کن. هشام پذيرفت و جريان را نقل کرد. سپس امام فرمود: «مَنْ عَلَّمَكَ هَذَا؟ » هشام گفت: «شَی‌ءٌ أَخَذْتُهُ‌ مِنْكَ وَ أَلَّفْتُهُ» اصل آن را از شما گرفتم اما طرح آن از خودم بود. امام فرمود: «هَذَا وَ اللَّهِ مَكْتُوبٌ فِی صُحُفِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى‌» يعنی مساله امامت امری الهی و از جانب خدای متعال است است که ريشه آسمانی دارد. [12]
در روايت ديگری جريان مناظره متکلمی شامی با اصحاب امام صادق (ع) آمده است. اين مردم شامی در منی به خيمه امام وارد شده و از آن حضرت درخواست مناظره با اصحاب ايشان را می کند. امام ديدند در کنار ايشان تنها يونس بن يعقوب است و وی متکلم نيست. امام از وی می خواهند که بيرون چادر رفته و اگر از اصحاب متکلم کسی را ديد بياورد. يونس رفت و هشام بن سالم، قيس بن ماصر و ابوجعفر احول را يافت و آورد. اما هنوز امام نگران بودند تا اينکه سياهی ديده شد، امام خوشحال شدند و فرمودند:«هِشَامٌ وَ رَبِّ الْكَعْبَة». بعد از آمدن هشام بن حکم، ميان مرد شامی و اينان مناظره صورت گرفت. بعد از تمام شدن مناظره و مجاب شدن فرد شامی، امام به داوری ميان اصحاب خود پرداختند. آن حضرت به سه نفر غير از هشام، هم نمره مثبت دادند و هم نمره منفی اما وقتی به هشام رسيدند فرمودند: « مِثْلُكَ فَلْيُكَلِّمِ النَّاس‌». يعنی تو بايد متکلم باشی و بر تو واجب عينی است که در اين ميدان وارد شوی. بعد از اينکه آن فرد شامی شيعه شد، حضرت به هشام فرمودند يک دوره فشرده از معارف دينی را به وی آموزش دهد تا وی در اين راه مبلغ شود.[13]

جايگاه امامت در ميان عالمان شيعی
بعد از اصحاب امام، تلاش و کوشش علمای اماميه در اين باره می رسيم. در اين عرصه می توان ابتدا از خاندان نوبختی، از جمله ابواسحاق نوبختی صاحب کتاب «الياقوت» ياد کرد. بعد از ايشان مرحوم شيخ صدوق قرار دارد که در کتاب «کمال الدين » به بحث امامت پرداخته اند. شيخ مفيد نيز در زمينه امامت مقالات متعددی دارند. در ميان عالمان اين دوره از همه مهم تر، مرحوم سيد مرتضی قرار دارد که کتاب «الشافی» را در چهار جلد در رد کتاب «المغنی»، عبد الجبار معتزلی نگاشت. کتاب مغنی 20 جلد است که جلد بيستم آن به موضوع امامت پرداخته است. سپس شيخ الطائفه با تلخيص الشافی و نظم جديد و اضافاتی بر آن کتاب «تلخيص شافی» را می نويسند. اين تلاش عالمان در موضوع امامت همين گونه ادامه داشته تا می رسيم به علامه مير حامد حسين هندی که اعجوبه در اين ميدان بودند . ايشان کتاب ارزشمند «عبقات الانوار» را به فارسی می نويسند. خلاصه اين کتاب به نام «نفحات الازهار» در 20 جلد توسط آيت الله ميلانی به زبان عربی نگاشته شده است. علامه مير حامد اين کتاب را در نقد کتاب تحفه اثنی عشريه، نوشته عبد العزيز دهلوی نگاشته است. در ادامه به سيد محسن امين و سپس علامه امينی و بعد علامه سيد شرف الدين می رسيم.
علامه سيد شرف الدين عاملی، شخصيت جامع الافرادی بود که از کنار تلاش های علمی، مصلحی اجتماعی بود که بر ضد استعمار و حل مشکلات اسلام فعال بود. وی در اين راه زجرهای فراوانی کشيد تا آنجا که خانه وی را آتش زدند و وی را ترور کردند اما ناکام ماند. اين شخصيت آن قدر عظيم است که در سفری که به مکه داشتند، امامت مسجدالحرام را متصدی می شوند در حالی که اين مساله در طول تاريخ بی سابقه است. وی با اين جايگاه رفيع عازم مصر شده و در درس شيخ الازهر بنام شيح سليم بشری شرکت می کنند. ايشان در درس اشکال می گيرد اما چون در الازهر اشکال شاگرد در درس مرسوم نبود، بعد از درس نزد شيخ رفته و مطالب خود را بازگو می کند. شيخ سليم می گويد: من از جوانی فکر می کردم چرا دنيای اسلام شقه شقه شده است و بايد کاری برای جمع آن نمود. علامه نيز می گويد من نيز همين ايده را دارم و لذا قرار می شود که بنشيند و ببينند علت اين اختلاف و راه حل آن چيست؟ آنان به اين نتيجه می رسند که اس اساسی که اختلاف ايجاد کرده مساله امامت است. لذا قرار می گزارند در اين مساله با هم گفتگو کنند تا به تفاهمی دست يابند. اين باعث ايجاد 112 مراجعه و نامه می شود که کتاب «المراجعات» بيان آن مراجعات و مکاتبات است.




[1] در این باره ر.ک امامت در بینش اسلامی، اثر حضرت استاد ربانی گلپایگانی .
[5] درباره مصادر سند روایت ر.ک: امامت در بینش اسلامی، حضرت استاد ربانی گلپایگانی، ص 41، ط بوستان کتاب.
[6] ر.ک: دانشنامه کلام اسلامی، زیر نظر حضرت آیت الله سبحانی، مدخل اهل بیت (ع) و مدخل آیه تطهیر.
[11] مجموعه آثار شهید مطهری، ج3، ص 94، ط صدرا.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo