< فهرست دروس

درس امامت استاد ربانی

کتاب المراجعات

94/08/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی مراجعه سوم و چهارم کتاب المراجعات
ارائه راه حل برای وحدت امت اسلام
شيخ سليم در مراجعه خويش آخرين نکته ای که بيان کرد اين بوده که شما شيعيان چرا پيرو مذاهب جمهور نمی شويد. وی بر اين مطلب دلايلی بيان می کند که در جلسه گذشته بيان و نقد مرحوم شرف الدين بيان شد. آخرين دليلی که شيخ سليم آورده چنين است: امت اسلامی دچار تفرقه و تشتت شده است و لذا نيازمند وحدت است. حل آن به اين است که شما شيعيان پيرو مذهب اشعری در عقايد و مذاهب چهارگانه در فروع شويد. وی سپس از مرحوم علامه می خواهد که اگر ايشان برای وحدت پيشنهادی دارند بيان کنند.
علامه شرف الدين در پاسخ به اين مساله نکته دقيق و حکيمانه ای را مطرح می کنند و می فرمايند: برای دست يابی به وحدت، نياز نيست که شيعيان مذهب خود را رها کرده و پيرو مذاهب اهل سنت شوند و حتی لازم نيست اهل سنت از مذهب خود روی بگردانند، بلکه می توان اين مساله را به گونه ای ديگر حل کرد (بله اگر همه يکی می شوند آن هم راه حلی است اما فعلا دست نيافتنی است). آن راه حل اين است که شما که چهار مذهب را به رسميت شناخته ايد آن را پنج مذهب نموده و شيعه را نيز بر آن اضافه نماييد.
ممکن است گفته شود اختلاف مذهب تشيع با اهل سنت بسيار است و لذا اين امر ممکن نيست. مرحوم علامه می فرمايد: چنين نيست، اختلافی که ما بين مذاهب چهارگانه وجود دارد کمتر از اختلاف آنها با مذهب شيعه نيست. فقه حنفی با فقه حنبلی گاه از زمين تا آسمان تفاوت دارد و اين بدان خاطر است که فقه حنفی عمدتا بر قياس بنا شده است. ابوحنيفه که امام اين مذهب است، روايات نبوی قابل اعتبار را خيلی کم می دانست. ابن خلدون در مقدمه خويش می گويد: مذاهب اربعه درباره روايات نبوی مواضع مختلفی دارند. سخت ترين آنها ابوحنيفه است که تنها در حدود 17 روايت را در مباحث فقهی از پيامبر اکرم (ص) معتبر می داند. روشن است که با اين تعداد نمی توان احکام فقهی از طهارت تا ديات را سامان داد و لذا به سراغ عقل ظنی رفته است. در مقابل احمد بن حنبل به قياس اصلا معتقد نبود به گونه ای که از وی نقل شده: من در تمام عمرم تنها در دو جا قياس نمودم و بعدا هم نسبت به آن نادم شدم. مذهب مالکی (يا مکتب مدينه) نيز بيشتر صبغه نقلی دارد. شافعی نيز بين مذهب مالکی و ابوحنيفه قرار دارد. مضافا بر اين اختلافات نظری، در حيات اجتماعی نيز تنش هايی فراوانی بين اين مذاهب رخ داده است.
در مساله عقايد نيز اهل سنت يک دست نيستند. مذهب اشعری هر چند طرفداران زيادی دارد اما مذهب ماتريدی نيز در ميان اهل سنت رواج دارد که با مذهب اشعری اختلاف متنابهی دارد. ابومنصور ماتريدی، موسس اين مذهب خود حنفی مذهب است و لذا حنفی ها از نظر عقايد نوعا ماترديدی هستند. بنابراين حتی وحدت نظر کلامی نيز بين مذاهب اهل سنت وجود ندارد. ابوحنبفه کتابی کلامی بنام فقه اکبر دارد که شرح های متعددی بر آن نوشته شده است. از جمله کتاب شرح فقه الاکبر نوشته سعد الدين تفتازانی است که به عنوان کتاب درسی در ميان اهل سنت شناخته می شود. بياضی از علمای ماتريدی در کتاب «اشارات المرام من عبارات الامام» آراء ابوحنبفه را از کتاب های مختلف جمع آوری کرده است.

تشيع شرف الدين، تشيع منطق و عقلانيت
منظور از وحدت مذاهب آن نيست که کسی عقايد خود را بيان نکند بلکه هر کس می تواند عقايد خود را بدون بدگويی و دعوا بيان کند و حق انتخاب را به مردم بدهد. در گذشته ارتباط ميان علمای مذاهب با هم خيلی بهتر از امروز بود. اما متاسفانه امروزه استعمارگران به جهت دستيابی به منافع نامشروع خويش، آتش تفرقه و اختلاف را ميان مسلمانان روشن و هر روز شعله ور تر می کنند.
قرآن کريم به ما می آموزد تا وقتی می خواهيد منطق درست خود را بيان کنيد، سنگ تمام بگذاريد اما در مرحله ای که فرد می خواهد انتخاب کند وی را آزاد بگذاريد و از راه زور وارد نشويد. ﴿لا إِكْراهَ فِی الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی﴾.[1] اين همان شيوه ای است که مرحوم شرف الدين در پيش گرفته و بسيار خوب جواب می دهد، اما تشيع لندنی که فحاشی و توهين است نه تنها اثر نداشته بلکه اثر معکوس داده است.
مرحوم شيخ طوسی کتابی به نام «الخلاف» دارند. ايشان اين کتاب را بدان خاطر نوشت تا ثابت کند اگر بنا است شما مذهب شيعه را مردود بدانيد، بايد همه مذاهب اربعه را نيز مردود بدانيد زيرا بخش عظيمی از آراء شيعه در بين اين چند مذاهب يافت می شود. اگر شيعه به خاطر اين اختلافات خارج از اسلام است، پس بايد ساير مذاهب را نيز از اسلام خارج بدانيد. در زمان شيخ طوسی نظام های حکومتی، نسبت به شيعه سخت گيری فراوانی می کردند و اين بدان خاطر بوده که اساسا فرهنگ تشيع با ظالمين نمی سازد. شيخ عبده وقتی به نجف تبعيد شد و نهج البلاغه را خواند، اصلا عبده ديگری گرديد.
تشيعی که شرف الدين بيان می کند به لحاظ عقلانيت بهترين است. به لحاظ سياسی و مبارزاتی هم جذاب است. الان در دنيای عرب کسی به پای سيد حسن نصرالله نمی رسد زيرا او فرزند تشيع است. تاريخ هم نشان داده است که هر گاه شيعه بر امور تسلط پيدا کرده است با ديگران با رفق و مدارا برخورد کرده است مگر اينکه مورد تعرض قرار گرفته باشند که در آن صورت طبق اين آيه شريفه ﴿فَمَنِ اعْتَدى‌ عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى‌ عَلَيْكُم﴾[2] عمل کرده اند، اما ديگران وقتی تسلط يافتند شيعه را قلع و غم کرده اند.
به خاطر همين مسائل بود که شيخ شلتوت، شيخ الازهر، آن فتوای تاريخی خود را بيان کرد که پيروی از فقه جعفری هيچ مانعی ندارد. يعنی همان طور که اگر کسی که مالکی مذهب است، حنفی شود عيبی ندارد و همچنان وی را مسلمان می دانند، اگر مالکی، جعفری نيز بشود مانعی نخواهد داشت.
عبارت مرحوم شرف الدين
مرحوم شرف الدين می فرمايد: « هلمّ بنا إلى المهمة التی نبّهتنا إليها من لمّ شعث المسلمين، و الذی أراه أن ذلك ليس موقوفا على عدول الشيعة عن مذهبهم، و لا على عدول السنة عن مذهبهم، و تكليف الشيعة بذلك دون غيرهم ترجيح بلا مرجح، بل ترجيح للمرجوح، بل تكليف بغير المقدور، كما يعلم ممّا قدّمناه»[3]
ما را به مساله ی مهم وحدت و عدم اختلاف توجه دادی و خواستی تا تفرقه ميان مسلمانان را ترميم کنيم. به نظر من اين مساله متوقف بر عدول شيعه از مذهب خويش و نيز عدول اهل سنت از مذهب خود نيست. اما اگر فرض کنيم کسی بگويد چنين چيزی متوقف است چه ترجيحی وجود دارد که به شيعه بگوييم مذهب خود را رها کند و ديگران اين کار را نکنند. اين ترجيح بلا مرحج است بلکه بالاتر ترجيح مرحوح بر راجح و تکليف ما لايطاق است، زيرا نمی شود از کسی که به چيزی اعتقاد و باور دارد بخواهيم به آن اعتقاد و باور نداشته باشد. اين تناقض آلود است .
برای ايجاد اتحاد بين مسلمين راه منطقی ساده ای که شرع شما نيز اجازه می دهد وجود دارد. اين راه با ملاک شما نيز هماهنگ است زيرا ملاک شما اين بود که امام مذهب مجتهد و عادل باشد، ‌امام صادق (ع) هم (با صرف نظر از برخی مسائل) لااقل اين ملاک را دارد است.
ابو زهره نويسنده معروف مصری درباره هر کدام از امامان مذاهب کتاب مستقلی نگاشته است: امام جعفر صادق (ع)، ‌ابوحنيفه، مالک، احمد بن حنبل و شافعی.
«نعم، يلمّ الشعث و ينتظم عقد الاجتماع بتحريركم مذهب أهل البيت، و اعتباركم إيّاه كأحد مذاهبكم، حتى يكون نظر كل من الشافعية و الحنفية و المالكية و الحنبلية إلى شيعة آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلم كنظر بعضهم إلى بعض، و بهذا يجتمع شمل المسلمين و ينتظم عقد اجتماعهم. » راه حل اين اختلاف آن است که شما بياييد و مذهب اهل بيت را مانند آن چهار مذهب ديگر به رسميت بشناسيد و همان طور که بين اين چهار مذهب اختلافاتی وجود دارد و با هم بحث و گفتگو می کنيد در مورد مذهب شيعه نيز همين گونه عمل کنيد.
راه حل علامه شرف الدين از نظر اعتقادات شيخ سليم صحيح بوده و برای او تکليف ما لايطاق نيست اما ملاک تشيع آن مذاهب را پوشش نمی دهد زيرا ما دارای معيار عصمت هستيم نه اجتهاد و لذا ما طبق مبنايمان نمی توانيم پيرو مذاهب اربعه شويم اما آنها می توانند همان طور که برای آن چهار مذهب اعتبار قائل شده اند، مذهب پنجمی را نيز به رسميت بشناسند، در اين صورت است که مساله وحدت حل خواهد شد.
«و الاختلاف بين مذاهب أهل السنة لا يقلّ عن الاختلاف بينها و بين مذهب الشيعة تشهد بذلك الألوف المؤلفة فی فروع الطائفتين و أصولهما، فلما ذا ندّد المندّدون منكم بالشيعة فی مخالفتهم لأهل السنة، و لم يندّدوا بأهل السنة فی مخالفتهم للشيعة؟ بل فی مخالفة بعضهم لبعض، فإذا جاز أن تكون المذاهب أربعة، فلما ذا لا يجوز أن تكون خمسة؟ و كيف يمكن أن تكون الأربعة موافقة لاجتماع المسلمين، فإذا زادت مذهبا خامسا تمزق الاجتماع، و تفرّق المسلمون طرائق قددا؟‌»[4]
مرحوم شرف الدين می فرمايد: اختلافی که ميان خود همين مذاهب است از اختلاف اين مذاهب با شيعه کمتر نيست. اگر به کتاب های تطبيقی که در زمينه اصول و فروع اهل سنت نوشته شده رجوع شود اين مساله به وضوح معلوم می شود. پس چه شده است که نکوهش گران شما، شيعه را به جهت مخالفت با مذهب اهل سنت ملامت و نصيحت می کنند، اما نسبت به اختلاف اين مذاهب ملامت و نصيحتی نمی کنند؟ چرا همه تقصير ها را بر سر شيعه خراب می کنند؟
مرحوم محمد جواد مغنيه که کتاب های خوب و مفيدی بنام های «فی ظلال نهج البلاغه»، «تفسير الکاشف»، «الشيعه و التشيع»، «الشيعه و الحاکمون» دارد، کتابی بنام «الفقه عل المذاهب الخمسه» نوشته که عدل کتاب «الفقه علی المذاهب الاربعه» است. ايشان در اين کتاب، مذاهب فقهی را به صورت تطبيقی مورد بررسی قرار داده اند.
مرحوم علامه شرف الدين در ادامه می فرمايد: چگونه است که اگر آن چهار مذهب به رسميت شناخته شود، همه اختلافات از بين می رود اما اگر پنج مذهب شود، اين همه اختلاف پيش می آيد؟! ای کاش همان طور که ما را به وحدت دعوت کردی، پيروان مذاهب اربعه را نيز به اين امر دعوت می کردی. آيا شما واقعا تصور می کنيد پيروی از اهل بيت (ع) ريسمان وحدت را می گسلد و گره اجتماع را پراکنده می کند. اما تبعيت ديگران قلب ها را به هم پيوند می دهد؟ خير چنين نيست و شما هم که نسبت به خاندان پيامبر، اهل مودت و محبت هستيد، حتما اينگونه فکر نمی کنيد.

حکايتی از سفر تبليغی به اشنويه
در زمان جنگ در يک سفر تبليغی به کردستان رفتم. بنده قبلا به بلوچستان سفر کرده بودم و تجربه مواجه با علمای اهل سنت را داشتم. آن موقع شهر اشنويه که از توابع آذربايجان غربی بود شهری امن بود و علمای اهل سنت در آنجا زياد بودند. به ما گفته شد چون شما تجربه کار با اهل سنت را داريد به آنجا برويد. دست بر قضا، کومله و دموکرات ها از غفلت نيروهای نظامی استفاده کرده و شهر را نا امن نموده بودند. آنان وقتی می بينند بسيج و سپاه، تجهيزات نظامی مشرف بر شهر را بر داشتند، به شهر يورش می برند. در مسير رفتن به اشنويه متوجه اين امر شدم و ديديم وضعيت شهر بهم ريخته و ارتش و سپاه تردد می کند و زخمی ها و کشته ها را جابجا می کنند. بالاخره به اين شهر رفتيم. شهر به حالت تعطيل در آمده بود. دو روزی در اتاق يک جوان انقلابی و متدين حضور داشتم تا کم کم اوضاع شهر بهتر شد. برای تبليغ به مدارس برای صحبت رفتم. يک موقع از ايشان خواستم تا به ديدن امام جمعه که پيرمردی مسن بنام قاضی خضری بود برويم. به همراه شهردار به نزد وی رفتيم. وی می دانست که من در اين شهر برای تبليغ آمده ام و لذا برخورد خوبی نمود و می گفت ما بايد به ديدن شما می آمديم. همين حرکت اخلاقی در روحيه وی تاثير گذاشت. سخن به جريان شهر کشيد و گفته شد علت آن غفلت است. وی گفت مومن بايد محتاط باشد. از من می خواهم عليه کومله سخن بگوييم در حالی در اينجا نمی شود و بعد جريان هجرت پيامبر اکرم (ص) با ابوبکر را بيان کرد. من ماندم چه بگويم. در صحبت کلمه احتياط را برداشتم و زرنگی را بر جای آن قرار دادم و گفتم: مومن بايد زيرک و هوشيار باشد، قرآن می فرمايد: ﴿وَدَّ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ وَ أَمْتِعَتِكُمْ فَيَميلُونَ عَلَيْكُمْ مَيْلَةً واحِدَة﴾[5]. اين آيه برای او خيلی جالب بود. قرآن را خواست و ابتدا اين آيه را ديد و سپس تفسير سيد قطب را در اين باره ديد. آن موقع امام راحل پيامی به ائمه جمعه داده بود با اين مضمون که ما نگرانی از دشمن در جبهه ها نداريم زيرا رزمنده ها در مقابل آنها ايستاده اند، اما از اختلاف داخلی نگران و ترسانيم، به همين خاطر ائمه جمعه مردم را به وحدت دعوت کنند. قاضی خضری گفت اين آيه را بالای اين پيام امام بنويسيد و در شهر پخش کنيد. وی سپس دفتری از فتاوای خود را به من نشان داد و گفت: برادر ربانی، من در بعضی از احکام فقه امام صادق (ع) را ترجيح داده ام. (گويا اين رفتن ما به ديدن ايشان که کاری اخلاقی بود وی را تسخير کرده بود). در روز جمعه که اربعين بود، از من خواسته شد سخنران قبل از خطبه ها باشم . من نيز سخنانی در باره پيامبر اکرم (ص) و روايت «لولاک لما خلقت الافلاک» بيان کردم. می دانستم که آنان به وقت نماز خيلی مقيد هستند لذا سر وقت نماز، حرفم را ناتمام گذاشتم. قاضی خضری بعد از من پشت ميکروفن رفت، همه از سخنان او تعجب کردند زيرا وی که تا کنون صحبت ها انقلابی نکرده بود، اين دفعه به حرارت گفت من از کومله و دمکرات برائت می جويم. آنان قرآن ها را می سوزانند و برادران جهادی ما را می خواهند بکشند . و خلاصه بر عليه اينها صحبت کرد. وی به خاطر احتياطی که نگاه می داشت تاکنون عليه اين منافقين صحبت نکرده بود (اگر خدای متعال کمک کند و انسان از راهش وارد شود کار جواب می دهد و با داد و قال و فحاشی کار پيش نمی رود).

مراجعه پنجم: درخواست بيان تفصيلی دلايل مذهب اهل بيت
شيخ سليم در نامه ديگر خود به مرحوم علامه می گويد: دو مطلب را خوب گفتيد: اول اينکه گفتيد پيروی از مذاهب اربعه، واجب نيست و اگر فردی مسلمان باشد حتما لازم نيست پيرو يکی از اين مذاهب باشد. دوم اينکه اثبات کرديد که باب اجتهاد باز است و بايد باز باشد. اين دو سخن را من هم قبول دارم اما از شما می خواهم ادله تان را در پيروی از اهل بيت بيان کنيد.
«أخذت كتابك الكريم مبسوط العبارة، مشبع الفصول، مقبول الأطناب، حسن التحرير، شديد المراء قوی اللداد لم يدّخر وسعا فی بيان عدم وجوب اتّباع شی‌ء من مذاهب الجمهور فی الأصول و الفروع، و لم يأل جهدا فی إثبات بقاء باب الاجتهاد مفتوحا.
فكتابك قوی الحجّة فی المسألتين، صحيح الاستدلال على كل منهما، و نحن لا ننكر عليك الإمعان فی البحث عنهما، و استجلاء غوامضهما، و إن لم يسبق منّا التعرض لهما صريحا، و الرأی فيهما ما رأيت.»[6] نامه شما به دستم رسيد، عبارت آن را مبسوط و فصل های آن مشبع يافتم. سخن شما خسته کننده نبوده و تحرير شما خوب است . در آن با شدت مجادله کرده و در بيان خودتان قوی سخن گفته ايد. شما هيچ چيزی را در عدم وجوب مذاهب جمهور و نيز باز بودن باب اجتهاد فروگذار نکرديد.
کتاب تو در هر دو مساله قوی و استدلال های آن صحيح بود و ما نيز آن را انکار نمی کنيم و نمی گوييم که چرا وارد اين بحث شديد. اگر چه ما صريحا متعرض اين مطلب نشده بوديم.
«و إنّما سألناك عن السبب فی إعراضكم عن تلك المذاهب التی أخذ بها جمهور المسلمين، فأجبت بأن السبب فی ذلك إنّما هو الأدلة الشرعية، و كان عليك بيانها تفصيلا، فهل لك أن تصدع الآن بتفصيلها من الكتاب أو السنّة أدلة قطعية تقطع- كما ذكرت- على المؤمن وجهته، و تحول بينه و بين ما يروم، و لك الشكر و السّلام. س‌» اما از شما سوال کردم که چرا شما مذاهب جمهور را کنار گذاشته و مذهب ديگری را برگزيده ايد. شما گفتيد ادله شرعی به ما اجازه پيروی از مذاهب جمهور را نمی دهد، آن ادله را برای ما به صورت تفصيل بيان کنيد به گونه ای که رويکرد مومن را يک طرفه کند و راه درست را به وی نشان دهد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo