< فهرست دروس

درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

95/07/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مراجعه دهم کتاب المراجعات

بررسی سند دو روايت عمار

بحث درباره دو روايت از عمار بود که مرحوم علامه شرف الدين به همراه دوازده روايت ديگر بر لزوم پيروی و تبعيت از مذهب اهل بيت (ع) اقامه فرمودند. اين دو حديث از جهت دلالی مورد بررسی قرار گرفت. اکنون به بررسی سند آن ها می پردازيم و نکاتی را در اين باره بيان می کنيم:

1. نور الدين هيثمی درباره سند اين دو روايت می گويد: «رواه الطبرانی بإسنادين، أحسب فيهما جماعةً ضعفاء، وقد وثّقوا»[1] به گمان من در سند اين دو روايت جماعت ضعيفی هستند اما علمای رجال آن ها را توثيق کرده اند.

هيثمی در اين کلام شهادت می دهد که سند اين حديث از سوی رجاليون توثيق شده است اما خود وی گمان می برد که در ميان آن ها افراد ضعيفی وجود دارد. روشن است که اين گمان در مقابل آن توثيق اعتباری ندارد.

2. طبرانی در «معجم الکبير»، ابن عساکر در کتاب «تاريخ مدينه دمشق»[2] اين حديث را نقل کرده و خدشه ای بر آن وارد نکرده اند. متقی هندی نيز در «کنزالعمال» از طبرانی و ابن عساکر، اين حديث را نقل کرده اند اما قدحی بر آن نگرفته است. همان طور که گفته شد شيوه اين بزرگان بر آن بوده که نسبت به احاديث اظهار نظر می کردند و چون در اين جا چيزی نگفته اند گويای نبودن قدح بر آن است.

5. حافظ ابوعبدالله گنجی شافعی در کتاب «کفايه المطالب فی مناقب علی بن ابيطالب(ع)»[3] حديث عمار را نقل کرده و درباره آن گفته است: «حديث عال، حسن مشهور أسند عند اهل النقل».

طبق آنچه گفته شد روی هم رفته معلوم می شود که اين حديث از جهت سند معتبر است.

 

اشکال نويسنده کتاب «الحجج الدامغات»

ابومريم اعظمی سند اين دو روايت مورد اشکال قرار داده و گفته است: «هذا الحديث رواه الطبرانی بإسنادين، أحسب فيهما جماعةً ضعفاء: عن محمد بن ابی عبيده بن محمد بن عمار بن ياسر عن ابيه عن جده عمار». وی در ابتدای اين سخن قسمتی از عبارت هيثمی را - که در بالا بيان شد - نقل کرده و نمی گويد سخن هيثمی است. علاوه بر اينکه مابقی عبارت هيثمی که گفته است «و قد وثقوا» را چون به ضررش بوده نقل نکرده است، و اين با مشی علمی و امانت داری سازگاری ندارد.

وی در ادامه گفته است «لم يثبت ان لابی عبيده بن محمد بن عمار ولد اسمه محمد روی عنه» ثابت نشده برای ابوعبيده نوه عمار که فرزندی به نام محمد داشته باشد که در اين روايت از او ياد شده است. اما اين مطلب نيز صحيح نيست زيرا اولا همين روايت که ابن عساکر و طبرانی آن را نقل کرده اند گويای وجود فرزندی به نام محمد برای ابو عبيده است؛ ثانيا سخن هيثمی بيان شد که گفته بود افراد در اين سند ثوثيق شده اند. روشن است که توثيق فرع وجود داشتن فرد است.

مستشکل در ادامه می گويد: «کما أنه قد اختلف فی ابی عبيده هذا، هل هو سلمه بن محمد بن عمار ام أخ له». اين اشکال نيز ضعيف است، زيرا وقتی فردی توثيق شد ديگر فرقی نمی کند، کنيه او چه باشد. وی بعد می گويد: «و قد اختلف فی توثيقه أيضاً، فقال ابن معين: ثقة. وقال ابن أبی حاتم عن‌ أبيه: منكر الحديث ولا يسمّى. وقال فی موضع آخر: صحيح الحديث. وقال عبداللَّه بن أحمد بن حنبل: أبو عبيدة هذا ثقة». در مورد وثاقت ابو عبيده اختلاف شده است. ابن معين آن را ثقه دانسته است. ابو حاتم در يک جا وی را منکر حديث و در جای ديگر توثيق کرده است. عبدالله فرزند احمد بن حنبل نيز وی را توثيق کرده است.

اما اولا در کلام ابوحاتم تعارض است و اين امر باعث از کار افتادن کلام او و کنار رفتن آن می شود. و لذا دو توثيق درباره ابوعبيده باقی می ماند که بدون معارض مانده است. ثانيا همان طور که ذهبی گفته است از آن جا که ابوحاتم انسانی سخت گير است، توثيق های وی در درجه اول است، اما قدح های وی در صورتی که مدحی در مقابلش باشد، ‌مورد توجه نيست. بنابراين در باره ابوعبيده آن گونه که مستشکل می گويد اختلافی وجود ندارد. متاسفانه اين گونه برخورد ها، برخوردهای ژوناليستی و غير علمی و برای بهانه جويی است. نظير همين برخورد را ابن تيميه در مقابل علامه حلی دارد. وی هم به مرحوم علامه توهين کرده و ايشان را مورد تمسخر قرار می دهد و دست به بهانه جويی های غير علمی می کند.

مستشکل در ادامه درباره محمد بن عمار راوی ديگر حديث می گويد: «اما محمد بن عمار فقد أورد ابن حجر فی «تهذيب التهذيب» انه کان يرسل الحديث فيرفعه الی النبی دون ذکر ابيه عمار». ابن حجر عسقلانی گفته است ويژگی عمار اين بوده که حديث را ارسال به پيامبر داده و ديگر به پدرش نسبت نمی داده است. مستشکل در نتيجه گيری کلام خود می گويد «فعلی هذا فان الحديث مضطرب السند و لم يخرجه احد من اصحاب الصحاح و المسانيد المعتبره».

اما وقتی به کلام ابن حجر مراجعه کنيم امانت داری مستشکل معلوم می شود! ابن حجر در کتاب خود می گويد: «قلت حديثه فی سنن ابی داود من روايته عن النبی مرسلا ليس فيه عن عمار. ذکره ابن حبان فی الثقات».[4] وی در سنن ابی داود حديث را به پيامبر نسبت داده اما نام پدرش را نمی برد. اين مساله از نظر علمای رجال، وجه ضعفی به شمار نيامده و باعث تضغيف فرد نمی شود. لذا ابن حبان که از رجاليون برجسته اهل سنت است، نام محمد بن عمار را در کتاب ثقات خويش آورده است، در حالی که اگر اين مساله قدحی برای او به شمار می آمد، ديگر نام او را در کتاب خود نمی آورد. متاسفانه مستشکل در اينجا نيز، قسمت آخر کلام ابن حجر را چون به ضررش بوده نقل نکرده است. همچنين وی عبارت ديگر ابن حجر که در کتاب ديگری محمد بن عمار را مقبول دانسته نقل نکرده است. ابن حجر در کتاب ديگرش «تقريب التهذيب»[5] از محمد بن عمار نام برده و وی را مقبول دانسته است.

در اين باره برای بررسی بيشتر به کتاب «تشييد المراجعات»[6] ، تاليف آيت الله ميلانی مراجعه شود. ايشان انصافا زحمات فراوانی در زمينه امامت کشيده و کتاب های مفيدی نگارش نموده اند. ايشان اين کتاب را در رد کتاب «الحجج الدامغات» نوشته است. (تشييد المراجعات به معنای تحکيم کتاب المراجعات و تفنيد المکابرات به معنای باطل کردن دشمنی ها، است).

بعد از بيان سند اين دو روايت به بررسی ساير روايتی که مرحوم شرف الدين در اين مراجعه آورده اند می پردازيم. اما به جهت ضيق وقت همان شيوه مرحوم علامه را در پيش می گيريم. شيوه ايشان اين بود که خيلی خود را درگير مباحث سندی نمی کند، بلکه با بيان احاديث فراوان در آن موضوع از باب قاعده «يقوی بعضها بعضا» وارد می شوند. و لذا هر چند در مقابل اين مجموعه مناقشه ای هم باشد اما ديگر اعتباری نخواهد داشت. از اينجا به بعد به همان روش مرحوم علامه عمل کرده و احاديث ديگری را که ايشان نقل کرده بيان می کنيم.

حديث ششم

«و خطب صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مرّة فقال: «يا أيها الناس إن الفضل و الشرف و المنزلة و الولاية لرسول اللّه و ذريته، فلا تذهبنّ بكم الأباطيل» .

مرحوم علامه در توضيح اين حديث می فرمايد «أخرجه أبو الشيخ فی حديث طويل، و نقله ابن حجر فی آخر المقصد 4 من المقاصد التی ذكرها فی تفسير آية المودة فی القربى ص 105 من صواعقه؛ فأمعن النظر فيه و فی المقصد الاسمی من مراميه، و لا تغفل عن قوله: «فلا تذهبن بكم الأباطيل»[7] . اين حديث را ابو شيخ عبدالله محمد انصاری معروف به ابن حيان انصاری در کتاب ترجمان خود آورده است. مرحوم علامه می فرمايد: در معنای اين حديث خصوصا فقره آخر آن بايد تامل شود که قصد و مقصود پيامبر اکرم (ص)‌ از بيان آن چه بوده است. آن حضرت در ابتدای حديث مساله منزلت و شرافت اهل بيت (ع) را بيان می کنند و در ذيل آن بيان می دارند که مسيری غير از مسير اهل بيت، بر ‌باطل و ضلالت است و طريق صحيح، منحصر در طريق آنان است.

قرينه ای که در اين روايت وجود دارد همانند قرينه ای است که در روايت عمار بيان شد و آن توجه به منزلت و ولايت پيامبر اکرم (ص) است. ايشان در اين حديث همان منزلت را برای اهل بيت خويش نيز ثابت دانسته اند.

حديث هفتم

« و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: «فی كل خلف من أمتی عدول من أهل بيتی، ينفون عن هذا الدين تحريف الضالّين، و انتحال المبطلين، و تأويل الجاهلين. ألا و إنّ أئمتكم وفدكم إلى اللّه، فانظروا من توفدون». پيامبر خدا (ص) می فرمايد: در نسل های بعد در امت من انسان های عادلی از خاندان من هستند که پاسدار و حافظ دين اند. آنان جلوی تحريف ها را گرفته و نمی گذارند باطل در جامعه جا گير شود. بعد آن حضرت می فرمايد: بدانيد که عدول از اهل بيت من پيشوا و امام شمايند که به سوی خداوند حرکت می کنند. اکنون شما ببينيد که با کاروان و قافله چه کسی می رويد. اين حديث شريف ترجمان همان آيه شريفه است که می فرمايد: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقين﴾[8] فخر رازی در ذيل اين آيه می گويد: اين آيه دلالت می کند که صادقين افرادی معصوم هستند، زيرا صدر آيه خطاب به مومنان است تا تقوا را پيشه کنند. اينان افرادی افرادی معمولی هستند، اما در ادامه می فرمايد: شما بايد دستتان را در دست صادقين قرار دهيد. حال اگر صادقين نيز همانند افراد معمولی باشند ديگر با صدر آيه فرقی نمی کنند، پس معلوم می شود آنان افراد خاصی هستند که همان معصومين اند.

مرحوم علامه می فرمايد: « أخرجه الملا فی سيرته، كما فی تفسير قوله تعالى: ﴿وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ﴾ ص 90 من الصواعق المحرقة لابن حجر[9]

حديث هشتم

«و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: «فلا تقدّموهم فتهلكوا، و لا تقصّروا عنهم فتهلكوا، و لا تعلّموهم فإنهم أعلم منكم». از اهل بيت (ع) جلو نيفتيد و نيز از آنان عقب نمانيد که هلاک می شويد. به آنها چيزی ياد ندهيد زيرا آنها از شما دانا تر هستند. اين حديث در ذيل حديث ثقلين نقل شده است و در آنجا توضيح لازم بيان شد.

مرحوم علامه می فرمايد: « أخرجه الطبرانی فی حديث الثقلين و نقله عنه ابن حجر، فی تفسيره الآية الرابعة ﴿وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ﴾ من الآيات التی أوردها فی الباب 11 من صواعقه ص 89»[10]


[1] تشیید المراجعات و تفنید المکابرات، آیت الله میلانی، ج1، ص180، به نقل از مجمع الزوائد، ج9، ص109.
[3] کفایه المطالب فی مناقب علی بن ابیطالب، ابوعبدلله گنجی، ص74.
[4] تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی، ‌ج7، ص338.
[5] تقریب التهذیب، ابن حجر، ج2، ص542.
[6] تشیید المراجعات و تفنید المکابرات، آیت الله میلانی، ج1، ص182-183، ط: مرکز الحقائق الاسلامی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo