< فهرست دروس

درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

96/10/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی حديث يوم الدار

زعامت سياسی و امامت عامه

سخن در مراجعه بيستم بود که موضوع آن مساله زعامت سياسی و امامت عامه يعنی جانشينی از پيامبر اکرم (ص) در همه شئون زندگی اجتماعی بود. مرحوم شرف الدين اين نکته را در مقدمه بيان کردند که اگر کسی سيره قولی و عملی پيامبر اکرم (ص) را بنگرد به روشنی می يابد که حضرت علی (ع) 1. وزير و پشتيبان ايشان؛ 2. خزانه دار علم و وارث حکمت های پيامبر؛ 3. و وليعهد و عهده دار امر رهبری جامعه بودند.

ابومريم اعظمی در نقد اين کلام گفتند اينها سخنانی از روی تعصب و بدون دليل است. در پاسخ گفته شد بر آنچه مرحوم علامه بيان فرموده دلايل فراوانی وجود دارد که برخی از آنها از اين قرار است:

1. دليل بر وزير بودن حضرت علی (ع)، حديث منزلت است. پيامبر خدا(ص) فرمود: «انت منی بمنزله هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی». قرآن نيز منزلت های هارون را بيان کرده که از جمله آنها وزير بودن ايشان است: ﴿وَ اجْعَلْ لی‌ وَزيراً مِنْ أَهْلی.[1] حديث منزلت از نظر سند جای حرفی ندارد و از نظر دلالت نيز روشن است. انشاء الله بعدا به صورت مفصل به آن می پردازيم.

2. درباره جانشينی علمی اميرالمومنين (ع) نيز چند دليل بيان شد که از جمله آنها حديث ثقلين و حديث مدينه علم است. در روايت ديگری چنين آمده است: «سألت قُثم بن العباس کيف ورث علی رسول الله (ص) ‌دونکم؟ قال: لأنه کان اولنا به لحوقا و أشدنا به لزوقا».[2] اين مساله اجماعی است که با وجود عمو، پسر عمو ارث نمی برد و اين امر نشان می دهد که مراد از وراثت در روايت، وراثت مالی نيست بلکه وراثت معنوی است که يکی از مصاديق آن وراثت در علم است.

در مورد حديث: «أنا مدينة العلم و علی بابها فمن أراد المدينة فليأت الباب». رواه الحاکم فی المستدرک و قال: هذا حديث صحيح الاسناد و لم يخرجاه، و ابوالصلت ثقة‌ مأمون، ثم نقل قول يحيی بن معين فی وثاقته و صدقه[3] ، و رواه أيضا عن محمد بن جعفر الفيدی و ذکر توثيق ابن معين اياه.[4] و قد قام بتحقيق جامع حول الصحة سند هذا الحديث الحافظ احمد بن محمد بن الصديق العماری الحسينی، فی کتاب «فتح الملک العلی بصحة حديث باب مدينة‌ العلم علی»

3. وليعهدی اميرالمومنين (ع) نيز از سيره پيامبر اکرم (ص) بدست می آيد. دليل واضح آن حديث شريف غدير است که در آينده بحث خواهد شد. دليل ديگر، حديث بريده اسلمی است: «غزوت مع علی اليمن فرأيت منه جطوة، فقدمت علی رسول الله (ص) فذکرت عليا فتنقصته؛ فرأيت وجه رسول الله (ص) يتغير، فقال: يا بريدة ألست أولی بالمؤمنين من انفسهم؟ قلت: بلی يا رسول الله، فقال: من کنت مولاه فعلی مولاه». بريده می گويد: در جنگی که در يمن داشتيم، از اميرالمومنين (ع) نوعی سخت گيری ديدم. وقتی خدمت پيامبر(ص) آمدم منقصت وی را گفتم. ناگاه ديدم که رنگ صورت پيامبر تغيير کرد و فرمود: ای بريده آيا من به مومنين از انفسشان اولی نيستم؟ گفتم: بلی يا رسول الله(ص)؛ فرمود: اگر چنين است پس حکم علی حکم من است، يعنی همان ولايتی که من دارم همان را علی(ع) دارد.

رواه الحاکم و صححه علی شرط مسلم، و سکت عنه الذهبی فی التلخيص[5] فکما ان النبی (ص) کان اولی بالمؤمنين من أنفسهم ينص الکتاب المجيد[6] ، و هو معنی الامامة الدينية و السياسية، کان علی (ع) اولی بهم من انفسهم بنص النبی الاکرم (ص)، و ﴿وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِم.[7]

شبيه حديث بريده، روايت ديگری است که حاکم از عمران بن حصين نقل کرد است که می گويد: ان أربعة من اصحاب النبی (ص) ذکروا عليا (ع) و عابوا عليه لما لم يرتضوا بها فعله فی الغنائم فی سرية، ‌فقال (ص) - و الغضب فی وجهه -: «ما تريدون من علی، أن عليا منی و أنا منه و ولی کل مؤمن»[8] . چهار نفر از اصحاب پيامبر نزد آن حضرت از علی (ع) به جهت نپذيرفتن تقسيم غنايم ايشان عيبجويی کردند. پيامبر خدا (ص) در حالی که خشم چهره اش را گرفته بود (پيامبری که رئوف است و به اين زودی ها از کوره در نمی رود اينجا غضب می کند و لذا اين غضب معنا دارد ) فرمود: چه می خواهيد از جان علی (ع) (اين تعبير در جايی بکار می رود که خيلی فرد مورد عنايت باشد. علاوه بر اينکه اين تعبير از سوی پيامبری صورت گرفته که فرد عادی نبود). علی از من و من از علی ام. مراد حضرت اين است که ما يک روح در دو پيکر هستيم. (در روايت نيز آمده است که پيامبر و علی (ع) يک نور واحد بودند تا رسيدند به عبدالمطلب، در اينجا دو شعبه شدند: يکی وارد بر عبدالله و پيامبر گرديد و يک شعبه در ابوطالب و امام شد). به قرينه مقام که بحث تصرف علی (ع) بوده است معلوم می شود که مراد از ولايت، زعامت و امامت سياسی است. پيامبر اکرم (ص) در اين روايت می فرمايد: همان طور که اگر من به شما مطلبی را می گفتم چون و چرا نداشت، اگر علی(ع) نيز چيزی بگويد بايد عمل شود و چون و چرا ندارد .

صححه الحاکم و سکت عنه الذهبی. فالمراد بالولی هو الاولی بالتصرف،‌ اذ کان شکواهم عليا (ع) لما تصرف فی الغنائم و لم يکن موافقا لرأيهم أو أهواهم، فردّهم رسول الله (ص) معللا ذلک بأنّ عليا (ع) ولی کل مؤمن، فرأيه و علمه هو المتبع،‌ سواء وافق رأی غيره من المؤمنين و هواهم، ‌ام لا؟ فله ولاية و الامامة علی المومنين بعد ولاية النبی (ص)‌، و امامتة رتبة فی حياة النبی (ص) و زمانا بعد رحلته (ص).

امامت بالشأن و امامت بالفعل

امامت دارای مراتبی است: امامت شأنی و امامت فعلی. امامت فعلی نيز گاه اعمال در آن بالفعل است و گاه به اذن است. حضرت علی (ع) بعد از نصب پيامبر اکرم (ص)‌، امامت بالفعل داشتند منتهی اعمال ايشان منوط به وفات پيامبر و يا اذن ايشان در زمان حيات بود.

 

حديث يوم الدار

شيخ سليم در مراجعه نوزدهم درخواست يک دليل صريح و محکم بر امامت حضرت علی (ع) در مساله امامت عامه و جانشينی پيامبر داشتند. مرحوم شرف الدين در پاسخ حديث يوم الدار را می آورند که به مناسب آيه « وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبينَ»[9] صادر شده است و سپس نقل ها و مصادر و رواتی که آن را آورده اند نقل می کند.

در مراجعه 21 شيخ سليم می گويد: «إنّ خصمكم لا يعتبر سند هذا الحديث، و له فی ردّه لهجة شديدة، و حسبكم أن الشيخين لم يخرجاه، و كذلك غير الشيخين من أصحاب الصحاح؛ و ما أظن هذا الحديث واردا عن طريق الثقات من أهل السنّة، و لا أراكم تعتبرونه صحيحا من طريقهم، و السلام»[10] . در سند اين روايت اشکال شده و غير شيعه سند آن را معتبر نمی داند و به شدت آن را در می کند. در عدم اعتبار آن همين کافی است که شيخين آن را روايت نکرده و اصحاب صحاح نيز آن را نقل نکرده اند. به خاطر اين گمان نمی کنم اين حديث از سوی ثقات اهل سنت نقل نشده باشد.

مرحوم شرف الدين در پاسخ می فرمايد: اولا سند اين روايت در مسند احمد آمده و روات آن همه از ثقاتی هستند که شيخين از آن ها حديث نقل کرده اند؛ ثانيا اين حديث دارای طرق مختلفی است و طبق قاعده، تعدد طرق جبران سند کرده و حديث را در زمره احاديث حسن قرار می دهد؛ ثالثا: بعضی از علما به صحت اين حديث تصريح کرده اند .

شيخ سليم در پاسخ می گويد: به آدرسی که از مسند احمد داديد مراجعه کردم و روات حديث را مورد ارزيابی قرار دادم و ديدم رجال آن ها همه موثق هستند. تعدد طرق را نيز ديدم و قبول دارم که تعدد طرق باعث تاييد حديث است و لذا سخن شما را در اعتبار حديث می پذيريم. اما چند اشکال ديگر بر اين حديث شده است: اولا اماميه نمی توانند برای اثبات امامت به آن استناد کنند زيرا امامت در نزد آنها از اصول دين بوده و نيازمند حديث متواتر است؛ ثانيا: گفته شده معنای حديث آن است که حضرت علی (ع) خليفه و جانشين در اهل بيتش بودند نه خليفه نسبت به جامعه؛ ثالثا برخی گفته اند اين حديث نسخ شده است و لذا مانعی نبوده تا صحابه را از تعيين خلافت ابوبکر و عمر باز دارد .

بررسی سند و اعتبار حديث يوم الدار

در بررسی اين حديث دو سوال بايد بررسی شود:

1. وضعيت اين حديث از نظر منابع اهل سنت و شيعه چگونه است؟

2. آيا روايت شأن نزول آيه 214 شعرا تنها منحصر در همين روايت است يا روايات ديگری با مضمون های ديگر نيز آمده است؟ اگر چنين رواياتی وجود دارد آيا اين دو دسته با هم تعارض دارند يا نه؟ و اگر دارند کدام مقدم است؟

در منابع اهل سنت درباره شان نزول آيه سه دسته روايت داريم:

1. دسته اول بيان می دارد که اين آيه مربوط به ابتدای رسالت پيامبر بوده است . پيامبر اکرم (ص)‌ در اين دوران مدعوين را به سوی اسلام دعوت کرده و از کفر انذار دادند. در اين دسته آمده است که آن حضرت وقتی می خواستند عشيره خود را دعوت و انذار کند بر روی کوه صفا رفتند و فرياد زدند: «يا صباحا يا صباحا».

در صحيح بخاری چنين آمده است: عنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ ﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الأَقْرَبِينَ﴾ [الشعراء: 214]، صَعِدَ النَّبِی صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلَى الصَّفَا، فَجَعَلَ يُنَادِی: «يَا بَنِی فِهْرٍ، يَا بَنِی عَدِی» - لِبُطُونِ قُرَيْشٍ - حَتَّى اجْتَمَعُوا فَجَعَلَ الرَّجُلُ إِذَا لَمْ يَسْتَطِعْ أَنْ يَخْرُجَ أَرْسَلَ رَسُولًا لِيَنْظُرَ مَا هُوَ، فَجَاءَ أَبُو لَهَبٍ وَ قُرَيْشٌ، فَقَالَ: «أَرَأَيْتَكُمْ لَوْ أَخْبَرْتُكُمْ أَنَّ خَيْلًا بِالوَادِی تُرِيدُ أَنْ تُغِيرَ عَلَيْكُمْ، أَكُنْتُمْ مُصَدِّقِی؟» قَالُوا: نَعَمْ، مَا جَرَّبْنَا عَلَيْكَ إِلَّا صِدْقًا، قَالَ: «فَإِنِّی نَذِيرٌ لَكُمْ بَيْنَ يَدَی عَذَابٍ شَدِيدٍ» فَقَالَ أَبُو لَهَبٍ: تَبًّا لَكَ سَائِرَ اليَوْمِ، أَلِهَذَا جَمَعْتَنَا؟ فَنَزَلَتْ: ﴿تَبَّتْ يَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ﴾ (المسد: 2).[11]

2. دسته ديگر نيز مربوط به آغاز دوران رسالت است اما بيان گر همان قصه ای است که علامه شرف الدين بيان کرده است.

3. دسته ديگر بيان می دارد که مساله مربوط به بعد از اسلام آوردن عشيره ايشان است و اين مساله را گوش زد می کنند که آنان به عشيره بودن بر پيامبر تکيه نکنند بلکه بدانند که هر کس در گرو اعمال خويش است.

ادامه بحث انشاء الله در جلسه آينده دنبال می شود

 


[11] صحیح بخاری، ج6، ص111. ؛ صحیح مسلم، ج1، ص194، ح208؛ تفسیر طبری، ج19، ص139؛ تفسیر ابن کثیر، ج5، ص210 ؛ تاریخ طبری، ج2، ص216 ؛ البدایه و النهایه، ج3، ص34

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo