< فهرست دروس

درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

96/12/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی حديث يوم الدار

اشکال ديگر: تعداد بنی‌عبدالمطلب

در برخی از نقل‌های «حديث الدار»، تعداد بنی‌عبدالمطلب حاضر در آن جلسه، چهل نفر و در برخی ديگر سی نفر گفته شده است، در حالی که از تأمل در تاريخ به دست می‌آيد که بنی‌عبدالمطلب در آن زمان از بيست مرد تجاوز نمی‌کرد، زيرا فرزندان مطلب ده نفر بودند به نام‌های: حارث، زبير، غيداق، ضرار، مقوم، ابولهب، عباس، حمزه و عبدالله؛ عبدالله قبل از تولد پيامبر(ص) از دنيا رفت. حارث، زبير، غيداق، ضرار و مقوم نيز قبل از بعثت پيامبر(ص) از دنيا رفتند و فقط چهار نفر از عموهای آن حضرت باقی ماندند، يعنی حارث، ابوطالب، عباس و ابولهب. حارث، پنج فرزند داشت به نام‌های ابوسفيان، مغيره، نوفل، ربيعه و عبدشمس. ابوطالب چهار فرزند پسر داشت به نام‌های طالب، عقيل، جعفر و علی. طالب، قبل از بعثت از دنيا رفت. ابولهب سه پسر داشت به نام‌های عتبه، عتيبه و معتب. عباس نُه فرزند داشت به نام‌های عبدالله، عبيدالله، فضل، قثم، معبد، عبدالرحمن، تمام، کثير و حارث. از آنها فقط فضل، عبدالله و عبيدالله قبل از وفات پيامبر(ص) به دنيا آمدند و عبدالله و عبيدالله نيز پس از نزول آيه انذار متولد شدند.

از اينجا روشن می‌شود که تعداد بنی‌عبدالمطلب در آن زمان به بيست نفر نمی‌رسيدند.[1] [2]

پاسخ

اولاً: در رواياتی که از مسند احمد و خصائص نسانی نقل کرديم، سخن از تعداد بنی‌عبدالمطلب نيامده است. بنابراين اشکال مزبور بر اين روايات وارد نخواهد بود.

ثانياً: نقل‌های تاريخی ياد شده حتی اگر متواتر باشد، مفيد اثبات است، و نفی ماعدا نمی‌کند، زيرا احتمال دارد چيزی از قلم افتاده باشد، از اين رو مفيد حصر نخواهد بود. کما اينکه فرزندان حمزه از قلم افتاده است. برای حمزه سيد الشهدا در تاريخ دو يا سه پسر نقل شده است[3] . و يا درست است که معروف است عبدالمطلب ده فرزند داشته است اما در برخی نقل ها برای وی 12 يا 13 فرزند ذکر شده است.[4] همچنين تعداد برخی از فرزندان عبدالمطلب مانند زبير، غيداق که قبل از بعثت از دنيا رفته اند از جهت اينکه که چه تعداد فرزند داشتند در تاريخ ذکر نشده است.

ثالثاً: احتمال اينکه عدد چهل موضوعيت نداشته و مقصود، کثرت افراد حاضر در آن جلسه است نيز بعيد نيست. اينکه در برخی نقل‌ها تعداد حاضران، چهل، و در برخی ديگر، تعداد آنها سی نفر گفته شده نيز مؤيد اين احتمال است. مثلا وقتی در قرآن به پيامبر می فرمايد: اگر برای منافقين هفتاد بار استغفار کنی باز خداوند آنان را نمی بخشد، بدان معنا نيست که اگر پيامبر (ص) هشتاد بار استغفار کند آنان بخشيده می شوند. در اينجا عدد هفتاد خصوصيتی ندارد، و دلالت بر کثرت است.

به لحاظ قوانين محاوره و مجادله برای دفع يک اشکال، وجود احتمال کافی است، اما برای اثبات مطلب، احتمال بی ارزش است. کسی که در مقام اثبات است بايد دليل اقامه کند و با احتمال نمی تواند چيزی را اثبات کند. اما کسی که دليل محکم و معتبر آورده است، اگر اشکالی متوجه کلام او شده باشد، با احتمال می تواند آن اشکال را دفع کند.

رابعا: طبق آيه شريفه، آنچه مورد نظر بوده انذار عشيره و نزديکان پيامبر بوده است و ديگر چيزی ذکر نشده که مراد مردان آنان است و آيه شامل زنان نمی شود، بلکه عشيره اقربين هم شامل زنان و هم مردان می شود. ممکن است گفته شود در روايت تعبير «اربعين رجلا» آمده است. می گوييم می تواند اين مساله کما اينکه در زبان عربی رايج است از باب غلبه باشد. همانند آيه تطهير که در آن ضمير مذکر بکار رفته در حالی که بنابر نظر عالمان اهل سنت اولا همسران پيامبر نيز داخل در اين آيه هستند؛ ثانيا: از مردان سه نفر (امام علی، امام حسن و امام حسين عليهم السلام) مورد نظر بوده است که تعدادشان از زنان کمتر بوده است با اين جال ضمير در آيه مذکر آمده است. و يا خطاب «يا ايها الذين آمنوا» در قرآن که هر چند در قالب مذکر بيان شده اما اختصاصی به مردان ندارد و شامل زنان نيز می شود

بنابراين ظاهر آيه بيان می دارد که پيامبر اکرم (ص) مامور بودند که هم مردان و هم زنان عشيره خويش را دعوت و انذار کنند. شاهد اين مساله اينکه اولا: در برخی صنوف روايت يوم الدار آمده است که پيامبر (ص) در انذار برخی از زنان را مخاطب قرار داده است (کما اينکه در روايت صحيحين آمده بود). ثانيا: در برخی نقل ها آمده است که پيامبر (ص)، مردان و زنان را دعوت کرد و زنان را داخل خانه و مردان را بيرون جمع نمود و سپس ابتدا مردان و بعد زنان را انذار نمود.

پس معلوم شد که جريان انذار اختصاصی به زنان نداشته است و لذا آماری که ابن تيميه تنها از مردان گرفته است مخدوش است و بايد از نو تاريخ را مطالعه کرده و آمار زنان را نيز اضافه کرد. شش يا هفت نفر از دختران عبدالمطلب، دو نفر دختران حمزه به اين فهرست اضافه می شوند. علامه بر اينکه پيامبر اکرم (ص)‌ از خديجه هم فرزند پسر داشت به نام قاسم، عبدالله ، طيب و طاهر، و هم فرزند دختر بنام زينب، رقيه، ام کلثوم و فاطمه(س). پسران ايشان قبل از بعثت از دنيا رفتند اما هر چهار دختر ايشان موقع بعثت وجود داشتند.

نکته

به لحاظ تاريخی عبدالمطلب از فرزندان هاشم، و هاشم از فرزندان عبد مناف است. (هاشم، نوفل، ‌عبد شمس و مطلّب، چهار برادر، و از فرزندان عبد مناف اند). هاشم بعد از پدر، تصدی مقام سيادت و سقايت و ميهمان نوازی اهل مکه را بر عهده گرفتند. عبد شمس پسری به نام اميه داشت که نسبت به عمو (هاشم) حسادت می ورزيد و عده ای از آتش بياران معرکه نيز بر اين امر دامن می زدند. يکبار اميه در مقابل عمو ايستاد و گفت: ما دو نفر نمی توانيم در مکه باشيم و يکی بايد از اين جا برود، برای اين منظور فردی را می آوريم تا قضاوت کند. هاشم ابتدا نپذيرفت اما با اسرار وی مجبور به قبول شد. کاهنی را برای قضاوت آوردند و او رای به ماندن هاشم داد و لذا اميه از مکه رفت و اين مساله اولين عداوتی بود که ميان هاشم و اميه رخ داد و بعدها نيز گسترش يافت.[5]

اجداد پيامبر همه اهل مهمان نوازی و دستگيری از فقرا و بخشندگی بوند. تاريخ پيامبر در اين زمينه زيبا است و گويای صفات مردانگی در آنان در حد عالی بوده است.

وجه نام گذاری عبد المطلب

وی که فرزند هاشم است، نام اصلی اش شيبه الحمد است. وجه نام گذاری وی به عبد المطلب اين بوده که مادر وی اهل مدينه و از قبيله خزائه بوده است. در سفری که هاشم به همراه همسر خود می رود، در مدينه همسر خويش را نزد فاميلش قرار می دهد و خود به سفر ادامه می دهد اما در اين سفر هاشم از دنيا می رود و فرزند او در مدينه به دنيا می آيد. مطلّب برادر هاشم، بعد از وی جايگاه سيادت مکه را به عهده می گيرد. بعد از مدتی خبردار می شود که از برادرش هاشم، پسری در مدينه باقی مانده است و لذا به مدينه آمده و با رضايت مادر وی، فرزند برادر خود را به مکه می آورد. مردم تصور می کردند که اين بچه، عبد وی می باشد و لذا نام عبدالمطلب را بر او گذاشتند.

 

اشکال ديگر: روايتی ناسازگاربا حديث الدار

اين روايت با روايت ديگری که از طريق فريقين در شأن نزول آيه انذار نقل شده است، منافات دارد، زيرا در آن روايت آمده است که وقتی اين آيه نازل شد، پيامبر(ص) بر کوه صفا رفت و با فرياد«يا صباحاه» مردم را فراخواند. قريش گرد او جمع شدند و پرسيدند: «چه واقعه‌ای رخ داده است؟» پيامبر(ص) به آنان فرمود: «اگر من به شما خبر دهم که دشمن صبحگاه يا شامگاه به شما حمله خواهد کرد، مرا تصديق می‌کنيد؟» گفتند: «آری.» پيامبر(ص) فرمود: «من شما را از عذاب الهی بر حذر می‌دارم.» ابولهب گفت: «تبّاً لک. آيا برای گفتن اين مطلب ما را فرا خواندی؟» خداوند سوره مسد را درباره او نازل کرد.

اين روايت، هم از طريق شيعه و هم از طريق اهل سنت نقل شده است.

پاسخ

اين دو واقعه ناسازگار نيستند، زيرا زمان، مکان و افراد دعوت شده با يکديگر تفاوت دارند و اگر بنا باشد يکی از آن دو برگزيده شود، حديث يوم الدار بر روايت ياد شده رجحان دارد، زيرا با قرآن کريم سازگار است، چون نزديک‌ترين عشيره پيامبر(ص) بنی‌هاشم است، نه عموم قبايل قريش.

 

اشکال ديگر: نسخ حديث الدار

در کتاب «المراجعات» اين اشکال از شيخ سليم نقل شده که گفته است: حديث الدار منسوخ است، زيرا پيامبر(ص) از آن اعراض کرده است.

پاسخ

فرضيه نسخ درباره حديث الدار باطل است، زيرا نسخ حکم، قبل از فرا رسيدن زمان عمل به آن خواهد بود. در اين صورت، تشريع آن لغو خواهد بود، مضافا بر اينکه هيچ‌گونه ناسخی نيز وجود ندارد، و پندار اعراض پيامبر(ص) از آن بی‌پايه است، زيرا نه تنها پيامبر(ص) از آن اعراض نکرده است، بلکه نصوص متواتر بيانگر اين است که آن حضرت به روش‌ها و بيان‌های مختلف، امامت و خلافت علی(ع) را مطرح کرده است.


[1] منهاج السنة، ج7، ص165-164.
[2] الإمامة و النص، ص400.
[4] ر.ک: تاریخ پیامبر اسلام، ج1، ص47 و 51.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo