< فهرست دروس

درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

97/07/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حديث منزلت و دلالت آن بر امامت اميرالمؤمنين (ع)

بررسي اشکالات وارده بر حديث منزلت

بيان شد که علاوه بر دو اشکالي که از سوي شيخ سليم در کتاب «المراجعات» بر دلالت حديث منزلت بيان شده، صاحب کتاب «الحجج الدامغات» نيز چند اشکال دلالي بيان کرده است که در ادامه به بررسي آنها مي پردازيم:

 

اشکال و جواب

در تشبيه گفته شده مشبه به بايد برتر از مشبه باشد. اين مساله در مورد حديث منزلت چگونه قابل صدق است؟

اين سخن درست است اما مساله برتري گاه مربوط به مقام ثبوت و گاه مربوط به مقام اثبات است. و آنچه در تشبيه مهم است، با اهميت بدن مهم است در مقام اثبات است اما ممکن است در مقام ثبوت خلاف آن باشد همان طور که تمام تشبيه هاي معقول به محسوس از اين قبيل است همانند الله نور السموات و الارض. عند المخاطب هارون شناخته شده بود تا افهام شود .

نکته: حساب وهابيون با ساير اهل سنت جدا است . اينها نوعا ناصبي هستند در حالي که بقيه اهل سنت محب اهل بيت ع هستند . وهابيون نسبت به اهل بيت و فضايل اهل بيت و اميرالمومنين ع کينه دارند . ترمذي در مناقب امير المومنين آورده است کنا نعرف المنافقين ببغضهم لعلي بن ابي طالب ع .

اشکال

تشبيه منزلت علي (ع) به هارون (ع) نمي تواند عام و فراگير باشد، زيرا مقتضاي تشبيه يک چيز به چيزي ديگر (انساني به انسان ديگر) اين است که در جهت يا جهاتي خاص با هم مشابهت دارند، نه در همه جهات، چون تشبيه در همه جهات مستلزم وجود دو شئ مماثل در تمام جهات و خصوصيات است که محال است. از باب مثال اگر زني که سرپرستي انساني را عهده دار شده و به او مهر و محبت ورزيده، به مادر تشبيه شود، معنايش مشابهت او با مادر در مهرورزي و دلسوزي و وجوب احترام و تکريم او است، نه در حرمت ازدواج با دختر او يا در ارث بردن از او و بالعکس. بنابراين، تشبيه علي (ع) به هارون (ع)، تنها در خلافت موقت در زمان حيات موسي (ع) و هنگام رفتن او به ميقات است، يعني علي (ع) در غزوه تبوک جانشين پيامبر اکرم(ص) بود، همان گونه که هارون (ع) هنگام رفتن موسي (ع) به ميقات، خليفه او بود.[1]

پاسخ

تشبيه يک چيز به چيزي ديگر (انساني به انسان ديگر) هرگاه از سوي فردي عاقل و حکيم صورت پذيرد، قطعا مستلزم محال عقلي (اعم از عقل نظري و عقل عملي) نخواهد بود. بنابراين، آنچه عقلا محال است، خارج از دايره تشبيه است. اموري که استحاله عقلي ندارد، ولي بر خلاف واقعيت است نيز خارج از منطوق يا مفهوم تشبيه مي باشد. از باب مثال اگر فردي به فرد ديگري تشبيه شود که از نظر سن از او بزرگ تر است يا قامت بلندتري دارد، داخل در مدلول تشبيه نمي باشد. تفاوت هايي که به لحاظ قانون ديني يا قوانين عرفي ثابت است نيز خارج از مفاد تشبيه خواهد بود. همين گونه است آنچه با هدف از تشبيه منافات دارد، يا با آن بي ارتباط است. از باب مثال اگر هدف از تشبيه مدح باشد، صفات ناپسند يا بي ارتباط با آن (امور عادي مانند داشتن دو دست يا دو پاي معمولي يا گرسنگي يا تشنگي عادي و...) خارج از مدلول تشبيه مي باشد.

بنابراين، در تشبيه انساني به انسان ديگر، چند چيز داخل در تشبيه نمي باشد:

الف) آنچه به حکم عقل قطعي (عقل نظري يا عملي) محال است؛

ب) آنچه بر خلاف واقع است؛

ج) تفاوت هايي که به حکم شرع يا عرف ثابت است؛

د) آنچه در متن تشبيه استثنا شده است؛

هـ) اموري که با هدف از تشبيه ناسازگار است؛

و) آنچه با هدف از تشبيه، بي ارتباط است.

غير از امور ياد شده، صفات و جهات ديگر داخل در مدلول تشبيه خواهد بود. در تشبيه علي (ع) به هارون (ع)، هدف از تشبيه مدح است نه ذم، بنابراين، اگر به فرض در هارون (ع) صفت نقصي وجود داشته باشد، در اين تشبيه مقصود نيست، چنان که امور عادي که ربطي به مدح يا ذم ندارند نيز مقصود نمي باشد. آنچه عقلا محال است نيز خارج از تشبيه مزبور است. همين گونه است صفاتي مانند برادري نسبي يا بزرگ تر بودن از نظر سن که در مورد علي (ع)‌ واقعيت خارجي نداشت.

بر اين اساس، همه صفاتي که از جنس صفات کمال و مدح در هارون (ع) بود و در متن تشبيه استثنا شده است، مقصود بوده است که وزارت، ‌خلافت، افضليت، عصمت، وجوب اطاعت، شراکت در امر رهبري به عنوان خلافت نه نبوت از آن جمله است. اين ها، به صورت مستقيم يا غير مستقيم (بالمطابقه يا بالملازمه) امامت و خلافت بلافصل علي (ع) را اثبات مي کند. اين است معناي عموميت منزلت ها در حديث منزلت؛ و اين است نحوه استدلال شيعه بر امامت و خلافت علي (ع) بر اساس آن که مقتضاي قواعد عقل و عرف و لغت است.

 

اشکال

عبارت «أنت منّي» در حديث منزلت، با اين سخن که علي (ع) در امت اسلامي همان منزلت و جايگاهي را داشت که هارون(ع) در امت موسي (ع) (بني اسرائيل) داشت، سازگاري ندارد، زيرا مفاد اين عبارت آن است که منزلت علي (ع) نزد پيامبر (ص) مقصود است، نه منزلت او در ميان مسلمانان، همان گونه که در مورد هارون (ع) نيز منزلت او نزد موسي (ع) بيان شده، نه منزلت او در ميان بني اسرائيل. لذا اين سخن که جايگاه علي (ع) از نظر وجوب اطاعت او بر امت اسلامي، همانند جايگاه هارون (ع) از حيث وجوب اطاعت از او بر بني اسرائيل بود، باطل است، چون خارج از مورد تشبيه وارد در حديث است.[2]

پاسخ

سخن پيامبر اکرم (ص) در حديث منزلت، جنبه شخصي ندارد، بلکه مربوط به شخصيت و مقام نبوت او است. به عبارت ديگر، آن حضرت اين سخن را به عنوان يک فرد عادي از افراد بشر بيان نکرده، بلکه به عنوان پيامبر الهي و رهبر امت اسلامي بيان کرده است. اين مطلب درباره حضرت موسي و هارون (عليهما السلام) نيز صادق است، يعني ذکر آن دو در حديث به عنوان دو فرد عادي نبوده است، بلکه به عنوان دو پيامبر الهي و رهبر بني اسرائيل که اطاعتشان بر آنان واجب بوده، مطرح شده است.

بنابراين، همان گونه که اطاعت از هارون (ع) بر بني اسرائيل واجب بود، اطاعت از علي (ع) نيز بر مسلمانان واجب بوده است، با اين تفاوت که وجوب اطاعت از هارون (ع) دو منشا داشت: نبوت و خلافت، ولي وجوب اطاعت از علي (ع) يک منشا داشت و آن خلافت است.

اشکال

عقيده شيعه درباره امامت علي (ع) بر اساس تشبيه منزلت او نزد پيامبر اکرم (ص) به منزلت هارون (ع) نزد موسي (ع)، مستلزم جمع ميان دو امر متضاد است، زيرا آنان در روايات ديگري جايگاه علي (ع) نزد پيامبر اکرم (ص) را به جايگاه يوشع بن نون (ع) وصي و جانشين موسي (ع) تشبيه کرده و گفته اند: همان گونه که يوشع (ع) وصي موسي (ع) بود، علي (ع) نيز وصي پيامبر اکرم (ص) بود. و با توجه به وجود اختلاف ميان آن دو، جمع ميان اين دو دسته روايات و اين دو تشبيه ممکن نيست.[3]

پاسخ

ميان تشبيه علي (ع) به هارون (ع) با تشبيه او به يوشع بن نون (ع) هيچ گونه ناسازگاري وجود ندارد. مفاد تشبيه علي (ع) به هارون (ع) اين است که علي (ع) در زمان رسول خدا (ص) به عنوان وزير، پشتيبان پيامبر (ص) و به عنوان خليفه و جانشين، شريک در امر رهبري بود. (شراکت نه به عنوان نبوت و نه در عرض رسول خدا (ص) بلکه به عنوان خلافت و در طول آن حضرت.) او همچنين افضل امت اسلامي بود، چنان که هارون (ع) افضل قوم موسي (ع) بود. اطاعتش بر ديگران به عنوان خليفه پيامبر (ص) واجب بود، چنان که اطاعت از هارون (ع) بر امت موسي (ع) واجب بود. اگر هارون (ع) پس از موسي (ع) باقي مي ماند، عهده دار امر رهبري امت موسي (ع) مي شد، و علي (ع) نيز همين شأن و جايگاه را دارا بود، با اين تفاوت که او پس از رسول خدا (ص) باقي بود، پس از جانب خداوند عهده دار امر رهبري امت اسلامي بود.

اما از آن جا که هارون (ع) قبل از موسي (ع) از دنيا رفت، موسي (ع) به امر پروردگار، يوشع بن نون (ع) ‌را وصي و جانشين خود ساخت، علي (ع) نيز از اين جهت همانند يوشع بن نون (ع) است، يعني پيامبر اکرم (ص) به امر خداوند، او را وصي و جانشين خود ساخت.

در تشبيه علي (ع) به هارون و يوشع بن نون (عليهما السلام) در مساله خلافت و وصايت، هيچ گونه تعارضي وجود ندارد. هارون (ع) در زمان موسي (ع) مقام خلافت داشت. علي (ع) نيز در زمان پيامبر (ص) همين مقام را دارا بود. و اگر هارون (ع) پس از موسي (ع) باقي مي ماند، خليفه و جانشين او مي شد. اين منزلت تقديري در مورد هارون (ع) درباره علي (ع) تحقق يافت. يوشع بن نون (ع) پس از موسي (ع) به دستور خداوند و توسط موسي (ع) وصي و جانشين موسي (ع) شد، علي (ع) نيز همين مقام را از جانب خداوند و توسط رسول خدا (ص) دارا بود. روشن است که عدم تمکين اکثريت امت، ناسخ مقام اعطايي از جانب خداوند نخواهد بود. اما وجود اختلافات ظاهري يا باطني ميان هارون (ع) و يوشع (ع) که ربطي به مساله امامت و وصايت ندارد، خارج از مدار تشبيه بوده، و عدم امکان جمع ميان آن ها در اين خصوص، مشکل ساز نخواهد بود.

بررسي مساله اخوت علي (ع) با پيامبر اکرم (ص)

اخوت علي (ع) با پيامبر اکرم (ص) از مسايل مسلم تاريخ اسلام و از فضيلت هاي ويژه آن حضرت به شمار مي رود، با اين حال، ابن تيميه و برخي ديگر آن را انکار کرده اند. ابن تيميه برقراري عقد اخوت ميان مسلمانان توسط رسول خدا (ص) را فقط ميان مهاجران و انصار پذيرفته، و آن را در مورد مهاجران با يکديگر، و نيز ميان علي (ع) و رسول خدا (ص) منکر شده است.[4] ابو مريم اعظمي از وهابيان معاصر نيز سخن ابن تيميه را نقل و پذيرفته و يادآور شده است که ذهبي نيز آن را تاييد کرده است. وي اعتقاد به اين که رسول اکرم (ص)، علي (ع) را به برادري خود برگزيده را از اکاذيب شيعه انگاشته است.[5]

در جلسه آينده به بررسي اين مساله مي پردازيم

 


[1] الحجج الدامغات، ابومریم اعظمی، ج1، ص369.
[2] الحجج الدامغات، ابومریم اعظمی، ج1، ص370.
[3] الحجج الدامغات، ابومریم اعظمی، ج1، ص371.
[4] ان احادیث المؤاخاة‌ بین المهاجرین بعضهم مع بعض، و الانصار بعضهم مع بعض، کلها کذب، و النبی لم یؤاخ علیّا، و لا آخی بین ابی بکر و عمر و لا بین مهاجری و مهاجری، و لکن آخی بین المهاجرین و الانصار... منهاج السنة، ج7، ص151. ابن کثیر نیز، پس از اشاره به این که احادیث مؤاخاة از طریق ده نفر از صحابه نقل شده گفته است: اسانید همه آن ها ضعیف است. البدایة و النهایة، ج7، ص235.
[5] القول بان النبی (ص) اتخذ علیا آخا له خرافة لا اساس لها و ما هو بأول أکاذیب الشیعة... الحجج الدامغات، ج1، ص362. نیز گفته است: کل الاحادیث التی تذکر مؤاخاة النبی (ص) لعلیّ موضوعة مکذوبة من اختلاف هذه الرافضة و اذنابهم. وی بار دیگر سخن ابن تیمیه و موافقت ذهبی با او را نقل کرده و افزوده است: ناصر الدین آلبانی در «سلسلة الاحادیث الضعیفة»، ج1، ص356، آن را تایید کرده است. در ادامه سخن ابن کثیر را نیز در ضعیف شمردن اسانید احادیث مؤاخاة نقل کرده است. الحجج الدامغات، ج1، ص372.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo