< فهرست دروس

درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

97/07/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جريان عقد اخوت و بررسي احاديث آن

نکته اي در مورد کتاب مستدرک حاکم

ابوعبدالله ذهبي درباره کتاب «مستدرک» گفته است: بخش عظميي از روايات اين کتاب صحيح و مطابق شرط شيخين است. ربع کتاب نيز رواياتش صحيح است هر چند نکاتي در مورد آنها وجود دارد. اما ربع ديگر کتاب رواياتش مجعول است[1] . اين مطلب را محقق کتاب مستدرک در مقدمه کتاب از ذهبي نقل کرده است. اين محقق سپس گفته است اين سخن جاي تعجب دارد که 25 درصد کتاب مستدرک قابل قبول نباشد زيرا حاکم انسان توانمندي در اين رشته بوده است. (لفظ حاکم در تعابير اهل سنت، درجه بالاتري نسبت به حافظ دارد. کسي که علاوه بر حفظ تعداد قابل توجهي از روايات، قدرت داوري در مورد آنها از جهت سند و متن را داشته باشد حاکم مي گويند. عالي ترين درجه در حديث، تعبير اميرالمومنين در حديث است که معتقدند شعبه بن حجاج اين درجه را داشته است). شايد وجه آن اين بوده که حاکم اين کتاب را در اواخر عمر خود نوشته و مقتضاي آن سن غفلت بوده است. ابن حجر نيز در اين باره گفته است حاکم ابتدا اين کتاب را نوشته است و سپس خواسته است در مورد آن ملاحظاتي انجام دهد اما فرصت نکرده است و لذا اين روايات نادرست در آن قرار دارد.

متاسفانه سلفي ها خيلي به امثال حاکم و کتاب او توجهي ندارند و به او نسبت تشيع مي دهند، زيرا حاکم معتقد بود که اميرالمومنين (ع) افضل صحابه بوده است. و يا چون وي فضايل اميرالمومنين (ع) را پر رنگ نقل کرده اين نسبت را به او داده اند، مانند اينکه گفته اند وي حديث طير را نقل کرده است. اين حديث اگر ثابت باشد دلالت بر افضليت حضرت علي (ع) بر ساير صحابه دارد. ابومريم اعظمي، خوارزمي صاحب کتاب «المناقب» را با اينکه حنفي مذهب است اما چون فضايل اميرالمومنين (ع) را نقل کرده است شيعي مي داند.

 

روايت مستدرک درباره مساله اخوت

حاکم در روايت 4957 اين گونه روايت کرده است: «حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ نُصَيْرٍ إِمْلَاءً، ثنا عَلِيُّ بْنُ سَعِيدِ بْنِ بَشِيرٍ الرَّازِيُّ بِمِصْرَ، ثنا إِسْمَاعِيلُ بْنُ عُبَيْدِ بْنِ أَبِي كَرِيمَةَ الْحَرَّانِيُّ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ مَسْلَمَةَ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ، عَنْ يَزِيدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ قُسَيْطٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُسَامَةَ بْنِ زَيْدٍ، عَنْ أَبِيهِ أُسَامَةَ بْنِ زَيْدٍ قَالَ: اجْتَمَعَ جَعْفَرٌ وَعَلِيٌّ وَزَيْدُ بْنُ حَارِثَةَ، فَقَالَ جَعْفَرٌ: أَنَا أَحَبُّكُمْ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَقَالَ عَلِيٌّ: أَنَا أَحَبُّكُمْ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَقَالَ زَيْدٌ: أَنَا أَحَبُّكُمْ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: فَانْطَلِقُوا بِنَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: فَخَرَجْتُ ثُمَّ رَجَعْتُ، فَقُلْتُ: هَذَا جَعْفَرٌ، وَعَلِيٌّ، وَزَيْدُ بْنُ حَارِثَةَ يَسْتَأْذِنُونَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «ائْذَنْ لَهُمْ» فَدَخَلُوا، فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، جِئْنَاكَ نَسْأَلُكَ مَنْ أَحَبُّ النَّاسِ إِلَيْكَ؟ قَالَ: «فَاطِمَةُ» قَالُوا: نَسْأَلُكَ عَنِ الرِّجَالِ، قَالَ: «أَمَا أَنْتَ يَا جَعْفَرُ، فَيُشْبِهُ خَلْقَكَ خَلْقِي، وَيُشْبِهُ خُلُقَكَ خُلُقِي، وَأَنْتَ إِلَيَّ وَمِنْ شَجَرَتِي، وَأَمَّا أَنْتَ يَا عَلِيُّ فَأَخِي وَأَبُو وَلَدَيَّ، وَمِنِّي وَإِلَيَّ، وَأَمَّا أَنْتَ يَا زَيْدُ فَمَوْلَايَ وَمِنِّي وَإِلَيَّ وَأَحَبُّ الْقَوْمِ إِلَيَّ» هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ عَلَى شَرْطِ مُسْلِمٍ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ على شرط مسلم»[2] .

اميرالمومنين (ع) و جعفر و زيد بن حارثه ادعا کردند که هر کدام نزد پيامبر برتر هستند. خدمت پيامبر اکرم (ص) رسيدند و حضرت فرمود: فاطمه نزد من از همه برتر است، سپس فضايل هر کدام را بر شمرد و در مورد علي (ع) فرمود: « وَأَمَّا أَنْتَ يَا عَلِيُّ فَأَخِي وَأَبُو وَلَدَيَّ، وَمِنِّي وَإِلَيَّ ». ( البته بحث ما در اينجا الزامي است و سخن در اينکه آيا روايت مورد تاييد شيعه هست يا نه نيست). ذهبي کلام حاکم را تاييد کرده و اين روايت را صحيح و طبق شرط مسلم دانسته است.

ابومريم در باره اين روايت گفته است هم حاکم و هم ذهبي هر دو درباره اين روايت اشتباه کرده اند و اين حديث طبق شرط مسلم نيست. علاوه بر ضعف سندي متن روايت نيز منکر است. وي در سند اين روايت سه نفر را مورد مناقشه قرار داده است: علي بن سعيد بشير رازي، اسماعيل بن عبيد ابن ابي کريمه و محمد بن اسحاق (فردي که سيره نبوي را نوشته و ابن هشام آن را شرح داده است). در ادامه به بررسي کلام مستشکل در مورد اين سه راوي و نقد آنها مي پردازيم.

1. علي بن سعيد بشير رازي

وي گفته است علي بن سعيد هر چند فرد عالمي بوده است اما ضعيف است. دارقطني (که از علماي جرح و تعديل است) درباره او گفته است: ليس بذاک (اين يکي از تعابير جرح و قدح است ) و نيز گفته است او رواياتي را نقل کرده است که کس ديگري آنها را نقل نکرده است. اگر متن اين روايت قابل قبول مي بود ديگر ثقات نيز آن را نقل مي کردند.

بررسي

مستشکل گفته است چون اين روايت متابع ندارد، روايتي متفرد و ضعيف است. اما مي گوييم هر چند اين روايت متابع ندارد اما شاهد فراواني دارد، و طبق قاعده حديثي که يا متابع يا شاهد داشته باشد، اگر ضعفي هم داشته باشد آن ضعف جبران مي شود.

نويسنده کتاب «فتح الملک العلي بصحة حديث باب مدينة‌ العلم علي(ع)» که از عالمان اهل سنت و شافعي مذهب است نيز همين قاعده را بيان کرده است. کتاب ايشان بقدري زيبا است که علامه اميني در «الغدير» درباره اين کتاب مي فرمايد: من با اينکه سنم بالاست اما اگر وقت مي داشتم اين کتاب را حفظ مي کردم.

بنابراين يکي از قواعد حديثي اين است که اگر حديثي شاهد و متابع داشته باشد جبران ضعف سند آن را مي کند . پس اين حديث بر فرض متابع نداشته باشد شواهد يعني احاديثي که از جهت مضمون مشابه است فراوان دارد. (متابع به حديثي گفته مي شود که از جهت متن با حديث مورد نظر يکسان باشد اما راوي ديگري آن را نقل کرده است. شاهد رواياتي است از جهت متن يکسان نيست اما از جهت مضمون مشابه اين روايت است).

ذهبي درباره علي بن سعيد گفته است: «حافظ رحال» يعني او احاديث فراواني در از جهت متن و سند حفظ داشته است، و فرد جهان گردي بودن است. ابن يونس درباره اش گفته است: «کان يفهم و يحفظ». تنها مطلبي که در ضعف وي آمده «ليس بذاک» است. در اينکه اين تعبير از الفاظ قدح و جرح است سخني نيست اما همان طور که مدح مراتب دارد قدح نيز مراتب دارد. در مورد درجه ضعيف آن گاه تعبير ليس بذاک استفاده مي شود اما اين بدان معنا نيست که روايات اين راوي ديگر قابل اعتماد نيست، بلکه اين سخن کلامي مبهم است و مي تواند مرتبه اعلاي اعتبار را رد کند يا درجه حداقل را بگويد. ذهبي که در تقسيم بندي عالمان رجالي، جز سخت گيران به شمار مي آيد، اين راوي را تکذيب نکرده و در مستدرک آن را پذيرفته است.

 

2. اسماعيل بن عبيد بن ابي کلاله

ابومريم اسماعيل ابي عبيد را موثق ندانسته و گفته است او عجايب را از استادش ابن سلمه نقل مي کرده است. و در اينجا از استادش روايت را نقل کرده است، بنابراين هر چند وي فردي موثق است اما اين روايت منکر است. ابن حجر عسقلاني در «تقريب التهذيب» اين مطلب را گفته و تعبير «ثقه يغرب» را بکار برده است. ذهبي در «ميزان الاعتدال» نيز همين مطلب را گفته است.[3]

بررسي

در بررسي روايت دو امر بايد مورد توجه باشد صحت سند و صحت متن. در مورد نقدي که بر متن روايت شده است سه نکته قابل توجه است:

1. تعبير عجايب، تعبيري مبهم است و نسبت به افراد مختلف است و لذا ممکن است چيزي نزد کسي عجيب باشد اما براي ديگري نباشد. بنابراين ابتدا بايد معناي عجايب مشخص شود که چه چيزي بوده است.

2. اينکه وي از استادش ابن سلمه عجايب نقل مي کرده است دليل بر اين نيست که اين پس هر روايتي که وي از استادش نقل کرده است عجيب بوده باشد. به تعبير ديگر کبراي استدلال شما موجبه جزئيه است و نمي تواند نتيجه موجبه کليه دهد.

3. هر چند اين روايت متابع ندارد اما همان طور که گفته شد شواهد دارد، و وجود شواهد ضعف سند را در صورت وجود برطرف مي کند .

 

3. محمد بن اسحاق

اشکال ابومريم بر وي از جهت وثاقت او نمي باشد بلکه گفته است وي فردي مدلس بوده است به اين معنا که گاهي از کسي که ملاقات کرده و هم عصر او نبوده روايت را نقل مي کند و واسطه را مي اندازد. اين واسطه ممکن است در نظر او معتبر بوده باشد اما ديگران او را قبول نداشته باشند و او مي خواسته اين مساله مخفي بماند. کسي که به عنوان مدلس شناخته مي شود اگر تعبير حدثنا منه يا سمعنا در روايت آمده باشد آن روايت از او پذيرفته مي شود زيرا قبول داريم که او ثقه بوده و دروغ نمي گويد. اما اگر بگويد عن فلان، کلام او پذيرفته نيست . به تعبير ديگر حديث معنعن از او پذيرفته نمي شود. در بحث ما نيز تعبير چنين است «مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ، عَنْ يَزِيدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ قُسَيْطٍ » و لذا کلام وي پذيرفته شده نيست.

بررسي اين سخن انشاء الله در جلسه آينده بيان مي شود .


[1] المستدرک، ج1، ص22.
[2] مستدرک، حاکم نیشابوری، ج3، ص239، ح4957.
[3] الحجج الدامغات، ج1، ص380.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo