< فهرست دروس

درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

97/12/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مراجعه 38 معنا شناسي کلمه «ولي»

وجوه دلالت روايات ولايت بر امامتبررسي اشکال قاضي عبد الجبار و پاسخ سيد مرتضي

در جلسه قبل اشکال قاضي عبدالجبار معتزلي درباره دلالت جمله «أ لست اولي» بر اينکه معناي کلمه «ولي» که در جمله بعد از آن آمده اولي بالتصرف است را بيان کرديم . اصل اشکال وي چنين بود: با فرض اينکه جمله «أ لست اولي» دلالت بر امامت داشته باشد،‌ لزومي ندارد که جمله بعد را نيز به معناي امامت باشد. اين مانند آن است که رئيس قومي ابتدا منصب خود را از آنان اقرار بگيرد و سپس دستوري به آنان ابلاغ کند. لزومي ندارد که اين دستور، مطابق همان چيزي باشد که اقرار گرفته است. در حديث مورد بحث نيز اگر پيامبر اکرم (ص) به جاي کلمه ولي از کلمه محبت و نصرت استفاده مي کرد خللي در معنا ايجاد نمي شد. بنابراين جمله «أ لست اولي» با چند معنا سازگار است و نمي تواند قرينه براي يکي از آن معاني باشد.

سيد مرتضي در پاسخ فرمودند: اصل اين سخن درست است و مربوط به جايي است که کلام بعد از آن مقدمه صريح باشد، اما اينجا از اين باب نيست، بلکه لفظ مشترکي در کلام به کار رفته (که فارغ از ساير قرائن)، نمي دانيم کدام معنا مورد نظر است. از طرفي يکي از مصاديق کلمه اي که به کار رفته، همان است که در مقدمه کلام پيامبر اکرم (ص) بيان شده است. اکنون طبق قاعده محاوره و عقلايي، آن جمله قبل قرينه اي است که معناي لفظ مشترک را بيان مي کند. بنابراين مثال هايي که شما آورديد نادرست است، بايد مثالي بزنيد که لفظ مشترک بعد از مقدمه به کار رفته باشد. مثال درست آن چنين است: مولايي چند عبد دارد و مي خواهد يکي از آنها را آزاد کند. او قبل از اينکه بگويد: «عبدي حر لوجه الله»، يکي از عبدها را معرفي مي کند و بعد مي گويد عبد من در راه خدا آزاد باشد. روشن است که عقلا اين را مي فهمند که مراد از کلام وي همان عبدي است که در مقدمه معرفي شده است و الا ذکر اين معرفي لغو خواهد بود. يا مثلا فردي اموالي دارد و قصد دارد يکي از آنها را وقف کند. ابتدا يکي از اموال خود را معرفي مي کند و بعد مي گويد مالم را وقف کردم.

اگر لفظ به کار رفته مشترک لفظي هم باشد باز همين مساله وجود دارد مانند اينکه فردي به باغي رفته و از چشمه آن استفاده کرده است، و بعد در گزارشي که مي دهد مي گويد: شاهدت بستانا و اشجارا و عينا. روشن است که کلمه عين با اينکه در اينجا مشترک لفظي است اما ذکر آن مقدمه معناي آن را روشن مي کند.

عبارت سيد مرتضي چنين است: « و ممّا يبيّن صحة ما ذكرناه ان قول القائل: عبدي حرّ و له عبيد كثير لفظه محتمل مشترك بين سائر عبيده، فإذا قال بعد أن يقرر بمعرفة بعض عبيده ممن يسمّيه و يعيّنه: فعبدي حرّ، كان كلامه الثاني محمولا على سبيل الوجوب على العبد الذي قدم تعيينه و تعريفه، و صار قوله: فعبدي حرّ إذا ورد بعد المقدّمة مقتضيا على سبيل الإيجاب لما لو لم يحصل لم يكن مقتضيا له على هذا الوجه، و ان كان يقتضيه على طريق الاحتمال.

و أمّا قوله عليه السلام: (انّما أنا لكم مثل الوالد) الى آخر الخبر، فغير معترض على كلامنا لأنه صلّى اللّه عليه و آله لم يورد في الكلام الثاني لفظا يحتمل معنى الكلام المتقدّم، و أراد به خلاف معناه، و الذي أنكرناه في خبر الغدير غير هذا لأنه لو لم يرد بلفظة «مولى» معنى أولى لكان قد أورد لفظا محتملا لما تقدّم من غير أن يريد به معنى المتقدّم، و فساد ذلك ظاهر، و ليس ينكر أن يكون صلّى اللّه عليه و آله لو صرّح بما ذكره صاحب‌ الكتاب على سبيل التقدير مفيدا فكلامه خارج عن العبث الّا انه متى لم يصرّح بذلك و أورد اللفظ المحتمل فلا بدّ من أن يكون مراده ما ذكرناه كما أنّ القائل اذا أقبل على جماعة و قال لهم: أ لستم تعرفون ضيعتي الفلانية، ثم قال: فاشهدوا أن ضيعتي وقف، لا يجوز أن يفهم من لفظه الثاني اذا كان حكيما إلّا وقفه للضيعة التي قدم ذكرها، و ان كان جائزا أن يصرّح بخلاف ذلك، فيقول بعد تقريره بمعرفة الضيعة: فاشهدوا أن ضيعتي التي تجاورها وقف، فيصرّح بوقفه غير الضيعة التي سمّاها أو عيّنها، و هذه الجملة تأتي على كلامه».[1]

بيان وجود ديگر

در مورد روايات ولايت، سه وجه ديگر مي توان نام برد که دلالت مي کند معناي ولايت در اين روايت، امامت است. يکي از اين ها قرينه مقام است و آن اينکه در همه اين شکايت ها، حضرت علي (ع) امير بوده و شکايت ها مربوط به مساله امامت و رهبري ايشان بوده است. پيامبر اکرم (ص) در برابر اين افراد مي فرمود: او اکنون امير شما است و تصرف او جاي اعتراضي ندارد و او علاوه بر اين امامت و رهبري محدود، بعد از من ولايت امر را به عهده دارد .

وجه ديگر اينکه اگر ما مي بوديم و همين جمله «من کنت مولي» که از پيامبر اکرم (ص) صادر شده، بدون قرينه قبلي و بعدي، باز همين کلام دلالت بر امامت علي (ع) داشت، زيرا اين کلام از سوي پيامبري صادر شده است که صاحب ولايت هاي سه گانه زعامت و محبت و نصرت است. اکنون همين پيامبر مي فرمايد: هر کس من مولاي او هستم، هر کس من زعيم و محبت و ناصر او هستم، علي (ع) مولاي اوست يعني ايشان نيز همين جايگاه ها را دارد .

اشکال شده که لازمه کلام شما استعمال لفظ در اکثر از معنا است که پذيرفته شده نيست. در پاسخ گفته شد: اين گونه نيست بلکه يا کلمه «ولي» را يا مشترک معنوي مي دانيم که در اين صورت دلالت بر چند معنا با داشتن معناي جامع مشکلي ندارد، و آن را مشترک لفظي مي دانيد که يکي از معاني آن به دلالت مطابقي و بقيه به دلالت تضمني و التزامي فهميده مي شود. بنابراين اين معاني در طول هم قرار دارند که امر خلاف قاعده اي نيست .

 

درباره شخصيت سيد مرتضي علم الهديابو القاسم، على بن حسين بن موسى، مشهور به سيد مرتضى علم الهدى، كه علامه حلى او را معلم شيعه اماميه خوانده است، در سال 355 هجرى به دنيا آمد. در باره لقب علم الهدى نگاشته‌اند كه ابو سعيد، محمد بن حسين، وزير القادر بالله در سال 420 بيمار شد. شبى در خواب ديد كه امير مؤمنان على عليه السلام به او مى فرمايد: «به عَلَم الهدى بگو براى تو دعا كند تا از بيمارى بهبود يابى». وزير عرض كرد: « يا امير المؤمنين، علَم الهدى كيست؟» فرمود: «على بن حسين موسوى (سيد مرتضى) است.»برخى از رؤياها در صداقت و راستى بى‌شباهت به الهام و نوعى آگاهى‌هاى غيبى نيستند. يكى از آن رؤياها، خوابى بود كه شيخ مفيد ديد كه: حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها امام حسن و امام حسين عليهما السلام را پيش او آورده و فرمود: « اى شيخ به اين دو فرزند من فقه بياموز».شيخ پس از بيدارى به حيرت و تفكر فرو رفت. صبح همان شب، فاطمه، مادر سيد مرتضى و سيد رضى، با خدمتگزاران خود كه دور او بودند دو پسر خود، سيد مرتضى و سيد رضى را كه در آن موقع از نظر سن خردسال بودند، پيش شيخ آورده و گفت:« اى شيخ به اين دو فرزند من فقه بياموز.» شيخ تحت تاثير قرار گرفت و خواب خود را براى آن بانوى جليل القدر بازگو نمود و براى تعليم و تربيت آن دو برادر والا گهر اهتمام تمام به كار برد تا به مقام عالى علم و اجتهاد نايل آمدند و هر دو از ذخيره‌هاى ارزشمند اسلام و از نوادر و نوابغ روزگار گرديدند.سيد مرتضى مردى جامع بود، عالمى كه اديب، متكلم و فقيه هم بود.آراى فقهى او مورد توجه فقها است. كتاب هاى معروف او در فقه، يكى «الانتصار» و ديگر «جمل العلم و العمل» مى‌باشد.وى نقيب طالبيان در عصر خويش بود. او از نظر منزلت علمى و اعتبار فقهى در مرتبت بسيار والايى قرار داشت كه كمتر كسى در آن عصر به پايه آن نايل آمده است.او پس از شيخ مفيد پيشواى فقهى، متكلم و مرجع اماميه در عصر خويش قلمداد مى‌شد.سيد مرتضى يكى از بزرگان فقهاى اماميه و جامع علوم معقول و منقول در عصر خويش بود و در ادبيات و فنون كلام و تفسير سرآمد اقران بود و آن قدر در علوم اسلامى تبحر داشت كه او را مروج مذهب در رأس سده پنجم ناميده‌اند.او مدت سى سال امير حاج و حرمين و نقيب الاشراف و قاضى القضات و مرجع تظلمات و شكايات مردم بوده است.سيد مرتضي دهکده اي از املاک خود را وقف مصرف کاغذ فقها کرده بود که عوائد آن صرف تأليفات مجتهدين گردد.صفات حميده و فضائل اخلاقي او در حدي بود که افراد فاضل و دانشمند از هر گروه مي توانستند به مجلس او راه يابند و از محضرش بهره مند گردند.نابغه عرب، «ابو العلاء معري» از کساني بود که هميشه ملازمت او را داشت.گويند هنگامي که ابو العلاء از عراق خارج مي شد، از او پرسيدند که سيد مرتضي را چگونه ديدي؟ او در پاسخ اشعار زير را قرائت کرد: يا سائلي عنه لما جئت تسئله الا هو الرجل العاري من العار لو جئته لرأيت الناس في رجل و الدهر في ساعة و الارض في دار (اي فردي که از من جوياي حال او هستي، بدان که او مردي است که از هر گونه نقص و عيب، مبري است.اگر او را ببيني خواهي ديد که وجود همه مردم در يک فرد جمع است و روزگار در يک ساعت متمرکز گرديده و جهان در يک خانه قرار گرفته است).

در کتاب در محضر آيت الله بهجت آمده است: سيد مرتضي رحمه‌الله مقام زعامت و رياست فاطميين را به عهده داشته و شخصيت او به‌حدي بوده که گاهي به خانه او پناهنده مي‌شدند. در ميان علماي خاصه بيش از شيخ مفيد و شيخ طوسي رحمهم‌الله تقيه مي‌کرد. اين سه شخصيت (سيد مرتضي، شيخ مفيد و شيخ طوسي رحمهم‌الله) خيلي بزرگوار بوده‌اند و تقريباً به مذهب حيات دادند، بلکه شالوده و اساس و پايه مذهب تشيع را اينها ريخته‌اند؛ جَزاهُمُ الله خَيراً . وقتي در مجلس شيخ طوسي رحمه‌الله، سخن از سيد مرتضي رحمه‌الله مي‌آمد، مي‌فرمود: «صَلَواتُ الله عَلَيهِ؛ درودهاي خداوند بر او باد!» (در محضر بهجت، ج۱، ص۵۹)


[1] الشافی، سید مرتضی، ج2، ص304- 305.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo