< فهرست دروس

درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

98/01/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مراجعه 39 و 40 آيه ولايت

نقد و بررسی اشکالات مربوط به آيه ولايت

موضوع بحث بررسی اشکالاتی بود که درباره نزول آيه ولايت در مورد اميرالمومنين (ع) و جريان انفاق ايشان در حال نماز مطرح شده است. تا کنون سه اشکال بيان و پاسخ داده شد. در ادامه به بررسی اشکالات ديگر و پاسخ آنها می پردازيم:

 

اشکال چهارم

فخر الدين رازی در تفسير «مفاتيح الغيب» و عبدالجبار در «المغنی»، جزء امامت، در اشکالی گفته اند: اين مطلب که اميرالمومنين (ع) در حال نماز انگشتر خود را به فقير دادند و آيه اشاره به آن دارد صحيح نيست، زيرا فعل آن حضرت انفاق بود در حالی در آيه کلمه «زکات» آمده است. اصل در کلمه زکات، دلالت بر زکات واجب دارد و دلالت آن بر امر مستحبی نيازمند دليل و قرينه است. از سوی ديگر علی (ع) در آن زمان از جمله افراد متمکن نبوده است که مکلف به پرداخت زکات باشند.

فخر رازی در اشکال ديگری گفته است اگر مراد آيه پرداخت زکات واجب از سوی آن حضرت بوده باشد باز صحيح نيست، زيرا زکات امری واجب است و تاخير در آن جايز نيست. اگر گفته شود مراد آيه زکات مستحبی است در اين صورت کلامی خلاف اصل گفته شده که نيازمند دليلی معتبر است.[1]

پاسخ

1. اينکه کاربرد اوليه کلمه زکات مربوط به زکات واجب است،‌ مربوط به عرف متشرعه است، و اين عرف بعد از تشريع تکليف زکات واجب شکل گرفته است، اما در قرآن کريم کلمه زکات در آياتی بکار رفته که مکی است و هنوز حکم تشريع زکات که در مدينه صورت گرفته، نيامده است. مانند آيه ﴿وَ الَّذينَ هُمْ لِلزَّكاةِ فاعِلُون[2] و ﴿الَّذينَ لا يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُون‌﴾[3] و ﴿الَّذی يُؤْتی‌ مالَهُ يَتَزَكَّى[4] . اين مساله گويای آن است که کلمه زکات در قرآن به معنای مطلق انفاق آمده است. جالب اينکه در آيه ای که حکم زکات تشريع شده، کلمه زکات نيامده، بلکه کلمه صدقه بکار رفته است: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليم.[5]

2. به لحاظ لغوی، کلمه زکات به معنای نمو و افزايش است. علت اينکه به زکات مال چه واجب و چه مستحب زکات گفته می شود اين است که اين کار باعث برکت و نمو مال می شود. وجه ديگر اينکه اين مساله مربوط به جنبه باطنی اين عمل عبادی است که باعث رشد و نمو معنوی فرد می شود. احتمال سوم اينکه پرداخت زکات هم باعث برکت مال و هم تزکيه نفس می شود.

3. سيد مرتضی فرموده است: چه اشکالی دارد که حضرت علی (ع) آن مقدار مال داشتند که زکات پرداخت کنند، مانند اينکه مالی به ايشان هديه شده که به مقدار نصاب زکات رسيده باشد.

4. اشکال مربوط به تاخير فعل واجب از اول وقت نيز صحيح نيست، زيرا ممکن است آن حضرت در صدد پيدا کردن مستحق بودند که اين امر در حال نماز برايشان حاصل شده است.

5. پرداخت انگشتر به عنوان زکات نيز مانعی ندارد، زيرا همان طور که سيد مرتضی فرموده است انگشتر ايشان ماليت داشته و فرد فقير می توانسته آن را خرج کند.[6]

6. اينکه گفته شده اگر مراد از آيه، زکات مستحبی باشد نيازمند دليل است می گوييم: همين روايات شان نزول، دليل بر اين است که اطلاق زکات در اينجا به معنای انفاق مستحبی است.

 

اشکال پنجم

گفته شده آيه در مقام مدح است در حالی که پرداخت زکات در حال رکوع نه تنها کار خوبی که مدح باشد نيست، بلکه ذم نيز هست، زيرا باعث پرت شدن حواس در حال نماز است. اين در حالی است که حضرت اميرالمومنين (ع) کسی نبودند که کارهای مکروه و درجه ضعيف انجام دهند.[7]

 

پاسخ

خلطی که در اين اشکال صورت گرفته قياس، فعل اولياء الله با ما انسان های معمولی است. اين مربوط به انسان های عادی است که وقتی به غير خداوند توجه می کنند، توجهشان از خداوند کم می شود، اما معصومين انسان های فوق العاده ای هستند که دارای سعه وجودی اند به گونه ای که در آن واحد می توانند به چند امر توجه کنند و از هيچ کدام غفلت نکنند. بلا تشبيه خدای متعال دارای صفت «لايشغله شان عن شان» هستند. معصومين نيز تجلی اسماء و صفات الهی هستند.

علاوه بر اينکه از آنجا که آيه در مقام مدح است نشان می دهد که توجه اميرالمومنين (ع) در حال انفاق، از توجه ايشان به نماز و خدای متعال نکاسته است .

 

اشکال ششم

گفته شده کلمه «الذين آمنوا» در آيه لفظ جمع است و اگر گفته شد آيه اختصاص به اميرالمومنين (ع) دارد، با فصاحت قرآن کريم منافات دارد، زيرا در کلام فصحای عرب، اطلاق لفظ جمع بر مفرد نيامده است.[8] فخرالرازی نيز گفته است هر چند اطلاق لفظ جمع بر مفرد متعارف است اما مجازی است و اصل در کلام حقيقت است نه مجاز[9] . تفتازانی نيز در «شرح مقاصد» گفته است: اطلاق لفظ جمع بر مفرد روا است اما مربوط به موارد خاصی است.

پاسخ

اينکه گفته شده، اطلاق لفظ جمع بر مفرد خلاف فصاحت است، پذيرفته شده نيست. علامه طباطبايی می فرمايد اگر اين گونه می بود که شما می گوييد می بايست، مخاطبين اولين قرآن به آن اشکال می کردند. ثانيا در قرآن مواردی ديگری آمده است که لفظ جمع بر مفرد اطلاق شده است. چند نمونه آن از اين قرار است:

1. ﴿الَّذينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إيماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيلُ﴾[10] . اين آيه در مورد نعيم ابن مسعود اشجعی است که می خواست با جنگ روانی، در دل مسلمانان وحشت ايجاد کند. با اينکه وی يک فرد است اما قرآن کريم با لفظ جمع از وی ياد شده کرده است .

2. ﴿الَّذينَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ وَ قَعَدُوا لَوْ أَطاعُونا ما قُتِلُوا قُلْ فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِكُمُ الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقين[11] . اين آيه در مورد عبدالله بن ابی، راس منافقين نازل شده است. او می گفت: اگر شما مسلمانان به جهاد نمی رفتيد اکنون کشته نمی شديد. در اينجا نيز لفظ جمع بر مفرد اطلاق شده است، البته اين مساله وجهی دارد و آن اينکه وی رئيس منافقين بود و گويا خودش جمعی بود.

3. ﴿الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فی‌ سَبيلِ اللَّهِ ثُمَّ لا يُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنًّا وَ لا أَذىً لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون[12] . بنابر يک نقل اين آيه مربوط به اميرالمومنين (ع) و بنابر نقلی ديگر از اهل سنت، درباره ابوبکر آمده است.

4. شيخ مفيد به عنوان نمونه ديگر به آيه: ﴿وَ الَّذی جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُون[13] استشهاد کرده و گفته است معنای آيه اين است که پيامبر اکرم (ص) صدق را آورد و کسی که آن را تصديق کرد طبق روايت ما اميرالمومنين (ع) و طبق نقلی از اهل سنت ابوبکر است. چگونه است در اينجا که به نظر شما مربوط به ابوبکر، استعمال لفظ جمع در مفرد مشکلی ندارد اما در باره آيه ولايت عيب دارد![14]

نکته:

بدون شک اطلاق لفظ جمع بر مفرد و شخص واحد نيازمند وجهی است که بدون آن اين اطلاق صحيح نيست. علامه طبرسی در مورد وجه آن در مورد آيه ولايت گفته است: اين اطلاق به جهت تکريم و تعظيم ويژه صورت گرفته است.[15] صاحب «کشاف» نيز گفته است: وجه آن اين است که آيه می خواهد به مومنان پيام دهد که از فعل علی بن ابی طالب (ع) درس بگيريد.[16] انشاء الله در جلسه آينده بحث دنبال می شود.

 


[1] مفاتیح الغیب، فخر الدین رازی، ج12، ص30.
[6] الشافی، سید مرتضی، ص238.
[7] المغنی، عبدالجبار معتزلی، امامت، ج1، ص135 ؛ مفاتیح الغیب، فخرالدین رازی ج12، ص30.
[8] االمنار، رشید رضا عبده، ج6 ص462.
[9] مفاتیح الغیب، ‌ فخرالدین رازی، ج12، ص128.
[14] مصنفات، شیخ مفید، 6، ص51.
[15] مجمع البیان، طبرسی، ج3، ص211.
[16] الکشاف، زمخشری، ج1، ص469.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo