درس تفسیر استاد علم ربانی بیرجندی
تفسیر آیات الاحکام
89/09/28
بسم الله الرحمن الرحیم
فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ وَأَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ ذَلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآَخِرِ وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا( الطلاق : 2 )
وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا ( الطلاق : 3 )
بحث در آیات شریفهی سورهی طلاق بود که آيهی اول بحث شد .گفته شد که در روش تفسیری ما ابتدا واژگان شناسایی میشوند کهیکی از پایه های مهم تفسیر هستند بعد نکات ترکیبی و بلاغی و در پایان مضمون آیه را در حد فهم خود بحث میکنیم:
بَلَغَ
است که راغب اصفهانی میگوید: نال
و بلغ
خصوصیتی دارند که لفظ ما بعدشان هم میتواند فاعل وهم میتواند مفعول باشد. مثلا گفته میشود نال زیدٌ
مقصودَه
و هم نال مقصودُه زیداً
.یا در مثال از مادهی نال. بلغ بمعنی رسیدن است ،بهمین جهت در اصطلاحات فقه پسر 15 ساله و دختر در 9ساله میگوییم به بلوغ رسیدند. البته بلغ به معنی نزدیک مقصود رسیدن هم استعمال میشود مثل همین آیه شریفه : فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ
وقتی که به نزدیک زمان انتهاء عده رسیدند شما فکرتان را بکنید .
بلّغ
دومفعولی است يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ
[1] کهیکی از مفاعیلش محذوف است مفعول اولش الناس و دومیما انزل .
بلاغ
مصدر دوم بلغ است تبلیغ مصدراول آن است که بمعنی رساندن صحیح پیام را میگویند.اخیرا تبلیغات وقتی در السنه بکار میرود ،در ذهن معنی منفی تبلیغات سوء بکار میرود[2] .الان ما برخی لغات را داریم که در طول تاریخ معانی شان تغییر کرده است.ما فرهنگ لغتی که سیر تطوّر لغات و معانی را ذکر کند نداریم اما در انگلیسی این نوع معجم ها وجود دارند .که ما نیاز به این معجمها داریم.که نسل های بعدی این را درک کنند که اصل لغت معنی مثبتی داشته اگر چه الان به معنی منفی مشهور شده است .تبلیغات یکی از این لغات است .پس بلغ بمعنی رسیدن به مقصد است وقتی که نزدیک مقصد هم شخص رسیده باشد بازهم بلغ استعمال میشود . فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ
یعنی مدت .
اجل
با همزه بمعنی مدت است و عجل با عین یعنی تعجیل و سریع لذا از دنیا به عاجل و از آخرت به آجل تعبیر شده و روایتی دراین زمینه داریم که : مومن کسی نیست که آجل را به عاجل بفروشد .
فامسکوهن
:امساک بمعنی نگه داشتن ،مسکتهیعنی دست در آن انداختم ،امسک
یعنی او را نگه داشت .مسک و استمسک و تمسّک هر سه بهیک معنی است اما در قرآن مسک استعمال نشده است : فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى
[3] ،تمسک هم داریم .که در دعای روز غدیر داریم الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه امیر المومنین(ع).
فرق بین این سه واژه این است که تمسّک و استمسک دال بر مبالغه هستند اما مَسَکَ خیر چون کثره المبانی تدل علی کثره المعانی .
گاهی مفعول امسک همراه با باء میآید گاهی هم بدون باء:علت این امر در مغنی ذکر میشود که امسکتهی
عنی :او را نگه داشتم که اعم از بالمباشره و بالتسبیب است. اما وقتی که با باء میآید باء دال بر الصاق است یعنی بالمباشره و یقه اش را گرفته است .اگر باء بر مفعول به فعل متعدی بیاید اگرچه زاید است اما دال بر الصاق است مثل فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ
[4] که باء دال بر الصاق است که باید انگشتر درآورده شود برخلاف اهل تسنن.
قرآن هم فلا تضربوهن
دارد که زنان را نزنید .اما سه جا أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْحَجَرَ
[5] که عصایت را برسان به سنگ.امساک یعنی نگهداری.
معروف
:خوب ،اسم مفعول ، چیزی که مورد شناخت همه است و همه آن را تحسین میکنند.
فارقوهن
:از مفارقه میآيد ،فرق یعنی جدا یی انداختن ،در قرآن 8 لغت داریم که قریب المعنی هستند برای فرق :ماده های
فرق، فلق (إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَى إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَى يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ ذَلِكُمُ اللَّهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ ( الانعام : 95 )) فجر(وَفَجَّرْنَا فِيهَا مِنَ الْعُيُونِ وَجَعَلْنَا فِيهَا جَنَّاتٍ مِنْ نَخِيلٍ وَأَعْنَابٍ وَفَجَّرْنَا فِيهَا مِنَ الْعُيُونِ( يس : 34 )) فطر(قُلِ اللَّهُمَّ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلِ اللَّهُمَّ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ عَالِمَ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ أَنْتَ تَحْكُمُ بَيْنَ عِبَادِكَ فِي مَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ ( الزمر : 46 ))ابن عباس میگوید وقتی که چاه کن در ته چاه آنقدر میکند تا به آب میرسد وآب جوشش میکند میگوید: فطرت البئر ابن عباس گفت آنجا فهمیدم معنی فطر یعنی چه!،فاطر السموالات و الارض یعنی آسمان و زمین قبلا به هم متصل بودهاند . شقّ و لغات دیگری کهیک از ابولفتح عثمان بن جنی قائل به اشتقاق کبیر است که بمعنی است که کلماتی که در دو حرف به هم شریک باشند در یک معنایی باهم شریک هستند .بهیک ریشه برمیگردند . و.فارقوهن از مفارقه میآید .که در طلاق شقاق هم داریم.که جدا شد . جرح هم همینطور یعنی شکافتن.دست را جارحه میگویند چون خیلی چیزها رامیشکافد. 2لغت دیگر.
و اشهدوا
:که هم ثلاثی مجردش استعمال شده هم افعال و استفعال در قرآن شهد و اشهد و استشهد
داریم ،ثلاثی مجردش بمعنی حضور فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ
[6] شاهد راهم چون شاهد میگویند که حاضر بوده و ماوقع را دیده است ،جمع شاهد اشهاد آمده مثل ناصر و انصار وجمع شهید شهداء است و شهید را هم چون حاضر در نزد خدا است شهید گفته میشود .به باب افعال برود میشود اشهدَ
یعنی اور ا شاهد گرفت مثل اینجا .به باب استفعال برود سین دال بر طلب است که استشهاد بمعنی طلب شاهد است که طلب شاهد کنید مثل آیهی 282 بقره يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا إِذَا تَدَايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ
( البقرة : 282 )[7] .که اذا تداینتم بدین .درباب طلاق وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ
که صاحبان عدالت باید شاهد باشند ، فاسقان بدرد نمیخورند . طلاق با معامله فرق میکند .در بیع و معامله وَاسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ
[8] هر طور باشد کفایت است .که فاشهدوا
هم دو قید دارد که هم منکم
باشد غریبه نباشد و هم عادل
باشند .
اقیموا
:قام بمعنی ایستاد .که نقطهی مقابل جَلَسَ است یا مقابل استلقی است که بمعنی به پشت دراز کشید است .اقام یعنی راستش کردند ،دیوار کج بود فَوَجَدَا فِيهَا جِدَارًا يُرِيدُ أَنْ يَنْقَضَّ فَأَقَامَهُ
[9] سورهی کهف که حضرت موسی و حضرت خضر(علیهما السلام) یک دیوار را راست کردند.
اقیموا الصلاهی
عنی کاری کنید که نماز راست شود.چطور یک دیوار راست میشود ؟آنطور نماز بخوانید.که در تعبیرات فقها هم داریم که نماز باید تشکیلات داشته باشد .
یوعَظُ
:از ماده وعظ است که مصدر میمیاش موعظه
است که مصدر اصلی اش عظه
میآید .یعنی کسی را نصیحت کردن یا پندش بده .در قرآن هم معلومش و هم مجهولش آمده که اینجا مجهولش آمده است .
امام جواد(ع) :مومن به سه چیز نیاز دارد...... و واعظ من نفسه
.
یومن
:مختصرا بگوییم که امن به دو معنی آمده است که شاید بهیک معنی برگردند ،آمن بمعنی ایمان آوردن
است ،بمعنی یصدّقُ است که اگر اینجوری باشد با باء میآید .یک آمن داریم که متعدی اَمِن است که بمعنی ایمن است .کسی که ایمان میآورد از عذاب ایمن میشود .امن در ثلاثی مجرد ایمن شدن میشود و در ثلاثی مزید ایمان میشود .در آیه شریفه که وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آَمِنًا
[10] .
پیامبر(ص) فرمودند :دو چیز است که بعد از ازدست دادن قدرشان دانسته میشود ، سلامتی و امنیت.
اگر با لام متعدی شود همین معنی را دارد ،اگرچه برخی میخواهند فرق بگذارند.این مختصرتوضیحی درباب امن تفصیلش ان شاء الله در فرصتهای آتیه.
مخرجا
:مصدرمیمینقطهی مقابل مدخل ،دخل خرج ،قرآن سه لغت از ولج،دخل،ورود
،که اگر دخول شدید باشد اقتحم
میگوید که نقطهی مقابل همهی اینها خرج است .هر کس تقوا پیشه کند خداوند خارجش میکند.
از آنطرف هم داریم که وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا
[11] .
رزق
:فعلی دو مفعولی است که مفعول دومش نوعا با مِن میآید . یرزقه
:چه چیزی روزی میدهد ؟از جایی که گمان نمیکند.
حسب
:هم بمعنی گمان
میآيد و هم حساب و کتاب
،نوعا جایی که بمعنی حساب و کتاب میآید نوعا باب مفاعله است حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا
.چون محاسبه باید دونفری باشد یکی حساب کند و دیگری جواب دهد.که قرآن فَحَاسَبْنَاهَا
[12] دارد .اما حسب و احتسب به هر دو معنی است .اگر حسب بمعنی گمان باشد دو مفعولی است و برسر مبتدا و خبر داخل میشو د و جزء افعال قلوب میشود .
یتوکل
:وکل یکِل ،تکیه کردن ،و علیه التکلان
از همین است که مصدر وکل است .یعنی اعتماد و تکیه .باب تفعلش نهایت تکیه را میرسان . اتفاقا خداوند متعال از این باب استفاده میکند :[13] حدود 12 مورد استفاده میکند و تقدم الله
دال بر حصر میکند .
حسبه
:اسم فعل بمعنی یکفی است .مثل هیهات معنی فعلی دارد.
جعل
:مرحوم طبرسی در ذیل آیه 20 بقرهیجعلون اصابعهم [14] . میفرماید ما 4 جعل داریم :(ما کتابی که وجوه لغات قرآن را گفته باشد زیاد داریم اما درهم و برهم اما اینکه کجا بکدام معنی باشد یک کتاب داریم معجم الفاظ القرآن در مرکز علمیقاهره نوشته شده در 2 جلد.)
یکی :خلق کهیک مفعولی است وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا وَجَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ بَنِينَ وَحَفَدَةً وَرَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ أَفَبِالْبَاطِلِ يُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللَّهِ هُمْ يَكْفُرُونَ ( النحل : 72 )
یکی سیّر دو مفعولی . یکی سمّا که دو مفعهولی یکی از افعال شروع جعل زید ان یضرب.زید شروع به زدن کرد.
ما نوع چهارم را در قرآن نداریم .
قدرا
:یعنی اندازه .
ترکیب :
فاذا
از ادات شرط است که شرطش بلغن و جزاءش امسکوهن است .که اگر جمله انشاء جزا باشد با فاء میآید او
برای تنویع است کهیکی از این دوراه را میتوانی انتخاب کنی.جایی که با او
میآيد یعنی هر دو بهیک معنی هستند .
واشهدوا
یعنی یک حکم جدید است و جملهی جداگانه است .
یوعظ
مَن
نائب فاعلش.من یتق الله
شرطیه است .یتق شرطش و یجعل جزائش.یجعل 1 مفعولی است یخلق و یرزقه عطف بر یجعل.من یتوکل علی الله جملهی اسمیه جواب است که باید طبق نظر شیخ بهایی در صمدیه با فاء بیاید.خداوند امرش را به انتها میرساند .از این دو آیهی شریفه احکام زیادی استفاده کردهاند :
اصل داستان مال مردی است که زنش را طلاق میدهد و زن عده اش را نگه داشته و بلغ یعنی عدهی زنش در حال تمام شدن است این زنان تا الان تحت علقهی شما بودهاند. یا الان آنها را نگه دارید یعنی رجوع کنیدبمعروف یا عقد جدید بکنید و یا از او جدا شوید بازهم به معروف .بالاخره این زن را از حالت سرگردانی نجات دهید شاید بخواهد ازدواج کند و... فارقواهن یا امسکوهن.رها کنید یعنی بگذارید عده تمام شود نه اینکه رجوع کنید و الّاف بگذاریدش.یک حکم منصفانه است که اصل طلاق انجام شده و زمان عده گذشتهیا اخلاقها به هم نمیخورد و... قرآن میگوید یا اینها را نگه دارید یا رها کنید و در هردو قرآن بمعروف را ذکر کرده است که بمعروف هم مال فارقوهن است و هم مال امسکوهن هردو بمعروف .موجبات تاذّی زن را فراهم نکنید.
و اشهدوا ذوی عدل که قرآن بصراحت میگوید که هنگام رجوع شاهد بگیرید این اشهدوا به همین جملهی آخری میخورد ،برای رجوع شاهد بگیرید که اهل تسنن میگوید که عبدالله بن عمر زنش را طلاق داد و رفت خدمت رسول الله (ص) و ایشان به او فرمودند :که برو رجوع کن و در زمان پاکی دوباره طلاق بده .اگر به اصل طلاق هم بخورد به اذا طلقتم النساء برمیگردد که امراست اما همه جا دال بر وجوب ندارد.
این اشهدوا به کدام میخورد؟
از نظر اصولی اشهدوا امر دال بر وجوب است یا نه در استحباب ظهور دارد ؟
اهل تسنن میگویند به طلقتم نمیخورد و ظهور در وجوب هم ندارد .
یک بحث متنازع فیه بین تشیع و اهل تسنن کشیده شده :موسی بن جعفر(ع) در تفسیر صافی با عبدالرحمن ابی لیلا یک بحثی دارند که جایی که خدافرموده شاهد بگیرید شما اهل تسنن نمیگیرید که باب طلاق است و جایی که خدا فرموده شاهد لازم نیست وشما لازم میدانید و آن جای نکاح است .
یک سخن ابو زهره مفتی اهل سنت در الازهر مصر بوده دارد او 6 کتاب در باب صاحبان مذاهب اسلامیدارد :الامام زید و جعفربن محمد و....کهیک بحثی در کتاب آراء جعفر بن محمد است که از جمله جاهایی که فقه جعفری فقهی قوی است امر طلاق است در طلاق که مکتب اسلام شاهدان را لازم دانسته بدین دلیل است که شاید گاهی حضور شاهدان باعث نصیحت و عدم ایجاد طلاق بشود و یک ضرب المثل امریکایی است که بدترین زندگی از بهترین طلاق بهتر است و ابوزهره میگوید از فلسفهی شاهد و شهود میفهمیم که مکتب صادق خیلی بهتر است.لذا ما میگوییم شاهد لازم است .
علمای اهل تسنن گفتهاند که و اشهدوا
در بیع را لازم ندانستهاند که 282 که اشهدوا
در باب بیع داریم که هیچ کدام از فقها قائل به وجوب شهادت نیستند بغیر از محمد بن جلیل طبری که رئیس مذهب طبری بوده که جامع التاویل کتابش است .اما نوع فقها اهل سنت میگویند در بیع شاهد لازم نیست (وجز ظاهریه که به ظاهر اخذ کردهاند شاهد را لازم میدانند).اهل سنت گفتند همچنان که آنجا لازم نیست اینجا در باب طلاق هم لازم نیست .
امامیه میگوید: که آنجا دلیل داریم اینجا هم دلیل داریم ، دلیل ما سنت اهل بیت است که برایمان حجت است .و ما از روایات استفاده میکنیم.
[1] يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ (المائدة : 67 )
[2] نظر مقرر(در زبان انگلیسی Propaganda معنی منفی دارد اما propagation معنی مثبت دارد.)
[3] لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ( البقرة : 256 )
[4] يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ وَلَا جُنُبًا إِلَّا عَابِرِي سَبِيلٍ حَتَّى تَغْتَسِلُوا وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَفُوًّا غَفُورًا ( النساء : 43 )
[5] وَقَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْبَاطًا أُمَمًا وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى إِذِ اسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ وَظَلَّلْنَا عَلَيْهِمُ الْغَمَامَ وَأَنْزَلْنَا عَلَيْهِمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى كُلُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ ( الأعراف : 160 )
[6] شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآَنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَنْ كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ( البقرة : 185 )
[7] يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا إِذَا تَدَايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلَا يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلَا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئًا فَإِنْ كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهًا أَوْ ضَعِيفًا أَوْ لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِنْ رِجَالِكُمْ فَإِنْ لَمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَى وَلَا يَأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا وَلَا تَسْأَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغِيرًا أَوْ كَبِيرًا إِلَى أَجَلِهِ ذَلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَأَقْوَمُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلَّا تَرْتَابُوا إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَلَّا تَكْتُبُوهَا وَأَشْهِدُوا إِذَا تَبَايَعْتُمْ وَلَا يُضَارَّ كَاتِبٌ وَلَا شَهِيدٌ وَإِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ( البقرة : 282 )
[8] همان
[9] |فَانْطَلَقَا حَتَّى إِذَا أَتَيَا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِيهَا جِدَارًا يُرِيدُ أَنْ يَنْقَضَّ فَأَقَامَهُ قَالَ لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْرًا( الكهف : 77 )
[10] فِيهِ آَيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آَمِنًا وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ ( آل عمران : 97 )
[11] وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى ( طه : 124 )
[12] وَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهَا وَرُسُلِهِ فَحَاسَبْنَاهَا حِسَابًا شَدِيدًا وَعَذَّبْنَاهَا عَذَابًا نُكْرًا ( الطلاق : 8 )
[13] وَقَالَ يَا بَنِيَّ لَا تَدْخُلُوا مِنْ بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَمَا أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ ( يوسف : 67 )
[14] أَوْ كَصَيِّبٍ مِنَ السَّمَاءِ فِيهِ ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فِي آَذَانِهِمْ مِنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَاللَّهُ مُحِيطٌ بِالْكَافِرِينَ ( البقرة : 19 )