درس تفسیر استاد علم ربانی بیرجندی
تفسیر آیات الاحکام
89/11/30
بسم الله الرحمن الرحیم
در جلسهی گذشته واژگان آیهی 223 را بررسی نمودیم.ترکیب نحوی آن نیز بررسی شد اما مجددا برخی نکات را اشاره خواهیم نمود.
الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ وَلَا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آَتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئًا إِلَّا أَنْ يَخَافَا أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ ( البقرة : 229 )
ترکیب نحوی:
الطلاق مرتان
مبتدا و خبر است و فامساک بمعروف
تفصیل مرتان
است .ان تاخذوا
فاعل لایحل
است .آتیتموهن
در اصل آتیتم بوده وقتی که متصل به ضمیر منصوب میشود میم ضمه داده میشود مثل سَمَّيْتُمُوهَا
[1] میشود کُم
هم این تغییر در آن ایجاد میشود مانند فَأَسْقَيْنَاكُمُوهُ
[2] میشود . إِلَّا أَنْ يَخَافَا
استثناء از جملهی قبل است .فلاجناح
جواب برای ان خفتم
است .
تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ
مبتدا خبر است . وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ
شرط و جوابش فَأُولَئِكَ
.
نکته بلاغی:
وقتی کهیک حکمیاول بصورت کلی گفته میشود و بعد بصورت جزئی تفصیلا بیان میشود این نوع بیان از اسلوبهای تاکید کلام است و خداوند در این آیه از آن استفاده نمودهاست : مرتان را تفصیل دادهاست بعبارت دیگر تفصیل اجمال نوعی تکرار است و تکرار هم مفید تاکید است .لذا اسلوب های کلامیقرآن برخی تاسیسی هستند و برخی تاکیدی هستند و تاکیدی ها امکان دارد که دارای حکم جدید هم باشند و همیشه تکراری نیستند .
نکات فقهی و تفسیری:
خداوند میفرماید طلاق دو بار است ،اما ما شنیدیم که طلاق سه بار طلاق است .
طلاق سوم:
طلاق اول و دوم رجعی است و شوهر حق رجوع به زن را دارد .اما اگر طلاق سوم واقع شد طلاق بائن میشود اما هر طلاق بائنی بدون عده نمیشود مثل این طلاق سوم .در طلاق سوم بعد از اتمام عده زن و مرد حتی با نکاح جدید هم بهیکدیگر حلال نمیشوند مگر یک محلّل فاصله بیاندازد یعنی یک مرد اجنبی با یک نکاح حقیقی با این زن ازدواج نماید یعنی مرد با میل با او ازدواج کند و از روی اختیار طلاق بدهد آنجا مرد اول میتواند با او ازدواج کند .که نیاز به عقد و مهریه دارد بعد از اتمام عده تعبیر امام (ع)در روایات چنین است :و ذلک خاطب من الخطاب
این مرد اول هم خواستگاری مثل سایر خواستگارها میباشد .
سوال :
طلاق سوم را از کجا برداشت میتوان نمود؟
جواب :
طلاق سوم را از دو طریق میتوان برداشت نمود با دو مبنی :
از آیهی 230 فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّى تَنْكِحَ زَوْجًا غَيْرَهُ فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّى تَنْكِحَ زَوْجًا غَيْرَهُ فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَنْ يَتَرَاجَعَا إِنْ ظَنَّا أَنْ يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ يُبَيِّنُهَا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ ( البقرة : 230 ) فلا تحل طلاق سوم میشود . و در این صورت امساک بمعروف را تاکید میگیریم و تفصیل مرتان میشود. این امساک بمعروف طلاق سوم دانستند . طبق این نظر جملهی امساک بمعروف تاسیسیه میشود و تفصیل و تاکید مرّتان جملهی قبل نیست و امساک بمعروف را حمل بر رجوع در عده میکنیم.و تصریح باحسان یعنی طلاق سوم که مرد و زن دنبال کار خود میروند و دیگر بدون محلل برهم حلال نمیشوند. این امساک بمعروف را طلاق سوم معنی میکنیم .مثل یک روایت که از معصوم (ع) پرسیدهاند که طلاق سوم کجاست معصوم(ع)فرمودند که :امساک بمعروف او تصریح باحسان.الطلاق مرتان و طلاق سوم تصریح باحسان میشود .تصریح باحسان یعنی زن بعد طلاق سوم رها میشود صرح را گاهی بمعنی طلاق و رها شدن میدانند که با این تعبیر میسازد .
فرق علمای امامیه و اهل تسنن در ایجاد طلاق است که امامیه قائل است که تنها با یک لفظ طلاق واقع میشود و اما اهل تسنن قائلند که با هر لفظی که چه اصلی باشد مثل طلاق یا کنایی باشد مثل تصریح باحسان ،طلاق واقع میشود .
سوال :
الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ
دوبار طلاق چگونه است ؟
جواب :
گاهی مرد زن را طلاق میدهد با شرایط معتبره و در عده رجوع میکند و اگر دوباره طلاق داد میشود دو طلاق. گاهی مرد بعد از طلاق میگذارد که عده تمام شود و مجددا خواستگاری میکند و مجدد ا نکاح جدید و طلاق محقق میشود و این میشود طلاق دوم .
مهم این است که شرایط طلاق مهیا باشد فرقی نمیکند به هرنحو باشد جزء عداد طلاق میباشد مهم ایجاد شرایط طلاق و مطلّقه و مطلّق است .
سوال :
طلاق خلع چیست؟
جواب :
اگر مرد زنش را خواست طلاق دهد امکان دارد که زن مهریهاش را که گرفته حاضر باشد برگرداند یا اگر نگرفتهاست حاضر باشد تا از آن بگذرد و طلاقش را بگیرد .در خارج میبینیم که مرد راضی نیست اما زن حاضر است که مهرش را بدهد و طلاق بگیرد .این طلاق خلع
میشود که زن راضی به زندگیش نیست به هر دلیلی .اگر زن قدم پیش بگذارد میشود طلاق خلع که مرد راضی به طلاق نیست اما اگر مرد اقدام به طلاق کند باید مهریهی زن را تماما بدهد ،در خلع زن مهر ندارد و گاهی زن مهریهاش را مصرف کرده و مرد میتواند بگوید من تو را طلاق میدهم که مهرت را بدهی.
مقومات طلاق خلع:
مقوم طلاق خلع یکی مهریه دادن زن به شوهراست و یاعدم مهریه داشتن زن در صورت عدم پرداخت مهریه توسط شوهر. دیگری اقدام به طلاق توسط زن.
بحثی در فقه مطرح است که آیا مرد میتواند در طلاق خلع علاوه بر مهر چیز دیگری از زن مطالبه نماید ؟یاخیر؟
این ظاهر قرآن قائل است که وَلَا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آَتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئًا
اگر شما زنان را رجعی طلاق میدهید این مهر ملک زن میشود و شماباید به زنان بدهید إِلَّا أَنْ يَخَافَا أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ
مگر اینکه زن حدود خدا را مراعات نمیکنند که زن تقاضای طلاق کند مهریهاش را باید بدهد .
طلاق مبارات :
طلاق بعدی بعد از رجعی و بائن و خلع طلاق مبارات است :
در جایی که هر دو نفر از یکدیگر برائت بجویند زن و مرد نسبت به هم برائت کنند و اقدام به این کار کنند به این مبارات میگویند چون برء به باب مبارئه و بعداز تخفیف میشود مبارات ،طلاق مبارات در مقابل طلاق خلع است خلع از ماده خَلعْ میآید که بمعنی رها کردن است علقهی نکاح را خَلْع میکند درطلاق بائن گفتنهاند که بینونت و جدایی حاصل میشود رجعی طلاقی است که در آن رجوع بوجود میآید رَجْع و رجوع مصدر است و رجوع مصدر لازم است و رجع مصدر لازم است مانند: وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الرَّجْعِ وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الرَّجْعِ ( الطارق : 11 ) .
چرا گفته میشود رِجعی با کسره ؟
این مال نسبت است مثل رِبّی که رَبّ
باید رَبّی
بشود اما میشود رِبّی
میشود که مانند وَكَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ
گاهی در نسبت حرکت فاء الفعل کلمه عوض میشود .
پس 4نوع طلاق داریم :
رجعی :المطلقه رجعیة زوجه بائن. خلع مبارات .که تبرّی از طرفین است .
در فقه بحث مفصلی است که آیا مرد در طلاق مبارات میتواند درخواست چیزی کند برای طلاق ؟
مقدمهی اول که منتقی است یعنی در طلاق مبارات ،زن مهر ندارد چون زن راضی به طلاق است .اما آیا مرد میتواند درخواست مهر یا چیز دیگری بکند یاخیر ؟گاهی درخواست به مهر است گاهی به بیشتر از مهر است این بحث مفصلی در فقه است و از بحث تفسیری ما خارج است .در طلاق خلع هم همین بحث است که مرد میتواند بیشتر از مهر از زن بگیرد یا خیر؟
سوال :
اینکه میبینیم در دادگاه الان با صیغهی خلع طلاق جاری میکنند اما زن مهریه دریافت میکند به چه علت است ؟
جواب:
در خارج زن تقاضای طلاق نمیکند میگوید مرد وظایف شوهری اش را انجام نمیدهد در این صورت زن تقاضای مهر میکند که تقاضای مهر کردن غیر از تقاضای طلاق است .زن اصلا قبل از تمکین میتواند ممانعت از تمکین کند تا مهرش را بگیرد .و در دادگاه الان زن برای جبران اذیت مرد تقاضای مهر میکند و این حقی که شارع برای زن پدید آوردهاست مثل حق شفعه نیست که اگر زن اعمال کرد نافذ است و الا اگر در اول طلب نکرد دیگر نافذ نباشد .در شفعه اگر اقدام فوری نباشد از بین میرود اما در مهر در ازدواج ،حق گرفتن مهر قبل از تمکین و بعد تمکین برای زن وجود دارد .
در خارج اگر زن تقاضای طلاق داشت و مرد اعتیاد داشت به صیغهی خلع طلاق را واقع میکنند و زن مهر دارد نه بخاطر اینکه زن طلاق خلع داده بلکه بخاطر شرطی که مرد در سند ازدواج امضا کردهاست .اما خلع مال جایی است که زن بدون دلیل طلاق بگیرد.
(تعیین مهریه برای نکاح لازم نیست چون قوام عقد به مهر نیست و اینکه در محضر دوباره خطبهی عقد بخوانند لازم نیست و شاهد در نکاح لازم نیست .و استشهدو شهیدین من رجالکم مال طلاق است .این شهود نکاح برای تشریفات است و شرعی نیست.)
امام موسی بن جعفر(ع) به ابن ابی لیلی روایت فرمودند که آنچه خداوند واجب کرده اشهاد در طلاق است که شما واجب نمیدانید و آن اشهادی که واجب نیست در نکاح است و شما لازم میدانید.این یکی از نکات اختلافی بین شیعه و سنی است .که اهل سنت شهادت در طلاق یا در طهر غیر مواقعه و در حال حیض واقع شدن را برخلاف شیعه نظر میدهند.
در نکاح ولیمه مستحب است اما اشهاد لازم نیست. که فرقش را قبلا توضیح دادیم که :
ابو زهره در کتاب خودش آوردهاست که امامیه در طلاق اشهاد را لازم میدانند و شاید این دو شاهد زمینهی صلح را فراهم آوردند.لذا اگر اجماع اهل سنت در باب عدم لزوم اشهاد در طلاق نبود ما به فقه جعفری مراجعه میکردیم.
اگر زن گفت من شوهر ندارم آیا میتوان به حرف زن اعتماد کرد ؟برخی قائلند که میشود این کار را کرد و حرف زن را قبول کرد و اما برخی قائلند به قدر متیقن در قبول حرف زن در همان سه مورد روایت که طهر و حیض و حمل باید اکتفا نمود.
اما اینکه چگونه مالی را از زن پس بگیرند ؟بحث فقهی است و خارج از بحث ما.
در برخی از موارد مرد و زن خود بخود از هم جدا میشوند که فسخ میشود که فرق هایی بین فسخ و طلاق وجود دارد .مثل ارتداد شوهر.که مقولهاي جداگانه است .اما اینکه مهر و عده وجود دارد یا خیر ؟جزء همان موارد است .
تطبیق احکام با آیات برای جلسهی بعد .
[1] قَالَ قَدْ وَقَعَ عَلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ رِجْسٌ وَغَضَبٌ أَتُجَادِلُونَنِي فِي أَسْمَاءٍ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآَبَاؤُكُمْ مَا نَزَّلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ ( الأعراف : 71 )
[2] وَأَرْسَلْنَا الرِّيَاحَ لَوَاقِحَ فَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَسْقَيْنَاكُمُوهُ وَمَا أَنْتُمْ لَهُ بِخَازِنِينَ ( الحجر : 22 )
[3] وَكَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَكَانُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ ( آل عمران : 146 )