درس تفسیر استاد علم ربانی بیرجندی
تفسیر آیات الاحکام
90/08/07
بسم الله الرحمن الرحیم
در ادامه مباحث از آيات نكاح بحث خواهد شد. آيات نكاح در سوره نور، بقره و نساء بيان شده است. در اين سه سوره آيات باب نكاح بيان شده است. به همان ترتيبي كه در كتابهاي آيات احكام است مباحث بيان خواهد شد. پس اول آيات سوره نور بعد از آن سوره بقره و بعد سوره نساء بيان خواهد شد. سوره نور كه در آن آيات نكاح است يكي از سورههايي كه سفارش شده است خواندن آن براي خانمها، زيرا اصل مباحث حجاب و نكاح در سوره نور ذكر شده است. سوره مباركه نور سوره بيست و چهارم قرآن است و در چاپ عثمان طه صفحه 350 ميباشد.
علت اينكه اين سوره نور ناميده شده است به اين جهت است كه آيه نور در اين سوره آمده كه از آيات برجسته و مشهور قرآن است. سوره نور آيات شريفهاي در باب حدود مخصوصاً زنا دارد، در باب لعان مباحثي دارد كه در تحت آيات الاحكام بيان ميشود و از جمله آيات الاحكامي كه دارد در مورد نكاح است.
كتابهاي آيات الاحكام
[1]
[8]
خداوند ميفرمايد: وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى مِنْكُمْ وَ الصَّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ
توضيح واژگان
واژه أَنْكِحُوا
انكحوا از ماده نَكَحَ است و اين كلمه در ثلاثي مجرد يك مفعولي است و وقتي به باب افعالي ميرود دو مفعولي ميشود. سه لغت در باب نكاح به كار ميگيريم كه هر سه دو مفعولي است انكح، زوج، متع هر سه در قرآن آمده است. بين لغويين اختلاف است كه نَكَحَ در ثلاثي مجرد به چه معنا است، بعضي ميگوينددر اينكه دو معني دارد هيچ بحثي نيست اما اين دو معني آيا هر دو حقيقت است يا يكي مجاز است و ديگري حقيقت ميباشد اختلاف است. حال اگر يكي مجاز است و ديگري حقيقت كدام حقيقت و كدام مجاز است. بيشتر لغويين فرمودهاند: نَكَحَ به معناي عقد است و همين معنا نيز معناي حقيقي آن است و تعهد بيستن و صيغه عقد را جاري كردن در اينجا در لغت شرعي كه قرآن به كار به كار رفته است ميگويند نَكَحَ اما اين كلمه به معناي مزاجعه و عمل زناشويي به كار رفته است كه در قرآن يك بار آمده است آن هم آيه تحليل است « مِنْ بَعْدُ حَتَّى تَنْكِحَ زَوْجاً غَيْرَهُ»
[9]
اين تنكح تمام مفسران اسلام چه اهل سنت و چه شيعه كه اين به معناي عمل زناشويي است. محلل با عقد بستن تحليل نميشود. قاعدهاي است هر كجا ماده نكح در قرآن به كار رفته است به معناي صيغه عقد است الا در همين آيه تحليل كه به معناي عمل زناشويي است. البته شهيد ثاني يك نكتهاي دارد كه آن مطلب اين است كه ميتوان حتي در اين آيه نيز به معناي عقد نكاح در نظر گرفت و شرط مجامعت را از سنت استفاده كرد.
واژه الْأَيامى
ايامي جمع كلمه ايم بر وزن فيعل است. در اين كلمه ياء عين الفعل است. اَيَمَ، يَيأموا، مثل يأس ييأسوا، يسر ييسَروا، در واقع اين كلمه اجوف يايي است و محذوف فاء است. اما كلمه ايامي ميبينيم ياء در آخر و اين بر وزن ايم بوده كه جمع آن شده است ايامي، يتيم جمع آن يتماء شده است. در اين واژهها بزرگان فرمودهاند قلب صورت گرفته است، يعني جاي عين الفعل و لام الفعل عوض شده است. ايَم در جمع مكسرش ايامي گفته شده است. البته احتمال دارد كه گفته شود قلب صورت نگرفته است بلكه اين ياء در وسط حرف اصلي است. ايامي بر وزن فعالا ميدانيم اما در واقع اگر بر اين وزن بدانيم ياي بعد از همزه ميشود عين الفعل و ياء آخر ياء زائده ميشود و قلب ديگر صورت نگرفته است. ايامي از كلمه ايم به جاي اينكه بشود ايايم گفته شده ايامي است.
ايم چه زني كه مرد ندارد و چه مردي كه زن ندارد اطلاق ميشود و هر دو را شامل ميشود، حال اين مرد و زن ميخواهد تا به حال ازدواج كرده باشد يا اصلاً تا به حال ازدواج نكرده باشد. پس ايم مطلق است و بر تمام موارد اطلاق ميشود. متأسفانه در بعضي از ترجمهها در مقابل اين واژه نوشته شده است زنهاي بيوه، اما اين واژه هم زنها و مردهاي مجرد را شامل ميشود و هم پسران و دختران مجرد را شامل ميشود.
واژه الصَّالِحينَ
صالحين از ماده صَلُحَ است و مصدر آن ميشود صُلح و اسم فاعل آن صالح است. معني آن يعني خوب، عمل خوب را ميگويند عمل صالح، فرزند خوب را ميگويند فرزند صالح و اين كلمه صفت براي هر چيزي خوب قرار ميگيرد.
واژه عِبادِكُمْ
عباد جمع عبد است، براي عبد دو جمع وجود دارد: عبيد، عباد. چه عبيد و چه عباد براي جمع بندگان ميآيد. عبيدالله يعني بندگان خدا و عبد به معناي بنده است عبدالله يعني بنده خدا است. اما اگر عبد در مقابل امه باشد. يعني عبدي كه ملك ديگران است آن عبد جمعش عبيد ميآيد. عبدي كه معنايش بنده خداست هر دو جمع را شامل ميشويد چه عبيد و چه عباد اما عبدي كه مال ديگران است تنها جمعش عبيد ميشود. در اين آيه عباد مطلق است و شامل حال تمام افراد ميشود.
واژه إِمائِكُمْ
اماء مفهومي عمومي دارد هم شامل حال كنيز ميشود و هم شامل حال تمام زنها چه آزاد و چه بنده را شامل ميشود.
در اين آيه با كلمه عباد و اماء اين حكم براي همه افراد شامل ميشود چه ميخواهد آن فرد بنده ديگران و عبد و كنيز ديگران باشد و چه آزاد باشد.
واژه فُقَراءَ
فقراء جمع فقير است و فقير از ماده فَقر ميآيد. و فقير به كسي ميگويند كه نيازمند است و فعل آن در باب افعال است افقر زيدٌ يعني زيد نيازمند شد. اسم فاعل از همين ماده ميآيد فقير و جمع آن فقراء ميشود. اما در اصطلاح شرعي ما فقير به افراد خاصي اطلاق ميشود. كسي كه خرجي سالش را ندارد فقير محسوب ميشود. در آيه شريفه زكات در كنار فقير، واژه مساكين آمده است و در كتابهاي فقهي بحث ميشود كه دو مصداق براي مصرف زكات داريم يكي فقراء و ديگري مساكين است و اين واو در آيه زكات واو تقسيم است. به همين جهت علماء گفتهاند فقراء با مساكين فرق ميكنند چون دو مورد بيان شده است و مسكين چون از ماده سكون ميآيد و معناي آن ذلت و خوار است وضعيت آن از فقير سختتر است. در فارسي سكون خوب استفاده نميشود چون سكون در فارسي به معناي آرامش بكار ميرود در حالي كه واژهاي كه به معناي آرامش است از سَكَن است نه از سكوني كه معناي آن چسبيدن به زمين است. فقير و مسكين فرقش اين است كه فقير كسي كه هنوز توان دارد و كار ميكند و چيزي هم در ميآورد اما خرج روز مرهاش را در طول سال به صورت كامل ندارد اما مسكين بسيار نيازمند است به گونهاي كه توان در آمدي اصلاً ندارد.
يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ
واژه فَضْلِ
فضل يعني اضافه، خداوند به انسان دو چيز ميدهد، گاهي چيزهايي ميدهد كه روزي انسان است و گاهي چيزهايي به انسان ميدهد كه زيادتر از روزي او است. فضل يفضل يعني زيادي، به شخصي كه فاضل است از اين جهت فاضل ميگويند كه بر ديگران برتري دارد. افضل اسم تفضيل است و به معني برتري است، در دو جاي قرآن داريم كه داريم « هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي »
واژه واسِعٌ
از ماده وسع ميآيد و مانند همان كلمه فاضل است
واژه عَليمٌ
از ماده علم ميآيد
متعلق واسع و عليم بيان نشده است.
نكات نحوي
أَنْكِحُوا الْأَيامى مِنْكُمْ وَ الصَّالِحينَ
«الْأَيامى» و كلمه «الصَّالِحينَ» هر دو مفعول به اول انكحوا هستند اما مفعول دوم اين فعل محذوف است. افعال دو مفعولي جايز است كه هر دو مفعول و يا يكي از آن دو حذف شود، البته به شرط قرينه اين امكان وجود دارد. در اين آيه ميگويد به ازدواج در بياوريد اياما و صالحين را، شايد سؤال شود به چه كسي آنها را به عقد در بياوريم، اين مفعول دوم محذوف است. اگر به كشاف مراجعه كنيد نوشته شده است، أَنْكِحُوا الْأَيامى الرجال مِنْكُم و أَنْكِحُوا الصَّالِحينَ الاماء. بعني مفعول دوم انكحوا هم براي اياما و هم براي الصالحين محذوف است.
إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ
ان حرف شرطيه است و يكونوا ميشود شرط آن و فقراء خبر آن ميشود. ان شرطيه بايد شرط و جزاء داشته باشد. يغنهم الله جزاء است. يغنهم الله مجذوم است و جذم آن به حذف ياء است زيرا كلمه ناقص است.
نكات بلاغي
خداوند متعال در آخر آيات شريفه صفتي را ميآورند كه با مضمون آيات سازگار باشد و جملهاي كه در آخر آيه نوعاً مي آيد مقام علت را دارد. اگر مقام علت را داشته باشد نوعاً متعلق آن محذوف است و چون خداوند متعال ميخواهد علت را بيان كند متعلق را حذف ميكند، در علم بلاغت بيان شده است كه وقتي گفته ميشود وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ به چه چيزي واسع و به چه چيزي عليم است، در اينجا متعلق كه حذف شده است به خاطر آن است كه گستردگي تمام موارد را بيان كند، در حقيقت خداوند واسع و عليم نه تنها به روزي و به كارهايي كه انجام ميدهيم بلكه به تمام آنچه كه وجود دارد.
نكات اصولي
مرحوم مقدس اردبيلي در اينجا بحث ميفرمايند كه اين كلمه « وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى» فعل امر كه آمده است آيا دال بر وجوب است يا دلالت بر جواز ميكند. بر اباح دلالت ميكند و يا دال بر استحباب است. مطمئناً دلالت بر وجوب نميكند زيرا دستور به وجوب ازدواج ما نداريم. پس انكحوا در اينجا قطعاً به معناي غير وجوب است، يا حداقل اباحه است و يا بايد بگوييم كه مستحب است. مرحوم مقدس اردبيلي ميگويند قطعاً دلالت بر استحباب ميكند و اين دلالت را از قرينه استفاده ميكنيم. استعمال صيغه لفظ در معناي اصلي كه وجوب باشد قرينه نميخواهد اما در اينجا لفظ در معناي اصلي به كار نيامده است، قرينه در اينجا در آيه ذكر نشده تا بگوييم كه قرينه لفظي دارد، قرينه مقاميه هم نيست بلكه قرينه لفظيه منفصل ميباشد. در روايات بسياري داريم كه پيامبر فرمود «النِّكَاحُ سُنَّتِي فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِي فَلَيْسَ مِنِّي»
[10]
اين دسته از روايات دلالت ميكند بر اينكه نكاح مستحب است و انكحوا در اينجا به معناي مستحب آن به كار رفته است.
[1] . علماء شيعه سه كتاب آيات الاحكام معروف و مشهور دارند
[2] كنز العرفان تأليف فاضل مقداد متوفي 826، زبدة البيان في آيات الاحكام مرحوم مقدس اردبيلي متوفي 993، مسالك الافهام تأليف و تفسير فاضل جواد شاگرد شيخ بهائي.
[3] اهل سنت دو كتاب آيات الاحكام دارند كه يكي مال مالكي ها است و يكي از شافعيها است
[4] احكام القرآن جساس كه حنفي است و ديگري احكام القرآن ابن عربي كه مالكي مذهب است
[5] مرحوم آيت الله العظمي شهاب الدين مرعشي نجفي رحمه الله عليه، يك مقدمه بسيار زيبا دارد كه در باب آيات الاحكام بيان ميكند كه آيات الاحكام شيعه و اهل سنت را از اول شروع ميكند به نام بردن تا زمان حاضر و در آن مقدمه ميگويد اولين كسي كه در شيعه تأليفي دارد در باب آيات الاحكام فردي است از شاگردان امام باقر به نام محمد بن ساحب كلبي است كه متوفي حدود 150 است. او يك رجالي و مفسر بسيار برجسته بوده است به گونهاي كه حتي اهل سنت او را در جمله طبقه سوم قرار ميدهند، يعني صحابه، تابعين و تابع تابعين بيان ميكند و آراء او را ياد ميكند. در تفاسير بعدي از او به نام كلبي ياد ميشود. اين كلبي همين محمد بن ساحب كلبي است كه اولين كتاب آيات الاحكام نوشته است. البته در مورد اهل سنت ابو عبدالله محمد بن ادريس شافعي ميدانند متوفي حدود 204 است و كتابي دارد به نام الاحكام القرآن كه در اين كتاب حرفهاي شافعي بوده است در ذيل آيات الاحكام كه ابوبكر بيهقي جمع آوري كرده است و در همان صفحه اول نوشته است كه شافعي بر گردن تمام افراد مذهب خودش حق دارد الا بر بيهقي، زيرا بيهقي بر گردن شافعي حق دارد زيرا او در احياء مطالب شافعي بسيار تلاش و كوشش كرده است.
[6] بعد از اينكه مرحوم آيت الله نجفي تاريخچه كتابهاي آيات الاحكام را بيان ميكند، ميفرمايد: به اتفاق شيعه و اهل سنت بهترين تفسيري كه در مورد آيات الاحكام نوشته شده است، تفسير كنز العرفان است كه نوشته فاضل مقداد سيوري است كه اين مرد بزرگ فقيه، متكلم و اديب است. اين تفسير، از جمله تفاسير مقارن است يعني آراء اهل سنت را نيز بيان كرده است با بيان مصدرها و منابع و مآخذ فقه اهل سنت
[7] . وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى مِنْكُمْ وَ الصَّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ
[8] بىهمسران خود، و غلامان و كنيزان درستكارتان را همسر دهيد. اگر تنگدستند، خداوند آنان را از فضل خويش بىنياز خواهد كرد، و خدا گشايشگر داناست. (32)
[9] . بقره 230
[10] . جامع الأخبار، صفحه 101