< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدی ری شهری - الصلاة الجمعة

91/09/28

بسم الله الرحمن الرحیم

حدیث روز :
در ادامه روايتي که درباره کيفيت مجلس پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله از بيان اميرالمؤمنين عليه السلام و از لسان مبارک امام حسين عليه السلام صادر شده، رسيديم به اين فراز که حضرت، نوع رفتار پيامبر صلي الله عليه و آله را با مردم اينگونه توصيف مي فرمايند:
« عن الحسين عليه‌السلام: كانَ رَسولُ اللّهِ صلى‌الله‌عليه‌وآله دائِمَ البِشرِ، سَهلَ الخُلُقِ، لَيِّنَ الجانِبِ، لَيسَ بِفَظٍّ و لا غَليظٍ، ولا سَخّابٍ ولا فَحّاشٍ ولا عَيّابٍ ولا مَزّاحٍ، يَتَغافَلُ عَمّا لا يَشتَهي، ولا يُؤيِسُ مِنهُ ولا يُحَبِّبُ فيهِ. »[1]
پيامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله گشاده رو و خوش اخلاق و نرمخو بود و با دیگران با خشونت برخورد نمی کرد، فرياد نمى‌كشيد و ناسزا نمى‌گفت و عيب جويى نمى‌كرد و بذله گو نبود. نسبت به چیزی که از آن خوشش نمی آمد تغافل می کرد و به گونه ای با دوستش رفتار می کرد که آرزومندان از او نومید نمی شدند.
خداوند متعال به ما توفیق دهد این خصوصیات را در خود ایجاد کنیم.



بحث فقهي:
موضوع: حکم نماز جمعه در عصر غيبت
صحبت در اين بود که اختلافات نظر فقهاء درباره وجوب يا عدم وجوب و همچنين مشروعيت يا عدم مشروعيت نماز جمعه ريشه در نوع برخورد ائمه اطهار عليهم السلام با موضوع نماز جمعه در عصري بوده که آن حضرات بسط يد نداشتند. روايات در جلسه قبل بررسي شد و گفتيم سه نکته از اين روايات به عنوان جمع بندي استفاده مي شود:
(1) لااقل برخی از ائمه عليهم السلام در نماز جمعه مخالفين شرکت مي کردند وليکن نماز ظهر خودشان را هم مي خواندند. (2) همين روش را به اصحاب خود نيز دستور فرموده بودند. (3) تأکيد داشتند که نماز جمعه بر همه واجب است و اگر کسي بدون عذر شرکت نکند منافق است.
از مجموع اين سه نکته- بخصوص نکته سوم- چه مطلبي استفاده مي شود؟
نظريه مرحوم آيت الله خوانساري:
مرحوم آيت الله سيد احمد خوانساري- که از مجموع فرمايشاتشان عدم مشروعيت نماز جمعه استفاده مي شود و اينکه فتواي ايشان شبيه فتواي مرحوم آيت الله بروجردي است- درباره علت تأکيدات ائمه عليهم السلام در وجوب نماز جمعه در کتاب جامع المدارك چنين مي فرمايد: يک احتمال شرکت در نماز جمعه مخالفين است که اين احتمال به دليل عادل نبودن مخالفين و بطلان نماز با آنها منتفي است ؛ از اين رو چطور ممکن است که ائمه عليهم السلام به چنين چيزي امر بفرمايند. احتمال دوم اين است که حضرات مقصودشان اين بوده است که خودتان برويد و نماز جمعه اقامه نماييد. اين احتمال نيز به دليل وجود عصر تقيه و عدم توانايي و مخاطرات اقامه نماز جمعه در آن عصر، قابل قبول نيست. احتمال سومي که آيت الله خوانساري بيان مي کند و البته اظهار نظر قطعي اي در اين باره ارائه نمي دهد اين است که : تأکيدات مکرر ائمه عليهم السلام شايد به اين دليل بوده که مردم به معصومين عليهم السلام مراجعه نمايند ؛ يعني اين نماز جمعه هايي که مخالفين مي خواندند درست نيست و مردم مثل ساير امور که بايد به ائمه عليهم السلام رجوع کنند در خصوص نماز جمعه هم بايد نزد ما ائمه بيايند و نماز جمعه بخوانند. در اين احتمال اگر همه مردم مقصود باشند در اين صورت بر مردم واجب است و بايد بروند و اگر خصوص شيعيان مقصود است بايد مقيد نماييم وجوب تعیینی نماز جمعه را به عدم خوف؛ و امام عليه السلام متصدی امور باشد. متن عبارت آيت الله خوانساري:
« و على فرض الإطلاق يقيّد بما دلّ على الاشتراط و الشاهد أنّ كثيرا منها صادرة في عصر لم يكن الأئمّة عليهم الصلاة و السّلام متصدّين للأمور و كان المخالفون لهم هم المقيمون لصلاة الجمعة فإن كان الترغيب و التحريص بالصلاة معهم فهو مناف لاشتراط الإيمان و العدالة في الإمام و إن كان بإقامتهم بينهم فكيف يمكن هذا مع قلّتهم و خوفهم من السلطان و مخالفتهم فلعلّ النظر في أمثال هذه الأخبار إلى لزوم صلاة الجمعة على كلّ أحد بأن يرجعوا إلى المعصومين صلوات اللّه عليهم أجمعين كلزوم الرّجوع إليهم في جميع الأمور الدّينيّة كتعلّم الأحكام منهم و التحاكم إليهم و إن كان التكليف ساقطا مع إعراض الجمهور عن الحقّ و مقهوريّة من شذّ و ندر من المؤمنين و إن كان النظر إلى خصوص الشيعة فلا بدّ من تقييدها بصورة عدم الخوف و التقيّة فليقيّد بحضور الإمام عليه السّلام و تصدّيه للأمور. »[2]
نقد نظريات آيت الله خوانساري:
پاسخي که ما به فرمايشات آيت الله خوانساري داريم اين است: اگر ما اين سه دسته روايت را کنار هم بگذاريم و بررسي کنيم خواهيم ديد که احتمال اول منتفي نيست بلکه واقعاً چنين احتمالي ممکن است. احتمال اولي که ايشان رد کرده بودند اين بود که مقصود ائمه عليهم السلام اين بوده که در نماز جمعه مخالفين شرکت کنند. که اين ردّ احتمال از طرف ايشان بدون دليل است. احتمال دوم هم به نظر ما قابل قبول است و ردّ آن درست نيست ؛ اينکه برای شیعیان ممکن نبود مطلقا نماز جمعه را خودشان اقامه کنند، دلیلی ندارد، شايد مي توانستند در قريه اي نماز جمعه بخوانند. احتمال سومي که ايشان تقريباً قبول دارد نيز مشکل است. چطور مي شود اين همه روايت- دويست روايت- همه اش براي اين باشد که بفرمايند بياييد و به ما مراجعه کنيد؟ مگر طور ديگري نمي شد و نمي توانستند بفرمايند؟ ضمناً همه اين روايات هم نمي شود که تقيه اي باشد. در مجموع به نظر ما اين احتمالاتي که مرحوم خوانساري گفته اند درست نيست. البته خودشان هم به جمع بندي نرسيده اند.
به نظر ما اين سه نکته يعني (1) شرکت خود ائمه عليهم السلام در نماز جمعه (2) تأکيد به اصحاب براي شرکت (3) تأکيد بر وجوب نماز جمعه بر همه و اگر کسي شرکت نکند منافق است ؛ دلالت دارند بر اينکه :
اوّلاً مقصود ائمه عليهم السلام اين بوده است که برويد در نماز جمعه مخالفين شرکت کنيد و اگر توانستيد اعادهً هم بکنيد تقيّهً و مداراهً و براي حفظ اتحاد در برابر دشمنان اسلام تا انشقاق در جامعه اسلامي به وجود نيايد.
ثانياً اگر توانستيد در جايي نماز جمعه اقامه نماييد، اين کار را انجام دهيد. بطور مثال جايي که خوفي وجود نداشته باشد و تقيّه لازم نباشد و من يخطب داشته باشند.
از مجموع آنچه گفته شد اين نتايج به دست مي آيد:
از سيره قولي و فعلي ائمه عليهم السلام دو نکته اساسي استفاده مي شود- البته وقتي به آراء قدماء مراجعه مي کينم مي بينيم قدماء نيز همين را برداشت کرده اند ولي فعلاً با صرف‌نظر از اقوال علماء مطلب را بررسی می کنیم:
نکته(1): حضور امام عادل براي نماز جمعه لازم است و اگر نبود و حکومت به دست مخالفين بود نماز جمعه ديگر وجوب عيني ندارد زيرا اگر وجوب تعیینی داشت اصحاب ائمه مثل زراره و خانواده اش مقداري از عمرشان را با عدم شرکت در نماز جمعه سپري نمي کردند.
نکته(2): با توجه به رواياتي که مي گويند « اگر خطيب وجود داشته باشد نماز جمعه خوانده شود » معلوم مي شود اگر مؤمنين بتوانند نماز جمعه را با شرايط اقامه کنند هم جايز است که اقامه نمايند و چنين نماز جمعه اي مجزي است. بنابراين اگر امام معصوم عليه السلام نبودند نماز جمعه وجوب تعیینی ندارد ولي اگر در جايي خوفي نبود و مشکلي وجود نداشت و همچنين امام جمعه هم داشتيم مي توانيم نماز جمعه بخوانيم. نتيجه اين دو نکته مي شود وجوب تخييري نماز جمعه. يعني امام عليه السلام شرط هست ولي اگر حکومت در دست امام عليه السلام نبود و نتوانستيم به امامت ايشان نماز جمعه بخوانيم ولي خودمان مي توانيم بدون خوف و خطر و داشتن خطيب نماز جمعه بخوانيم اجازه داريم که بخوانيم.
اگر بخواهيم نکته ديگري اضافه نماييم اين است که شرکت در نماز جمعه مخالفين مستحب مؤکّد است چون خود ائمه عليهم السلام شرکت مي کردند و اصحاب خود را نيز بدان توصيه مي فرمودند.
ما مي بينيم همين استنباطي که با صرف نظر از اقوال علماء از روايات و سيره قولي و فعلي ائمه عليهم السلام داشته ايم؛ قدماء و متأخّرين هم با اندکي تفاوت فتوا به همين مطلب داده اند.
از سال 329 که غيبت کبري شروع شده تا زمان شيخ طوسي( نيمه قرن پنجم) فتواي مبرّزين از فقهاء چنين بوده است:
از مرحوم کليني فقط عنوان باب هست: « بَابُ وُجُوبِ الْجُمُعَةِ وَ عَلىٰ كَمْ تَجِبُ‌. »[3] که اين عبارت مبهم است و رأي مرحوم کليني از آن استفاده نمي شود و معلوم نمي شود مراد از آن وجوب تعييني است يا وجوب تخييري.
بعد از مرحوم کليني که نزديک ترين فقيه به عصر ائمه عليهم السلام است به مرحوم شيخ صدوق مي رسيم. از عبارت ايشان وجوب تخييري به روشني استفاده مي شود: « و إن صلّيت الظهر مع الإمام يوم الجمعة بخطبة صليت ركعتين، و إن صليت بغير خطبة صليتها أربعا بتسليمة واحدة. »[4]
بعد از شيخ صدوق، شيخ مفيد است که عبارت ايشان هر چند دو پهلو است ولي با توجه به شرح و نظرياتي که شاگردان ايشان ارائه مي کنند مي توانيم نظر ايشان را استخراج کنيم.
إن‌شاءالله در جلسه بعد ادامه نظريات علماء را بررسي مي کنيم.



[1].اهل بيت عليهم السلام در قرآن و حديث، ج.‌1، ص462، فصل نهم: كليات مكارم اخلاقى اهل بيت عليهم‌السلام

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo