< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدی ری شهری - کتاب الخمس

92/12/11

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث اخلاقی
کامل‌ترین خیردنیا و آخرت
« وَ نَبِّهْنِي لِذِكْرِكَ فِي أَوْقَاتِ الْغَفْلَةِ، وَ اسْتَعْمِلْنِي بِطَاعَتِكَ فِي أَيَّامِ الْمُهْلَةِ، وَ انْهَجْ لِي إِلَى مَحَبَّتِكَ سَبِيلًا سَهْلَةً، أَكْمِلْ‌ لِي بِهَا خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ. »[1]
می‌توان گفت این دعا بهترین و کامل‌ترین دعاها است. این که راه آسان جهت وصول به کامل‌ترین خیرات دنیا و آخرت را از خدا بخواهیم.
چند نکته در تبیین این فراز نورانی قابل توجه است:
نکته اول: دستیابی و رسیدن به محبت خداوند، دو راه دارد، هم راه آسان دارد، هم راه سخت دارد. امام علیه السلام می‌فرماید خداوندا راه آسان رسیدن به محبت خودت را نشان من بده.
نکته دوم: دستیابی به راه آسان جهت وصول به کیمیای محبت تنها با کمک خداوند منّان امکان‌پذیر است. اگر خداوند کمک نکند، انسان نمی‌تواند این راه را پیدا کند.
نکته سوم: اگر انسان این راه را (راه آسان وصول به محبت خدا) پیدا کرد، نه تنها به خیر دنیا و آخرت می‌رسد، بلکه خیر دنیا و آخرت برای او کامل می‌شود.
توضیح مختصری در رابطه با سختی و آسانی راه رسیدن به محبت خدا:
یکی از مناجات‌های پانزده‌گانه امام سجاد (علیه السّلام) مناجات مریدین است که با این جملات شروع می‌شود:
ِ سُبْحَانَكَ مَا أَضَيْقَ‌ الطُّرُقَ‌ عَلَى‌ مَنْ لَمْ تَكُنْ دَلِيلَهُ، وَ مَا أَوْضَحَ الْحَقَّ عِنْدَ مَنْ هَدَيْتَهُ سَبِيلَهُ، إِلَهِي فَاسْلُكْ بِنَا سُبُلَ الْوُصُولِ إِلَيْكَ، وَ سَيِّرْنَا فِي أَقْرَبِ الطُّرُقِ لِلْوُفُودِ عَلَيْكَ، وَ قَرِّبْ عَلَيْنَا الْبَعِيدَ وَ سَهِّلْ عَلَيْنَا الْعَسِير الشَّدِيدَ، وَ أَلْحِقْنَا بِعِبَادِكَ الَّذِينَ هُمْ بِالْبِدَارِ إِلَيْكَ يُسَارِعُون وَ بَابَكَ عَلَى الدَّوَامِ يَطْرَقُونَ، وَ إِيَّاكَ فِي اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ يَعْبُدُونَ، وَ هُمْ مِنْ هَيْبَتِكَ مُشْفِقُونَ الَّذِينَ صَفَّيْتَ لَهُمُ الْمَشَارِبَ وَ بَلَّغْتَهُمُ الرَّغَائِبَ، وَ أَنْجَحْتَ لَهُمُ الْمَطَالِبَ وَ قَضَيْتَ لَهُمْ مِنْ فَضْلِكَ الْمَآرِبَ، وَ مَلَأْتَ لَهُمْ ضَمَائِرَهُمْ مِنْ حُبِّكَ، وَ رَوَّيْتَهُمْ مِنْ صَافِي شُرْبِك‌[2]
خدایا!‌ چقدر ضیق و تنگ است، و گذر از راه‌هایی که تو راهنمای آن نباشی سخت است. چقدر حق واضح است برای کسی که تو راه را به او نشان بدهی و راهنمای او باشی. خدایا!‌ ما را در راه وصول به خودت قرار بده، بعد می‌فرماید: نزدیک‌ترین راه را به ما معرفی کن و در آن راه ما را سیر بده. این راه سخت است بر ما آسان کن، دور است، نزدیک کن. تا آن جا که می‌فرماید: ما را به بندگانی ملحق کن که باطن آنها را از محبت خودت پُر کردی و از شراب صاف قرب خودت سیرابشان کردی.
با کمک خدا می‌توان به آن راه آسان، به آن نقطه‌ای که انسان تمام وجودش از محبت خدا پر می‌شود، عاشق خدا می‌شود، دست یافت. اگر انسان به این نقطه برسد همان طورکه در دعای مکارم اخلاق اشاره شده است، به خیر دنیا و آخرت دست یافته است. یعنی برای انسان، خیر دنیا و آخرت کامل می‌شود و انسان به بالاترین درجات بهره‌گیری از خیرات دنیا و آخرت واصل می‌شود.
خدا ان شاء الله کمک‌مان کند بتوانیم به این نقطه برسیم.



بحث فقهی
موضوع: منظور از غنیمت در آیه خمس چیست؟
یادآوری
بحث در آیه غنیمت بود. بعضی از بزرگان فرمودند که مقصود از غنیمت مطلق فایده است با سه قید:
1-فایده‌، مهم باشد. 2- برای به دست آوردن آن تلاش به کار رفته باشد. 3- ظفر و فوز بر آن صدق کند. با این سه قید، غنیمت به معنی مطلق فایده است.
بعد از توضیحاتی که در این زمینه می‌دهند، سه نفر از بزرگان را به عنوان مخالف این نظریه نام می‌برند و حرف‌های ایشان را نقل و نقد می‌کنند.
یکی از‌ این سه نفر محقق اردبیلی است. ایشان از بزرگان فقها و متکلمین بوده اند. وفات ایشان 993 است.
یکی هم آقای سید علی طباطبایی، صاحب کتاب موثق ریاض المسائل فی تحقیق الأحکام بالدلائل است. ایشان از علمای قرن دوازدهم و سیزدهم بوده،‌ وفات او تاریخ 1231 بود و در کربلا، پایین پای سید الشهدا دفن است.
یکی هم آقای محمد حسن اصفهانی نجفی صاحب جواهر الکلام، است. ایشان هم از علما و فقهای قرن سیزدهم بوده اند.
نظر محقق اردبیلی درباره «غنیمت»
محقق اردبیلی ابتدا قبول می‌کند که ظاهر آیه، وجوب خمس در هر غنیمتی است. و همچنین می‌پذیرد که غنیمت در لغت عبارت از مطلق فایده است. بعضی از روایات را هم قبول می‌کند که دلالت بر همین معنا دارد. ولی بعدا چند نکته بیان می کند مبنی بر این که این ظاهر را نمی‌توانیم بپذیریم:

و فيهما قصور و المقصود أنّ المراد بها هنا غنائم دار الحرب الّتي هي أحد الأمور السبعة الّتي يجب فيها الخمس عند أكثر أصحابنا و هي غنيمة دار الحرب و أرباح التجارات و الزراعات و الصناعات بعد مؤنة السنة لأهله على الوجه المتعارف اللائق من غير إسراف و تقتير، و المعادن و الكنوز و ما يخرج بالغوص و الحلال المختلط بالحرام مع جهل القدر و المالك، و أرض الذّمي إذا اشتراها من مسلم. و ضمّ الحلبيّ إليها الميراث و الهبة و الهديّة و الصدقة، و أضاف الشيخ العسل الجبليّ و المنّ و أضاف الفاضلان الصمغ و شبهة.[3]
نکته اول این است که کسی از علما نگفته که مراد مطلق غنیمت است، بلکه بعضی‌ مثل جمهور اهل سنّت، گفتند مقصود غنایم دار الحرب است. بعضی‌ گفتند معادن و کنوز هم به آن اضافه می شود. و اکثر فقهای امامیه می‌گویند چیزهایی که در آن خمس واجب است، هفت مورد است. مثل معدن و غوص و گنج و مال مختلط به حرام و امثال اینها. برخی هم مثل ابی الصلاح حلبی، میراث و هبه و هدیه و صدقه را هم اضافه کردند.
شیخ طوسی عسل کوهی و منّ (منّ، همان «المنّ والسّلوی» که در آیات قرآن آمده است.[4]) را هم به آن اضافه کرده است.
« مَنّ» یک نوع عسل است از ترشحات شیره بعضی از درختان است که شیرین است و می‌خوردند،‌ البته تفسیرهای مختلفی برای این آیات ذکر کردند، یک تفسیر هم این است که نوعی عسل که از آسمان می‌آمده و نامش «مَنّ» و «سلوی» است، باید در جای خودش در آیه بحث شود. فاضلان (مقصود محقق حلی و علامه حلی هستند) صمغ و شبیه صمغ، چیزهایی که از شیره درختان به دست می آید،‌ مثل کتیرا را هم به مواردی که خمس به آنها تعلق می گیرد اضافه کرده اند.
محقق اردبیلی می‌فرماید بنابراین کسی نگفته مطلق فایده، بلکه هر کجا بحث خمس پیش آمده، موارد آن را مشخص کرده اند که مثلا این موارد خمس دارند، نهایت این است که علامه و فاضلان شیره درخت را هم اضافه کردند.
نکته دوم این که آیه مجمل است، از این طور آیات هم که اجمال دارد، در قرآن زیاد است.
مثل این آیه:
وَ الَّذينَ يَكْنِزُونَ‌ الذَّهَبَ‌ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها في‌ سَبيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَليمٍ[5]
منظور آیه این است که، هر کس طلا و نقره جمع می کند و با توجه به نصاب و شرایط، زکاتش را نمی‌دهد، به عذاب وعده داده شده است. نه این که هرگونه جمع آوری طلا و نقره عذاب داشته باشد.
یا مثلا فرض کنید«وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ» می فرماید نماز را اقامه نمایید. دیگر نمی‌گوید که صلاة چه چیز است، چند رکعت است، صبح، ظهر، شب، اینها را دیگر باید از روایات فهمید. حج، روزه اینها همه‌اش همین طور است؛ «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ» یا «لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ» این خصوصیات در آیات نیست، اینها را مجمل گفته است، اصل را گفته؛ اما خصوصیات نماز، روزه، حج و... را بیان نکرده است. آیه خمس نیز به همین گونه است اجمالاً، می‌گوید غنیمت خمس دارد، اما حالا غنیمت چیست؟ چه شرایطی دارد؟... جزئیات آن در آیه بیان نشده است.
نکته سوم؛ می‌فرماید
أنّه تكليف شاقّ، و إلزام شخص بإخراج خمس جميع ما يملكه بمثله مشكل[6]
این که بگوییم مقصود مطلق فایده است و هرکس هرچیزی که به دست می آورد باید یک پنجم آن را به عنوان خمس بدهد تکلیف شاقی است. که با این گونه اجمال گویی اثباتش مشکل است.
بعد جمع‌بندی می‌کند
و الأصل و الشريعة السهلة السمحة ينفيانه، و الرواية غير صحيحة و في صراحتها أيضا
تأمّل إذ قد يكون المراد الفائدة يوما فيوما في مثل الصناعات الّتي هي محلّ الخمس فالقول بأنّها تدلّ على وجوب الخمس في كلّ فائدة و يخرج ما لا يجب فيه بالإجماع و يبقى الباقي، فيكون الخمس واجبا في كلّ فائدة إلّا ما علم من الدليل عدمه فيه فتخصّص الآية به، لا يخلو عن بعد، و إن كان صحيحا على قوانين الاستدلال، لعدم ظهور الآية و وجود الإجمال و العموم، و إرادة الخاصّ في القرآن كثير كما عرفت و لعدم تفسير أحد إيّاها بها، و عدم ظهور القائل، و الأصل الدالّ على العدم، مع ظواهر بعض الآيات و الأخبار، و عدم مثل هذا التكليف الشاقّ و كأنّه لذلك ما ذهب إلى هذا الحمل و الاستدلال أحد على الظاهر[7]
اصل این است که اگر دلیل خاصی نداشته باشیم باید بگوییم چنین تکلیفی نداریم، شریعت سهله و سمحه هم اینجا نمی‌گوید که هر کسی هر چیزی به دست آورد خمس آن را بدهد. روایت هم از نظر سند و دلالت اشکال دارد. همان روایتی که قبلاً‌ خواندیم «والله! هی الإفادة یوماً فیوما» ایشان تعبیر می‌کند «فائدة یوماً فیوما» ایشان می‌گوید سند آن درست نیست- درست می‌گویند سند آن درست نیست- دلالت آن را هم اشکال می‌کنند، آقای هاشمی هم در دلالت آن، خدشه می‌کردند. ایشان می‌گوید مقصود از «یوماً فیوماً» مثل بعضی از صناعات می باشد که هر روز یک فایده‌ای نصیب انسان می‌شود، نه این که مطلق فایده باشد.
بعد این طور نتیجه‌ می‌گیرد، این که اگر کسی بگوید: «این آیه دلالت می‌کند که خمس در مطلق فایده واجب است، و چیزهایی که خمس آنها واجب نیست با اجماع (اجماع مسلمین یا اجماع امامیه) به دست می‌آید، یعنی اجماع می‌گوید که مطلق فایده خمس ندارد، بلکه وجوب خمس در هفت مورد، یا در ده مورد، یا در یازده مورد است،... بنابراین، اطلاق آیه را با اجماع تخصیص نمی زنیم» هرچند این سخن از نظر قوانین استدلال صحیح است، لیکن خالی از بُعد نیست. زیرا آیه ظهور در اطلاق ندارد بلکه معنای آن مجمل و عام است.
و اصل هم دلالت می‌کند بر عدم وجوب خمس در مطلق فایده، و با توجه به ظواهر بعضی از آیات و اخبار و با توجه به عدم وجود چنین تکلیف شاقی در شریعت، کأنّه ظاهرا هیچ کس قائل به چنین حمل و استدلالی که بگوید مطلق فایده خمس دارد نشده است. بعد ایشان یک استدراکی می‌کند، می‌گوید
نعم قال في مجمع البيان بعد ما نقلنا عنه في الغنيمة موافقا لجمهور المفسّرين أنّ معناه في اللغة ذلك: قال أصحابنا: إنّ الخمس واجب في كلّ فائدة تحصل للإنسان من المكاسب و أرباح التجارات، و في الكنوز و المعادن و الغوص، و غير ذلك ممّا هو مذكور في الكتب و يمكن أن يستدلّ على ذلك بهذه الآية فانّ في عرف اللّغة يطلق على جميع ذلك اسم الغنم و الغنيمة، و الظاهر أنّ مراده ما ذهب إليه أكثر الأصحاب من الأمور السبعة، فإنّه نسبه إلى أصحابنا، و الظاهر منه الجميع أو الأكثر، و ليس وجوبه في كلّ فائدة قولا لأحد منهم على الظاهر، و أيضا قال: مذكور في الكتب، و ليس ذلك مذكورا في الكتب فكأنّه أشار إلى إمكان الاستدلال لمذهب الأصحاب بالآية الشريفة، إلزاما للعامّة فإنّهم يخصّونه بغنائم دار الحرب، و ذلك غير جيّد، اللّه يعلم.
الثانية يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّباتِ ما كَسَبْتُمْ . و قد أشرنا إليه في الزكاة و كذا قوله تعالى «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‌» الآية «2».
الثالثة يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ«3»
مجمع البیان قائل به این است که معنای غنیمت، لغةً غنیمت دار الحرب است. کلام مجمع این است:
الغنيمة ما أخذ من أموال أهل الحرب من الكفار بقتال و هي هبة من الله تعالى للمسلمين و الفي‌ء ما أخذ بغير قتال...[8]
ابتدا می‌گوید لغةً به معنی غنیمت دارالحرب است. بعد ایشان توضیحاتی می‌دهد و روایات را نقل می‌کند، در ادامه می‌گوید، امامیه گفته اند در هر فایده‌ای که برای انسان حاصل می‌شود، خمس واجب است. از سود کسب و ربح تجارت و گنج و معدن و چیزی که از غواصی به دست آید و چیزهای دیگر که در کتابها آمده است.‌
صاحب مجمع آقای طبرسی فرموده که به همین آیه هم می‌توانیم استدلال کنیم، عرفاً، به همه این موارد «غُنم و غنیمة» اطلاق می‌شود.
محقق اردبیلی می‌فرماید ظاهراً مراد ایشان همان هفت موردی است که اکثر اصحاب گفته اند خمس به آنها تعلق می‌گیرد.که این مطلب را به اصحاب امامیه نسبت داده است. یا مقصودش جمیع اصحاب است یا اکثر اصحاب است. می‌گوید ظاهراً مقصود ایشان که می‌فرمایند «کلّ فائدة» همین هفت مورد می باشد. چون هیچ کس از اصحاب ما نمی‌گوید در هر فایده خمس واجب است. و همچنین، این که گفته در کتب فقهی مذکور است؛ آنچه در کتب مذکور است همین هفت مورد است که می‌گویند چیزهایی که خمس بر آنها واجب است. گویا ایشان می‌خواهد بگوید ما می‌توانیم در برابر عامّه به آیه هم استدلال کنیم بر وجوب خمس در مطلق فایده، یعنی این هفت مورد؛ والّا بیشتر از این را نمی‌خواهد بگوید.
در ادامه، محقق اردبیلی می‌ فرماید: این استدلال خوبی نیست که در برابر عامّه، ما به آیه استدلال بکنیم، چون آنها می‌گویند ما قبول نداریم آیه دلالت بر مطلق می‌کند، بلکه آیه فقط شامل غنیمت دار الحرب است. بنابراین استدلال به آیه برای اثبات مدعای ما مفید نیست، چون آیه مجمل و کلّی است.

اشکالات آیت الله نوری به محقق اردبیلی
آقای نوری، چند اشکال به آقای محقق اردبیلی دارند، ببینیم این اشکال‌ها تا چه اندازه‌ای قابل قبول است، یا قابل قبول نیست.
اشکال اول
أما اولا، فلأنّ قوله«الظاهر أنّه لا قائل بوجوب الخمس فی مطلق الفائدة» غیر سدید فإنّ القائل بکون الغنیمة فی اللغة عبارة عن مطلق الفائدة- کجمّ غفیر من فقهائنا- یلتزم بالوجوب الخمس فی کلّ فائدة بحسب هذا العام و لکنّ الدلیل الدال علی إخراج مؤونة السنة یدلّ علی تخصیص ذلک العام و لا غرو فیه.[9]
می‌فرماید این که محقق اردبیلی فرمودند این مطلب که، خمس به مطلق فایده تعلق می‌گیرد، در میان فقها قائلی ندارد، درست نیست. بلکه عده زیادی از فقهای ما هستند، غنیمت را در لغت، مطلق فایده می دانند. و قائل هستند که در مطلق فایده خمس وجود دارد. لیکن دلیل داریم که مطلق فایده را بعد از اخراج مؤونه سال محاسبه می کنند. یعنی هر کسی هر فایده‌ای برد، می‌تواند تا یک سال از آن فایده‌ استفاده کند و بعد از یک سال اگر چیزی زیاد آمد، خمس آن را بدهد.
نقد اشکال
ممکن است محقق اردبیلی اینطور جواب بدهد و بگوید این که فقها گفتند خمس در هفت مورد است، معلوم می‌شود نمی‌خواهند بگویند مطلق فایده؛ والّا اگر می‌خواستند بگویند مطلق فایده، دیگر شمردن موارد معنا ندارد.
اشکال دوم
أمّا ثانیاً، فلأنّ الآیة لا إجمال فیها لأنّها علی ما ذکرنا یکون معنا الغنم مطلق الفائدة المکتسبه و علی ما ذکره الجمهور تکون عبارة علی الغنائم الحربیة و علی أی تقدیر لا إجمال فیها[10]
ایشان می‌فرمایند آیه اجمال ندارد. چون فقهای امامیه می‌گویند منظور آیه مطلق فایده است، و اهل سنت می‌گویند مقصود غنایم حربی است. بنابراین هیچ کس نمی‌گوید آیه اجمال دارد.
نقد اشکال
به نظر می رسد این اجمالی که محقق اردبیلی می‌گوید غیر از این اجمالی است که ایشان معنا کرده، مقصود محقق اردبیلی از اجمال، بیان مطلب به صورت کلی است. یعنی یک چیزی را انسان به صورت اجمالی بگوید بعد به صورت تفصیلی بیان کند تا بهتر معلوم ‌شود، ابتدا کلّی آن را بگوید بعد آن را بیان کند؛ اینجا هم همینطور است، ایشان می‌گوید آیه مجمل است نه این که نمی‌فهمیم چه می‌گوید! بلکه یعنی آیه کلّی می‌گوید، مثل «أَقِيمُوا الصَّلاةَ» آیه خیلی هم روشن است، می‌گوید نماز بخوانید! ولیکن نماز بخوانیدکلّی است، کلّی‌گویی غیر از مبهم‌گویی است.
اشکال سوم
أمّا ثالثاً، فلأنّ ما ذکره من وجود الإجمال فی الآیات الصلاة و الصوم و الحجّ إیضاً ضعیفٌ إذ لا إجمال فیها مِن حیث المعنی، نعم فی هذه الألفاظ فی الموارد الواردة فی مقام أصل التشریع إهمالٌ إذ لیس المتکلّم فی مقام البیان مِن حیث الشرائط و الأجزاء و مِن المعلوم أنّ الإهمال غیر الإجمال[11]
می‌فرمایند این حرف آقای محقق اردبیلی هم درست نیست، که آیات نماز و روزه و حج اجمال دارند. زیرا از حیث معنی، مجمل نیست. بلکه این آیات اهمال دارند، و اهمال با اجمال تفاوت دارد.
نقد اشکال
اتفاقا مقصود محقق اردبیلی، همین اهمال است. اجمال از نظر ایشان به این معنی نیست که اصلا معنای آیه را متوجه نمی شویم بلکه منظور ایشان همین است که معنای آیه مورد فهم است لیکن آیه در مقام بیان جزئیات نیست و به صورت کلی مسئله را بیان نموده است. در اصل مقصود محقق اردبیلی همین اهمال می باشد.
علامه طباطبایی می‌فرماید:
لكن‌ الآيات‌ المشرعة قلما يتم لها الإطلاق من جميع الجهات[12]
می‌فرماید آیاتی که چیزی را تشریع می‌کنند، خیلی کم اتفاق می‌افتد که از همه جهات اطلاق داشته باشد.
در نتیجه مقصود محقق اردبیلی از اجمال، همان اهمال است که ایشان در بند سوم می‌گوید. یعنی ما بیان کلی آیه را می فهمیم لیکن آیه جزئیات را بیان نکرده است.
بنابراین به نظر می‌رسد اشکال سوم ایشان هم به آقای محقق اردبیلی وارد نیست.



[1] صحیفه سجادیه،دعای مکارم الاخلاق .
[2] زادالمعاد- مفتاح الجنان، محمدباقر مجلسی، ص411 .
[4] بقره 57، اعراف 160، طه 80 .
[5] توبه 34 .
[8] مجمع البيان فى تفسير القرآن، طبرسی،ج‌4،ص835 .
[9] الخمس فی ضوء مدرسه اهل البیت، حسین نوری همدانی، ص 50 .
[10] همان، ص 51 .
[11] همان .
[12] الميزان فى تفسير القرآن، علامه طباطبایی،. ج‌5 ص 220 .

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo