< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدی ری شهری-کتاب خمس

93/12/11

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث اخلاقی
معیارهای حُسن عمل
زهد
وَ انْتَهِ... بِعَمَلِي إِلَى أَحْسَنِ الْأَعْمَالِ.[1]
در تبین این فراز نورانی، صحبت به اینجا رسید که ششمین معیار از معیارهایی که موجب ارتقای کیفی عمل نیک می‌شود، زهد و بی رغبتی به دنیاست. همان طور که زهد موجب با ارزش شدن اعمال نیک می‌شود، در مقابل رغبت به دنیا و محبت آن که سرچشمه همه خطاهاست[2]، سبب کم ارزش شدن عمل نیک و گاه بی ارزش شدن آن می‌شود.
در روایتی کوتاه از امیر مؤمنان علی علیه السلام چنین نقل شده است:
فَسادُ الدّينِ الدُّنيا.[3]
دنيا، مايه تباهى دين است. یعنی به هر اندازه که انسان علاقمند به دنیا باشد، از دین او کاسته می‌شود. پس اگر علاقه، شدید باشد و به تعبیر قرآن که می‌فرماید: ﴿يَسْتَحِبُّونَ الْحَياةَ الدُّنْيا عَلَى الْآخِرَةِ﴾[4]؛ به طور کلی دنیا را بر آخرت ترجیح دهد، دین به کلی از بین می‌رود.
نمونه‌ای از کسانی که به وسیله حبّ دنیا دین‌شان تباه شد، عبدالله بن عمرو عاص است. او که در جریانی که در جلسه قبل بیان شد، «قائم اللیل و صائم النهار» معرفی شد، عاقبت در جنگ صفین در صف یاران معاویه و مقابل امیر مؤمنان علیه السلام قرار گرفت و همین امر باعث شد، امام حسین علیه السلام تا مدت‌ها با او صحبت نکند.
قاضی نعمان در شرح الاخبار[5] این جریان را به نقل از «رجاء» اینگونه نقل می‌کند:
با عبد اللّه بن عمرو بن عاص و ابو سعيد خُدْرى[6] در مدينه و در حلقه‌اى در مسجد پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نشسته بوديم كه حسين بن على علیه السلام بر ما گذشت و سلام كرد. جماعت، سلام او را پاسخ دادند؛ امّا عبد اللّه بن عمرو بن عاص، ساكت ماند. سپس در پىِ آن و پس از فراغتِ آن جماعت از سلام دادن، گفت: بر تو سلام و رحمت خدا باد! سپس ادامه داد: آيا به شما از محبوب‌ترينِ زمينيان در نزد آسمانيان خبر ندهم؟ گفتيم: چرا.
عبد اللّه گفت: همين كسى كه رفت، و البته از روزگار صِفّين تاكنون، با من كلمه‌اى سخن نگفته است. اگر از من راضى شود، برايم بهتر از داشتن شترانِ سرخ‌موست.
ابوسعيد گفت: اگر مى‌خواهى، به سوى او برويم تا از او معذرت بخواهى. وی قبول کرد و با هم وعده گذاشتند كه بامداد [فردا] به نزد ايشان بروند و من نيز با آنان رفتم. ابوسعيد، كنار حسين علیه السلام نشست و براى عبد اللّه بن عمرو، اجازه ورود خواست و به او گفت: یا بن رسول الله! ديروز بر ما گذشتى و عبد اللّه، چنين و چنان گفت. به او گفتم: آيا براى عذرخواهى نمى‌روى؟ گفت: چرا. اكنون براى معذرت‌خواهى به نزد تو آمده است. اى فرزند رسول خدا! به او اجازه ورود بده.
حضرت اجازه داد... عبد اللّه گفت: گواهى مى‌دهم كه محبوب‌ترينِ زمينيان در نزد آسمانيان، تو هستى.
حسين علیه السلام فرمود: «آيا مى‌دانى كه من، محبوب‌ترينِ زمينيان نزد آسمانيان هستم و باز هم با من و پدرم روز صِفّين جنگيدى؟! به خدا سوگند، پدرم از من بهتر است.
عبد اللّه گفت: آرى. به خدا سوگند، نه به سياهىِ لشكر آنان افزودم و نه شمشيرى براى آنان تيز كردم. تيرى با آنان نينداختم و نيزه‌اى هم نزدم؛ امّا پدرم از من نزد پيامبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم گِله برد كه من، روزه مى‌گيرم و شب زنده‌دارى مى‌كنم و به من گفته كه اندكى با خود مدارا كنم؛ ولى نافرمانى مى‌كنم. پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم هم به من فرمود: «از پدرت اطاعت كن» و وقتی پدرم مرا به روانه شدن [به سوى صِفّين‌] به همراه خويش دعوت كرد، گفته پيامبر خدا يادم آمد و با او روانه شدم.
حسين علیه السلام به او فرمود: «آيا گفته خداى عز و جل را نشنيده‌اى: ﴿وَ إِن جَاهَدَاكَ عَلَى أَن تُشْرِكَ بِى مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا﴾ [7]و نیز گفته پيامبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را كه: اطاعت، فقط در نيكى است، و این گفته‌اش را كه: در معصيت خالق، براى مخلوق، اطاعتى نيست؟!».
گفت: چرا، اى فرزند پيامبر خدا! آن را شنيده‌ام؛ ولى گويى آن را تاكنون نشنيده بودم!
این جریان را ابن شهر آشوب نیز در مناقب به طور خلاصه آورده و ما نیز هر دو نقل را در دانش‌نامه امام حسین علیه اسلام بیان کرده‌ایم.[8]
بنا بر این، ممکن است کسی کار نیک انجام دهد ولی زهد نداشته باشد, لذا به خاطر دنیا طلبی گرفتار چنین عاقبتی شود.
بحث فقهی
موضوع: خمس زیادة عینیه و محاسبه سود و زیان انواع تجارت
یادآوری
بحث در مسائل مربوط به خمس ارباح مکاسب بود. تا مسئله سیزدهم که مربوط به خمس سرمایه بود، بیان شد.
مسئله چهاردم: خمس زیادة عینیه
حضرت امام رحمة الله علیه قبلاً در مسئله هشتم حکم زیادة سوقیه را بیان کردند. مناسب بود این مسئله که درباره زیادت عینیه است را هم در ادامه آن بیان می‌کردند. به هر حال، نظر کلی ایشان را درباره زیادت عینیه از حاشیه‌ای که بر عروة داشتند به دست آوردیم؛ ولی در این مسئله تفصیل بیشتر آن را بیان خواهیم کرد.
اگر عینی که یا متعلق خمس نیست مثل ارث و هبه و عوض خُلع، یا اگر متعلق خمس بوده، خمس آن پرداخت شده، نمو پیدا کرد یا به عبارتی ارزش عینی آن بالا رفت، آیا این نمو خمس دارد یا نه؟ ایشان مسئله را به سه صورت تقسیم می‌کنند:
صورت اول جایی است که قصد نگهداری از عین این است که می‌خواهد با خود عین یعنی زیادت متصله آن تکسب و تجارت کند، مثلاً گوسفند نری را نگه می‌دارد تا چاق شود و گوشتش را بفروشد یا درخت غیر مثمره را نگه می‌دارد تا چوب و شاخه‌های آن را بفروشد.
صورت دوم آنجاست که قصدش از نگهداری عین، کاسبی با نمای منفصل آن است. مثلاً گوسفند ماده‌ای را نگه می‌دارد تا بچه بزاید و آن را بفروشد یا میوه درخت را بفروشد.
صورت سوم این است که اصلاً نمی‌خواهد کاسبی کند، بلکه قصدش از نگه‌داری عین استفاده از نمای آن در زندگی است، حال نمای متصل یا منفصل.
به عبارت دیگر، یا قصدش از ابقای عین، تجارت است یا انتفاع؛ و در صورت اول یا با نمای متصلش تجارت می‌کند یا با نمای منفصل آن. در قسم اول علاوه بر نمای متصل، نمای منفصل هم خمس دارد، در قسم دوم تنها نمای منفصل خمس دارد؛ و در قسم سوم، هیچ کدام خمس ندارد مگر از مخارجش زیاد بیاید.
متن مسئله چنین است:
لو كان عنده أعيان من بستان أو حيوان مثلا و لم يتعلق بها الخمس كما إذا انتقل إليه بالإرث أو تعلق بها لكن أداه فتارة يبقيها للتكسب بعينها، كالأشجار غير المثمرة التي لا ينتفع إلا بخشبها و أغصانها فأبقاها للتكسب بهما، و كالغنم الذكر الذي يبقيه ليكبر و يسمن فيكتسب بلحمه، و أخرى للتكسب بنمائها المنفصل كالأشجار المثمرة التي يكون المقصود الانتفاع بثمرها، و كالأغنام الأنثى التي ينتفع بنتاجها و لبنها و صوفها، و ثالثة للتعيش بنمائها و ثمرها بأن كان لأكل عياله و أضيافه، أما في الصورة الأولى فيتعلق الخمس بنمائها المتصل فضلا عن المنفصل، كالصوف و الشعر و الوبر، و في الثانية لا يتعلق بنمائها المتصل، و انما يتعلق بالمنفصل منه، كما أن في الثالثة يتعلق بما زاد على ما صرفه في معيشته.[9]
اگر عینی از قبيل باغ يا حيوان داشته باشد و خمس به آنها تعلّق نگرفته باشد، مثل اين كه با ارث به او منتقل شده، يا خمس به آنها تعلّق گرفته و ليكن آن را اداء نموده باشد, پس گاهى آنها را نگه مى‌دارد به اين هدف كه با عين آنها كسب كند, مانند اینکه درخت‌هاى غير ميوه‌ای كه جز از چوب و شاخه‌هاى آنها بهره‌اى از آنها برده نمى‌شود را براى كسب درآمد از چوب و شاخه‌هایشان نگاه دارد، و مانند گوسفند نرى كه آن را نگه مى‌دارد تا بزرگ و چاق شود سپس با گوشت آن كسب درآمد کند. و گاهى به هدف اينكه با نماى منفصل آنها كسب كند، آن را نگه مى‌دارد، مانند درخت‌هاى ميوه كه بهره بردن از ميوه آنها مقصود است، و مانند گوسفندهاى مادّه كه از نتاج و بچه، و شير و پشم آنها استفاده مى‌شود. بار سوّم به اين هدف نگه می‌دارد كه با نماء و ميوه ی آن امرار معاش كند به اين كه براى خوردن عائله و ميهمان‌هايش باشد؛ امّا در صورت اول خمس به نماى متّصل آن تعلق مى‌گيرد تا چه رسد به نماى منفصل، مانند پشم و مو و كرك. و در صورت دوم خمس به نماى متصل آن تعلّق پيدا نمى‌كند و تنها به نماء منفصل از آن متعلّق مى‌شود، كما اين كه در صورت سوم به آنچه كه از مصرف آن در معاشش زياد بيايد، خمس تعلق پيدا مى‌كند.
بنا بر این، حضرت امام رحمة الله علیه در زیادت عینیه نیز مانند زیادت سوقیه میان قصد اتجار و انتفاع فرق قائل شدند، زیرا معیار خمس ارباح مکاسب را تکسب می‌دانستند، لذا اگر مقصود تجارت باشد، در هر صورت نمای منفصل خمس دارد و در مورد نمای متصل هم در جایی که مقصود اکتساب به خود عین باشد، خمس دارد و اگر مقصود انتفاع باشد، فرقی میان متصل و منفصل نیست و هیچ‌کدام خمس ندارد چون تکسبی صورت نگرفته است.
بر خلاف فقهایی که مطلق فایده را معیار خمس می‌دانند. آنها خمس هر دو نماء را باید واجب بدانند چون بر هر دو، فایده صدق می‌کند، لذا صاحب عروة[10] و آیت الله خویی[11] خمس زیادت عینیه را مطلقا واجب دانستند.
مسئله پانزدهم: جبران یا عدم جبران زیان یک تجارت با سود تجارت دیگر
این مسئله که مبتلا به هم هست، این است که اگر کسی مثلاً در یک معامله ده میلیون سود می‌کند، و در معامله دیگر 7 میلیون زیان می‌کند، آیا زیان این معامله با سود دیگری جبران می‌شود و باید خمس 3 میلیون را محاسبه کند یا سود و زیان هر معامله جداست و باید خمس ده میلیون را جداگانه محاسبه کند؟
امام رحمة الله علیه مسئله را چهار شقّ می‌کند و در سه شقّ آن قائل به جبران خسارت با سود می‌شود و در یک صورت قائل به عدم جبران و استقلال سود و زیان می‌شوند.
صورت اول این است که یک تجارت دارد آن هم از یک جنس، مثلاً فرش فروشی است که در خرید و فروش‌های مختلف گاه سود می‌کند، گاه ضرر، در این صورت واضح است که ضرر جبران می‌شود.
صورت دوم این است که یک نوع تجارت دارد ولی از جنس‌های مختلف؛ مثل سوپرمارکت‌ها که اجناس مختلف را می‌فروشند. حال در فروش مثلاً لبنیات سود کرد ولی در فروش مواد شوینده ضرر کرد. در این صورت هم ضرر با سود جبران می‌شود.
صورت سوم این است که چند نوع تجارت در شعبه‌های مختلف دارد. مثل مؤسسات جاری که در جاهای مختلف یک شهر یا در شهرهای مختلف شعبه دارند ولی یک دفتر کل هم دارند که همه حساب و کتاب‌ها در آن انجام می‌شود. در این صورت هم چون دخل و خرج در یک جا محاسبه می‌شود، خسارات با سودها جبران می‌شود.
صورت چهارم در جایی است که چند تجارت دارد و هر تجارتی هم حساب و کتابش مستقل است. مثلاً در یک شهر کارخانه سیمان دارد و در شهر دیگر کارخانه فرش و هر کدام هم یک دفتر مستقل دارند. به نظر ایشان در این صورت دیگر خسارت جبران نمی‌شود و سود و زیان هر تجارت جداگانه محاسبه می‌شود.
متن عبارت تحریر در باره صورت اول چنین است:
لو اتجر برأس ماله في السنة في نوع واحد من التجارة فباع و اشترى مرارا فخسر في بعضها و ربح في بعض آخر يجبر الخسران‌بالربح، فإذا تساويا فلا ربح، و إذا زاد الربح فقد ربح في تلك الزيادة.[12]
اگر با سرمايه‌اش در سال در يک نوع كسب، تجارت کند و چند مرتبه بفروشد و بخرد و در برخی از تجارت‌ها ضرر و در بعضى ديگر سود كند، خسارتش با ربح جبران مى‌شود. پس اگر مساوى شوند، سودى در ميان نيست و اگر ربح زياد بيايد به همان مقدار زياده سود برده است.
در مورد صورت دوم نیز می‌فرماید:
و كذا لو اتجر في أنواع مختلفة من الأجناس في مركز واحد مما تعارف الاتجار بها فيه من غير استقلال كل برأسه كما هو المتعارف في كثير من البلاد و التجارات،[13]
و همچنين خسارت با سود جبران می‌شود اگر با چند نوع جنس مختلف در يك مركز از چيزهايى كه تجارت با آنها در يك مركز متعارف است، بدون آن كه هر يك به تنهايى مستقل باشند، تجارت نمايد، چنانچه در خيلى از شهرها و در خيلى از تجارت‌ها متعارف مى‌باشد.
سپس صورت سوم را اینگونه بیان می‌کنند:
بل و كذا لو اتجر بالأنواع المختلفة في شعب كثيرة يجمعها مركز واحد، كما لو كان لتجارة واحدة بحسب الدفتر و الجمع و الخرج شعب كثيرة مختلفة، كل شعبة تختص بنوع تجمعها شعبة مركزية أو مركز واحد بحسب المحاسبات و الدخل و الخرج، كل ذلك يجبر خسران بعض بربح بعض.[14]
همچنين خسارت با سود جبران می‌شود اگر به تجارت‌هاى مختلف در شعبه‌هاى زيادى كه تحت يك مركزيّت مى‌باشند، تجارت نمايد، مانند اينكه اگر براى يك تجارت بر حسب دفتر و جمع و خرج، شعبه‌هاى مختلف زيادى باشد، كه هر شعبه‌اى اختصاص به تجارت خاصّى داشته باشد و همه ی آنها تحت شعبه ی مركزى يا يك مركز از نظر محاسبات و دخل و خرج باشند، تمام اينها ضرر بعضى با سود بعضى ديگر جبران مى‌شود.
و در نهایت صورت پنجم را در قالب این استدراک بیان می‌کنند:
نعم لو كان أنواع مختلفة من التجارة و مراكز متعددة غير مربوطة بعضها ببعض بحسب الخرج و الدخل و الدفتر و الحساب فالظاهر عدم جبر نقص بعض بالآخر، بل يمكن أن يقال: إن المعيار استقلال التجارات لا اختلاف أنواعها[15].
بله، اگر چند نوع تجارت گوناگون و مراكز متعددى باشند كه از نظر خرج و دخل و دفتر و حساب، ارتباطى به هم نداشته باشند، ظاهر آن است كه كمبود بعضى با ربح بعضى ديگر جبران نمى‌شود، بلكه ممكن است گفته شود: معيار [جبران نشدن] اين است كه تجارت‌ها از يكديگر مستقل باشند نه آن كه انواع تجارت، مختلف و متفاوت باشد.
پس به نظر ایشان، ممکن است از یک کارخانه در چند شهر شعبه‌های مختلف داشته باشد، اما هر کدام حساب و کتاب مستقل داشته باشند، در این صورت سود و زیان هر یک جداگانه محاسبه می‌شود با اینکه یک نوع تجارت است. از طرفی ممکن است دو کارخانه متفاوت باشد، ولی حساب و کتابشان در یک مرکز محاسبه شوند، ضرر یکی با سود دیگر جبران می‌شود.
ولی به نظر ما در این صورت آخر هم با اینکه حساب هر کدام مستقل است، خسارت یکی با سود دیگری جبران می‌شود. چون صاحب سود و زیان یکی است و همان طور که در مقام محاسبه مؤونه، انواع مؤونه او با هم محاسبه می‌شود، ربح او نیز با هم محاسبه می‌شود. حتی اگر مثلاً یک کارخانه در ایران دارد و یک کارخانه دیگر در خارج از کشور که حساب و کتاب هر کدام هم کاملاً جداست و ربطی به هم نداشته باشد، باز وقتی از او می‌پرسید امسال چه مقدار سود کردی؟ مجموع سودی که از دو کارخانه به دست آورده را می‌گوید.
بنابراین، اگر از یک تجارتش مثلا صد میلیون سود کرد و در تجارت دیگرش مثلا صد و ده میلیون ضرر کرد، نمی‌شود گفت، باید خمس صد میلیون را بدهد با اینکه نه تنها سودی نکرده، بلکه ده میلیون هم ضرر کرده است، بلکه خمسی بر او واجب نیست.
نظر صاحب عروة
ایشان در مسئله 74 بحث جبران خسارت را در کنار جبران تلف سرمایه در سه صورت ذکر کرده‌اند، صورت اول تلف سرمایه یا خسارت در چند نوع تجارت که ابتدا عدم جبران را احوط دانسته و سپس جبران را اقوی می-دانند مخصوصاً در خسارت، صورت دوم در دو شغل متفاوت مثل تجارت و زراعت که عدم جبران را اقوی می-دانند، خصوصاً در تلف، و صورت سوم در یک نوع تجارت که اقوی جبران است. متن مسئله چنین است:
لو كان له رأس مال و فرّقه في أنواع من التجارة فتلف رأس المال أو بعضه من نوع منها فالأحوط عدم جبره بربح تجارة اخرى بل و كذا الأحوط عدم جبر خسران نوع بربح أُخرى لكن الجبر لا يخلو عن قوّة خصوصاً في الخسارة،[16]
اگر کسی سرمایه‌اش را در انواعی از تجارت، به کار بگیرد و در یک نوع آن، کل سرمایه یا بخشی از آن تلف شود، احوط عدم جبران این تلف به وسیله سودی است که از نوع دیگر تجارت به دست می‌آورد؛ همچنین احوط عدم جبران خسارت یک نوع با ربح نوع دیگر است، هرچند قول به جبران تلف و خسارت خالی از قوت نیست خصوصاً در مورد خسارت.
در ادامه صورت دوم را اینچنین بیان می‌کند:
نعم لو كان له تجارة و زراعة مثلًا فخسر في تجارته أو تلف رأس ماله فيها فعدم الجبر لا يخلو عن قوّة خصوصاً في صورة التلف، و كذا العكس، [17]
بله اگر کسی مثلاً هم تجارت می‌کند و هم زراعت و مثلاً در تجارتش ضرر کند یا سرمایه‌ای که در بخش تجارت صرف کرده بود تلف شود، عدم جبران این خسارت و تلف با سودی که از زراعت به دست می‌آورد، خالی از قوت نیست، خصوصاً در مورد تلف. همچنین بالعکس، یعنی اقوی این است که ضرر یا تلفی که در زراعت برایش حاصل شده با سود تجارت جبران نمی‌شود.
و در مورد صورت سوم می‌نویسد:
و أمّا التجارة الواحدة فلو تلف بعض رأس المال فيها و ربح الباقي فالأقوى الجبر و كذا في الخسران و الربح في عام واحد في وقتين سواء تقدّم الربح أو الخسران فإنّه يجبر الخسران بالربح.[18]
اما در یک تجارت اگر بخشی از سرمایه‌اش تلف شود و در بخشی دیگر سود کند، اقوی جبران تلف است و همچنین در خسران و سود در یک سال که در دو نوبت انجام شده، بدون فرق میان اینکه سود زودتر حاصل شود یا خسارت، در اینجا نیز خسارت با سود جبران می‌شود.
بنا بر این، تفصیل ایشان میان یک یا چند نوع تجارت و آنجاست که دو شغل مثل تجارت و زراعت داشته باشد که در اولی جبران خسارت و تلف را اقوا می‌داند و در دومی عدم جبران را، ولی حضرت امام ; در هر دو مورد میان تجارت و سرمایه مستقل و غیر مستقل تفصیل می‌دهند، لذا در حاشیه عروة این تفصیل را در هر دو مورد بیان کردند.[19]


[6]ابو سعید خدری از اصحاب پیامبر بود که در سیزده سالگی پدرش او را آورد تا در جنگ خندق شرکت کند، ولی پیامبر به خاطر سن کمش، قبول نکرد؛ ولی دو سال بعد در جنگ بنی مصطلق شرکت کرد و تا آخر عمر پیامبر در جنگ‌ها در کنار ایشان بود و بعد هم از راویان غدیر شد و در جنگ صفین و نهروان هم همراه امیر المؤمنین بود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo