بحث اخلاقی
مصادیق عبادت
و عَبِّدنی لَک و لا تُفسِد عِبادَتی بِالعُجب.[1]
سه مطلب را در تبیین نخستین جمله این فراز توضیح دادیم: معنای عبادت؛ اهمیت عبادت و حکمت عبادت.
مطلب چهارم مصادیق عبادت است، این که از خدا میخواهیم خدایا! من را به عبادت خودت وادار کن، یعنی چه کاری انجام دهم؟
پاسخ این است که همه برنامههای اعتقادی، اخلاقی و عملیای که اسلام آورده است همه عبادت خداست. عبادت خدا تنها منحصر در نماز و روزه و امثال آنها نیست. از امام رضا علیه السلام چنین نقل شده که میفرماید:
لَیسَ العِبادَةُ کثرَةَ الصَّلاةِ وَ الصَّومِ، إنّما العِبادَةُ التَّفَکرُ فی أمرِ اللّهِ عز و جل.[2]
عبادت، بسیاری نماز و روزه نیست؛ بلکه عبادت، اندیشیدن در کار خدای عز و جل است.
ممکن است انسان زیاد نماز بخواند، زیاد روزه بگیرد، ولی با یک شبهه کوچک از راه راست منحرف شود. پس آنچه مهم است فکر کردن در شناخت خدا و دین خداست.
در روایت دیگری از امام صادق علیه السلام چنین نقل شده که فرمود:
کانَ أَکثَرَ عِبَادَةِ أَبِی ذَرٍّ خَصْلَتَین: التَّفَکرُ وَ الِاعْتِبَارُ.[3]
بیشترین عبادت ابو ذر، دو چیز بود: فکر کردن و پند گرفتن.
حضرت ابوذر که رحمت خدا بر او باد، با آن مقامی که داشت، بیشترین عبادتش تفکر و اندیشیدن بود که نتیجه آن هم پند و عبرت گرفتن است.
همچنین در روایت دیگری از امام صادق علیه السلام چنین نقل شده است:
إنَّ فَوقَ کلِّ عَبادَةٍ عِبادَةً، و حُبُّنا أهلَ البَیتِ أفضَلُ عِبادَةٍ.[4]
بالادستِ هر عبادتی، عبادتی است و مهر وَرزیدن به ما اهل بیت، بالاترین عبادت است.
پس عبادت مصادیق و درجات زیادی دارد که بالاترین درجه و بافضیلتترین مصداق آن، محبت اهل بیت است. چنانچه طبق روایتی که از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نقل شده است، خوشگمانی به خدا و اینکه انسان به خدا امیدوار باشد نیز عبادت محسوب شده است.[5]
اینها چند مصداق از مصادیق عبادت بود که مورد اشاره قرار گرفت و اگر کسی بخواهد مصادیق بیشتری را بداند به بخش «انواع العبادة» در کتاب میزان الحکمة مراجعه کند، در آنجا روایات فراوانی در این رابطه آوردهایم ولی باز همه مصادیق عبادت بیان نشده است، زیرا چنانچه گفتیم همه برنامههایی که خدا آورده است به این شرط که با اخلاص همراه باشد، خود نوعی از عبادت است. حتی کارهای مباح مثل خوردن و آشامیدن و خوابیدن هم اگر به قصد قربت باشد، عبادت است.
در روایتی پیامبر اکرم خطاب به ابوذر میفرمایند:
یا أبا ذرٍّ، لِیکن لَک فی کلِّ شَیءٍ نِیةٌ صالِحَةٌ، حتّی فی النَّومِ و الأکل.[6]
ای ابوذر! باید در هر کاری نیت خوب داشته باشی، حتی در خوابیدن و خوردن.
اینکه همه اعمال و حالات انسان برای خدا و عبادت او باشد، بهترین حالتی است که برای انسان متصور است و همین را در این فراز از دعای کمیل از خداوند میخواهیم که:
حَتّی تَکونَ أعمالی و أورادی کلُّها وِردا واحِدا، و حالی فی خِدمَتِک سَرمَدا.[7]
تا آن که همه اعمال و اورادم یک وِرد شوند و تا ابد، در خدمت تو باشم.
از خداوند منان توفیق چنین حالتی را خواستاریم.
بحث فقهی
موضوع: اشتراط فقر در یتیم و معصیت نبودن سفر در ابنالسبیل
یادآوری
بحث در مسائل مربوط به تقسیم و مستحقین خمس بود. تا کنون دو مسئله را در این رابطه بررسی کردهایم. در این جلسه به مسئله سوم میپردازیم.
مسئله سوم
متن این مسئله در تحریرالوسیلة چنین است:
الأقوی اعتبار الفقر فی الیتامی، أما ابن السبیل أی المسافر فی غیر معصیة فلا یعتبر فیه فی بلده، نعم یعتبر الحاجة فی بلد التسلیم و إن کان غنیا فی بلده کما مرّ فی الزکاة.[8]
اقوی آن است که در مورد یتیمها فقیر بودن لازم است. امّا ابن السبیل یعنی مسافری که سفر او در معصیت نباشد، لازم نیست که در شهر خودش فقیر باشد، البته در شهری که خمس به او تسلیم میشود لازم است که به آن نیاز داشته باشد اگر چه در شهر خودش غنی باشد؛ همانگونه که در زکات گذشت.
پس یک مطلب این است که فقیر بودن در یتیم برای استحقاق خمس شرط است، لذا اگر یتیمی از سادات فقیر نباشد، سهم سادات به او نمیرسد.
مطلب دیگر این است که در مورد ابنالسّبیل فقر شرط نیست به این معنا که لازم نیست در شهر خودش فقیر باشد، لذا سیدی که در شهر خودش فقیر نیست، ولی فعلاً در شهر دیگری که به آنجا سفر کرده، به خمس محتاج باشد، میشود به او خمس داد. البته امروزه با وجود راههای سریع انتقال پول مثل کارتهای بانکی، مصداق ابن السّبیل کم شده است.
مطلب سوم این است که ابنالسبیل وقتی استحقاق دریافت خمس دارد که سفر او معصیت نباشد. عبارت تحریر در اینجا کمی با مسامحه بیان شده است، زیرا معصیت نبودن سفر را در تعریف ابنالسبیل دخالت داده است، در حالی که عنوان ابنالسبیل شامل هر مسافر نیازمندی میشود، چه سفرش سفر معصیت باشد یا نباشد. اما این که اگر مسافرتش معصیت نباشد و از سادات هم باشد، خمس به او میرسد، مطلب دیگری است که ربطی به معنای ابن السبیل ندارد
شرط فقر در یتیم
در مورد مطلب اول مشهور فقها همین نظر را دارند که فقر شرط استحقاق خمس به یتیم است؛ ولی از شیخ در المبسوط[9] و ابن ادریس در السرائر[10] ، نقل شده که این شرط را لازم نمیدانند و یتیم را مطلقاً مستحق خمس میدانند.
ادله عدم اشتراط
سه دلیل برای این گروه بیان شده است:
دلیل اول اطلاق آیه است که میفرماید: ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیتامی وَ الْمَساکینِ وَ ابْنِ السَّبِیل﴾؛ در هیچ یک از اصناف قیدی وجود ندارد؛ بلکه به صورت مطلق فرموده یتیمان و نفرموده یتیمان فقیر.
دلیل دوم سیاق آیه است. به این معنا که در آیه «الیتامی» قسیم «المساکین» قرار گرفته است و قسیم یک شیء نمیتواند قِسم آن هم قرار بگیرد، در حالی که اگر بگوییم شرط است در یتیم که مسکین هم باشد، مسکینی که خود یکی از اقسام ششگانه مستحقین خمس است، قسم یتیم قرار داده شده است، چون بالاخره یتیم یا مسکین است یا غیر مسکین؛ ولی اگر مطلق یتیم مراد باشد دیگر این مشکل نخواهد بود.
دلیل سوم این روایت است که در آن هم یتیمان به صورت مطلق آمده است، میفرماید:
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَ الْحَدِیثَ إِلَی أَنْ قَالَ: فَالنِّصْفُ لَهُ یعْنِی نِصْفُ الْخُمُسِ لِلْإِمَامِ خَاصَّةً وَ النِّصْفُ لِلْیتَامَی وَ الْمَسَاکینِ وَ أَبْنَاءِ السَّبِیلِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ الَّذِینَ لَا تَحِلُّ لَهُمُ الصَّدَقَةُ وَ لَا الزَّکاةُ عَوَّضَهُمُ اللَّهُ مَکانَ ذَلِک بِالْخُمُسِ...[11]
«احمد بن محمد بن عیسی» به نقل از برخی از اصحاب که به صورت مرفوعه روایت کردهاند، میگوید: فرمود: نصف آن برای اوست یعنی نصف خمس مخصوص امام است و نصف دیگرش برای یتیمان و مساکین و در راه ماندگان از خاندان محمد است از کسانی که نه صدقه برایشان حلال است و نه زکات، خداوند به جای صدقه و زکات برای آنان خمس را قرار داده است.
جواب
اما در جواب میگوییم:
اولاً وقتی میتوان به اطلاق آیه و روایت فوق تمسک کرد که دلیل دیگری آنها را قید نزند، در حالی که روایاتی که مورد استناد و عمل مشهور است اطلاق آنها را مقید میکند. از جمله در ادامه همین روایت میفرماید: «فَهُوَ یعْطِیهِمْ عَلَی قَدْرِ کفَایتِهِمْ»[12] که بیانگر این است که آنها فقیر هستند که به قدر کفایتشان به آنها داده میشود.
همچنین در مرسله حماد که ضعف سند آن با عمل مشهور منجبر است، عبارتی وجود دارد که بر مطلب دلالت دارد. از آنجا که این روایت در وسائل به صورت تقطیع شده آمده است و قسمت مورد استدلال را نیاورده است، آن را از کافی نقل میکنیم:
عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنِ الْعَبْدِ الصَّالِحِ ع قَالَ: الْخُمُسُ مِنْ خَمْسَةِ أَشْیاءَ... وَ نِصْفُ الْخُمُسِ الْبَاقِی بَینَ أَهْلِ بَیتِهِ فَسَهْمٌ لِیتَامَاهُمْ وَ سَهْمٌ لِمَسَاکینِهِمْ وَ سَهْمٌ لِأَبْنَاءِ سَبِیلِهِمْ یقْسَمُ بَینَهُمْ عَلَی الْکتَابِ وَ السُّنَّةِ مَا یسْتَغْنُونَ بِهِ فِی سَنَتِهِمْ فَإِنْ فَضَلَ عَنْهُمْ شَیءٌ فَهُوَ لِلْوَالِی وَ إِنْ عَجَزَ أَوْ نَقَصَ عَنِ اسْتِغْنَائِهِمْ کانَ عَلَی الْوَالِی أَنْ ینْفِقَ مِنْ عِنْدِهِ بِقَدْرِ مَا یسْتَغْنُونَ بِهِ.[13]
خمس از پنج چیز گرفته میشود... و نصف دیگر خمس بین اهل بیت پیامبر تقسیم میشود: سهمی برای یتیمانشان و سهمی برای مستمندانشان و سهمی برای واماندگانشان در راه که بین آنان بر اساس کتاب و سنت قسمت میشود، به مقداری که در طول سال بینیاز باشند پس اگر چیزی از آن زیاد آمد برای والی است، و اگر قابل قسمت نبود یا کم آمد و به حدی نبود که آنان را بینیاز سازد بر والی است که از اموالی که نزد اوست به حدی که آنان را بینیاز کند مخارج آنان را تکمیل نماید.
در سه فراز از این روایت به استغنا و بینیاز شدن این سه گروه با پرداخت خمس اشاره شده است، یکی آنجا که فرمود: «مَا یسْتَغْنُونَ بِهِ فِی سَنَتِهِمْ» و دیگری آنجا که فرمود: «نَقَصَ عَنِ اسْتِغْنَائِهِمْ» و سوم آنجا که فرمود: «بِقَدْرِ مَا یسْتَغْنُونَ بِهِ». این فرازها نشان میدهد که غیر از مساکین که مخارج سال خود را ندارند، یتیمان و ابنالسبیلهایی هم که میخواهند خمس بگیرند، باید وضعشان طوری باشد که مخارج سال خود را نداشته باشند، چون اگر چنین نبود گفتن اینکه به مقدار کفایت و بینیاز شدنشان به آنها داده شود، معنایی نداشت.
پس با وجود این روایات و روایات مشابه، اطلاق آیه و روایت مورد نظر مقید به شرط فقر میشود.
علاوه بر آن، میتوان گفت عند العرف کلمه «الیتامی» در ادلّه منصرف به یتیمان فقیر است. زیرا وقتی گفته میشود به یتیمان از پول خمس بدهید، آنچه در ذهن عقلا و متشرعه مرتکز میشود، یتیمانی است که فقیرند و پول ندارند نه اینکه هر یتیمی هرچند میلیاردها تومان پول داشته باشد را هم شامل شود. پس با وجود این ارتکاز عقلی دیگر اطلاقی باقی نخواهد بود تا بخواهیم آن را مقید سازیم.
در مورد دلیل سیاق هم میگوییم، بیان «الیتامی» در کنار «المساکین» از باب تأکید و بیان اهمیت رسیدگی به یتیم است و اینکه خداوند میخواهد برای یتیمان حساب جدایی باز شود. و الا معلوم است که بخشی از مساکین، یتیمان فقیر هستند ولی چون آنها قبل از رشد، نمیتوانند مخارج خود را به دست آورند، جداگانه مورد تأکید قرار گرفتهاند و در واقع ذکر خاص قبل از عام است، مثل اینکه گفته باشد یتیمان مسکین و سایر مساکین.
با توجه به آنچه گفته شد، به نظر ما هم شرط فقر در مورد یتیمان مستحق خمس ثابت است و میتوان فتوا داد که اگر یتیم سیدی فقیر نباشد خمس به او نمیرسد و حتی نیاز به احتیاط هم نیست، چنانچه آیت الله گلپایگانی در اینجا «علی الاحوط» فرمودهاند، ولی ظاهراً نیازی نیست و میتوان فتوا داد.
حکم ابن السّبیل در سفر معصیت
در مورد فقیر بودن یا نبودن ابنالسبیل بحثی نیست که لازم نیست در شهر خودش فقیر باشد؛ بلکه چنانچه گذشت اگر در شهر خودش غنی باشد ولی فعلاً در سفر مانده و پول ندارد که برگردد، استحقاق دریافت خمس دارد.
بحثی که در ابن السبیل لازم است بررسی شود، بحث سفر اوست که آیا میان سفر معصیت و غیر آن فرقی هست یا نه؟
حضرت امام فرق گذاشتند و نظرشان این شد که ابنالسبیل به این شرط مستحق خمس است که سفرش، سفر معصیت نباشد.
ولی مرحوم صاحب عروة آن را شرط نمیدانند و ابنالسبیل را چه در سفر معصیت باشد چه در سفر طاعت، مستحق خمس میدانند.
این در حالی است که مشهور فقها میگویند نباید سفرش سفر معصیت باشد، به همین جهت اکثر محشین عروة در اینجا حاشیه دارند، از جمله: حضرت امام، آیت الله آقا سید ابوالحسن اصفهانی، آیت الله بروجردی، آیت الله حکیم، آیت الله خویی، آیت الله تبریزی، آیت الله گلپایگانی، آیت الله سید عبدالهادی شیرازی که یا فتوا دادهاند یا احتیاط کردهاند که به ابنالسبیلی که سفرش معصیت است، خمس نمیرسد.
پس نظر صاحب عروة بر خلاف نظر مشهور فقهاست و فقط به ابن جنید نسبت داده شده که او نیز این شرط را به جهت تمسک به اطلاق آیه نپذیرفته است. ولی بنده به کتاب مجموعه فتاوای ابن جنید مراجعه کردم و دیدم در مورد مستحقین خمس چیزی ندارد ولی در مورد زکات اتفاقاً شرط معصیت نبودن را پذیرفته و حتی به نظر علامه بالاتر از آن شرط کرده که سفر باید واجب یا مستحب باشد، یعنی حتی ابنالسبیل در سفر مباح را هم مستحق زکات نمیداند. متن عبارت ایشان به نقل از علامه چنین است:
قال ابن الجنید: و سهم ابن السبیل فإلی المسافرین فی طاعات اللّه و المریدین لذلک و لیس فی أیدیهم ما یکفیهم لسفرهم و رجوعهم الی منازلهم إذا کان قصدهم فی سفرهم قضاء فرض أو قیاما بسنّة.[14]
ابن جنید میگوید: سهم ابنالسبیل میرسد به مسافرانی که در طاعت خدا سفر کرده و آن را در سفر خود اراده کردهاند و مالی هم نداشته باشند که کفایت آنها را برای سفرشان و برگشتشان به خانههایشان بکند. این مسافران اگر قصدشان از سفر انجام واجب یا عمل به سنتی باشد، سهم زکات به آنها میرسد.
علامه بعد از نقل این کلام مینویسد:
کلام ابن الجنید یشعر أنّ ابن السبیل انّما یعطی إذا کان سفره طاعة امّا فی واجب أو ندب.[15]
سخن ابن جنید به این اشعار دارد که فقط وقتی زکات به ابنالسبیل داده میشود که سفرش، سفر طاعت باشد حال طاعت واجب یا مستحب.
بنا بر این، میتوان گفت هرچند از ابن جنید در بحث خمس به ما چیزی نرسیده است، ولی قاعدتاً وقتی در بحث زکات که دارای مصارف عامتری است معصیت نبودن سفر را شرط میکند، در خمس هم این شرط را میپذیرد، لذا این نسبت ظاهراً صحیح نیست.
ادله اشتراط معصیت نبودن سفر
به هر حال، تنها دلیل کسانی که آن را شرط نمیدانند مثل صاحب عروة اطلاق آیه است، ولی در مقابل برای قول مشهور به این سه دلیل تمسک شده است:
دلیل اول: ادله الحاق خمس به زکات
ادله الحاق خمس به زکات، در کنار ادلهای که عدم معصیت را در استحقاق زکات به ابنالسبیل ثابت میکند، این مطلب را اقتضا میکنند که در استحقاق خمس به ابنالسبیل هم شرط عدم معصیت بودن سفر معتبر است.
چراکه ادله الحاق یا از باب بدلیت خمس را به زکات ملحق میکنند یا از باب فحوا، و در هر دو صورت به اقتضای الحاق همه شرایط زکات در خمس نیز باید محقق شود. پس بنا بر بدلیت گفته میشود از آنجا که خمس برای سادات در عوض منع آنان از زکات تشریع شده است، پس همانطور که شرط معصیتی نبودن سفر در مصرف زکات برای ابنالسبیل وجود داشت، در استحقاق خمس به ساداتی که در راه ماندهاند هم این شرط وجود دارد. و بنا بر فحوا بودن هم گفته میشود وقتی در زکات که مصرف آن عامتر است، نسبت به ابن السبیل چنین شرطی باشد، در خمس که مصرفش خاصتر است به طریق اولی باید این شرط وجود داشته باشد.
دلیل اینکه گفته شد در زکات این شرط ثابت است، روایتی است که میفرماید ابن السبیلی مستحق دریافت زکات است که سفرش در طاعة الله باشد. در بخشی از یک روایت طولانی در باب زکات آمده است:
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِی بْنِ إِبْرَاهِیمَ أَنَّهُ ذَکرَ فِی تَفْسِیرِهِ تَفْصِیلَ هَذِهِ الثَّمَانِیةِ الْأَصْنَافِ فَقَالَ فَسَّرَ الْعَالِمُ ع فَقَالَ: ... وَ ابْنِ السَّبِیلِ أَبْنَاءُ الطَّرِیقِ- الَّذِینَ یکونُونَ فِی الْأَسْفَارِ فِی طَاعَةِ اللَّهِ- فَیقْطَعُ عَلَیهِمْ وَ یذْهَبُ مَالُهُمْ- فَعَلَی الْإِمَامِ أَنْ یرُدَّهُمْ إِلَی أَوْطَانِهِمْ مِنْ مَالِ الصَّدَقَاتِ.[16]
در تفسیر علی بن ابراهیم به نقل از امام کاظم علیه السلام آمده است که حضرت در تفسیر آیه زکات فرمود: ... «و ابن السبیل» کسانی هستند که در راه ماندهاند، کسانی که مسافرتشان در جهت اطاعت خدا بوده و دزدان اموالشان را به سرقت بردهاند، که بر امام است از زکات و صدقات، آنان را به وطنشان بازگرداند.
اشکال
البته قبلاً هم گفتیم که بر فرض هم که ادله بدلیت خمس از زکات را بپذیریم، ولی باز دلیلی ندارد که در همه جهات و خصوصیات شبیه هم باشند، پس ممکن است در مستحق زکات شرطی وجود داشته باشد که در مستحق خمس نباشد.
دلیل دوم: اعانت بر اثم
اگر به کسی که برای معصیت سفر رفته و حال به هر دلیلی در راه مانده، بخواهیم از پول خمس کمک کنیم، این کار از مصادیق اعانه بر اثم میشود و آن شخص بار دیگر هم میگوید این سفر گناه را میروم و با پول خمس و زکات به وطنم باز میگردم. لذا باید برای منع افراد از انجام سفرهای معصیتی حداقل سهمی از خمس و زکات برای آنها قرار داده نشود.
پس دادن خمس به چنین اشخاصی اعانت بر اثم است که مبغوضیت دارد و در چیزی که مبغوض است، قصد قربت راه ندارد.
اشکال
در ردّ این دلیل میگوییم آنچه مبغوض است، سفر حرام و معصیت است، ولی اینکه شخص میخواهد به وطنش باز گردد که مبغوض نیست، و آنچه به عنوان خمس داده میشود برای بازگرداندن شخص از سفر معصیت است.
افزون بر آن، اصلاً دلیلی بر حرمت اعانت بر اثم بدین شکل نداریم. تعاونی که در این آیه وارد شده که میفرماید: ﴿تعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ﴾[17] به معنای مشارکت است، یعنی کسی که ظلم و گناه میکند تو با او شریک نشو! ولی کمک به مسافری که سفرش معصیت بوده برای بازگشت به وطنش، شراکت با او در سفر معصیت نیست. پس معاونت بر اثم و عدوان در این مورد صدق نمیکند.
دلیل سوم: انصراف مصرف در حوایج مشروعه
آنچه از مصارف خمس و زکات در ذهن مرتکز میشود، مصارفی است که برای حوایج مشروعه خرج میشود نه هر مصرفی. پس طبق عرف متشرعه همان طور که کلمه «الیتامی» در آیه شریفه منصرف به یتیم فقیر شد، کلمه «ابنالسبیل» نیز منصرف به سفرهای غیر معصیتی میشود.
این دلیل، دلیل قابل قبولی است. بنا بر این، در این مسئله ما نیز مثل حضرت امام (و مشهور فقها شرط معصیتی نبودن سفر را برای استحقاق خمس به ابنالسبیل معتبر میدانیم.