< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد ری شهری

کتاب الحج

94/11/12

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث اخلاقی

جبران بدی با خوبی

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أَبْدِلْنِي مِنْ بِغْضَةِ أَهْلِ الشَّنَآنِ الْمَحَبَّةَ، وَ مِنْ حَسَدِ أَهْلِ الْبَغْيِ الْمَوَدَّةَ، وَ مِنْ ظِنَّةِ أَهْلِ الصَّلَاحِ الثِّقَةَ.[1]

خداوندا! بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست و بغض و كينه دشمنان را به دوستى و حسد سركشان را به مهر و بدگمانى اهل صلاح را به اعتماد تبدیل گردان.

این بخش از دعای نورانی مکارم الاخلاق در حقیقت به بالاترین مراتب فضایل اخلاقی و کمالات نفسانی اشاره دارد و آن عبارت است از نیکی کردن به کسی که به انسان بدی کرده است. این معنا ریشه در دو آیه از آیات قرآن دارد که هر دو مشتمل بر این جمله است: ﴿ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾[2] یعنی، [بدی را] به بهترین وجه و به بهترین شکل دفع کن.

واکنش انسان در مقابل کسی که به انسان بدی می‌کند، حال سخن بدی به می‌گوید یا با او رفتار بدی دارد ـ سه گونه می‌تواند باشد:

یک) مقابله برابر به این معنا که در برابر کسی که به انسان بدی کرده، مقابله به مثل کند، و این واکنشی است که عقلاً و شرعاً در مواردی حق انسان است، چه اینکه در قرآن می‌خوانیم:

﴿فَمَنِ اعْتَدى‌ عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى‌ عَلَيْكُمْ﴾[3]

پس هر كس‌بر شما ستم روا داشت همان‌گونه كه با شما ستم‌روا داشته است با وى ستم روا داريد.

دو) عدم مقابله، یعنی انسان در برابر کسی که به او بدی کرده است، صبر کند و او را مجازات نکند. این واکنش که بالاتر از واکنش قبلی است در این آیه مورد تأکید قرار گرفته است:

﴿وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ﴾[4]

و اگر كيفر مى‌كنيد مانند آنچه خود كيفر شده‌ايد كيفر كنيد و اگر شكيبايى پيشه كنيدهمان براى شكيبايان بهتر است.

نقل شده که این آیه وقتی نازل شده که حضرت حمزه سیدالشّهدا در جنگ بدر توسط دشمنان مُثله شد و پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تصمیم گرفت که اگر بر آنها مسلط شود با هفتاد نفر از آنان همین کار را کند.[5]

نکته قابل توجه این است که می‌فرماید «لهو خیر» و نمی‌فرماید: «فهو خیر»، زیرا صبر کردن اهمیت دارد و مورد تأکید قرار گرفته است.

سه) مقابله برتر به این معنا که در مقابل کسی که به انسان بدی کرده، خوبی کند. این همان واکنشی است که در این بخش از دعا به آن اشاره شده و در قرآن نیز بدان سفارش شده است.

در روایتی از امیر المؤمنین (علیه السّلام) چنین نقل شده است:

مِن كَمالِ الإيمانِ مُكافاةُ المُسي‌ءِ بِالإحسانِ.[6]

از [نشانه‌هاى‌] كمال ايمان‌ اين است كه بدى كننده را به نيكى پاداش دهى.

در روایت دیگری از آن حضرت هم چنین نقل شده است:

مَن لَم يُجازِ الإساءَةَ بِالإحسانِ فلَيسَ مِنَ الكِرامِ.[7]

كسى كه بدى را به نيكى پاداش ندهد، از بزرگواران نيست.

بنا بر این، بدی را با خوبی جواب دادن نشانه کرامت نفس داشتن است و این کار، کار دشواری است، زیرا علاوه بر اینکه مقابله به مثل نمی‌کند، او را می‌بخشد و بالاتر از آن به او احسان هم می‌کند.

 

بحث فقهی

موضوع: مسائل شرط استطاعت

یادآوری

بحث در شرط استطاعت مالی برای وجوب حج بود. متن مربوط به این شرط و اولین مسئله مربوط به آن را که در تحریر مسئله نهم بود، خواندیم. اینک ادامه این مسائل را می‌خوانیم.

مسئله دهم

لا يشترط وجود الزاد و الراحلة عنده عينا، بل يكفي وجود ما يمكن صرفه في تحصيلها من المال، نقدا كان أو غيره من العروض.[8]

[اینکه گفته شد داشتن زاد و راحله شرط است به این معنا نیست که] بودن عين زاد و راحله نزد شخص شرط باشد؛ بلكه وجود مالى كه جهت تحصيل زاد و راحله امكان صرفش باشد، كفايت مى‌كند، نقد باشد يا غير آن از اجناس ديگر [که بتواند آن را تبدیل کند].

این مسئله روشنی است و نیاز به استدلال ندارد، زیرا مستطیع بودن به این است که استطاعت مالی داشته باشد؛ حالا عین زاد و راحله را داشته باشد یا پولی که بتواند آنها را تهیه کند.

مسئله یازدهم

المراد من الزاد و الراحلة ما هو المحتاج إليه في السفر بحسب حاله قوة و ضعفا و شرفا و ضعة، و لا يكفي ما هو دون ذلك، و كل ذلك موكول إلى العرف، و لو تكلف بالحج مع عدم ذلك لا يكفي عن حجة الإسلام، كما أنه لو كان كسوبا قادرا على تحصيلهما في الطريق لا يجب و لا يكفي عنها.[9]

مقصود از زاد و راحله آن چیزی است كه متناسب با حال او از نظر قوت و ضعف، و بالا و پايين بودن شأنش در سفر حج به آن نيازمند است‌، و كمتر از آن كفايت نمى‌كند، و تشخيص در همه اين موارد واگذار به عرف است، و اگر با نبود چنين زاد و راحله‌اى، با تكلّف و سختى، حج بجا آورد كفايت از حجة الاسلام نمى‌كند، كما اينكه اگر كاسبى باشد‌كه بتواند زاد و راحله را در بین راه به دست آورد، واجب نمى‌باشد و [در صورت انجام] كفايت از حجة الاسلام نمى‌كند.

امکانات مورد نیاز در سفر حج برای هر فرد متناسب با توان و جایگاه اجتماعی‌اش متفاوت است و میزان آن را نیز عرف مشخص می‌کند، پس ممکن است کسی توشه سفر او در حدّ معمول باشد و دیگری به خاطر بیماری نیاز به تهیه دارو یا وسایل اضافی دیگر هم داشته باشد. همچنین برای برخی افراد که از موقعیت اجتماعی خاصی برخوردار هستند، رفتن به صورت عادی، عرفاً خلاف شأن او شمرده می‌شود و اگر برود می‌گویند فلانی با ذلت رفت مکه، قطعاً هزینه‌های چنین شخصی بالاتر از یک فرد عادی خواهد بود. لذا ممکن است هنوز توان تهیه آن مقدار هزینه را نداشته باشد، پس مستطیع نیست، در حالی که اگر همین هزینه را یک فرد عادی داشته باشد، حج بر او واجب خواهد بود.

خلاصه اینکه استطاعت یک امر نسبی است و مطابق با عرف تعیین می‌شود که چه کسی مستطیع هست و چه کسی نیست. حال اگر کسی عرفاً مستطیع نباشد، ولی با سختی و مشقت هزینه‌های این سفر را تأمین کند و به حج برود، از حجة الاسلام او کفایت نمی‌کند، زیرا یکی از شرائط وجوب که استطاعت بوده را نداشته است.

تا اینجای مسئله بحثی ندارد، اما نسبت به فرع آخری که حضرت امام (رحمة الله علیه) فرمودند یک حاشیه وجود دارد. از نظر ایشان حج برای کسی که فعلا توان مالی تهیه زاد و راحله ندارد؛ ولی می‌تواند در بین راه آنها را از طریق کاسبی تهیه کند، واجب نیست و اگر به این صورت حج انجام دهد از حجة الاسلام او کفایت نمی‌کند. اما به نظر ما در اینجا نیز بحث عرف و تناسب شأن افراد دخیل است، لذا ممکن است کاسبی کردن در مسیر برای کسی خلاف شأن او نباشد و کاری عادی باشد، مثلا کسی است که شغلش تجارت است و به جاهای مختلف برای تجارت سفر می‌کند، چنین شخصی اگر چه فعلا استطاعت مالی نداشته باشد، ولی چون می‌تواند با سفر به عربستان در آنجا با انجام تجارت هزینه‌های سفرش را تأمین کند، عرفاً مستطیع است و حج بر او واجب است. بله، در برخی از فروض کاسبی خلاف شأن او خواهد بود، مثلا بخواهد با دوره‌گردی در خیابان‌های مکه و مدینه هزینه‌هایش را تأمین کند، در این صورت قطعا واجب نخواهد بود.

این مطلب را مرحوم نراقی در مستند به صورت روشن‌تری بیان کرده است، هر چند که بعضی از فقهای معاصر آن را از شذوذات نراقی دانسته‌اند؛[10] ولی به نظر ما سخن شاذی نیست و مطابق با مبنای هر کسی است که استطاعت را استطاعت عرفی می‌داند.

نظر محقق نراقی

ایشان در این باره می‌نویسند:

لو لم يجد الزاد، و لكن كان كسوبا يتمكّن من الاكتساب في الطريق لكلّ يوم بقدر ما يكفيه، و ظنّ إمكانه بجريان العادة عليه من غير مشقّة، وجب الحجّ، لصدق الاستطاعة.[11]

اگر فعلا زاد و توشه نداشته باشد، ولی کارش کاسبی باشد و بتواند در مسیر برای هر روزش به اندازه کفایتش کاسبی کند و گمان رود که این کار عادتاً برایش بدون مشقت امکان‌پذیر است، حج بر او واجب می‌شود، زیرا استطاعت در اینجا صدق می‌کند.

ایشان در ادامه به نظر مخالف علامه حلی در این مسئله اشاره کرده و دلیل ایشان را پاسخ می‌دهد، می‌نویسد:

و عن التذكرة: سقوطه إن كان السفر طويلا، لما في الجمع بين الكسب و السفر من المشقّة، و لإمكان انقطاعه من الكسب. و هو منازعة لفظيّة، لأنّ المفروض إمكان الجمع و جريان العادة بعدم الانقطاع، و إلّا فالزاد أيضا قد يسرق.[12]

علامه در تذکرة فرموده: در صورتی که سفر طولانی باشد، حج از او ساقط است، زیرا اینکه بخواهد هم کاسبی کند هم سفر کند مشقت دارد، همچنین ممکن است کاسبی او منقطع شود [مثلا مریض شود یا مشتری پیدا نکند یا... آن وقت دیگر در تأمین هزینه‌هایش می‌ماند]. ولی این سخن دعوای لفظی است، زیرا فرض ما این است که جمع میان کاسبی و سفر بدون مشقت ممکن است، همچنین عادتاً اینگونه است که کاسبی‌اش قطع نمی‌شود و ادامه دارد، و الا [اگر قرار باشد این احتمالات مؤثر باشد] این احتمال هم هست که توشه سفر دزدیده شود [آنگاه باید گفت با وجود این احتمال حج ساقط است، در حالی که هیچ کس به خاطر این احتمالات خلاف عادت حکم به سقوط حج نمی‌کند.]

به هر حال، هرچند حضرت امام (رحمة الله علیه) عرف را در تشخیص میزان زاد و راحله دخیل دانستند؛ ولی چون استطاعت شرعی از نظر ایشان داشتن زاد و راحله است، لذا کسی که بالفعل توشه سفر نداشته باشد را مستطیع نمی‌داند اگرچه بتواند در مسیر با کاسبی و تجارت آن را به دست آورد؛ ولی به نظر ما چون استطاعت شرعی با عرف تعیین می‌شود، گستره صدق استطاعت مالی این مورد را نیز شامل می‌شود.

مسئله دوازدهم

لا يعتبر الاستطاعة من بلده و وطنه، فلو استطاع العراقي أو الايراني و هو في الشام أو الحجاز وجب و إن لم يستطع من وطنه، بل لو مشى إلى قبل الميقات متسكعا أو لحاجة و كان هناك جامعا لشرائط الحج وجب، و يكفي عن حجة الإسلام، بل لو أحرم متسكعا فاستطاع و كان أمامه ميقات آخر يمكن القول بوجوبه و إن لا يخلو من إشكال.[13]

شرط نيست كه از شهر و وطنش مستطيع باشد‌؛ بنابراين اگر شخص عراقی یا ایرانی در شام يا حجاز باشد و از همان‌جا استطاعت پيدا كند، واجب است كه حج كند اگر چه از وطنش استطاعت رفتن به حج را نداشته باشد، بلكه اگر با سختى و بدون زاد و راحله[14] يا براى كارى [مثلا به دنبال گمشده‌اش] به قبل از ميقات برود و در آنجا داراى شرايط حج شود، بايد حج نمايد و كفايت از حجة الاسلام مى‌كند، بلكه اگر با سختى و بدون زاد و راحله [به حج برود و] محرم شود و پس از آن مستطيع گردد و در جلوی او ميقات ديگرى باشد، ممكن است كه گفته شود حج واجب است، گرچه خالى از اشكال نيست.

قبل از توضیح مسئله نظر صاحب عروة را نیز می‌خوانیم.

نظر صاحب عروة

ایشان در مسئله ششم می‌فرماید:

إنّما يعتبر الاستطاعة من مكانه لا من بلده فالعراقيّ إذا استطاع و هو في الشام وجب عليه و إن لم يكن عنده بقدر الاستطاعة من العراق بل لو مشى إلى ما قبل الميقات متسكّعاً أو لحاجة اخرى من تجارة أو غيرها و كان له هناك ما يمكن أن يحجّ به وجب عليه‌ بل لو أحرم متسكّعاً فاستطاع و كان أمامه ميقات آخر أمكن أن يقال بالوجوب عليه و إن كان لا يخلو عن إشكال.[15]

همانا استطاعت از مکان حضور شخص لازم است نه از شهر خودش، پس اگر شخص عراقی در حالی که در شام حضور دارد، مستطیع شود واجب الحج می‌شود اگر چه مال او به اندازه‌ای نباشد که اگر می‌خواست از عراق عازم حج شود، نمی‌توانست. بلکه اگر با سختی و در حالی که استطاعت نداشت خود را به میقات برساند یا به خاطر کار دیگری مثل تجارت یا غیر آن به میقات بیاید و در آنجا امکان مالی رفتن به حج برایش پیدا شود، واجب است که برود، بلکه اگر در حالی که استطاعت نداشت [به نیت استحبابی] محرم شود، آنگاه مستطیع شود، در صورتی که جلوی او میقات دیگری باشد، ممکن است گفته شود حج بر او واجب است، هرچند خالی از اشکال نیست.

در حاشیه عروة آیت الله بروجردی و آیت الله نائینی در صورت دوم که خود را با سختی به میقات رسانده و در آنجا مالی که بتواند با آن حج انجام دهد برایش حاصل شود، این نکته را اضافه کرده‌اند که علاوه بر حصول این مال بقیه چیزهایی که در استطاعت او لازم است نیز تحقق پیدا کند. یعنی هم زاد و هم راحله برایش حاصل شود.

بنا بر این، همه محشین عروة با نظر ایشان در این مسئله موافق هستند، فقط نسبت به صورت سوم که بعد از احرام استطاعت حاصل می‌شود، آیت الله خویی نظر دیگری ارائه کرده‌اند که در ادامه می‌آید.

به هر حال، بحث در این مسئله، درباره زمان حصول استطاعت است که آیا لازم است از وقتی در شهر و وطن خودش هست، مستطیع باشد، یا نهایتاً اینکه باید قبل از میقات استطاعت حاصل شود، یا اینکه حتی اگر بعد از احرام و قبل از شروع مناسک هم استطاعت حاصل شود، کافی است؟

بنا بر این، می‌توان مباحث این مسئله را در این سه فرع دنبال کرد:

فرع اول: اعتبار یا عدم اعتبار استطاعت از وطن

چنانچه برخی گفته‌اند این مسئله مورد اتفاق است که لازم نیست شخص از وطن و شهر خودش مستطیع باشد، لذا اگر در مکان نزدیک‌تری حضور داشته باشد و در آنجا به اندازه مال داشته باشد که بتواند حج انجام دهد، مستیطع است و حج بر او واجب است، هرچند اگر می‌خواست با همین مقدار مال از شهر خودش برود، نمی‌توانست.

در گذشته برخی‌ها بودند که این قدر پول نداشتند که بخواهند از ایران بلیط هواپیما تهیه کنند و هوایی به مکه بروند؛ ولی وقتی به عراق سفر می‌کردند، می‌دیدند از آنجا با ماشین و به صورت زمینی می‌توانند خود را به مکه برسانند. این افراد در ایران استطاعت نداشتند ولی در عراق مستطیع محسوب می‌شدند. همچنین امروزه کسانی هستند که به عنوان تجارت با عربستان ارتباط دارند و در ایام حج بدون اینکه بخواهد ویزای حج تهیه کند به عربستان سفر می‌کند، این افراد با اینکه اگر می‌خواستند از ایران با کاروان‌های حج سفر کنند، توان مالی نداشتند، ولی چون در آنجا می‌تواند با هزینه خیلی کمتری خود را به مکه برسانند، باید این کار را انجام دهد و حج به جا آورند.

در واقع اینها از مصادیق استطاعت عرفی است که همان طور که در شرایط یکسان، استطاعت افراد متفاوت است، استطاعت هر شخص هم متناسب با شرایط مختلف، متفاوت می‌شود. پس ممکن است یک نفر با داشتن فرضاً سی میلیون تومان مستطیع باشد و دیگری به خاطر جایگاه اجتماعی‌اش با آن مقدار، مستطیع محسوب نشود، چه اینکه ممکن است یک نفر به خاطر اینکه در ایام حج در منطقه‌ای نزدیک به مکه حضور دارد، در آنجا مستطیع باشد، هرچند وطن او هم نباشد؛ ولی همان شخص اگر در وطن خودش که در منطقه دورتری است، حضور داشت در آنجا مستطیع شمرده نمی‌شد.

علامه حلی در تذکرة ذیل یک فرع دیگر راجع به وصیت به حج، اتفاقی بودن این مسئله را تصریح کرده است. ایشان در این فرع که اگر کسی وصیت کرد که برای او حج انجام شود آیا لازم است از همان شهری که حج بر میّت واجب شده بود برایش نایب بگیرند یا می‌توانند از نزدیک‌ترین منطقه به مکه که همان میقات است، بگیرند؟ به عبارت دیگر، آیا باید برای او حج بلدی انجام شود یا حج میقاتی؟

به نظر ایشان، حج میقاتی کافی است، می‌فرمایند:

نحن نمنع الوجوب من البلد، و إنّما ثبت اتّفاقا، و لهذا لو اتّفق له اليسار في الميقات، لم يجب عليه الرجوع إلى بلده لإنشاء الإحرام منه، فدلّ على أنّ قطع المسافة ليس مرادا للشارع.[16]

ما اینکه واجب باشد از شهر میت نائب بگیرند را نمی‌پذیریم، چرا که به اتفاق علما ثابت است [که از شهر بودن لازم نیست] و به همین خاطر اگر برای کسی در میقات توانگری حاصل شد [یعنی استطاعت مالی پیدا کرد] واجب نیست که برگردد به شهر خودش و دوباره از آنجا محرم شود، پس این اتفاق نظر بر این دلالت دارد که مراد شارع از وجوب حج طی کردن مسافت نیست، [بلکه می‌خواهد حج خانه خدا انجام شود حال از هر کجا که ممکن باشد].

فرع دوم: حکم استطاعت حاصل شده قبل از میقات

فرع دوم این است که اگر کسی به نیت حج با مشقت خودش را به میقات رساند، یا اصلا نه به نیت حج؛ بلکه به خاطر کار دیگری به میقات آمد و در آنجا به او خبر دادند که مثلا مالی به عنوان ارث یا هدیه به او رسیده است و خلاصه مستطیع شد، آیا حج بر او واجب می‌شود و از همان جا کافی است که حج را شروع کند یا باید برگردد به شهر خودش یا اصلا حج بر او واجب نمی‌شود؟

اینجا هم اختلافی نیست که حج بر او واجب می‌شود و از همان جا کافی است، زیرا چنانچه گذشت مراد شارع طی کردن مسافت نیست.

فرع سوم: حکم استطاعت حاصل شده بعد از احرام

اما بحث در این فرع است که شخص چون استطاعت مالی نداشته به نیت حج مستحبی خود را هر چند به صورت پیاده به میقات رساند و احرام بست، اما پس از احرام، مالی به او رسید و استطاعت برایش حاصل شد، در اینجا آیا باید برگردد به همان میقات یا در صورت وجود میقاتی دیگر جلوی او و دوباره برای حج واجب محرم شود یا اینکه همان احرام کافی است و احرام حج مستحبی او تبدیل به حج واجب می‌شود یا اینکه باید همان حج مستحبی را به پایان برساند و سال بعد اگر استطاعتش باقی بود حجة الاسلام انجام دهد؟

این سه وجهی است که در شرط بلوغ نیز گذشت، در آنجا هم نسبت به کودکی که پس از احرام بالغ شده بود این سه وجه مطرح شد. این فرع در آنجا توسط آیت الله خویی مطرح شد و خود ایشان وجه سوم را پذیرفتند. در اینجا نیز در حاشیه عروة آن را پذیرفته‌اند. در حالی که حضرت امام و صاحب عروة با این شرط که میقاتی دیگر جلوتر وجود داشته باشد، ابتدا احتمال دادند که باید دوباره برای حجة الاسلام از آنجا احرام ببندد، سپس آن را خالی از اشکال ندانستند و خلاصه نتوانستند فتوا دهند، چنانچه هیچ یک از محشین عروة نتوانستند فتوا بدهند، تنها آیت الله خویی است که صریحاً فتوا داده و می‌نویسد:

بل هو المتعيّن لكشف الاستطاعة عن عدم الأمر الندبي حين الإحرام فيجب عليه الإحرام للحجّ ثانياً سواءً أ كان أمامه ميقات آخر أم لم يكن.[17]

اینکه باید دوباره محرم شود متعین است، زیرا استطاعتی که بعد از احرام حاصل شده کشف می‌کند که اصلا احرامی که نیت حج استحبابی بسته بوده، باطل بوده است، پس واجب است دوباره برای حج واجب احرام ببندد، فرقی هم ندارد جلوی او میقاتی در مسیرش باشد یا نباشد.

در اینجا به نظر ما هر چند که میقات دیگری هم در مسیر او وجود داشته باشد، لازم نیست دوباره به نیت حجة الاسلام احرام ببندد، چه برسد به اینکه میقات دیگری هم نباشد و بخواهد برگردد و دوباره احرام ببندند، بلکه همان حج ندبی را به اتمام میرساند و سال بعد اگر استطاعتش باقی بود حجة الاسلام را انجام میدهد، زیرا قبل از مستطیع شدن، میتوانسته برای حج مستحبی محرم شود و این کار را انجام داده است، حال دلیلی ندارد که بعد از حصول استطاعت آن احرام قبلی باطل شود یا کشف شود که باطل بوده است.

تبدیل شدن خود به خود حج مستحبی به حج واجب هم دلیلی ندارد و تمسک به روایاتی که دلالت میکرد بر اینکه «من ادرک المشعر فقد ادرک الحج» هم تنها صحت حج را ثابت میکرد، و نسبت به مجزی بودن آن از حجة الاسلام دلالتی ندارد.

 


[5] تفسیر قمی، ذیل آیه.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo