< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد ری شهری

کتاب الحج

95/09/29

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث اخلاقی

آرامش و وقار

وَ ألبِسْنِي زِينَةَ المُتّقينَ في... سُكُونِ الرِّيحِ‌.[1]

در تبیین این فراز نورانی، گفته شد که یکی از ویژگی‌های مردم صالح و باتقوا که زیور آنها محسوب می‌شود، متانت و وقار و آرامش آنها در زندگی فردی و اجتماعی است.

می‌توان روایاتی را که در ترغیب این ویژگی وارد شده است به دو دسته تقسیم کرد:

در دسته‌ای از روایات، وقار و متانت از زیورها و زینت‌های همه انسان‌ها دانسته شده است، مثل این روایت منقول از امیر مؤمنان علی (علیه السّلام) که می‌فرماید:

وَقارُ الرّجُلِ يَزينُهُ، و خُرقُهُ يَشينُهُ.[2]

سنگینی و وقار انسان باعث زینت اوست و سبکسری او باعث زشتی و خواری او می‌گردد.

یا این روایت که از رسول گرامی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است:

أحسَنُ زِينَةِ الرّجُلِ السَّكِينَةُ مَع الإيمانِ.[3]

نيكوترين زيور مرد، آرامش توأم با ايمان است.

یا در روایت دیگری از امیر المؤمنین (علیه السّلام) آمده است:

الوَقارُ حِليَةُ العَقلِ.[4]

وقار، زيور عقل است.

پس، انسان‌هایی که متین نیستند، به خفت عقل و سبکسری متهم می‌شوند.

دسته دیگر، روایاتی است که این خصوصیت را به عنوان یکی از ویژگی‌های مهم اهل ایمان و تقوا ذکر می‌کنند، مثل این روایت از امیر المؤمنین (علیه السّلام) که در توصیف انسان‌های مؤمن می‌فرماید:

المُؤمنُ وَقورٌ عِندَ الهَزاهِزِ، ثَبُوتٌ عِندَ المَكارِهِ، صَبُورٌ عِندَ البَلاءِ.[5]

مؤمن در تكان‌ها باوقار است و در ناملايمات استوار و در گرفتارى شكيبا.

مؤمن کسی است که در حوادثی که مانند زلزله زندگی فردی و اجتماعی را متلاطم می‌کند، تکان نمی‌خورد و دچار لغزش نمی‌شود.

همین معنا از آن حضرت در صفات متقین اینچنین نقل شده است:

في الزَّلازِلِ وَقُورٌ، و في المَكارِهِ صَبُورٌ، و في الرَّخاءِ شَكُورٌ.[6]

در زلزله‌های زندگی باوقار و پابرجايند و در ناملايمات شكيبا و در وقت رفاه سپاسگزار.

بحث فقهی

موضوع: مسائل شرطیت استطاعت (تتمه مسئله 45 و مسئله 46)

یادآوری

بحث در مسئله 45 از مسائل شرطیت استطاعت بود. گفتیم در این مسئله چند فرع مطرح شده است. فرع چهارم تتمه‌ای دارد که به آن اشاره می‌گردد.

تتمه فرع چهارم

فرع چهارم که فرع پایانی این مسئله بود، در باره این بود که اگر کسی با وجود بیماری یا نا امن بودن مسیر یا حرجی بود حج، حج انجام دهد، آیا حج او از حجة الاسلام مجزی است یا نه؟

گفتیم سه نظر در اینجا وجود دارد:

یک) قول مشهور که قائل به عدم اجزا است مطلقا.

دو) قول شهید اول در الدروس که متن آن را در ادامه می‌خوانیم که می‌فرماید: مطلقا مجزی است مگر در صورتی که ضرر نفسی و مقارن با مناسک حج باشد. صاحب عروة نیز همین قول را انتخاب کردند.

سه) قول حضرت امام که میان حرج و ضرر نفسی در مقدمات فقط و در نفس اعمال تفصیل دادند که در صورت اول مجزی است و در صورت دوم مجزی نیست.

در اینجا ابتدا نظر شهید را می‌خوانیم و سپس اشکالی که صاحب عروة به آن دارند را بیان می‌کنیم و در ادامه نظر ایشان را نقد می‌کنیم تا نظر نهایی روشن شود.

نظر شهید اول

مرحوم شهید اول در کتاب الدروس الشرعیّه پس از نقل قول مشهور که عدم اجزا بود می‌فرماید:

عندي لو تكلّف المريض المعضوب و الممنوع بالعدوّ و ضيق الوقت أجزأ، لأنّ ذلك من باب تحصيل الشرط فإنّه لا يجب، و لو حصّله وجب و أجزأ، نعم لو أدّى ذلك إلى إضرار بالنفس يحرم إنزاله، و قارن بعض المناسك احتمل عدم الإجزاء.[7]

به نظر من اگر مریضی که زمین‌گیر شده و کسی که دشمن او را از رفتن منع کرده و کسی که کمبود وقت دارد، حج انجام دهد، مجزی است، زیرا این از باب تحصیل شرط است که [تحصیل آنها] واجب نیست؛ اما اگر آن را تحصیل کند، حج واجب می‌شود و مجزی است، بله اگر این کار منجر به اضرار به نفس شود که وارد کردنش حرام است و مقارن با برخی از مناسک باشد، احتمال دارد مجزی نباشد.

در توضیح دلیل ایشان می‌گوییم: این فرض شبیه آنجاست که شخص در شهر خودش استطاعت مالی ندارد، اما وقتی به عنوان مهمانی یا تجارت یا کار دیگر تا مدینه رفت، و دید می‌تواند از آنجا حج را انجام دهد، واجب الحج می‌شود. چنین شخصی تا قبل از رفتن به مدینه تکلیفی نداشت، اما وقتی به هر طریقی تا آنجا رفت دیگر انجام حج بر او واجب می‌شود، در این فرض نیز، به خاطر بیماری یا نا امن بودن طریق، تکلیفی بر عهده او نیست، اما وقتی سختی آن را تحمل کرد و رفت، دیگر حج واجب را انجام داده است، پس حج او کافی است.

بنا بر این، طبق نظر ایشان میان شرط بلوغ و حرّیت و استطاعت مالی با شرط صحت بدن و باز بودن راه و وقت داشتن فرق است، در سه مورد اول، اگر بدون وجود این شرایط حج انجام دهد، فرقی به حالش نمی‌کند و پس از حج، باز هم شرائط را ندارد، پس کسی که بالغ نیست اگر حج انجام دهد، بعد از انجام حج هم عدم بلوغ او باقی است یا فقیر اگر برود حج، پولدار نمی‌شود و بعد از حج هم عدم استطاعت او باقی است؛ بر خلاف سه شرط بعدی که اگر با حالت بیماری یا ناامنی یا کمبود وقت رفت حج، پس از انجام حج دیگر ضرر آنها باقی نیست و حج انجام شده است و مکفی است.

گفتنی است، در چاپ موجود در نرم افزار جامع فقه اهل‌بیت (علیهم السّلام) قبل از «قارن بعض المناسك» حرف «لو» قرار دارد که اشتباه است، همان طور که در نقل این عبارت در کتاب‌هایی مثل: الحدائق الناضرة[8] و جواهر[9] این حرف وجود ندارد، از این رو؛ نیازی به مباحث و توجیهاتی که در حاشیه این کلام آمده، نمی‌باشد.

اشکال صاحب عروة به دلیل شهید اول

صاحب عروة به استدلال ایشان اینگونه اشکال کرده‌اند که با بنا گذاشتن بر اینکه مثلا با حالت مریضی برود، ضرر برطرف نمی‌شود، پس با شرط بلوغ تفاوتی ندارد. ایشان ابتدا فرمایش شهید را توضیح می‌دهد و می‌فرماید:

فرق بين حجّ المتسكّع و حجّ هؤلاء. و علّل الأجزاء بأنّ ذلك من باب تحصيل الشرط، فإنّه لا يجب، لكن إذا حصله وجب.[10]

[شهید اول] میان حج متسکع [یعنی کسی که با بی پولی و فقر حج رفته، البته این را از باب مثال بیان کرده، پس حج کسی که بالغ نیست یا برده است هم همین گونه است] و حج این افراد [یعنی مریض و کسی که مسیر برایش نا امن است] فرق گذاشته است و برای قول به اجزای حج آنها اینگونه دلیل آورده که تحمل این ضرر و تکلف از باب تحصیل شرط است که واجب نیست، ولیکن اگر حاصل شد، حج واجب می‌شود.

و سپس به آن اینگونه اشکال می‌کند:

و فيه أنّ مجرّد البناء على ذلك لا يكفي في حصول الشرط، مع أنّ غاية الأمر حصول المقدّمة الّتي هو المشي إلى مكّة و منى و عرفات، و من المعلوم أنّ مجرّد هذا لا يجب حصول الشرط الّذي هو عدم الضرر، أو عدم الحرج نعم لو كان الحرج أو الضرر في المشي إلى الميقات فقطّ و لم يكونا حين الشروع في الأعمال تمّ ما ذكره، و لا قائل‌ بعدم الإجزاء في هذه الصورة.[11]

در این قول این اشکال وجود دارد که مجرد بنا گذاشتن بر تحمل ضرر برای حاصل شدن شرط کفایت نمی‌کند، علاوه بر اینکه نهایتاً مقدمه حج که رفتن به مکه و منا و عرفات باشد، حاصل می‌شود، در حالی که مجرد رسیدن به این اماکن موجب حصول شرط، یعنی عدم ضرر یا عدم حرج نیست، بله اگر حرج یا ضرر فقط در رفتن به میقات باشد و هنگام شروع اعمال ضرر یا حرج نباشد، آنچه ایشان فرموده تمام است، اما کسی در این صورت قائل به عدم اجزا نشده است [بلکه همه آن را مجزی می‌دانند، پس در این صورت میان او و دیگران اختلافی نخواهد بود.]

نکته‌ای که در این عبارت وجود دارد این است که به فرموده ایشان در صورت ضرری یا حرجی بودن مقدمات حج، همه قائل اجزا هستند، پس معلوم می‌شود اینکه به مشهور نسبت داده‌اند که مطلقا مجزی نیست، صحیح نیست؛ بلکه آنها هم این صورت را مجزی دانسته‌اند، همچنان که حضرت امام فرمودند. بنا بر این، هر چند کلام فقها در اینجا مطلق است، اما منظورشان غیر از این موردی است که تنها در مقدمات ضرر یا حرج باشد. پس در واقع در اینجا دو قول بیشتر نیست، یکی قول شهید اول و دیگری قول حضرت امام که مطابق مشهور است.

به هر حال، صاحب عروة به استدلال شهید اشکال وارد کرده و آن را نمی‌پذیرد، اما در ادامه با ذکر دلیل دیگر، همین قول را می‌پذیرد. ایشان در ادامه می‌فرماید:

و مع ذلك فالأقوى ما ذكره في الدروس لا لما ذكره، بل لأنّ الضرر و الحرج إذا لم يصلا إلى حدّ الحرمة إنّما يرفعان الوجوب و الإلزام لا أصل الطلب، فإذا تحمّلهما و أتى بالمأمور به كفى.[12]

و با این حال، اقوا همان است که در الدروس ذکر کرده است، البته نه به آن دلیلی که بیان کرد، بلکه به این دلیل که ضرر و حرج هنگامی که به حدّ حرمت نرسند، تنها وجوب و الزام را بر می‌دارند نه اصل طلب را، پس وقتی آنها را تحمل می‌کند و مأمور به را انجام می‌دهد، کافی است.

این مقدمه اول ایشان است که طبق مبنایی که در قاعده نفی ضرر و حرج داشتند که «رفع» در آنها را از باب «رخصت» می‌دانستند نه «عزیمت»، می‌فرمایند: در اینجا فقط الزام برداشته می‌شود، ولی رجحان و اصل طلب باقی است، بنا بر این، با وجود ضرر یا حرج نه تنها جایز بوده که برود حج، بلکه مستحب هم بوده است، مگر آنکه ضرر نفسی باشد که در آن صورت تحمل آن حرام خواهد بود و با قصد قربت نمی‌سازد.

مقدمه دوم ایشان هم همان است که قبلا فرمود که حج دارای دو ماهیت نیست که بگویید این حجی که انجام شده، حج مستحبی بوده و مجزی نیست؛ بلکه یک ماهیت دارد و چون اولین حجی است که انجام داده، پس حجة الاسلام محسوب می‌شود.

ولی به نظر ما، همان طور که قبلا هم عرض کردیم، وقتی رفع از باب رخصت باشد، حجی که انجام شده، حج مستحبی خواهد بود و حتی در صورتی که بگوییم ماهیتاً یکی هستند؛ ولی حج مستحب جای حج واجب را نمی‌گیرد، بنا بر این، نهایتاً می‌گوییم حج او صحیح است، اما اینکه از حجة الاسلام کفایت کند نیاز به دلیل دیگر دارد.

علاوه بر آن، اگر این را نپذیرید، دلیل دیگر ما بر عدم اجزا این است که حج ضرری و حرجی تحت ﴿مَنِ اسْتَطاعَ﴾ قرار نمی‌گیرد، زیرا عرفاً میان او و کسی که پول ندارد و متسکعا می‌رود یا برده‌ای که هنوز آزاد نشده و می‌رود، فرقی نیست، پس همان طور که اگر آنها ده‌ها بار هم بروند؛ اما پس از استطاعت دوباره باید حجة الاسلام را به جا آورند، کسی هم که حج ضرری یا حرجی انجام می‌دهد، اگر بارها آن را تکرار کند، مجزی از حجة الاسلام نخواهد بود. پس روی مبنای ما که استطاعت را عرفی دانستیم، مسئله خیلی روشن است که چنین شخصی عرفاً مستطیع محسوب نمی‌شود.

مسئله چهل و ششم

این مسئله مربوط به باز بودن مسیر به عنوان یکی از عناصر استطاعت است که در آن دو فرع مطرح شده است.

فرع اول

لو توقف تخلية السرب على قتال العدوّ لا يجب و لو مع العلم بالغلبة.[13]

اگر باز كردن راه متوقف بر جنگ با دشمن باشد‌، [حج] واجب نيست، اگر چه بداند كه پیروز مى‌شود.

در این رابطه دو نظر بیان شده است:

یک) همین نظری است که حضرت امام اختیار کرده‌اند که حج ساقط می‌شود. صاحب عروة نیز همین نظر را پذیرفته‌اند،[14] چنانکه ظاهر کلام شیخ در المبسوط و محقق حلی در شرایع نیز چنین است. شیخ طوسی می‌فرماید:

إن كان العدو مسلما، كالأكراد و كالأعراب و أهل البادية فالأولى أن يتركوا قتالهم و ينصرفوا إلّا أن يدعوهم الإمام أو من نصبه الإمام إلى قتالهم؛ و إن كان العدو مشركا، لم يجب على الحاج قتالهم، لأنّ قتال المشركين لا يجب إلّا بإذن الإمام أو الدفع عن النفس و الإسلام، و ليس هاهنا واحد منهما.[15]

اگر دشمن مسلمان باشد، مانند کُردها یا عرب‌ها یا بادیه‌نشینان، پس بهتر است که جنگ با آنها ترک شود و برگردند، مگر آنکه امام یا کسی که از طرف امام منصوب شده امر به جنگ با آنها کند؛ و اگر دشمن مشرک باشد، [در این صورت هم] جنگ با آنها بر حاجی واجب نیست، زیرا جنگ با مشرکین واجب نیست، مگر با اذن امام یا به جهت دفاع از خود و اسلام، در حالی که در اینجا هیچ یک از این دو وجود ندارد.

محقق حلی هم می‌فرماید:

لو لم يندفع العدو إلا بالقتال لم يجب سواء غلب على الظن السلامة أو العطب.[16]

اگر دشمن جز با جنگیدن دفع نمی‌شود، [حج] واجب نیست، چه با گمان سالم ماندن بجنگد، چه با گمان هلاک شدن.

دو) در صورتی که با جنگیدن ضرر و خوفی به او نرسد، حج ساقط نیست. به عبارت دیگر، اگر امکان جنگیدن به گونه‌ای که خوف و ضرری به او نرسد، باشد، حج ساقط نیست، بر خلاف آنجا که امکان چنین جنگیدنی نباشد. علامه حلی این نظریه را در منتهی و تحریر اختیار کرده است، چنانکه در تذکرة آن را احتمال داده است.

وی در منتهی می‌نویسد:

لو كان في الطريق عدوّ و أمكن محاربته بحيث لا يلحقه ضرر و لا خوف، فهو مستطيع، و إن خاف على نفسه أو ماله من قتل أو جرح، لم يجب.[17]

اگر در مسیر حج، دشمن باشد [و مانع رفتن اوست]، اگر جنگ با او به گونه‌ای که ضرر و ترسی به او نرسد، ممکن باشد، مستیطع محسوب می‌شود، [مثلا دشمن غیر مسلحی است که تا حمله کند، فرار می‌کند] اما اگر بترسد که کشته یا مجروح شود یا از مالش بترسد، واجب نیست.

و در تحریر می‌نویسد:

لو كان في الطريق عدوّ، و أمكن محاربته بحيث لا يلحقه خوف و لا ضرر، فهو مستطيع.[18]

اگر در مسیر حج، دشمن باشد [و مانع رفتن اوست]؛ ولی بتواند با او به گونه‌ای که ترس و ضرری به او نرسد، بجنگد، مستیطع محسوب می‌شود.

بنا بر این، به نظر علامه اگر می‌تواند بدون ضرر دیدن با دشمن بجنگد و راه را باز کند، باید بجنگد و حج را به جا آورد؛ ولی اگر می‌ترسد که با جنگیدن با او ضرر ببیند، حج واجب نیست، زیرا در این صورت اصلا مستطیع نیست، چون در واقع توانایی باز کردن راه را ندارد.

به نظر ما، ظاهراً سخن شیخ طوسی بهتر قابل پذیرش است، زیرا با قواعد منطبق‌تر است، چه اینکه طبق روایات، ملاک، تخلیه سرب و عدم تخلیه آن است، در حالی که در فرض ما راه باز نیست و اگر بخواهد با جنگیدن هم آن را باز کند، تحصیل استطاعت می‌شود که تحصیل آن واجب نیست، بله اگر کسی جنگید و راه را باز کرد، حج بر او واجب می‌شود، زیرا در آن صورت دیگر مانعی وجود ندارد.

غفر الله لنا و لکم ان شاء الله


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo